نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » چشم‌انداز1394/01/30


من نویسنده صحنه‌ها هستم، نمی‌توانم داستان بنویسم

درباره الیا سلیمان و فعالیت‌های تازه‌اش

کیکاووس زیاری

 

سینمادوستان ایرانی با نام و کارهای الیا سلیمان آشنایی خوبی دارند. طی سال‌های گذشته فیلم‌های او در سینماهای ایران نمایش عمومی داشته‌اند. در حال حاضر او و هانی ابو اسد، نمایندگان اصلی سینمای فلسطین هستند. منتقدان سینمایی الیا سلیمان را با کمدین‌های کلاسیکی مثل ژاک تاتی و باستر کیتن مقایسه کرده و می‌گویند چهره‌ی خشک و سنگی او (که بازیگر فیلم‌های خود نیز بوده) یادآور کیتن است. مشیت الهی او از سوی منتقدان به عنوان اثری درخشان معرفی شد و لقب یک کمدی تراژدی مدرن را گرفت که با شوخ‌طبعی زندگی در سرزمین‌های اشغالی را به نمایش می‌گذارد. سلیمان به‌تازگی با نشریه‌ی «اسکرین اینترنشنال» گفت‌وگو کرده و در آن، درباره فیلم تازه و هم‌چنین ساخته‌های قبلی خود صحبت کرده است. لحن صادقانه او، حکایت از سادگی و صمیمیت فیلم‌سازی می‌کند که هنوز کشوری ندارد و فیلم‌هایش را در تبعید می‌سازد و با این حال، شوخ‌طبعی و سرزندگی‌اش را از دست نداده است.
الیا سلیمان فلسطینی در تدارک کارگردانی فیلم تازه‌ای است که کلید فیلم‌برداری آن را اواخر سال جاری میلادی می‌زند. البته وی می‌گوید شاید کار تولید آن را اواسط سال 2016 هم آغاز کند. این فیلم که هنوز نامی برای آن انتخاب نشده، اولین کار سینمایی وی از سال 2009 و زمانی که باقی می‌ماند به این طرف است. سلیمان می‌گوید کار نوشتن فیلم‌نامه را تازه تمام کرده و به‌زودی نام آن را هم تعیین خواهد کرد. اما وی توضیح زیادی درباره داستان فیلم نمی‌دهد و فقط به این نکته اشاره می‌کند که این فیلم هم مثل کارهای قبلی‌اش با یک مضمون شخصی سروکار دارد. به گفته‌ی سلیمان: «داستان این فیلم حکم یک سفر دریایی را دارد که در ارتباط با تقابل و پیوند فرهنگی و اجتماعی بین ملت‌ها است. این اولین فیلمی است که در آن به طور مشخص با فلسطین و مسائل آن سروکار ندارم و فلسطین حکم بخش کوچک و صغیر دنیا را ندارد.» این فیلم‌ساز 54‌ساله به این موضوع هم اشاره می‌کند که صحنه‌های فیلم تازه‌اش در چند کشور اروپایی، آمریکا و احتمالاً فلسطین فیلم‌برداری خواهد شد. داستان فیلم مثل ساخته‌های قبلی وی «بازتابی از شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی است که در آن زندگی می‌کنیم.» سلیمان فیلم را با همکاری وینسنت ماراوال در شرکت فیلم‌سازی وایلد بانچ تهیه می‌کند. ماراوال همکار تهیه‌کننده‌ی سلیمان در فیلم‌های قبلی‌اش نیز بوده است.
سلیمان به‌شوخی می‌گوید تقدیرش در این است که هر هفت یا هشت سال یک بار، یک فیلم تازه را کارگردانی کند. شوخی او چندان هم دور از واقعیت نیست. او اولین فیلم بلند حرفه‌ای‌اش وقایع‌نگاری یک ناپدید شدن را در سال 1996 کارگردانی کرد. دومین فیلم او مشیت الهی که باعث شهرتش شد در سال 2002 تولید شد و در جشنواره بین‌المللی کن موفق به دریافت دو جایزه اصلی هیأت داوران و منتقدان بین‌المللی (فیپرشی) شد. زمانی که باقی می‌ماند سومین ساخته‌ی سینمایی وی تا به امروز، محصول سال 2009 است. سلیمان در فاصله‌ی کارگردانی این فیلم‌ها بی‌کار نبوده و روی پروژه‌های دیگری مثل چند فیلم کوتاه، کارهای موزه‌ای و حتی سخنرانی کار کرده است: «واقعیت امر این است که من فیلم‌ساز پرکاری نیستم و فیلم‌های زیادی نساخته‌ام. بخش مهمی از شخصیت من و شیوه‌ی نگاهم این است که محیط‌های مختلف و متفاوت را به هم پیوند بدهم. طرف‌دار و دوست‌دار این نوع برخوردهای متقابل هستم و فقط به دنبال این نیستم که تصویر بسازم. شما در هر حالی نیازمند آن هستید که نسبت به حالت‌های لحظه‌هایی که در آن زندگی می‌کنید، واکنش نشان بدهید. هرچه سنم بالاتر می‌رود، کم‌تر نسبت به خودم مطمئن می‌شوم و نوعی عدم اطمینان مرا در بر می‌گیرد. حالا سراسر شک و تردید هستم. خودم را در موقعیت‌هایی رها می‌کنم که نمی‌شناسم و آشنایی زیادی با آن‌ها ندارم. این روزها ریسک زیادی می‌کنم. اما در رابطه با آن‌چه انجام می‌دهم، هدفم فقط این نیست که "فیلم دیگری بسازم" و مشغول کار باشم.»
سلیمان روزهایی را به یاد می‌آورد که در کلاس‌های درس مدرسه‌ی فیلم نیویورک، فیلم‌های فیلم‌سازانی مثل ژان‌لوک گدار را «فیلم‌های بورژوایی» می‌دید. برعکس، او فیلم‌هایی مثل گم‌شده کوستا گاوراس را ترجیح می‌دهد. بعدها کارهای یاسوجیرو اوزو فیلم‌ساز کلاسیک ژاپنی و هو شیائو شین تایوانی را کشف کرد. فیلم‌ها و سینمای این دو شباهت محیطی به مکانی داشت که سلیمان از آن‌جا می‌آمد: «شباهت خیلی زیادی بین این فیلم‌ها و مکانی که در آن بزرگ شده بودم وجود داشت. زوج داستان توکیو که به تماشای قطار نشسته بودند، خیلی شبیه پدر و مادرم و همسایگانم بودند. تفاوت در این بود که والدین من در یک موقعیت سیاسی خاص درگیر بودند و باید در خانه‌ی خود با آن کنار می‌آمدند. اوزو به من حسی را داد که بتوانم جرأت فیلم ساختن را پیدا کنم؛ نوعی شناسایی ناگزیر و اجتناب‌ناپذیر از دیدگاهش نسبت به دوربین را داشتم.»
اولین تجربه‌ی ویدئویی سلیمان فیلمی به نام معرفی برای پایان یک بحث بود. این فیلم تجربی در سال 1990 ساخته شد. داستان فیلم درباره یک کالج بود و سبک روایتی آن، شبیه فیلم‌هایی بود که در دنیای غرب درباره اعراب ساخته می‌شود. این فیلم در جشنواره‌ی فیلم نتردام به نمایش درآمد و توجه دنیای سینما را به او جلب کرد. در آن‌جا یک تهیه‌کننده تونسی از وی خواست فیلمی کوتاه درباره جنگ خلیج برایش بسازد: «این فیلم کوتاه برایم یک شروع جدید بود تا بر اساس آن، با تصاویر سینمایی سروکار پیدا کنم.»
غبار در باد هو شیائو شین الهام‌بخش اولین فیلم بلند سینمای‌اش شد. برای سلیمان این یک شروع بلندپروازانه بود. او با چیزی حدود هفتاد لوکیشن مختلف و یک گروه بزرگ تولید، این فیلم را ساخت: «مثل این بود که دارم چهارمین فیلمم را می‌سازم و نه اولی را! ریسک بزرگی کردم. چون با شرایط کاری هنوز آشنا نبودم. فیلم‌نامه داشتم ولی اطلاعاتم کافی نبود. فیلم‌نامه را به چند تهیه‌کننده فرانسوی نشان دادم. رفتارشان مثل فرماندهان استعماری بود. آن‌ها می‌خواستند ما (فلسطینی‌ها) موضوع فیلم باشیم و نه سازنده‌ی آن. همین مسأله باعث شد تا خودم تهیه‌کننده‌ی آن شوم. پدر و مادرم در فیلم بازی کردند و پدرم فکر می‌کرد همفری بوگارت است.»
نمایش فیلم با بحث و جنجال همراه شد و روحانیان مصر علیه آن فتوا دادند. اما نمایش عمومی وقایع‌نگاری در جشنواره‌های بین‌المللی با استقبال گسترده‌ی تماشاگران و منتقدان روبه‌رو شد و جایزه‌ی شیر طلایی بهترین فیلم اول جشنواره ونیز 1996 را از آن خود کرد. پس از آن سلیمان به زمان بیش‌تری نیاز داشت تا درباره پروژه بعدی‌اش تصمیم بگیرد: «نتیجه‌ی کار سرگشتگی و رؤیابافی من بود و به دنبال تحقیق درباره فیلم بعدی‌ام بودم. باید زندگی می‌کردم و در حال کسب تجربیات تازه بودم. به دفترچه شخصی‌ام مراجعه کردم. راستش را بخواهید، هنوز فکر نمی‌کردم و متقاعد نشده بودم که یک فیلم‌ساز هستم. دوستانی دارم که فیلم‌ساز «واقعی» هستند و همیشه با خودشان فیلم‌نامه‌هایی دارند. اسمش تنبلی نیست، می‌توانید بگویید نوعی عدم‌تحرک است که با شخصیتم عجین شده است. برای مشیت الهی کار را با نوشتن یک سری صحنه شروع کردم. اسم این صحنه‌ها را های‌لایت‌های فیلم‌نامه گذاشتم. این صحنه‌ها شامل انفجار آن تانک، زنی که در محل پاسگاه بازرسی مرزی سرگردان است یا آن بالن حاوی عکس یاسر عرفات می‌شود. حقیقت امر را بخواهید، نمی‌دانم چه‌گونه طرح داستان را باید بنویسم. من نویسنده صحنه‌ها هستم.»
برای زمانی که می‌گذرد صحنه‌های فیلم‌نامه از مکانی آمد که در نزدیکی خانه‌ی سلیمان قرار داشت. داستان فیلم هم الهام گرفته از زندگی پدرش در دوران جنگ سال 1948 اعراب و اسراییل در شهر ناصره بود: «پدرم عضو نهضت مقاومت بود. او دستگیر و شکنجه شد. مأموران روی یک صخره رهایش کردند، اما زنده ماند. او مرد قوی بود.» پدر سلیمان عادت داشت برایش داستان‌سرایی کند و ماجراهای جنگ را تعریف می‌کرد. زمانی که پدر فیلم‌ساز در سال پایانی زندگی‌اش به‌شدت بیمار شد، از سوی وی تشویق شد تا قصه زندگی‌اش را بنویسد: «تا سال‌ها آن خاطرات روزانه را حفظ کردم. جرأت نداشتم آن‌ها را تبدیل به فیلم کنم. نمی‌توانستم این کار را بکنم. تمام آن‌چه که پدرم نوشته بود، در همسایگی‌مان اتفاق افتاده بود. بعضی از آن محل‌ها را با دوربینم ضبط کرده بودم. چند بار سعی کردم به این محل‌ها نزدیک شده و فیلمی درباره این موضوع‌ها بسازم که هیچ‌وقت در بین‌شان زندگی نکرده بودم.»

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: