
مصطفی جلالیفخر
چندی قبل در یکی از سایتهای خبری، نامهای بدون امضا به پرویز پرستویی نوشته شد و اقدامات انساندوستانهی او را در پیگیری درمان یک جانباز یا کمک به زلزلهزدگان ستود. مشارکتهای اجتماعی و فعالیتهای خیرخواهانهی مشاهیر هنری، همواره پسندیده و شایستهی تحسین است. اما آنچه در آن یادداشت بیش از این قدردانی به چشم میآمد، نگاه بدبینانه و توأم با طعنه و تمسخر به فعالیتهای جنبی سایر هنرمندان است. از جمله اقدام اخیر عزتالله انتظامی در تبدیل خانهی مسکونیاش به موزه را با این عبارت به سخره گرفته بود: «بالاخره هیچی نباشد شما را استاد میدانند و چه چیزی بهتر از اینکه خانهی استاد را موزه کنند؟» و این طور استنباط کرده که «خبرش مثل بمب صدا می دهد و بینهایت پرستیژ دارد.»
این در حالیست که پرستویی، با ادب تمام، عزتالله انتظامی را «پیر دیر» خود میداند و او را چونان محک و حجت بازیگری به حساب میآورد: «تمام دغدغهی من در سینما آن بوده كه پیر دیرم بیان كرد. آقای انتظامی میگویند از تماشاگر خجالت میكشم در این فیلمها كار كنم. وقتی ایشان خجالت میكشند، من باید بمیرم!» واقعاً در کجای دنیا، هنرمندی در سطح و قدمت انتظامی را بر صدر نمیشناسند که ما در پاسداری حرمت آنها کوتاهی کنیم؟ واقعاً آقای بازیگری ایران، در آستانهی نود سالگی، وقتی ملک مسکونی خود را به موزهای جهت آشنایی مردم با گذشتهی هنر این سرزمین تبدیل میکند، به خاطر پرستیژ است؟! آیا او كه در چنین اوجی ایستاده، دلبستهی صفت استاد است؟! واقعاً یادمان رفته که انتظامی بهوفور در مشارکتهای انساندوستانه فعال بوده و حتی یک بار بابت همین کار به همراه پرویز پرستویی به دادگاه احضار شد؟ چرا که آنها حساب مشترکی باز کرده بودند تا پول دیهی یک متهم به قتل جمعآوری شود... و یادمان باشد اگر حرمت بزرگان خود را نداشته باشیم، بیش و پیش از آنکه آسیبی به منزلت آنها برسد، فرهنگ خود را مخدوش کردهایم. کسی مثل انتظامی، حرمت و عزت همهی ماست.
خانوادهی بزرگ
نیما عباسپور
چند بار در یادداشتهایم انتقادهایی به عملكرد مدیریت انجمن سینمای جوانان ایران در سه سال اخیر مطرح كردهام: از نقل مكان به ساختمانی نوساز و پرداخت اجارهبهایی سرسامآور گرفته تا ادعای تولید فیلم كوتاه فاخر با بودجههای حقیر پنج و شش میلیون تومانی و همچنین طرح موضوع شخصیِ گم شدن مدال نقرهی یونیكا كه فیلمم جنگل در سال ٢٠۱٠ برندهی آن شده، ولی به خاطر پیگیری نكردن واحد بینالملل این مركز تا این لحظه به دستم نرسیده است. در یكیدو هفتهی اخیر نیز چند تن از همكاران فیلمسازم مانند مهرداد زاهدیان، امیرشهاب رضویان و مجید برزگر در گفتوگو با خبرگزاری ایرنا به مدیریت انجمن سینمای جوانان ایران انتقاد داشته و عملكرد آن را در سطوح مختلف غیرقابلدفاع دانستهاند. آنها از افزایش شهریهی دورههای فیلمسازی و عدم ظهور چهرهای شاخص و مستعد در این سه سال شكایت كرده و نگرانی خود را از آیندهی این انجمن ابراز كردهاند. انجمن سینمای جوانان ایران در پاسخ به این انتقادها نامهای نوشته كه در آن از عملكرد مدیر خود دفاع كرده؛ دفاعی كه البته بیش از هر چیز نشاندهندهی نگرانی بابت از دست دادن مقام و تلاش برای بقاست. در این نامه كه در روزنامه و سایت «بانیفیلم» منتشر شده، در واكنش به صحبتهای مهرداد زاهدیان آمده كه ایشان در این سه سال كجا بوده، چه فیلم كوتاهی ساخته، در كدام دفتر سینمای جوان تدریس كرده و به چند فیلمساز نیازمند یاری رسانده؟! در نامه ادعا شده كه سیستم آموزشی انجمن در تمامی شهرستانها یکدست، دفاتر تجهیز، شهریهها تعدیل، جشنوارهی فیلماولیها برگزار و به وضعیت معیشتی پرسنل و مدرسان و مسئولان دفاتر رسیدگی شده و در سهماه اول سال یک میلیارد و پانصد میلیون ریال حمایت از تولیدات شده است.
اگر بپذیریم كه تمام این ادعاها درست است، پرسش این است كه پس چرا در این سه سال فیلم و فیلمساز شاخصی از انجمن سینمای جوانان ایران بیرون نیامده و این زحمات حاصلی نداشته است؟ نگاهی به فهرست فیلمهای كوتاه مطرح سه سال اخیر بیندازید: غروب حلزون (آزاد محمدی)، منها (كاظم مولایی)، نیوزیف (محمد اسماعیلی)، بچه وقتی بچه بود (آناهیتا قزوینیزاده)، شیر تلخ (ناصر ضمیری)، همین یك ساعت پیش (سینا آذین)، لواسان، تجریش (احسان امانی)، رها (پیمان نعیمی، امیر پارسامهر)، جاده مسدود است (وحید حاجیلویی)، دوست داشتم كسی جایی منتظرم باشد (بابك امینی)، بازگشت (سهیلا گلستانی)، حنانه (داریوش غذبانی)، آرزوها در اعماق (آرمین ایثاریان)، دوئت (نوید دانش) و بیشتر از دو ساعت (علی عسگری) كه دو فیلم اخیردر جشنوارهی كن امسال حضور داشتند، هیچیك در انجمن سینمای جوانان ایران تولید نشدهاند. وظیفهی انجمن سینمای جوانان ایران از همان بدو تأسیس، كشف و پرورش استعداد و حمایت از آن در تمامی نقاط كشور بوده. اگر دفاتر به تكنولوژی روز كه اجتنابناپذیر است مجهز شدهاند و از تولیدات حمایت به عمل آمده، شقالقمر نشده، مسئولان تنها به وظیفهشان عمل كردهاند. كارنامهی مهرداد زاهدیان و امثال او در فیلمسازی مشخص است؛ اما معلوم نیست چرا نویسندهی آن مطلب تصور كرده كه زاهدیان یا هر فیلمساز دیگری باید هر سال فیلمی بسازد یا در یكی از دفاتر سینمای جوان آموزش دهد تا بتواند انتقاد كند. آیا این وظیفهی فیلمساز است كه به فیلمسازان مستعد یاری برساند یا وظیفهی مراكز متولی سینما و فیلم كوتاه؟ نویسنده خود و همكارانش را خانوادهی بزرگ انجمن سینمای جوانان ایران نامیده و از مسئولان سینمایی کشور خواسته كه بدون توجه به یادداشتهای پراکندهی افرادی که با ساخت تنها چند فیلم خود را محق به اظهار نظر میدانند برای آیندهی كاری زیرمجموعههای خود تصمیم بگیرد. او فراموش كرده كه اعضای واقعی این خانواده آنها نیستند، همین فیلمسازان هستند كه سی سال است با حضور و موفقیتهایشان امكان و زمینه را برای وجود و تداوم فعالیت این انجمن و كاركنانش به وجود آوردهاند.
بیش از دویست نفر از این فیلمسازان عضو انجمن فیلم كوتاه ایران در خانهی سینما هستند؛ همان صنفی كه در این سه سال، مدیریت سینمای جوانان ایران نهتنها حاضر به دیدار با هیأتمدیرهی آن نشد، بلكه حاضر به پرداخت اقساط باقیماندهی تفاهمنامهای كه آنها با انجمن امضا كرده بودند نیز نشد، آن هم به این بهانه كه تعهد مدیریت قبلی سینمای جوان است نه او! همهی اینها میگذرد و فراموش میشود؛ مسئولان و كارمندان هم بركنار، جابهجا یا بازنشسته میشوند؛ تنها فیلم و فیلمساز است كه باقی میماند: مهرداد زاهدیان و میدان بیحصار، امیرشهاب رضویان و آوازهای مرد خاكستری، مجید برزگر و تصنیف قدیمی و غمناک عصر بارانیِ آسمار و دهها فیلم دیگر.