جی. سی. چاندور، کارگردان و نویسنده آمریکایی، با کارگردانی فیلم درخواست نهایی (۲۰۱۱) کارش را آغاز کرد و در چهار سال سه فیلم بلند سینمایی ساخت. او سال 2014 پس از ساخت سومین فیلمش تصمیم گرفت مدتی استراحت کند و وقتش را با خانوادهاش سپری کند. با ایمیلی از سوی تام هنکس که در آن فایل فیلمنامه مرز سهگانه ضمیمه شده بود کار تازهاش را آغاز کرد. قرار بود کمپانی پارامونت این فیلم را بسازد اما با انصرافش نتفلیکس تهیهکنندگیاش را پذیرفت و باعث شد چاندور از آزادی عملی که نتفلیکس دراختیارش گذاشت تجربهای جدیدی کسب کند. در ادامه گفتوگوی جردن ریمی را با چاندور میخوانید:
ساخت این فیلم همراه با فراز و فرود بسیار بود؛ چهطور با اعضای گروه هماهنگ شدی؟
داستان ساخت این فیلم حیرتانگیز است چون از زمانی که ما کارمان را آغاز کردیم همه چیز خودبهخود کنار هم قرار گرفت. کارگردانی فیلمی را پذیرفتم که هیچ ایدهای از آن نداشتم. نمیدانستم کتاب است یا فصلی از یک کتاب یا چیزی در همین مایهها. پیش از آن حدود یکسال روی دیپواتر هورایزن کار کردم؛ کاری که اصلا برمبنای خلاقیت من نبود و از پروژه خارج شدم (این فیلم سرانجام به کارگردانی پیتر برگ ساخته شد.) وقتی پیشنهاد کار جدید به دستم رسید فهمیدم به عنوان کارگردان از آزادی عملی که در اختیارم قرار میگیرد لذت خواهم برد و این برخلاف موقعیتی است که هنگام پیش تولید دیپواتر هورایزن داشتم. برای سه فیلم اولم ایدههایی در ذهن داشتم و هر آنچه که بر صفحه مانیتور دوربین دیده میشد مطابق با ایدههایم بود. من عاشق بهکارگیری ایده و خلاقیت شخصی در کارم هستم.
پس از رها کردن دیپواتر... به دنبال کتابی برای مطالعه و ایده گرفتن میگشتم که تام هنکس با من تماس گرفت. تام به دستاندرکاران فیلم مرز سهگانه پیوسته بود اما فکر میکرد بسیار مسنتر از نقشیست که برای او انتخاب شده است. آغاز همکاری من در این فیلم ایمیلی از طرف تام بود (با خنده): «من شیفته کارهای شما هستم و اگر امکانش هست به این فیلمنامه نگاهی بیندازید.»
و شما این داستان واقعی دیوانه کننده را خواندید و بدون هیچ فکری تصمیم به ساختاش گرفتید.
بله خواندمش. من از خانوادهای میآیم که در آن نظامیهای زیادی هست؛ پدر بزرگ و پدرم در جنگ بودهاند. درحقیقت پدرم در جنگ ویتنام شرکت داشت. بهخاطر رابطه پدرم با ارتش هرگز جرات نمیکردم چنین متنی را بنویسم. فکر نمیکنم هیچگاه به ذهنم خطور میکرد که داستان سرقت مسلحانه را با داستان کهنه سربازان درآمیزم. ولی بعد از خواندن فیلمنامه فهمیدم فیلمبرداری این کارِ بزرگ، بامزه و ماجرای مردانهاش به همراه روایت تجربه کهنه سربازان پس از جنگ جالب خواهد بود.
الان بیست سالی میشود که کشورمان در جنگ است و جمعیت بسیار زیادی از هم نسلهای من بهخاطر ما در میدانهای نبرد حضور داشتهاند، درحالی که ما زندگی روزانهمان را سپری میکنیم و در هم آمیختن دو مسئله نامتجانس اینچنینی بهنظرمان جالب میآید. این داستان حسی به آدم میدهد که بهعنوان یک کارگردان دوست دارید آن را بسازید اما بهعنوان یک نویسنده توانایی نوشتن آن را ندارید. خیلی زود کار را پذیرفتم اما فکر نمیکردم با چنین سرعتی همه چیز جور شود و در کنار هم قرار بگیرد و به پایان برسد.
از ساخت فیلم یک سال بسیار خشن پنج سال میگذرد. پس با پایان آن پروژه وقت مناسبی برای ساخت اثری جدید با خلاقیتی نو بهدست آوردید.
لازم بود برای مدتی از کار فاصله بگیرم. من در چهار سال سه فیلم ساختم و همزمان بچههایم را هم باید بزرگ میکردم. اگر کارگردانی دیپواتر... را هم قبول میکردم آنوقت میشد چهار فیلم که در چهار سال ساختهام و درنتیجه کار برایم بسیار سنگین میشد. برای مدتی از کار دست کشیدم. فقط بیرون میرفتم و چیزهایی مینوشتم. در مدت زمان غیبتم کارهایی را انجام دادم که باید انجام میشد؛ در خانه بودم، وقتم را با خانوادهام سپری میکردم، انرژی گرفته بودم و مینوشتم. تجربه ساخت چنین فیلمی ماهها زمان میبرد، اما مفتخرم از انجامش.
در مقایسه با کارهایی مانند درخواست نهایی، مرحله نوشتن و پیشرفت فیلمبرداری این اثر چه تفاوتی داشت؟ آیا مطمئن بودید که بودجه لازم برای ساخت فیلم در اختیارتان است؟ میدانم شما در جایی گفتید که در نوشتن فیلمنامهی مرز سهگانه کمک زیادی نکردید اما زمانی که مارک بول، نویسنده اصلی اثر، درحال نوشتن فیلمنامه بوده شما در کنارش بودهاید.
من با مارک تماس گرفتم و او به من گفت که دارد روی این پروژه کار میکند. به او گفتم که مشتاقم تا از روی متن او فیلمی بسازم و برای این کار از او اجازه گرفتم. اصلا تصور نمیکردم اجازه پیدا کنم اما در آخر کارم با ارائه 42 طرح از فیلمنامه به پایان رسید! خیلی بیشتر از آنچه که فکرش را میکردم کار تولید طول کشید. در ابتدا این کار دست کمپانی پارامونت بود اما همزمان با تعدادی دیگر از پروژههایشان مانند معاون (آدام مککی) و مرد ایرلندی (مارتین اسکورسیزی) آن را هم کنار گذاشتند و در نتیجه کار تا این حد طولانی شد. با این همه انجامش برایم سرگرم کننده بود چون فقط فیلمنامه را بازنویسی میکردم، سعی میکردم داستان را پرورش بدهم و شخصیتها را کامل کنم. البته داستان اصلی از مارک است و من کارش را بسیار ستایش میکنم. با همه بازنویسها من تغییر زیادی در داستان ایجاد نکردم و تنها از نظر فنی و شخصیتپردازی در آن دست بردم. برایم همیشه این حرفه تمرین قصهگویی و کارگردانی بوده است و کارگردانی این اثر عضلات ذهنم را ورز داد.
متوجه شدم که هر چهار فیلم شما در نهایت درباره بقا است.
فیلمهایی با این مضامین مورد علاقه من هستند و دوست دارم تماشایشان کنم. شیفته معنای بقا هستم؛ این که بشر در مواجهه با موقعیت مرگ و زندگی چه تصمیمی میگیرد و هنگام روبهرو شدن با انتخابهای محدود چه رفتاری از خود نشان میدهد. لحظههایی هستند که ما با انجام کارهایی تبدیل به آدمی دیگر میشویم. گاهی در زندگی پیش میآید ظرفی به سنگینی بوتهی آهنگری بر سرمان فرود آید و ما باید ایستادگی کنیم و تصمیمهایی متناسب با ارزشهایمان بگیریم. در فیلم من این تصمیمها کاملا سیاه یا سفید نیستند؛ در محدودهای خاکستری دیده میشوند که معمولا نتایجی احساسی به بار میآورند.
همزمان با واقعی و استعارهای بودن، این فیلم بیانگر زندگی از دست رفتهی شخصیتهاییست که میخواهند هنوز احساس مهم بودن داشته باشند و احساس کنند هرچه انجام میدهند با اهمیت و با ارزش است. این فیلم تنها درباره پول و آز و طمع نیست؛ درباره نفسِ سرکش هم هست. با پیش رفتن ماجرایی که در فیلم میبینیم، پول ارزش خود را از دست میدهد و به تغییر هیچ چیز کمک نمیکند، مگر آنکه از گرسنگی درحال مرگ باشید یا هیچ خانه و سرپناهی نداشته باشید. در مجموع این فیلم درباره نفس و رهاییست و نه درباره بقا؛ در مرز سهگانه با این نشانهها بازی کردهام.
ساخت فیلم با همکاری نتفلیکس چهطور بود؟ گفتید برای اجرا آزادی عمل داشتید.
همکاریمان عالی بود. من عاشق داستانهای اصیل پر ماجرا و دراماتیک و مسایل مرتبط با بزرگسالان هستم اما میبینیم این نوع داستانها بر خلاف سابق کمتر در فیلمها تعریف میشود و تهیهکنندگان روی خوش به آن نشان نمیدهند. درامهای دوساعته به طور کامل از میان رفتهاند. نتفلیکس با فراست متوجه شده است که بسیاری از مردم دیگر وقت کافی ندارند که دوازدهساعت در برابر تلویزیون بنشیند و همیشه بینندگانی پیدا میشوند که به دنبال درامهای دوساعته زیبا میگردند که با داستانهای حماسی ساخته شده باشد.
در طول دو سال آینده آمازون، نتفلیکس و اپل وقت خود را صرف ساخت این مدل از فیلم میکنند و فکر میکنم چنین فیلمهایی با بودجه متوسط تماشاگران بسیاری خواهد داشت. از حمایت آنها از چنین داستانهایی بسیار خوشحال هستم؛ نتفلیکس صنعت فیلمسازی را دگرگون میکند.
بله، بهنظر میرسد بخش بزرگی از هالیوود مشتاق ساخت فیلمهای ابرقهرمانی، دنبالهدار، بازسازی شده و غیره هستند و به همین دلیل کارگردانان زبدهای چون برادران کوئن، کوارون، اسکورسیزی، سودربرگ، فینچر و دل تورو با نتفلیکس همکاری میکنند.
آیا اگر من در موقعیت آنها بودم نوزدهمین فیلم از جهان سینمایی مارول را میساختم؟ احتمالا نه. فکر نمیکنم برادران کوئن بخواهند چنین فیلمهایی بسازند. وقتی تغییرات تکنولوژیک به سینما راه پیدا میکند هیچ آینده مشخصی از نتیجه کار در دست نیست، اما خوشبختانه کسانی که حواشی این تجارت را بهتر از من میدانند، میتوانند به دنبال سازوکار تازه باشند و داستانگوییهای پرطراوت و اصیل را به سینما بازگردانند و به نتیجهای درخشان دست یابند. حرفه موسیقی تلاش میکند خود را با تغییرات تکنولوژیک هماهنگ کند و تاکنون سینما هم متحمل تغییرات بزرگتری نسبت به حرفه موسیقی شده است. میبینیم صفحه تلویزیون در خانهها تبدیل به سینما شدهاند و در آینده پخش صدا هم مطابق با تکنولوژی روز میشود. حالا توانایی پخش فیلم به کمک تلویزیون خانگی یک تغییر اساسی است که نتفلیکس در این زمینه بسیار فعال است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[منبع: پلیلیست]