سینمای ایران » چشم‌انداز1395/11/14


مصایب شیرین

بررسی و حواشی پنج فیلم از روز چهارم جشنواره فجر - 5

لوون هفتوان در «کوپال» (کاظم مولایی)

 

رضا حسینی
مستند الهام‌بخش و سرشار از زندگی آوانتاژ (محمد کارت)، فیلم در ظاهر متفاوت کوپال (کاظم مولایی) که دست‌کم بعضی از فرصت‌هایش را از دست داده است، ملودرام شهری دوران جنگ آباجان (هاتف علیمردانی)، فِراری (علیرضا داودنژاد) که تا این‌جا بهترین فیلم به‌نمایش‌درآمده در سالن برج میلاد است و فیلم عجیب و نامتعارف سوفی و دیوانه (مهدی کرم‌پور) که خیلی زود بخش قابل توجهی از تماشاگرانش را ناامید و راهی خانه کرد، پنج فیلمی بودند که روز گذشته در «کاخ» رسانه‌ای جشنواره روی پرده رفتند.
آوانتاژ و کوپال را می‌شود از جنبه‌های مختلفی با هم مقایسه کرد! ویژگی مثبت هر دو فیلم، یک سوژه اصلی تروتازه و ایده‌های جالب توجه است؛ اما با این تفاوت که در آوانتاژ همه چیز خوب پیش می‌رود ولی در کوپال بیش‌تر فرصت‌ها از دست می‌رود و با وجود شروعی متفاوت و شخصیت کنجکاوی‌برانگیز لوون هفتوان در خانه‌ای عجیب‌وغریب، مشکل‌ها و بحث‌ها به همان مسأله‌های معمول در درام‌های آپارتمانی تنزل پیدا می‌کنند و دوباره با ترکیدن لوله‌ی آب و رفتن زن خانه و... طرف می‌شویم! (این دو فیلم در کنار هم می‌توانند به‌ترتیب نمونه‌های درست و اشتباه (یا بخوانید «نابجا و غیرضروری») استفاده از «حرکت آهسته»/ «اسلو موشن» در سینما هم باشند). البته ظاهراً این موضوعی است که به رویکرد فیلم‌ساز برمی‌گردد؛ در این خصوص کاظم مولایی در نشست خبری گفت: «فضای کار آقای گرجیان (فیلم‌بردار) بسیار رئالیستی است و چون دوست داشتم در وهله اول فیلمی قصه‌گو بسازم به چنین فیلم‌برداری نیاز بود. در واقع فضای فیلم‌نامه آبستره بود و امکان اغراق‌آمیز شدن فیلم وجود داشت.» لوون هفتوان که در سال‌های اخیر به یکی از بازیگران محبوب سینمای مستقل ما بدل شده است، از فرصت بازی در این فیلم اظهار خشنودی کرد و بر این موضوع تأکید داشت که «اگر فیلم‌نامه‌ای را دوست داشته باشم، حتی اگر نقشی کوتاه باشد، بازی در آن را می‌پذیرم.»
نمایش مستند آوانتاژ که درباره کارتن‌خواب‌های پرشمار تهرانی (طبق آمار فیلم پانزده هزار نفر) است و روی کسانی تمرکز می‌کند که اراده‌ی بازگشت به زندگی را دارند، یکی از خاطرات به‌یادماندنی نمایش فیلم‌ها در برج میلاد را رقم زد. در این نمایش بیش از 250 نفر از اعضای مؤسسه‌ی طلوع بی‌نشان‌ها در برج میلاد حاضر شدند تا معدود خبرنگاران و منتقدان حاضر در سالن، تماشای فیلم را در کنار آن‌ها تجربه کنند. این مردان بااراده در پایان نمایش فیلم، با خواندن شعار الهام‌بخش‌شان از فرصت این حضور اجتماعی قدردانی کردند. محمد کارت تندیس بهترین کارگردانی مستندهای بلند دهمین جشنواره بین‌المللی سینماحقیقت را برای همین فیلم دریافت کرد.
فِراری (علیرضا داودنژاد) و سوفی و دیوانه (مهدی کرم‌پور) هم شباهت‌های خاص خودشان را دارند. هر دو فیلم به سفر درون‌شهری یک مرد میانسال و دختری نوجوان می‌پردازند و سیامک صفری نقش‌های کوتاهی را به‌خوبی در آن‌ها بازی کرده است. اما در این مورد نیز هر چه‌قدر فیلم داودنژاد گرم و خوشایند است و همراهی شخصیت‌های محسن تنابنده و ترلان پروانه برای مخاطبان بامزه و شادی‌آور است، در فیلم کرم‌پور همه چیز دور از دسترس و ناخوشایند احساس می‌شود. البته این قیاس را می‌شود به جاهای بامزه و دور از ذهنی کشاند و در نهایت از تقابل واقعیت و خیال، و برخورد با این دو مقوله در این سرزمین گفت! (که البته این‌جا قصد ورود به یک دنیای فانتزی غیرقابل‌درک از جنس سوفی و دیوانه را ندارم). به هر حال علیرضا داودنژاد در همان ابتدای نشست خیلی خوب بحث را آغاز کرد و فضای ذهنی‌اش را توضیح داد: «سال به سال دریغ و افسوس‌مان بیش‌تر می‌شود چون هرچه می‌گذرد روحیه‌ی انفعال، تقلید و مصرف‌گرایی بیش‌تر می‌شود و کم‌تر شاهد ابداع و خلاقیت هستیم. این شرایط خیلی نگران‌کننده است و فِراری هم متأثر از این تلقی من از جامعه شکل گرفته است.» او در ادامه چندین و چند بار بر نگرانی‌اش پیرامون آینده‌ی نسل جدید تأکید کرد. محمود کلاری هم از تجربه‌ی تازه‌اش در کار با سه دوربین کوچک در فیلم گفت و این‌که فِراری صاحب همان تصویرپردازی است که از ابتدا برای اثر در نظر گرفته شده بود. تقریباً تمام بازی‌های فیلم خوب‌اند و تنابنده و داودنژادها (که حضور کوتاهی دارند) بهترین‌ها هستند.
در پایان، آباجان به کارگردانی هاتف علیمردانی را می‌شود همان طور که کارگردانش انتظار دارد، برشی از یک زندگی تجربه‌شده خواند و به طور کلی گفت که فیلم در حد توانایی‌هایی است که از کارگردانش سراغ داریم. اما از همه‌ی این‌ها گذشته، آباجان بازی‌های خوبی دارد که در رأس‌شان فاطمه معتمدآریا قرار می‌گیرد. او در مقدمه‌ی صحبت‌هایش از اطلاع‌رسانی اهالی رسانه در روزهای جشنواره تشکر کرد و گفت: «آن‌هایی که باید می‌رفتند، رفته‌اند و حالا زمان دوستی و رفاقت است.» محمدرضا آذرنگ هم دیگر بازیگری است که مثل اغلب وقت‌ها درخور توجه و تحسین است. 

 

ماجان (رحمان سیفی‌آزاد)

ملودرام دهه شصتی با مایه‌های فمینیستی

علیرضا حسن‌خانی

ماجان نسخه‌ی به‌روزشده‌ی ملودرام‌های اشک‌انگیز دهه‌ی 1360 است؛ انگار ملودرام‌های محبوبی مثل ‌پرنده‌ی کوچک خوش‌بختی و عبور از غبار در این‌جا با یک تم فمینیستی آشکار و پررنگ همراه شده و به دهه‌ی نود آمده‌اند تا مخاطب امروز راضی شود. فیلم اتفاقاً از گرایش فیلم‌ساز به همین تم فمینیستی و تلاشش برای پرداختن به «حرف روز» ضربه می‌خورد. چه‌بسا اگر رحمان سیفی‌آزاد بی‌خیال این بخش به‌روز و متمدن می‌شد و فتیله‌ی شعارهای فمینیستی فیلمش را کمی پایین می‌کشید با فیلمی معقول‌تر هم همراه بودیم. وقتی خانواده‌ی هاشم به قدری سنتی است که به خاطر حرف مردم حاضر است از شهرش کوچ کند یا با یک دعوای ساده فکر تجدید فراش به سر هاشم و خانواده‌اش می‌زند، بچه‌ها را برداشتن و فرار کردن، مربا فروختن یا راه‌اندازی کارگاه شیرینی‌پزی به اندازه کافی مدرن و فمینیستی هستند که دیگر به داستان فرعی و هنوز در جامعه‌ی ما آوانگاردِ دلبستگی یک پسر جوان به زنی میانسال نیاز نباشد.
در سوی دیگر ماجان به لحاظ داستان و محتوا به‌شدت وامدار رنگ خدای مجید مجیدی است. مقایسه‌ی هاشم در نقش پدر این فیلم با پدر رنگ خدا (با بازی خیره‌کننده‌ی حسین محجوب) نکته‌های روشنگری در خود دارد؛ تلاش ستودنیِ همیشگیِ فرهاد اصلانی در قیاس با حسین محجوب از این جهت به ثمر نمی‌نشیند که فیلم‌ساز در باورپذیری و منطق بخشیدن به انگیزه‌ی هاشم ناموفق عمل می‌کند و در فیلم‌نامه و اجرا این فرصت را برای مخاطبش فراهم نمی‌کند که هاشم دست‌کم نه همدلی‌برانگیز که قابل فهم باشد. به عبارت بهتر دلایل ایجاد مزاحمت محمد برای خانواده و پدرش و به تبع آن تلاش پدر محمد برای خلاص شدن از دست یک بچه‌ی معلول در رنگ خدا برای مخاطب مشخص و ملموس‌تر است تا عناد، یا بهتر است بگوییم تنفر، هاشم از احسان. سیفی‌آزاد معلولیت احسان را به عنوان یک اصل پذیرفته‌شده در نظر گرفته و بر همان اساس پیش رفته است؛ و این در حالی است که هیچ دلیل موجهی به دست مخاطب نمی‌دهد که هاشم و نفرتش از احسان را بفهمد. سیفی‌آزاد ودیعه‌ی الهی و بلاشکِ عشق پدر و مادر به فرزند را دست کم گرفته است و می‌خواهد مخاطب هم بپذیرد که هاشم همین طور بی‌دلیل و ابتدا به ساکن از معلولیت فرزندش آزار می‌بیند و تحملش برای او غیرممکن است.
البته ماجان در تقابل با موج پریشان‌کننده‌ی کودک‌آزاری در فیلم‌های سال‌های اخیر و دست‌مایه قرار دادن مرگ کودکان به عنوان ابزاری برای آزار بیننده، امیدوارکننده است. در همین جشنواره‌ی امسال فیلمی مثل تابستان داغ و در سال‌های اخیر ملبورن، شکاف و هفت دقیقه تا پاییز با مرگ بچه‌ها داغ بر دل‌مان گذاشته‌اند. اما در ماجان ایستادن مادر پای بچه‌ی معلولش و ناامید نشدنش برای ما هم پیام عشق و امید را به ارمغان می‌آورد. چهره‌ی مدرن مهتاب کرامتی هم هرچند می‌شود گفت تا حدی با فضا و خانواده‌ای که در آن بازی می‌کند بیگانه است اما به لطف بازی خوب و حساب‌شده‌ی مهتاب کرامتی، مادری باگذشت و ایثارگر و البته عاشق مثل همه‌ی مادران این سرزمین را به خاطرمان می‌آورد.

 

تابستان داغ (ابراهیم ایرج‌زاد)

پیروزی در نیمه‌ی دوم

محسن جعفریراد

پختگی روایت و ساختار تابستان داغ آن را فراتر از یک فیلم اول برده است و نشان می‌دهد ابراهیم ایرج‌زاد کاملاً هدفمند و با نقشه‌ی راه سراغ ساخت نخستین فیلمش رفته است. مهم‌ترین برگ برنده‌ی فیلم توجه کارگردان و نویسنده به داستان‌گویی است، بر خلاف اغلب فیلم‌اولی‌ها که بیش‌تر روایت فرمالیستی و انتزاعی را انتخاب می‌کنند. از سوی دیگر، مانند اغلب فیلم‌های چند سال اخیر که رویکرد رئالیستی را در تقابل قشر ضعیف و قشر متوسط لحاظ کرده‌اند، ایرج‌زاد کاملاً با شناخت از کنش‌ها و واکنش‌های آدم‌های این دو طبقه سعی کرده است روایتی ملموس و پرکشش ارائه کند که بعد از گره مهم داستان، این کشش به‌خوبی مخاطب را مشتاق پیگیری داستان می‌کند. اما مشکل اصلی این‌جاست که این گره در دقیقه‌ی حدود چهل قرار دارد که بسیار دیر است، آن هم برای فیلمی که مبنای خودش را بر داستان‌گویی گذاشته است. در واقع تا دقیقه‌ی چهل با انواع و اقسام کدها و نشانه‌هایی برای آشنایی با شخصیت‌ها و موقعیت زندگی‌شان روبه‌رو هستیم که می‌شد روایت موجزتری داشته باشند و از آن‌ها در خدمت ارتباط مؤثر مخاطب کاست و به فضای بعد از حادثه اضافه کرد. اما بعد از حادثه، همه چیز به موقع و در شکل مطلوب ارائه شده است. از بازی باورپذیر پریناز ایزدیار که به نسبت بازی‌اش در ابد و یک روز این بار برون‌ریزی حسی بیش‌تری دارد تا مینا ساداتی که تردید و دوگانگی و حق‌طلبی شخصیت را به‌خوبی خلق کرده است. فیلم‌برداری بهمنش با تکانه‌های کنترل شده و طراحی صحنه کیوان مقدم با توجه به نشانه‌های رئالیستی اما بدون خودنمایی هم بر اثرگذاری فیلم افزوده است. نقطه ضعف دیگر فیلم این است که کارگردان در یک‌سوم انتهایی خیلی سریع از جزییات می‌گذرد تا این شتابزدگی با جزئی‌نگری او در بیش‌تر صحنه‌های فیلم در تناقض قرار بگیرد. فیلم‌اولی‌های چند سال اخیر غیر از مواردی مثل ابد و یک روز کم‌تر پتانسیل فروش بالا را داشتند اما تابستان داغ با وجود معدود ضعف‌هایش و توجه کارگردان به نیاز و دغدغه‌ی مخاطب، جزو فیلم‌هایی است که به‌راحتی می‌توان از همین حالا فرصت اکرانش در یکی از بهترین مقاطع سال را فراهم کرد.

 

دعوتنامه (مهرداد فرید)

هجوم بدبختی و فلاکت

سعیده نیک‌اختر

مهرداد فرید روزنامه‌نگاری است که کارگردان شده. فیلم‌نامه‌ی دعوتنامه را هم خودش نوشته است و تهیه‌کننده و تدوینگر هم خودش است. این وضعیت حاصل فیلم‌سازی مستقل و یک‌نفره‌ای است که می‌تواند نتیجه‌ی کار را تحت تأثیر قرار دهد. فیلم‌نامه ضعف دارد و نقاط عطف داستان لابه‌لای حوادث تکرارشونده گم شده‌اند. فیلم سه اپیزود دارد که جایی به هم مرتبط می‌شوند و داستان اول پایه‌ی دیگر داستان‌ها می‌َشود.
این میزان از بدبختی یک‌جا و هم‌زمانی که در داستان دیده می‌شود، اتفاق تکراری است که منطقی پشتش دیده نمی‌شود. اتفاق‌ها و گره‌های داستان پیشینه‌ای ندارند و یک‌باره به مخاطب معرفی می‌شوند بی‌این‌که یک دلیل منطقی در پس آن‌ها وجود داشته باشد؛ مثلاً نمی‌فهمیم چرا رضا که بچه‌ی بیمار هم دارد، در محل کارش دعوا کرده است؟ یا مثلاً او دو روزه چنان در کار تیغ‌زنی مهارت پیدا می‌کند که می‌تواند جیب مردم را با تمام مدارکش بزند و آب از آب تکان نخورد.
حمیدرضا آذرنگ با بازی خوبش مهم‌ترین ویژگی فیلم است و سایر بازی‌ها چندان قابل‌قبول نیستند. متأسفانه میترا حجار هم نقش زنی را بازی می‌کند که بیش‌تر جنبه‌ی تزیینی در فیلم دارد و عملاً بازی‌اش سوخته و از بین رفته است. اما دیگر نکته‌ی مثبت دعوتنامه که در شهر مشهد می‌گذرد، استفاده از نماهای داخل حرم است که معمولاً آستان قدس رضوی به‌سختی اجازه تصویربرداری از داخل حرم را می‌دهد. نقطه اوج این اتفاق صحنه‌ای است که از جلوی ضریح گرفته شده است و فشار مردمی را نشان می‌دهد که دست دراز کرده‌اند تا ضریح را لمس کنند. این نما در سینمای ایران و چنین فیلم‌هایی کم‌سابقه است.

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: https://telegram.me/filmmagazine

آرشیو

مینی سریال نهنگ سفید، پخش از نمافیلم
کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۵۹)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: