نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » چشم‌انداز1393/07/05


نگاهی دیگر به فیلم، بازتاب‌ها و گپی با پاتریشا آرکت

ادامه‌ی نمای درشت شماره‌ی 480 درباره فیلم «پسر بودن»

رضا حسینی

 

زندگی روزمره‌ی شگفت‌انگیز!

پسر بودن تصویری از زندگی عادی و روزمر‌ه‌ی پسری با نام میسن است؛ تصویری که در آن، میسن را در کنار سایر اعضای خانواده‌اش می‌بینیم و زندگی‌اش را از شش تا هجده سالگی دنبال می‌کنیم. در این میان تقریباً هیچ اتفاق و حادثه‌ی بزرگی (طبق تعاریف سینمایی) روی نمی‌دهد ولی جالب است که نمی‌توانیم چشم از تصویر برداریم و فیلم را تا آخر دنبال می‌کنیم. دلیل این امر به استادی ریچارد لینکلیتر کارگردان برمی‌گردد که کاملاً سنجیده و با دقت، لحظه‌ها و صحنه‌هایی از زندگی این پسر و خانواده‌اش را کنار هم قرار داده است که اغلب ما، آن‌ها را در زندگی تجربه کرده‌ایم. تصاویر فیلم از همان اولین نما از آسمان ابری که میسن به آن چشم دوخته است تا تجربه‌ی اولین روزهای مدرسه، شیطنت‌های پسرانه‌ی دوران کودکی (از خرابکاری‌ها تا نقاشی روی در و دیوار و تورق مجله‌های بزرگ‌سالانه با دوستان)، تماشای کارتون‌های محبوب، داستان خواندن مادر، دعواهای شبانه‌ی پدر و مادر و نگاه‌های دزدکی و ترس‌آلود، بگومگو و دعوا با خواهر بزرگ‌تر، اولین مواجهه با مرگ به‌واسطۀ دیدن جانوران مرده (و خاک کردن‌شان)، نقل مکان و از دست دادن دوستان، و هزارویک اتفاق کوچک دیگر را به تصویر می‌کشند؛ لحظه‌ها و صحنه‌هایی که زندگی اغلب ما انسان‌های عادی و معمولی را تشکیل داده است. علاوه بر این، فیلم وقایع اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مختلفی را در این بازه‌ی دوازده‌ساله پوشش می‌دهد که نه‌فقط برای شهروندان آمریکایی بلکه برای تماشاگران سراسر جهان با معنی و مفهوم هستند و می‌توانند آن‌ها را به دوره‌های مختلف از زندگی خودشان برگردانند.
پسر بودن همان قدر که درباره دوران کودکی و نوجوانی میسن است، می‌تواند به عنوان فیلمی درباره «دختر بودن» سامانتا، و «جوانی» و «بزرگ‌سالی» والدین میسن هم تلقی شود و مورد بررسی قرار گیرد. لینکلیتر فقط به ترسیم تصویری از کودکی و نوجوانی میسن اکتفا نکرده است و با اهمیت دادن (به اندازه‌ی کافی) به زندگی سایر شخصیت‌ها در دوره‌های مختلف زندگی‌شان، پسر بودن را به تصویر جامعی از دوران‌های مختلف زندگی هر انسان تبدیل کرده است. بنابراین شاید بتوان گفت که لینکلیتر با انتخاب دوران «پسر بودن» میسن و اهمیتی که برای آن قائل شده است فیلمی درباره بهترین دوره‌ی زندگی هر مردی ساخته است؛ دورانی که ما همه‌ی «اولین»‌های زندگی‌مان را در آن تجربه می‌کنیم و تا سال‌ها بعد دائم از خاطراتش تغذیه می‌کنیم و با مرورشان سر کیف می‌آییم. فیلم با تصویر میسن در دل طبیعت و در لحظه‌ی آشنایی او با دختر تازه‌ای به پایان می‌رسد؛ جایی که «تکرار»ها و «دویدن»های بی‌پایان زندگی و «گم شدن» در گرداب وقایع روزمره آغاز می‌شود و به‌تدریج با گذر سال‌ها رنگ‌وبوی همه چیز کم‌تر و کم‌تر می‌شود؛ تا شاید او هم روزی به حس‌وحال مادرش در روز جدایی از او برسد که در حالتی گریان و بعد از کلی تلاش برای رسیدن به «زندگی بهتر» می‌گوید: «فکر می‌کردم زندگی بیش‌تر از این‌ها باشد.» (امتیاز 9 از 10)

 

بازتابها: کشف یک کلاسیک!

˜واکنش منتقدان به فیلم جدید ریچارد لینکلیتر حیرت‌انگیز بوده و خیلی زود این فیلم را در جایگاهی مهم قرار داده است. امتیاز فیلم در وب‌سایت «راتن تومیتوز» 99 از صد بر اساس 189 نقد است و در «متاکریتیک» صد از صد بر اساس 49 نقدی که بر فیلم نوشته شده است! به عبارت دیگر، اکثریت قریب‌به‌اتفاق منتقدان عقیده دارند که با یک شاهکار طرفیم.
مانولا دارگیس (نیویورک تایمز): «اولین نمای پسر بودن، فیلم عمیق و دقیق لینکلیتر، از یک آسمان ابری است. دومین نما پسربچه‌ای را نشان می‌دهد که به آسمان زل زده و یک دستش خم شده و زیر سرش رفته و دیگری مستقیم روی زمین کشیده شده است. او پسر زیبایی است با چشمانی آرام، بینی کوتاه و سربالا و دهانی بی‌نقص. این چهره‌ای است که می‌شناسید و دوست خواهید داشت چون همان طور که این بچه جهان را نظاره می‌کند، شما هم رشد کردن او را تماشا می‌کنید. از صحنه‌ای به صحنه‌ی دیگر، شما علاوه بر مشاهده‌ی تغییرهای فیزیکی‌اش، او را می‌بینید که با بازوهای لاغر و ضعیف گشوده‌اش، دنیا را با آسمان‌های صاف و نیز تیره‌‌وتارش در آغوش می‌گیرد. واقع‌گرایی اثر، تکان‌دهنده است و به‌قدری سنجیده و ساده طراحی شده که ممکن است به‌راحتی مورد بی‌توجهی قرار بگیرد. لینکلیتر در پسر بودن از این ایده الهام گرفته و چیزی را به نمایش گذاشته که اغلب فیلم‌ها یا از آن چشم‌پوشی می‌کنند یا ناشیانه آن را حذف می‌کنند: گذر زمان... سبک بصری فیلم دقیق و جامع است؛ و آن قدر بی‌تکلف و ساده که انگار نامرئی است و البته کاملاً در خدمت شخصیت‌ها. ترکیب‌بندی‌ها نیز غیرپیچیده و تروتمیز باقی می‌مانند، حتی وقتی اتاق‌ها شلوغ و به‌هم‌ریخته است. وقتی لینکلیتر چشم‌اندازی را به تصویر می‌کشد، چشمان شما روی کار دوربین (و هنرمندی فیلم‌بردار) قفل نمی‌شود بلکه معطوف بر زیبایی این فضاها و آدم‌هایی می‌شود که در آن‌ها قرار گرفته‌اند. لینکلیتر علاقه‌ی خاصی به نمایش دو آدمی دارد که با هم راه می‌روند و حرف می‌زنند؛ و شما همان قدر که از حرف‌های آن‌ها می‌آموزید از روابط شخصیت‌ها و چگونگی مستقر شدن‌شان در این فضاها نیز یاد می‌گیرید. لینکلیتر شاعر/ مهندس صمیمیت است... تقریباً غافل‌گیرکننده است که پیش از این کسی فیلمی مانند پسر بودن نساخته است. احتمالاً نزدیک‌ترین پروژه به این فیلم، مجموعه مستندهای «7 UP» مایکل آپتد است... فیلم که در جزییات روزمره‌اش کاملاً آشنا به نظر می‌رسد، در محل اتصال سینمای کلاسیک و هنر مدرن فیلم‌سازی قرار می‌گیرد بدون این‌که بیش از حد وام‌دار یکی از این دو سنت باشد. پسر بودن الگویی از واقع‌گرایی سینمایی است و لذت‌هایش با وجود آشکار بودن هم‌چنان مرموز و مبهم هستند. شخصاً پس از سه بار تماشای فیلم، هنوز کاملاً نفهمیده‌ام که چرا چنین تأثیری روی من گذاشته و چرا مشتاقم که دوباره آن را تماشا کنم. دلایل زیادی برای دوست داشتن فیلم‌ها وجود دارد؛ از داستان‌گویی‌شان گرفته تا شخصیت‌های زیبایی که برای ما زندگی می‌کنند و می‌میرند. با وجود این، داستان پسر بودن بسیار ساده است: بچه‌ای بزرگ می‌شود. این موضوع در کنار سادگی فیزیکی فیلم - اتاق‌های محقر، لحظه‌های آرام و زندگی‌های معمولی - می‌تواند بلندپروازی و بزرگی دستاورد لینکلیتر را پنهان کند.»
مایکل فیلیپس (شیکاگو تریبیون): «دو کودکی که در کانون فیلم قرار گرفته‌اند، میسن و سامانتا، جلوی دیدگان شما به‌سرعت تغییر می‌کنند و به دو نوجوان تبدیل می‌شوند؛ و شما خودتان را روبه‌رو با این پرسش می‌یابید که "بچه‌ها چی شدند؟" خیلی زود احساس فقدان و به‌نوعی دل‌تنگی می‌کنید، نه به این خاطر که آن‌ها فوق‌العاده هستند بلکه چون به گونه‌ی دلپذیر و بدیعی عادی و معمولی هستند؛ که خودش نوع دیگری از فوق‌العاده بودن است. تازه به اواسط فیلم رسیده‌اید که می‌کوشید چهره و رفتار شخصیت ایلار کولترین را در یک ساعت گذشته به خاطر بیاورید؛ و ویژگی‌های او پیش از قد کشیدن و تغییر صدایش را دوباره در ذهن مجسم کنید. ما در طول فیلم با داستان زندگی این شخصیت‌ها همراه می‌شویم و از کودکی تا نوجوانی و جوانی آن‌ها را نظاره می‌کنیم. موسیقی گوش کردن، بحث کردن، تا نیمه‌شب بیدار ماندن و لباس جادوگران هاگوارتز را به تن کردن و خریدن نسخه‌ای از کتاب جدید هری پاتر و شاهزاده‌ی نیمهاصیل و... خلاصه این‌که ناظر مجموعه‌ای از چشم ‌برهم‌زدن‌ها از اولین سال تحصیل تا رفتن به دانشگاه هستیم. همه می‌دانند که زندگی چه‌قدر ارزشمند و گران‌بهاست و این‌که فیلم‌ها دائماً این موضوع را به ما گوشزد می‌کنند؛ معمولاً به واسطه‌ی مجموعه‌ای از دروغ‌های ساختاریافته که به منظور نهایت تأثیرگذاری و درآوردن اشک تماشاگران طراحی می‌شوند. جادوی آشکار، صادقانه و بی‌پرده‌ی پسر بودن این موضوع را به جای گفتن به ما نشان می‌دهد. فیلم به ما اجازه می‌دهد تا گذار سال‌های سازنده‌ی کودکی و نوجوانی را احساس کنیم و ذخیره و انباشت تدریجی تجربه را - بدون اتکای فیلم‌ساز به لحظه‌های احساسی یا گردآوری تنش‌ها و بحران‌ها – دریابیم.»
پیتر تراورس (رولینگ استون): «اگر می‌خواهید بدانید که کشف یک کلاسیک آمریکایی تازه چه حس‌وحالی دارد، نگاهی به پسر بودن بیندازید. داستان بلوغ ریچارد لینکلیتر بهترین فیلم امسال است؛ اثر چهارستاره‌ای که قواعد بازی را تغییر داد و بلافاصله جایگاهی در مجموعه‌ی آثار فرهنگی ماندگار به دست آورد.»
تاد مککارتی (هالیوود ریپورتر): «استفاده‌ی گزینشی اما متراکم از تجربه‌های ظاهراً قراردادی اما مهم است که چنین شخصیت متمایز و ممتاز، و این وزن و ارزشمندی را به فیلم بخشیده است.»
آنتونی لین (نیو یورکر): «لذت‌های وافر پسر بودن از عناصر شگفت‌انگیز و حیرت‌آور ناشی نمی‌شود بلکه از بازشناسی و تأیید تماشاگر می‌آید؛ از این‌که می‌گوییم: "آره، این واقعیت داره، کاملاً درسته" یا این‌که "برای من هم همین جور بود".»
پیتر دبروژ (ورایتی): «لینکلیتر تماشاگران را دعوت می‌کند تا بزرگ شدن خودشان را به واسطه‌ی مجموعه‌ای از خاطرات ساختگی – که مثل گل‌های میان صفحه‌های یک آلبوم عکس خانوادگی پرس شده‌اند – دوباره تجربه و زندگی کنند.»
کسان بروکس (گاردین): «چه دستاورد حیرت‌انگیزی. چه فیلم زیبایی.»

نکته‌هایی در حاشیه‌‌ی فیلم:

ریچارد لینکلیتر و ایلار کولترین، سر صحنه‌ی فیلم- تولید فیلم با عنوان «پروژه‌ی دوازده‌ساله‌ی بی‌نام» شروع شد و بعد به «دوازده سال» تغییر کرد. وقتی تولید فیلم به پایان رسید، لینکلیتر عنوانش را به پسر بودن تغییر داد تا از هر گونه اشتباه گرفتن فیلمش با دوازده سال بردگی (2013) جلوگیری کند!
- از آن‌جا که در آمریکا امضا کردن قراردادهایی با مدت بالای هفت سال غیرقانونی است، هیچ کس قراردادی را برای تعهد دوازده‌ساله‌اش به این پروژه امضا نکرد.
- نوازنده‌ی گیتاری که در خیابان می‌بینیم، بروس سالمن، پدر واقعی ایلار کولترین است. او موسیقی‌دانی اهل آستین تگزاس است که فیلم در آن‌جا فیلم‌برداری شده.
- فیلم در نهایت با صرف چهار میلیون دلار ساخته شد. ابتدا قرار بود سالی دویست هزار دلار در اختیار این پروژه قرار بگیرد و فیلم در مجموع با یک بودجه‌ی 4/2 میلیون دلاری تولید شود.
- این فیلم در آمریکا به خاطر صحنه‌های خشونت‌بار و مصرف الکل، با درجه‌ی نمایشی R (تماشاگران زیر هفده سال باید با همراهی سرپرست‌شان به تماشای فیلم بروند) اکران شده است. البته در دیگر کشورها شرایط نمایش فیلم فرق می‌کند. به عنوان مثال در انگلستان تماشاگران زیر پانزده سال نمی‌توانند فیلم را تماشا کنند یا در آلمان که اختیار به والدین واگذار شده و آن‌ها در صورت صلاح‌دید می‌توانند بچه‌های بالای شش سال را هم به تماشای فیلم ببرند!
- ریچارد لینکلیتر چندی پیش اعلام کرد که پس از نمایش فیلم، نسخه‌های دی‌وی‌دی و بلورِی فیلم را با همکاری شرکت معتبر و مطرح «کرایترین کالکشن» روانه‌ی بازار خواهد کرد.

 

گپی با پاتریشا آرکت: «وارد یک جهان موازی شدم»

درام مستقل پسر بودن (Boyhood) پروژه‌ی سینمایی کاملاً منحصربه‌فرد و خاصی است که در طول دوازده سال با گروهی از بازیگران فیلم‌برداری و ساخته شده است. ما در حالی که شاهد بزرگ شدن میسن (ایلار کولترین) از شش تا هجده سالگی هستیم، او را می‌بینیم که چه‌طور با همه‌ی جنبه‌های نوجوانی و بلوغ - از سفرهای جاده‌ای و شام‌های خانوادگی گرفته تا جشن‌های تولد در سن‌وسال‌های متفاوت و فارغ‌التحصیلی از مقاطع مختلف - روبه‌رو می‌شود و برهه‌های زمانی مابین این نقاط عطف را زندگی می‌کند. در این‌جا ایتن هاوک و پاتریشا آرکت هم به عنوان والدین میسن به ایفای نقش پرداخته‌اند و لورلی لینکلیتر (دختر فیلم‌ساز) هم در نقش خواهرش سامانتا ظاهر شده است. در این گفت‌وگو که توسط کریستینا رادیش از «کولایدر» انجام شده، آرکت از عظمت این پروژه‌ی سینمایی، این‌که چرا برای او هم از اهمیت و اولویت بالایی برخوردار بود، تأثیر نسخه‌ی نهایی فیلمی که پس از دوازده سال می‌توانست آن را ببیند و... صحبت کرده است.

تا امروز چنین فیلمی ساخته نشده بود و پس از این هم احتمالاً هرگز چنین تجربه‌ای تکرار نخواهد شد. وقتی برای اولین بار با پیشنهاد بازی در این فیلم مواجه شدید، متوجه بودید که چه‌قدر همه‌جانبه خواهد بود؟
دفعه‌ی اول در یک مهمانی بود که برای دقایقی با ریچارد لینکلیتر ملاقات کردم. بنابراین وقتی با من تماس گرفت نمی‌دانستم که چرا به من زنگ زده است. او تقریباً چنین جمله‌ای گفت: «دارم روی فیلمی کار می‌کنم که قرار است سالی یک هفته فیلم‌برداری کنیم و در مجموع دوازده سال کار داریم.» احساس کردم دریچه‌ی یک جهان موازی/ واقعیت دیگر باز شده است و می‌توانم نگاهی زیرچشمی به یک دنیای هیجان‌انگیز بیندازم؛ مثل وقتی که عشق وارد زندگی شما می‌شود و شما آن را احساس می‌کنید و می‌دانید که حقیقی است. واکنشم این بود: «آه، خدای من، به نظرم شگفت‌انگیزه! شما فکر می‌کنید من برای چنین پروژه‌ای مناسبم؟» و او گفت: «بله، اگر تمایل داشته باشید.» بعد از این‌که به خودم آمدم فهمیدم باید درباره این موضوع سؤال کنم که در این فیلم چه نقشی را بر عهده خواهم داشت. اما برای بازی در فیلم – هرگز - حتی برای یک لحظه هم دچار تردید نشدم. در طول کار همیشه هیجان‌زده و خوش‌حال بودم و شیفته‌ی چنین تجربه‌ای بودم تا این‌که سال آخر کارمان از راه رسید. وقتی همه چیز رو به پایان می‌رفت واقعاً غمگین شدم و پس از این‌که فیلم را تماشا کردم با خودم گفتم: «وقتی واقعاً پیر شدم و دورانم به‌سر آمد، می‌دانم که بخشی از یک اثر هنری تمام‌عیار بوده‌ام؛ فیلمی که واقعاً خاص و ویژه است.»
در این دوازده سال پیش آمد که با یک برنامه‌ریزی دشوار روبه‌رو شوید و از نظر زمان‌بندی دچار مشکل؟
بله، مواقعی بود که ایتن (هاوک) در فیلمی بازی می‌کرد یا من درگیر فیلم دیگری بودم، یا اصلاً خود ریچارد (لینکلیتر) در حال فیلم‌برداری اثر دیگری بود. زمانی شد که حسابی درگیر تولید سریال رسانه (2011-2005) شدم و به‌شدت به یک تعطیلات آخرهفته‌ی طولانی نیاز داشتم. اما این پروژه از اهمیت و اولویت بالایی برخوردار بود. حتی به پروژه‌ای جواب نامعلوم دادم و گفتم: «نمی‌دانم فرصت بازی در این فیلم را خواهم داشت یا نه. باید اجازه بدهید تا ببینم در پروژه‌ی پسر بودن به من احتیاج دارند یا نه.»
آیا حضور در این فیلم در مقاطع مختلف زندگی‌تان، برای شما معانی متفاوتی را هم در پی داشت؟
نه، فقط می‌دانستم که واقعاً به‌ش احتیاج دارم. هم به عنوان یک بازیگر و هم به عنوان یک سینمارو واقعاً برایم هیجان‌انگیز بود. برایم جالب بود که در قالب این نقش فرو بروم و سپس خارج شوم و نقش‌های دیگری را تجربه می‌کنم. ما در این پروژه صمیمیت روزافزونی را تجربه کردیم که هر سال میان‌مان رشد می‌کرد. تماشای این فیلم تجربه‌ی فوق‌العاده عجیبی بود چون به یاد می‌آوردم که آدم‌ها چه زمانی از هم جدا شدند، ازدواج کردند، بچه‌دار شدند یا سرطان گرفتند. در این فیلم، لایه‌ها و طبقه‌های مختلف زمان روی هم فرو می‌ریزند. ما با یک فیلم‌نامه‌ی کامل کار را شروع نکردیم. از این رو من به صحنه‌هایی دسترسی نداشتم که دیگران در آن‌ها حضور داشتند یا نمی‌دانستم که روابط‌شان چه‌طور گسترش پیدا کرده است. بنابراین تماشای نسخه‌ی نهایی فیلم واقعاً هیجان‌انگیز و لذت‌بخش بود.
می‌توانید حس‌وحال‌تان را هنگام تماشای نسخه‌ی نهایی فیلم بیش‌تر توضیح دهید؟
تماشای بزرگ شدن این بچه‌های زیبا، واقعاً پرشور و تأثیرگذار بود. آن‌ها به عنوان همدست و هم‌قطار با هم بزرگ می‌شوند و تغییر می‌کنند. فکر می‌کنم فیلم از این دو و چگونگی تغییرشان تغذیه می‌کند. با این حال از همان ابتدا، لورلی تنبل، بامزه و کمی طعنه‌آمیز، و کم‌شور بود؛ و ایلار، یک خیال‌پردازِ فیلسوف و بامزه و پذیرا.
مقدار فصل‌ها و صحنه‌های فیلم‌برداری‌شده‌ای که در نسخه‌ی نهایی فیلم مورد استفاده قرار نگرفتند، خیلی زیاد است؟
در مجموع نه. بودجه‌ی چشم‌گیر یا زمان زیادی برای فیلم‌برداری صحنه‌های مختلف و اضافی نداشتیم. ریچارد ابتدا فکر می‌کرد زمان فیلمش دو ساعت یا نهایتاً دو ساعت و نیم می‌شود و من فکر نمی‌کردم فیلمی با این مدت زمان مورد توجه و استقبال سینمادارها قرار بگیرد چون آن‌ها می‌خواهند در هر روز تعداد مشخصی سانس داشته باشند. اما ریچارد در نهایت با زمان بلند فیلمش کنار آمد و گفت: «به جهنم! ما دوازده سال را صرف ساختن این فیلم کردیم، پس مردم هم می‌توانند دو ساعت و نیم‌شان را صرف تماشای آن کنند.» البته ما همه چیز را بررسی کردیم و برنامه‌ریزی دقیقی داشتیم. ریچارد واقعاً عقیده داشت که زندگی نیازی به لحظه‌های دراماتیک و دیوانه‌وار ندارد.

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: