بهجرأت میتوان ادعا کرد که زندهیاد محمدعلی اینانلو چهرهی خاص و منحصربهفرد تاریخ رسانه در ایران بود. از اجرا و تفسیر برنامههای ورزشی در رادیو و تلویزیون، ارائهی مقاله در نشریههای ورزشی با محوریت ورزش والیبال، معرفی اکوتوریسم ایران و برگزاری کلاسهای آموزشی در این باره تا چاپ و انتشار مجله با موضوع شکار و طبیعت و تولید مستندهای طبیعتگردی و ایرانشناسی در تلویزیون و... که نهفقط در این عرصهها حضور داشت بلکه اثرگذار و در ارتباط تنگاتنگ با مخاطب بود. گویی جنس سلیقهی مخاطبانش را میشناخت و نفس به نفس آنان پیش میرفت. این نکتهی مهم به سطح آگاهی و شناخت اینانلو از مدیومهای گوناگون برمیگشت؛ و از این رو، در هر جا که حضور پیدا میکرد آن مدیوم را همهجانبه قبضه میکرد و خود تبدیل به «سوژه» میشد و حضورش بهویژه در مقابل دوربین برای بیننده دلپذیر بود.
در این بین قامت رشید و چهره باجذبه و صدای پُرطنین و باصلابت اینانلو تأثیر انکارناپذیری داشت و در قاب تصویر جای خالی باقی نمیگذاشت. سفر برایش چیزی فراتر از گشتوگذار از برای تفنن و سرگرمی بود، جستوجوی مکاشفهواری بود در جغرافیای شگرفی چون ایران؛ و چون لحظههای سفر غیرقابلپیشبینی است و باید در لحظه تجربه کرد و تصمیم گرفت، از اینانلو آدم تجربهگرایی ساخت. این تجربهگرایی در ساخت مستندهایش جلوهی پُرفروغی داشت و این نکته هنوز در تماشای آثارش در معرفی طبیعت و گونههای جانوری و هم در بخش ایرانشناسی مشهود است.
نقطهی اوج کارنامهی مستندسازی زندهیاد اینانلو در حوزهی ایرانشناسی (بر پایهی معرفی اماکن تاریخی و گردشگری) در ساخت مستند تلویزیونی «گردش» شکل گرفت؛ مستندی جذاب که اینانلو با دوربینش استان به استان میرفت و با جزییات جالبتوجهی به معرفی ویژگیهای شهرهای هر استان میپرداخت. این مستند از لحاظ فرم تفاوت آشکاری با آثار مشابه در این گونه مستندها دارد که این شاخصه از برآیند همان نگاه تجربهگرای زندهیاد اینانلو برمیآید. برای نمونه در مستندهای ماندگاری چون همراه باد در دل تنهایی کویر (منوچهر طیّاب)، باد صبا (آلبر لاموریس) و مجموعه مستند ایران (حمید مجتهدی) شاهد نماهای پرشمار هوایی، حرکتهای نرم دوربین با تراولینگ و نریشن فاخر با لحنی تقریباً شاعرانه هستیم که هر کدام به نوعی قسمتی از جغرافیا و اماکن تاریخی و مذهبی را به تصویر میکشند و دوربین در جایگاه ناظری با دید بسیط قرار میگیرد که قرار است خیلی باشکوه به جایجای این مرز و بوم نگاهی بیندازد. اما اینانلو با هوشمندی فرم کارش را در راستای محتوای مستند گردش - که برای گشتوگذار و سفر تعیین شده - قرار میدهد. دوربین در گردش همسطح نقطهی دید تماشاگر است؛ گویی برای مسافری است که قصد سفر دارد؛ به اندازهی زاویهی نگاه از پشت شیشهی خودرو و تماشای خط افق در جاده و لذت از تماشای منظرههای متنوع. در اینجا دیگر خبری از نماهای هلیشات و نگاه از بالا به جغرافیا نیست.
تماشاگر گردش با مردی همراه میشود که خود سوژهی جذابی است در معرفی نقاط دیدنی سرزمینش. اینانلو در گردش دست به ساختارشکنی هم زد و در مقابل دوربین با بیننده وارد گفتوگو شد و رابطهی صمیمانه و گیرایی با تماشاگرانش برقرار کرد. او وقتی به بردسیر کرمان رفت به هنگام توضیح خصوصیات منطقه، یک گلولهی برفی درست کرد و به یکی از عوامل گروه تولید پرتاب کرد و صحنهای از برفبازی را دکوپاژ کرد؛ یا در جایی دیگر در کنار آبشار یخی همان منطقه، به پشت تکه یخی بزرگ رفت و از آن به شکل تریبون برای حرفهایش بهره برد.
اینانلو زمانی هم که برای به تصویر کشیدن منطقهی سوزانِ گندم بریان به کلوت شهداد رفت، به منظور نشان دادن گرمای آنجا تخممرغی را روی یک سنگ داغ شکست و عرقریزان در گرمای بالای شصت درجهی این منطقه و در مقابل دوربین نیمرو خورد؛ او در شهر زیرزمینی تاریخی نوشآباد کاشان هم در راهروهای تنگ و باریک قدم زد و برای نشان دادن مهندسی پژواک صدای آن شهر، «اویی» گفت تا طنین صدایش در فضا بپیچد. بیتردید پس از او نیز افراد دیگری خواهند آمد و با مستندهایشان ایران را از نگاه خود به تصویر میکشند ولی این تنها زندهیاد محمدعلی اینانلو بود که با نگاه یکّه و آگاهی مثالزدنیاش، ایران را چون جهانی در یک مرز میدید.