
هر دو با غرور و متانت روی صحنه حاضر شدند و در کمال آرامش جوایزشان را دریافت کردند. اهمیت و بزرگی این جایزه باعث نشد صدایشان در پشت تریبون بلرزد یا همکارانشان را در این لحظهی پراسترس فراموش کنند. هر دو از درگذشتگان عزیزشان یاد کردند و نشان دادند که انتظار دریافت این جایزهها را داشتند. آنها نمایندهی سینمای ما بودند. دیگر دریافت هیچ جایزهای برای سینمای ایران غیرمنتظره نیست. سالهای طلایی سینمای ایران و دوران یکهتازی در جشنوارههای بینالمللی پشت سر ما نیست؛ ما در همین سالها نفس میکشیم. چه فرقی میکند که عباس کیارستمی بالای سکو برود یا اصغر فرهادی یا حتی بهنام بهزادی و شهرام مکری و دهها نام دیگر؟ سینمای ایران بالاست و همین مهم است...
فروشنده تازهترین فیلم اصغر فرهادی مسیر متفاوتی را نسبت به دیگر آثار پیشین او پیمود. فرهادی پیشتر و تا زمان ساخت جدایی نادر از سیمین تمایل چندانی به حضور در کن نداشت اما بعد از کسب جایزهی خرس طلایی جشنوارهی برلین و سپس اسکار، حالا تمایل او برای دریافت مهمترین جایزهی سینمای جهان بیشتر از قبل است. طبیعتاً هر هنرمندی جاهطلبیهای خود را خواهد داشت؛ بهخصوص اگر توانایی رسیدن به قله را در خود ببیند و احساس کند که میتواند روی بلندترین سکو بایستد. شاید تنها جایزهی مهمی که فرهادی به عنوان کارگردان هنوز موفق به کسب آن نشده همین نخل طلای کن باشد که در دو دورهی حضورش هر بار یک قدم به آن نزدیکتر شده است. در اولین حضورش با فیلم گذشته موفق به کسب جایزهی بازیگری برای برنیس بژو شد و امسال علاوه بر تکرار این موفقیت برای دیگر بازیگرش شهاب حسینی، جایزهی بهترین فیلمنامه را هم کسب کرد تا امیدواری برای سومین حضورش بیشتر باشد. شاید فرهادی در سومین حضورش بتواند نخل طلای جشنوارهی کن را از آن خود کند و با ستایشنامهی «بهترین فیلم سال سینمای جهان» به خانه برگردد.
فرهادی این روزها در جایگاهی قرار دارد که دیدن نخل طلای کن در دستانش هم دیگر کسی را شگفتزده نمیکند. طبیعتاً خوشحال خواهیم شد اگر فیلمساز فهیم ما، به عنوان معمار بهترین و کاملترین فیلمنامه، روزی در مقام کارگردان برتر دنیا تحسین شود، اما قلهای در سینمای دنیا نمانده که او موفق به فتح آن نشده باشد. در واقع فرهادی با سیر صعودی مسیر فیلمسازیاش، توقع از خودش را نزد مخاطبان ایرانی بالا برده است. او حالا یکی از جدیترین و صاحبسبکترین فیلمنامهنویسان تاریخ سینمای ماست. کسانی که به کاندیداتوری فیلمنامهی جدایی در اسکار شک داشتند حالا باید با کسب این جایزه به اهمیت او در مقام فیلمنامهنویس پی ببرند.فیلمنامههای فرهادی البته در دنیا به عنوان آثاری بینقص مطرح شدهاند اما این جوایز نتوانسته دل تعدادی از منتقدان را که معتقد بودند فیلمنامهی جدایی... چندان فیلمنامهی خوبی نیست راضی کند. تعارف را کنار بگذاریم. اگر در سالهای اخیر فیلمنامههای فرهادی را از سینمای ایران حذف کنیم چه اثر قابلدفاعی برای منتقدان شیوهی داستاننویسی فرهادی باقی میماند؟ آنها کدام اثر را در مقابل فیلمنامههای او قرار خواهند داد؟ اصلاً نمونهی ایدهآل آنها برای یک فیلمنامهی خوب و بینقص کدام است؟ اگر کاندیدا شدن فیلمنامهی جدایی در اسکار نتیجهی سلیقهای آمریکایی باشد، کسب جایزهی کن با توجه به نگاه هنری و سختگیرانه و اروپاییاش دیگر جای شک و شبههای باقی نمیگذارد که حالا یک ایرانی از مهمترین فیلمنامهنویسان حال حاضر نهتنها ایران بلکه جهان است و این برای سینمای ما که همیشه از ضعف فیلمنامه در عذاب بوده خبر امیدوار کنندهای است.
تأثیر سینمای فرهادی در سالهای اخیر روی آثار فیلمسازان جوان بهراحتی قابلردیابی است. دقت بیشتر روی جزئیات و همینطور توجه بیشتر به شخصیتپردازی از مهمترین دستاوردهای این تأثیر است اما این میان غربالها به مرور زمان اتفاق خواهند افتاد. در اواخر دههی شصت که کیارستمی سینمای بعد از انقلاب ایران را به جهان معرفی کرد طیف گستردهای از فیلمسازان جوانِ آن سالها تحت تأثیر مستقیم جهان سینمایی او بودند. رد پای شگردها و جهانبینی سینمایی کیارستمی را میشد در صدها فیلم کوتاه و بلند ساختهشده در میانهها و اواخر دههی هفتاد دید، اما کمکم رد این تأثیر به طور مستقیم کمرنگتر شد. مثلاً جعفر پناهی یکی از این فیلمسازان بود که در ابتدای راه و با آثاری مثل بادکنک سفید بهصورت مستقیم تحت تأثیر سینمای کیارستمی قرارداشت. بهخصوص که او برای مدتی به عنوان دستیار در کنار کیارستمی حضور داشت. این تأثیر با گذر زمان کمرنگ شد تا پناهی به مرور گونهای از سینمای اجتماعی را برای ادامهی مسیر فیلمسازیاش برگزیند. طبیعتاً تاثیرات سینمای فرهادی هم به همین نسبت روی نسل جوان و جدید سینمای ایران کمرنگ خواهد شد. او جهانی را خلق کرده که تنها خودش به جزئیات آن آگاهی دارد. رئالیسمی که از دوران تحصیل در مقطع کارشناسی تئاتر پیگیر شناخت آن بود در دههی نود به بلوغ خود رسیده و از مرزهای ایران گذشته است. درست مثل کیارستمی که پس از خانهی دوست کجاست به شاهکارش طعم گیلاس رسید و مسیر مورد علاقهاش را همچنان ادامه داده است. همانطور که هیچکدام از پیروان و ستایشگران سینمای کیارستمی نتوانستند به قلهی فیلمهای او برسند، هیچیک از فیلمسازان تأثیرپذیر از فرهادی هم «فرهادی» نخواهند شد. این مسیری است که باید پیموده شود، اما هرگز نهایت نخواهد داشت. نام فاتح قلهی اورست روی بلندترین نقطهی این قله حک شده، اما کسی از نامونشان هزاران کوهنوردی که پس از سر ادموند هیلاری به قله پا گذاشتند خبر نخواهد داشت مگر اینکه نامشان را جستوجو کند.
توجه به فیلمنامههای فرهادی نباید حواس ما را از یک نکتهی مهم و اساسی آثار او دور کند. فرهادی استاد بازی گرفتن از بازیگران است. حالا دو بازیگر از دو فیلم اخیر او یکی از مهمترین جوایز بازیگری جهان را کسب کردهاند که اتفاق نادری است. برنیس بژو برای بازی در گذشته و شهاب حسینی برای بازی در فروشنده بهترین بازیگر جشنوارهی کن شدند. این اتفاق دستاورد کمی نیست. همیشه برای بازیگران فیلمهای او اتفاقهای ویژهای رخ میدهد. بازیگران او دوربین را فراموش و شخصیت و لحظه را زندگی میکنند. هدیه تهرانی را در چهارشنبهسوری به خاطر بیاورید، یا ترانه علیدوستی و تفاوتهایش در دربارهی الی و شهر زیبا تا همین چهارشنبهسوری. یا جسارت استفاده از پیمان معادی و مانی حقیقی که تا پیش از دربارهی الی به عنوان بازیگر شناخته نمیشدند و موفقیت جهانی ساره بیات و تفاوتهای شهاب حسینی دربارهی الی با جدایی نادر از سیمین... اینها تنها مشتی از خروار است.
کار با فرهادی برای هر بازیگری یک موقعیت ویژه محسوب میشود. وقتی پیمان معادی از خاطرات شب میهمانی اسکار در یادداشتی یاد کرد و تمایل آنجلینا جولی و مریل استریپ برای حضور در فیلمهای فرهادی، احتمالاً بعضی از ما این نکته را چندان جدی نگرفتیم اما فرهادی جدا از چیرهدستیاش در فیلمنامهنویسی و کارگردانی، استاد بازی گرفتن و خلق موقعیتهای هولناک بازیگری است. موقعیتهایی که بازیگر را با تمام وجود درگیر میکند و به اوج میرساند. گریههای پیمان معادی در سکانس معروف حمام در جدایی نادر از سیمین از حافظهی سینمای ما پاک نخواهد شد. اما راه رسیدن به چنین نقطهای برای سینمای آسانپسند و سهلانگار ما عجیب بود. برای درک درست این جدیت و کوشش باید به صحنهای از فیلم پشت صحنهی گذشته اشاره کنیم. در ویدئوی تمرینها، فرهادی در حال هدایت طاهر رحیم و بژو در مقابل بازیگران خردسال فیلم است. در لحظهی کوتاهی در تمرین، طاهر رحیم در زمان گفتوگو با بازیگر نقش پسرش لبخند کوتاهی میزند و فرهادی بلافاصله و با جدیت میگوید: «نخند.» این جدیت و مرعوب نشدن در مقابل بازیگری بینالمللی و مشهور، کلید رسیدن به مسیر موفقیتهای پیاپی اوست. طبیعتاً برای سینمایی که عادت کرده به بازیگرانش اجازه دهد دو ثانیه پیش از شروع فیلمبرداری، با تلفن همراهشان ور بروند، سینمای فرهادی و شیوه و مشی و سلوک فیلمسازی او هنوز درسهای فراوانی برای آموختن دارد. برای فرهادی شدن، دستکم باید فرهادیوار زندگی و کار کرد و احترام هر نما و هر برداشت و حتی هر ثانیه از تمرین را نگه داشت. به همین دلیل است که فرهادی شدن سخت است و از آن سختتر فرهادی ماندن است. و این سختترین کار را باید خود فرهادی انجام دهد.
برای فیلمساز پرافتخار سینمایمان، برای جایزهها و دستاوردهایش، برای اتفاق خوبی که روی صحنهی کن افتاد و برای غرور و شادمانی شهاب حسینی و اشک شادمانی ترانه علیدوستی و همهی عوامل و سازندگان فیلم و همهی اهل سینما و دوستداران موفقیت و بالندگی سینمای ایران، از صمیم قلب خوشحالیم. تا باد چنین بادا...