سینمای جهان » گفت‌وگو1398/12/07


داستین هافمن درباره‌ی مایک نیکولز

مایک نیکولز در خاطرات 150 نفر از دوستان نزدیکش

ترجمه: وازریک درساهاکیان
داستین هافمن و مایک نیکولز سر صحنه «گراجوئت»

 

آن‌چه می‌خوانید، پاراگراف‌هایی از کتابی‌ست به نام «مایک نیکولز در خاطرات 150 نفر از دوستان نزدیکش» که اخیراً در آمریکا منتشر شده است. کتاب را دو نفر به نام‌های اَش کارتر و سم کاشنر گردآوری و تدوین کرده‌اند؛ مجموعه‌ای بس خواندنی از گفت‌وگوهایی که این دو با 150 تن از دوستان و نزدیکان و همکاران نیکولز انجام داده‌اند و زندگی کاری و خصوصی او را فیلم به فیلم و تئاتر به تئاتر دنبال کرده‌اند.

داستین هافمن که با فیلم گراجوئت به دنیای سینما پا گذاشت، در این کتاب حرف‌ها و خاطراتی بسیار شیرین و خواندنی درباره‌ی نیکولز دارد:
- بعد از نمایش عمومی گراجوئت فیلمنامه‌های خیلی بدی به من پیشنهاد می‌شد که همه شباهت زیادی به همان نقشی داشتند که در گراجوئت بازی کرده بودم. قبل از آن، هیچ‌وقت فیلمنامه‌ای به من پیشنهاد نشده بود. من هی می‌گفتم «نه، نه، نه» و جواب می دادند «تو باید بالاخره کار کنی» و من می گفتم «مهم نیست. من می‌خوام تئاتر کار کنم.» به نظرم یک سالی گذشت تا این‌که شنیدم فیلمی در مرحله‌ی تدارکات اولیه است به نام کابوی نیمه شب، فیلمنامه‌اش را خواندم و دیدم درست همان چیزی است که دنبالش می‌گردم. بعد از این‌که نقش را به من دادند، نیکولز زنگ زد، گفت «شنیده‌ام می‌خواهی در کابوی نیمه شب بازی کنی.» گفتم «درست شنیدی»، گفت «لابد نقش کابوی را به تو داده‌اند» گفتم «نه، اون یکی نقش را گرفته ام، راتسو ریزو». ناراحت شد. گفت «اما اون که نقش اصلی نیست. من تو را ستاره ساختم که نقش‌های دوم را انتخاب کنی؟» گفتم «آره می‌دونم نقش اصلی نیست، اما من این نقش را دوست دارم... خیلی نقش آسان‌تری است برای من تا این‌که بخوام نقش یک جوان مسیحی را بازی کنم.» واقعا هم نقش یک جوان مسیحی خوش‌تیپ، مشکل‌ترین نقش است. بعدش گفت که او در گراجوئت کاری کرده که من جزو مردهای خوش‌تیپ به حساب آمده‌ام، و حالا با این نقش، کل آن دستاورد را دارم به باد می‌دهم.

گراجوئت بعد، شنیدم دارد کچ 22 را کار می‌کند. چون دلم می‌خواست دوباره با او کار کنم، کتاب را خواندم و حسابی مرا گرفت. دلم می‌خواست نقش یوساریان را بازی کنم. بعد شنیدم نقش را به آلن آرکین داده است. گفتم «حرف ندارد. آلن انگ این نقش است.» چندی بعد، مایک زنگ زد. پیش خودم  فکر کردم لابد می‌خواهد نقش میلو میندربایندر را به من پیشنهاد کند (نقشی که جان وویت در فیلم بازی کرد) اما نه، یکی از نقش‌های فرعی را به من پیشنهاد کرد به نام سروان اور (نقشی که باب بالابان در فیلم بازی کرد). من خیلی حالم بد شد. قبول نکردم و بعدش خیلی پشیمان شدم. اگر دوباره چنین فرصتی پیش بیاید، امکان ندارد رد کنم. اما در آن برهه، نمی‌دانستم این نقش را چه جور باید بازی کنم. و به نظرم، به همین دلیل، روابط ما دیگر مثل سابق نبود.

چند سال بعد، ازش خواستم بیاید و کارگردانی فیلم دوره‌ی عادی (Straight Time, 1978) را بر عهده بگیرد. و این، قبل از آن بود که اولو گروسبارد کار را بر عهده گرفت. مایک فیلم‌نامه را خواند و جواب رد داد. یادم است وقتی که معرفت جسم را دیدم، پیش خودم فکر کردم چرا این کار را به من نداد؟ ما بازیگرها این جوری هستیم دیگر. بعدش، نمی‌دانم چند سال بعد، زنگ زد، گفت «یک کتابی خوانده‌ام که می‌خواهم کار کنم، و می‌خواهم تو نقش اصلی را بازی کنی.» کتاب را خواندم، و آن‌قدر صحنه‌های خشن داشت که دلم را به هم زد. از مایک نیکولز چنین انتظاری نمی‌رفت. یعنی واقعا دل آدم آشوب می‌شد. بهش گفتم «مایک، این یک نقش از من بر نمی‌آید. هیچ حس چنین کاری را ندارم.» من با جنگ مخالف بودم. یکی از دخترهای سناتور یوجین مک‌کارتی را با خودم به مراسم اسکار برده بودم و در مبارزه‌ی انتخاباتی‌اش مشارکت داشتم. این کتاب، همه‌اش خون و خونریزی بود. عنوان کتاب «اولین خون» بود که چندی بعد مایک از کار کناره گرفت و این کتاب تبدیل شد به رمبو که از فیلم‌های پرفروش آن دوره شد. در حالی‌که کتاب به هیچ‌وجه در این مایه‌ها نبود و مایک می‌خواست عین کتاب درش بیاورد. می‌خواست نشان بدهد که «اختلال روانی بعد از جنگ» چه نتایجی دارد.
دیگر هیچ‌وقت فرصت همکاری با او پیش نیامد و من خیلی از این بابت ناراحتم. یک بار توی رستورانی دیدمش، و مدت زیادی بود ندیده بودمش. هر بار هم همدیگر را می دیدیم، برخوردمان خیلی گرم و دوستانه بود. این بار نگاهی به من انداخت و چیزی به زمزمه گفت. خوب نشنیدم، شلوغ بود. گفتم «چی؟»، گفت «چرا توتسی را به من پیشنهاد نکردی؟»

درباره‌ی «توتسی»:
توتسیتوتسی
(1982) فیلمی بود با فیلمنامه‌ای از لاری گلبارت، بری لوینسون، الن می و مری شیسگال، بر اساس داستانی از گلبارت و دان مک‌گوایر. فیلم با استقبال منتقدان و تماشاگران مواجه شد و نامزد ده جایزه‌ی اسکار (از جمله برای بهترین فیلم سال) شد، اما فقط جسیکا لنگ توانست (برای نقش دوم زن) جایزه بگیرد. فیلم‌نامه ابتدا از نمایش‌نامه‌ای اقتباس شد که مک‌گوایر در دهه‌ی هفتاد نوشته بود به نام «دروغم چیه؟». این نمایش‌نامه، اما، ظاهراً هیچ‌وقت روی صحنه نیامد، و چند سالی از این استودیو به آن استودیو در رفت و آمد بود تا این‌که سال 1978 به دست بادی هَکِت رسید که از کمدین‌های مطرح آن دوره بود و علاقه‌مند بود نقش کارگزار هنری را بازی کند. همان نقشی که سرانجام سیدنی پولاک در فیلم بازی کرد. هَکِت نمایشنامه را به چارلز اوانز نشان داد و او هم بلافاصله حقوق سینمایی آن را خرید و به اتفاق دیک ریچاردز و باب کافمن شروع به نوشتن فیلم‌نامه‌ای بر اساس آن کردند. این کار دوسه سالی طول کشید تا این‌که ریچاردز موضوع را با داستین هافمن در میان گذاشت که با هم یک شرکت تولید فیلم به راه انداخته بودند. هافمن گفت مایل است کنترل کل اثر را در اختیار بگیرد. در نتیجه اوانز از کار نوشتن فیلم‌نامه کنار کشید و تنها در تولید و تهیه‌ی فیلم به فعالیت خود ادامه داد. در این مرحله بود که عنوان اثر هم به «توتسی» تغییر یافت. (توضیح اینکه توتسی در محاوره‌ی انگلیسی یعنی دخترک). پیش از آن‌که هافمن رسماً نقش اصلی را بپذیرد، بازیگران دیگری، از جمله پیتر سلرز و مایکل کین، برای این نقش در نظر گرفته شده بودند.

دیک ریچاردز که قرار بود کارگردانی فیلم را بر عهده بگیرد، سرانجام به دلیل بگومگوهای بسیار، از کار کناره گرفت و فقط در نقش تهیه کننده باقی ماند. نفر بعدی که برای کارگردانی فیلم پا پیش گذاشت هال اشبی بود. اشبی هم به دلیل گرفتاری‌های حقوقی با کمپانی کلمبیا، کنار رفت و سیدنی پولاک در نوامبر 1981 کارگردانی و تهیه‌ی فیلم را بر عهده گرفت. توتسی با موفقیت خیره کننده ای در گیشه مواجه شد، به طوری که در اولین آخر هفته‌ای که به نمایش در آمد پنج‌ونیم‌میلیون دلار فروش داشت و پس از 115 روز، مقدار فروش آن از برخوردهای نزدیک از نوع سوم هم پیشی گرفت. فروش نهایی فیلم دست آخر بیش از 177 میلیون دلار بود، و از این نظر، بعد از ای.تی دومین فیلم پرفروش سال 1982 شد.

بی‌خود نبود که مایک نیکولز خواهان کارگردانی فیلم بود و آن گلگی را به هافمن فرموده بود.

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:

https://telegram.me/filmmagazine

آرشیو

مینی سریال نهنگ سفید، پخش از نمافیلم
کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۵۹)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: