
بله، عنوان عجیبی است برای یک یادداشت سینمایی با اشارهای ادبی و نگارشی. یعنی توضیح لازم دارد. این یادداشت تنها به ذکر عارضهای میپردازد که در سالهای اخیر و در تعداد زیادی از فیلمهای جشنوارهی ملی فیلم فجر و آثار ایرانی حاضر در بخش بینالمللی جشنواره دیده میشود. بناست اشارهای کوتاه داشته باشیم به این نوشتار عجیب و غریب و متاخر که رایج شده و عجالتاً کاریاش هم نمیشود کرد. قدیمیها به آن میگفتند اغلاط مطبعی. مدتی است عنوان رسمیاش شده «نگارش در فضای مجازی»؛ تا جایی که دیگر برخورد با متنی حتی رسمی که خالی از ایرادات مبنایی نگارشی باشد تبدیل به آرزو شده؛ حاصل ناخوشایند برخورد بیمبالات با زبان مادری. برای آنکه به ورطهی نقنق کردن و بیانصافی نیفتیم، قید احتیاط را همراه کنیم: دیگر تقریباً فیلمی نمیبینیم که از زیرنویس فارسی برای گفتگوهای لری یا کردی یا ترکی یا گیلکی یا مازنی استفاده کرده باشد، و غلطهای بدیهی و متعدد فارسینویسی در آن به چشم نخورد. بین یادداشتبرداریهای پراکنده برای این نوشته، از فیلم برگزیدهی منتقدان همین مجله در جشنوارهی فجر 1397، یعنی قصر شیرین (رضا میرکریمی) نمونه بود تا مستند پرکشش خانهای برای تو (مهدی بخشی مقدم). اصلاً سراغ مستندها که برویم، اوضاع خرابتر است. نمونهها فراواناند، اما آنچه به کار پژوهشی احتمالی با دقت و فراگیری و قابلیت استناد میآید، اشتراکاتی است که ریشه در نگارش محبوبشده در فضای مجازی دارد. سه دهه قبل، استاد ابوالحسن نجفی در کتاب محققانه و ماندگار «غلط ننویسیم»، در یکی از مدخلها بهسادگی و وضوح تمام، تفاوت بین دو مصدر «گذاشتن» و «گزاردن» را برشمرده بود. بدیهی است که اولی به قرار دادن چیزی در جایی و دومی به ادای یک کار اشاره دارند. تصحیح بکنیم؟ باید بدیهی باشد، اما بارها دیدهایم که در زیرنویس فیلمها (و البته منبع اصلی، یعنی پیامها و پستها و توییتهای فضای مجازی) میآورند: «بزار، میزارم، نزاشتم، گزاشتهای...». (ظریفی می گفت حتی وقتی نمیزاری!)
ایراد دوم به ماجرای هولناک «ه» و «کسره» برمیگردد. چطور عقل سلیم میپذیرد که بهناگاه و بدون هیچ پیشینهای، کاربریِ این دو جابهجا شود و از زمانی به بعد بخوانیم «کتابه خوب» یا «این عجب میزیِ»؟! (این موجودات عجیبالخلقه هم از دوران رونق فیسبوک به یادگار ماندهاند) بر اساس حافظهی لحظهای، و از بین آثار ماندگار مکتوب در ادب فارسی، تنها رمان «همسایهها»، شاهکار احمد محمود، و چهار جلدی درخشان اما مهجور «مادران و دختران»، نوشتهی مهشید امیرشاهی مثالهای نقضاند. در این دو کتاب، رسمالخط «مثه» به جای «مثل» یا «مث» آمده، و پیداست که دو نویسندهی بزرگ، در این تمهید تعمد دارند؛ مثلاً استفاده از گویش بومی جنوب غرب کشور.
مورد دیگری که تا به چشم نبینید باورتان نمیشود، ضبط باورنکردنی «راجب» به جای تعبیر جاافتادهی «راجع به» است. نگارنده بارها به این مشکل برخورده که سر تشریح و تببین همین مفهوم سادهی ارجاع دادن یک مفهوم به مفهومی دیگر و تمهید دلالت، مخاطب را از بنیان با موضوع بیگانه دیده است. به قول آسپیران غیاثآبادی «چیز غریبییه»! چطور میشود روزانه بارها از چنین عبارتی استفاده کرد و کوچکترین نسبتی با معنای باطنیاش نداشت؟!
چهارمی هم دنیایی است. جملهای به کار میبریم با فعل متعدی. به تعریف کتابهای فارسی استاندارد، باید از «را» استفاده کنیم. کار میرسد به ثبت محاورهای همین مفهوم. در نمایشنامهها و فیلمنامهها خواندهایم و میدانیم از چشمان باریکنگر ویراستاران و فارسیدانان بزرگی هم گذشته که «را» تبدیل میشود به «رو» یا «و» چسبیده به آخرین حرف کلمهای که مفعول جمله است. در کتابهای حتی معتبر، ضبط «رُ» هم دیده شده و جای بحثش اینجا نیست که درست هست یا نه و چرا. اما بشنوید از این دسته گلی که فضای مجازی به آب داده: کتاب و برداشتم. فیلم و پسندیدم. احمد و شناختم.... توقع نداشته باشید این واو، مثل واو عطف (VA) خوانده شود. قرار است شکل محاورهای نگارش همان «را» باشد!
نکتهی آخر به اندازهی قبلیها هولناک نیست، اما ذکرش هم خالی از فایده نیست. مسالهی استفاده از نیمفاصله، برای اهلش، دیگر سالهاست که در همین فضای مجازی هم تثبیت شده. اینکه برای تنظیم زیرنویس فارسی فیلمهای خودمان با پخش داخلی، کمالگرایی را تا به این اندازه کنار بگذاریم و به زیرنویسهایی بربخوریم پر از «می رم» و «می دهد» و «نمی شنوه» و غیره، و این میان یک ویراستار در حد بررسی کلیات نوشتهها هم در کار نباشد، نشانهی خوبی نیست. در خوشبینانهترین حالت، از در نظر نگرفتن مبانی زیباییشناسی حکایت دارد و راستی چرا باید از نکتهای به این سادگی بگذریم؟!
شاعر بیتکرار معاصر، استاد هوشنگ ابتهاج در کتاب پرورق و خواندنی «پیر پرنیاناندیش» مثال جالبی میزند: روزی رضا (دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که برای سایه، اسمش رضا بود!) درآمد که: سایه! داشتم فکر میکردم اگه دنیا تموم بشه چی میشه؟ یعنی دیگه شعر حافظ و سعدی وجود نداره؟ (نقل به مضمون) خب با این مثال تصور بفرمایید در آن صورت دیگر آن میراث مشترکی که ما را به ادبیات فارسی و در نگاهی کلیتر هنر و فرهنگ علاقهمند کرد، بهمرور از بین خواهد رفت. واقعبینانه که نگاه کنیم، آن روز همین مجلهی خودمان را هم نمیتوانیم بخوانیم. اصغر فرهادی از قول علیرضا نادری نقل میکرد که خوب است هر کس میخواهد فیلمنامه بنویسد اول در یک امتحان رسمی املا شرکت کند. تلخ است و در عین حال هشداردهنده و تیزبینانه.
امید که این چند خط، اسباب سوءتفاهم نشود. این بههیچ عنوان، خوارداشت تلاش نویسندگان عزیز یا مسئولان تهیهی زیرنویس فیلمها نیست. نگارنده خود گاهی در فرآیند ترجمهی متن و تنظیم زیرنویس انگلیسی برای فیلمهای ایرانی دستی داشته و به همین دلیل هم که شده، تلاش دارد منظورش را منصفانه بیان کند. کاش اسمها را کناری بگذاریم و بر رسم متمرکز شویم. این سالها دیگر ممکن است یکی از عزیزانی که در همین مطلب از او فکت آوردهایم، در مسترکلاسی بگوید: «به فلانی گفتم خواهشاً این کارو بکن...» همیشه خواندهایم و شنیدهایم که توجه به جزییات در خلق هنری، تا جایی که به وسواس و پرهیز از تولید نرسد پسندیده است. اما شاید این فقدان توجه از کلام شروع شده و به نوشتار انجامیده. به رسم پیشگفته بازگردیم. این رسم منحط، دارد آداب فارسی اصیل و زیبای مالوف ما را به مخاطره میافکند و شاید همین حالا هم دیر شده باشد برای رسیدگی به این خسران. فکرش هم به کفر میماند که از بازماندگان نسل بزرگان هنر ایران (پرویز دوایی، گلی ترقی، جواد مجابی، محمود دولتآبادی، آیدین آغداشلو، مسعود کیمیایی...) کسی چنین رسمالخطی را به جا بیاورد یا بدتر از آن، به رسمیت بشناسد. یعنی ممکن است کمکم مسامحه و رواداری در روزگار «دل خوش سیری چند؟» برسد به «سوسولبازی» فرض کردن این جدیت و بدتر از آن تحقیر هر کس که نگارش درست را جدی میگیرد؟! آنوقت با خاطراتمان از نوشتههای این همه بزرگ چه کنیم؟!
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: