
زندهیاد مرتضی احمدی هرچند كه سیام آذرماه درگذشت و نتوانست آخرین پاییز عمرش را از یلدای باستانی ما ایرانیان عبور دهد و به نخستین بامداد زمستانی امسال سلام كند ولی با این همه آن قدر كارنامهی وزین و پرباری از خود بر جای گذاشت كه یادش حالا حالاها زنده خواهد ماند و گنجینهی آثاری كه در چند هنر مختلف آفریده، برای امروزیان و آیندگان، یادگاری از نام ارزندهی او خواهد بود.
مرتضی احمدی به مفهوم واقعی كلمه هنرمندی ذوالفنون بود. نگارنده نمیداند نسل جدید تا چه حد با ادبیات ما قدیمیترها دمخور است و نیز میدانم كه این صفت هم تا كنون - درست یا غلط - درباره بسیاری از رفتگان و زندگان مصرف شده است اما با وجود شناخت نسبتاً عمیقی كه در طی اندكی بیش از یك دههی اخیر از این استاد كهنسال پیدا كردم، به همراه سه دههای كه از زمان دیدار نخستین فیلمی میگذرد كه با بازی او دیدم (مردی كه زیاد میدانست)، در این مدت طولانی، هر روز بیشتر به تنوع تواناییها و گونهگونی هنرهایش پی بردم.
او در چهار عرصهی «سینما، تلویزیون، رادیو و تئاتر» بازیگری صاحب سبك، در هنر دوبلاژ گویندهای با یك صدای خاص و منحصربهفرد (و بهواقع بیجایگزین) و نیز یادآور عصر طلایی دوبله در كشورمان بود. در نگارش كتابهایش نیز نویسندهای یكّه، خوشقلم و توانا نشان میداد. كتابهایی كه هر یك برآمده و چكیدهای از سالها پرسه زدن و جدیت در یكی از عرصههای مورد علاقه و فعالیتش بودند. در هنر آواز و موسیقی نیز یكی از معدود خوانندگان سبك بیات تهران بود، به علاوه اینكه نام و صدایش در زمرهی انگشتشمار پیشپردهخوانان قدیم برده میشد. او كسی بود كه از هر انگشتش هنری در حد كمال یا دستكم نزدیك به كمالیافتگی میبارید و خالق گنجینهای از چند هنر مختلف به شمار میرفت و البته این هنرها چندان هم دور از همدیگر نبودند. بنابراین چندان بیراه نیست اگر بگوییم با كوچ همیشگی او از این جهان خاكی، یكی از نادرترین هنرمندان معاصر ایرانزمین از میان ما رفته است.
مهمترین نكتهای كه در دیدار نخست با زندهیاد احمدی به ذهن هر كس میرسید، نكتهدانی و نكتهسنجی ایشان بود. او دایرهالمعارفی ناطق از - تقریباً – همهی هنرها و عرصههایی بود كه به آنها مشغول بود و عشق میورزید و دستی بر آتش داشت. در كنار این همه هنر در ورزش محبوبش فوتبال هم یك حرفهای بود و در تیم راهآهن تهران سابقهی بازی و مربیگری داشت. بعدها نیز نامش در جایگاه یكی از نامدارترین هواداران پرسپولیس بر سر زبانها افتاد.
احمدی، زاده و بزرگشده پایتخت به شمار میرفت. عشقی وصفناپذیر به «تهرون»، بچههای این شهر و فرهنگ «تهرونی» داشت. آن قدر كه نگارنده میداند بر سر درست ادا كردن كلمهها، تركیبها و عبارتهای مربوط به گویش تهران قدیم (كه بیبروبرگرد نمیتوان با واژهای غیر از تهرونی از آن نام برد) یك پا مدعی قَدَر و با چنتهای پُر محسوب میشد و اصلاً با دیگر مدعیان به كَلكَل میپرداخت و «یكهبهدو» میكرد! یك بار از یكی از همین «رندونِ» پرمدعا پرسید: «اگه راست میگی بگو ببینم، اسم اصلی میدون حسنآباد چیه؟» آن شخص هم با كلی اِهِنّ و تولوپ، بادی به غبغب انداخت و گفت: «هفتگنبدون» [گنبدهای هفتگانهی این میدان هنوز هم نشانهای از قدمت آنجا و یادگار یك فرهنگ خاص و دورهی تاریخی هستند] اما استاد با جوابی دندانشكن حكم به رفوزه شدن آن مدعی داد و فوت كوزهگری را در گویش تهرونی به رخش كشید: «هفتگنبدون نع! درستترش هفتگنبذونه!» و بهخوبی به یاد آورد كه تهرونیها اوج گرفتن را «حٌج گرفتن» [به معنای كنایی دور برداشتن]، خندق را «حندق» و بسیاری كلمههای دیگر را با تلفظها، آكسانها و تغییرهای آوایی خاص خودشان ادا میكردهاند. او آن قدر دستش در این زمینه پر بود كه با گشادهدستی و تسلط، بخشی از دانستههای علمی و تجربیاش را در قالب دو كتاب پرسه در احوالات تِرون و تِرونیا [تهرون و تهرونیا] و فرهنگ بروبچههای تِرون: [تهرون] با عنوان فرعی کلمههای ویژه، واژهها، اصطلاحات و ضرب المثلهای تهرانی (ناشر هر دو: هیلا) گرد آورد. بهیقین اگر استاد چند سال زودتر دستبهكار نوشتن (یا شاید هم انتشار نوشتههای احتمالی قدیمش) میشد، حالا با تعداد بیشتری از این آثار روبهرو بودیم. هرچند در همین حال هم او تقریباً كموكسری [یا بهیاد كلكلهایش در ادای گویش تهرونی: كمو«كَرْسی»] نگذاشته است. احمدی همیشه در گفتوگوهای مطبوعاتی و رادیو و تلویزیونیاش همنسلان خود را به نگارش و نشر خاطرات و زندگینامه و دیدگاههایشان تشویق میكرد. خود او نیز من و زندگی: خاطرات مرتضی احمدی را به نشر ققنوس سپرد تا هم در عمل كردن به این حرف بهنوعی پیشقدم شده باشد و هم كتابخانهی دوستداران تئاتر و سینما را به این كتاب زینت بخشد. هرچند كه متأسفانه نگارنده حریف استاد نشد تا به نگارش یا دستكم انجام مصاحبههایی برای تهیه و نشر كتاب دیگری، با سنگینی كفه فعالیتهایش در سینما، تشویق شود. هرچه میگفتم كتاب من و زندگی... بیشتر به كارهای تئاتری شما اختصاص دارد و بخش سینما هنوز جای كار دارد، میگفت گفتنیها را گفتهام.
او همچنین یك متخصص و كاربلد در زمینهی هنر تختحوضی و (شرمنده كه هی تكرار میكنم) گنجینهای از جزییات و آثار و متعلقات این رشته بود. این گونه شد كه فقط بخش كوچكی از آنچه را در سینه داشت در قالب كتاب کهنههای همیشهنو (ترانههای تختحوضی)، در جایگاه گردآورنده به نشر ققنوس واگذار كرد. كاری سترگ و با گسترهای كه فقط متولیان دولتی از پس اجرای كامل آن برمیآیند و احمدی فقط توانست بهقدر رفع تشنگی ما را به این دریا نزدیك كند. در اصل هم باید این متنها با اجراهای بازیابیشدهی قدیم یا بازسازیشدهی جدید به دست علاقهمندان میرسید كه احمدی در این حیطه نیز از سهم خودش چیزی كم نگذاشت و آلبومهای صدای طهرون را اجرا و منتشر كرد. تصورش را بكنید روزی با استاد كه در حوالی 85 سالگی سیر میكرد و به هر حال حنجرهاش حتی از پس صحبت كردن با قدرت صدای میانسالی و شروع پیری نیز برنمیآمد به یكی از معتبرترین شركتهای تولید آثار موسیقایی رفته بودیم و ایشان با اعتمادبهنفس كامل مشغول مذاكره درباره كیفیت و نحوهی اجرای این آلبوم شد. آن مجموعه البته در شركت دیگری به سرانجام رسید و او نیز بهخوبی از پس كار برآمد، ولی متأسفانه باز هم ممیزی در انتشار كامل فایلهای ضبطشده مانع ایجاد كرد. هرچند كه مجموعه حركت استاد در آن سنین، نشان از این داشت كه او هیچگاه سر بازایستادن از آفرینشهای هنری ندارد.
احمدی در زمینهی آوازِ خاص «بروبچههای تهرون قدیم» با نام آواز كوچهباغی (بیات تهران) نیز ید طولایی داشت. خوب به یاد دارم كه وقتی مصاحبههایی صوتی و تلفنی در این زمینه میكردیم، با چه دقت و حضور ذهنی اطلاعات غلط راهیافته به این هنر حالا مهجور و دورافتاده را گوشزد میكرد و نكتههای صحیح مربوط به همان غلطهای مصطلح را به یاد میآورد. قرار بود همین ماهها جلوی دوربین فیلم مستند (و حالا دیگر زیادی بهطولانجامیدهام) غزلخونای تهرون بنشیند و با اجراها و صحبتهای تكمیلیاش برگی زرین و بیمثال بر اوراق دفتر این فیلم تحقیقی بیفزاید كه شوربختانه بیماری ماههای اخیر ما را در عطشی همیشگی فرو برد و دست بیرحم اجل، این استاد ارجمند را از میان ما به دیار خاموشان كوچاند.
این نوشتهی شتابزده قرار بود به فعالیتهای ایشان در عرصه مورد علاقه همه ما یعنی سینما و متعلقاتش نیز بپردازد ولی به سبب آنكه كمابیش هر یك از ما با بخشی از كارنامه استاد در این زمینه آشنا و سالها دمخور بودهایم ترجیح دادم تا فعلاً به بخشهای كمتر بهچشمآمدهی كارنامهاش برای اهل سینما اشاره كنم. در شماره روتین بعدی ماهنامه (اول بهمنماه) به طور مفصل به آن بخشها نیز خواهم پرداخت. روانش شاد و یادش گرامی باد.