شمارهی 505
عباس فیوضی از مشهد: بخش «احوالپرسی» این شماره بسیار بهجا و واجب بود. ولی خانم افسر اسدی، کلیدر خودش یک شعر بلند دهجلدی است، بسیار زیبا و کامل. شما میخواهید با آن چه کنید؟
فرنگیس حاجمنوچهری از تهران: هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نکشد. آفرین به عزتنفس خانم اسدی.
مهناز نعمتی از مشهد: اصلاً باورم نمیشود که خانم افسر اسدی سر چهارراه گلفروشی میکنند.
مهرداد نژادی از تهران: احوالپرسی با افسر اسدی تکانم داد. حالم بد شد. یاد آذر شیوا افتادم که آدامس میفروخت. اگر خانم اسدی کار گُل را جدی بگیرد مطمئن هستم یک روز بهترین گلفروشی را خواهد داشت.
بهنوش نصرتی از شیراز: من همیشه عاشق شمارهی اسفند مجلهام، چون با خواندن مجله دقیقاً انگار همهی فیلمهای جشنوارهی امسال را با نگاه دقیق و موشکافانهای دیدهام. با سپاس فراوان از جهانبخش نورایی و شاهین شجریکهن. بخش «احوالپرسی» عالی بود. بسیار ممنون از خانم عباسیان عزیز، و البته کمی دلگیرم چون ویژهنامهی نوروز ۹۵ بدون بهاریهی استاد احمدرضا احمدی خیلی سخت است.
مهدی شهریاری از گچساران: این شماره مثل همیشه خواندنی و پر از یادداشتهای درجهیک بود. مثل یادداشتهای جهانبخش نورایی که پر از نکته و اشارههای راهگشا بود. مانند نظرش درباره فیلمهای لانتوری و ابد و یک روز. اما نکتهی غافلگیرکنندهی شمارهی اسفند بخش «احوالپرسی» از افسر اسدی و ماجرای گلفروشی سر چهارراه بود که رعشهبرانگیز و ویرانکننده بود. کاش یک شوخی تلخ بوده باشد.
عباس درخشانی از رباطکریم: درگذشت خانم فروزان و به خاک سپردن ایشان در سکوت بسیار تلخ بود. ممنون از احمد طالبینژاد که از ایشان یاد کردند، البته با کنایه.
محمدعلی سعیدی از فردیس: عکس روی جلد خوب است اما اگر عکسی انتخاب میکردید که چهرهی پریناز ایزدیار و شیرین یزدانبخش هم بود، بهتر میشد. مطلب پنج صفحه و نیم آقای شجریکهن مملو از سؤال و ابهام است. لطفاً اگر انتقادی دارید با دلیل و منطق و با زبانی نرم و منصفانه بیان کنید، نه اینکه از هر فیلمی دو یا سه مورد منفی را بگویید و نکات قوت و مثبت را نادیده بگیرید. مطلب آقای صلحجو خیلی عالی بود که البته ایکاش این نوع نگاه را کاملتر و در باب تمامی نقاط و اجزای سینما میداشت.اخیراً نسخهی دیویدی سلام قیصر (برادران کوئن) را دیدم که داستانش خیلی جذابتر و زیباتر از شرحیست که شما برای فیلم نوشتید لطفاً پروندهای برای این فیلم تهیه کنید.
یاسر توافقی از فاروج: این شماره بسیار عالی و خواندنی بود، بهخصوص یادداشتهای جواد طوسی و پرویز نوری در «خشت و آینه». با تشکر از همهی دوستانی که در این شماره مطلب نوشتند. مجلهی «فیلم» بهترین هستی و خواهی بود.
کوشکی از بروجرد: کلاً ناامید و کلافهام کردید. جلد این شماره را به فیلم تحسینشدهی ابد و یک روز اختصاص دادید، ولی بجز چند سطر یادداشت کوتاه، چیزی در مورد «پدیدهی» جشنواره ننوشتید
*دوست عزیز، طی سیوچند سالی که از عمر مجلهی «فیلم» میگذرد چاپ نقد و مصاحبه با عوامل فیلمهای مطرح موکول شده به زمان اکران. ابد و یک روز هم به این دلیل روی جلد آمده که فیلم انتخابی منتقدان و نویسندگان مجله است (طبق سنت شمارههای پس از جشنواره در سالهای اخیر) و در یادداشتهای نویسندگان بسیاری هم به آن اشاره شده بود.
اکتای بخشایش از تهران: چه روزگار غریبی که حتی از مرگ کسی هم میترسند! ماهنامهی «فیلم» از آوردن نام فروزان بیم دارد و این موضوع در این شماره هویداست. به هر حال این حقیقتی غیرقابلکتمان است که فروزان از مهمترین چهرههای سینمای قبل از انقلاب بود که در دنیای خشن و مردانهی فیلمفارسی دوام آورد و محبوبیتش بین مردم گاه از مطرحترینبازیگران مرد هم فراتر میرفت.
حسین بختیاری از بوکان: تلخترین مطالبی که در این شماره خواندم، مربوط به شادروان خانم فروزان بود و آن میوهفروش ناانسان که تف انداخته بود. ما متأسف میشویم که اینها را میشنویم. حیف و هزار بار بغض.
محمدجعفر شیرین از همدان: انتخاب عنوان «ستاره مرد» برای یادبود مطلب فروزان منصفانه و زیبا نبود، در حالی که متن نوشته تا حدودی مثبت بود.
* دوست عزیز، این عنوان یک ترانهی قدیمی است از حسن گلنراقی که نویسنده تصور کرده عنوان مناسبی برای چنین مطلبی است و ما هم با او موافقیم.
مجید جلیلپوراردکانی از اردکان یزد: این شماره بسیار جالب بود. فروزان هم بیصدا رفت، اما تا سینما هست فروزان در تاریخ سینما خواهد بود. هرازگاهی از قدیمیها یادی شود.
اسماعیل صاحبی از شاهرود: صرفاً جهت اطلاع احمد طالبینژاد عزیز؛ زهره شکوفنده در هیچیک از فیلمهای فروزان گویندگی نکرده و عمدهی نقشهای وی را مرحوم ژاله کاظمی و مهین کسمایی گویندگی کردهاند.
اکبر نقوی از کرمان: مطلب احمد طالبینژاد به مناسبت درگذشت خانم فروزان، در عین اختصار، گویا و جذاب است و حاوی ناگفتههایی درباره ایشان. اما آیا همین قدر کافی است
علی خمر از کرمان: چرا فقط یک صفحه برای فروزان؟ او ستارهی سینمای هرچند سی سال پیش بود، ولی باز هم یک صفحه کم است. باز هم گلی به گوشهی جمال احمد طالبینژاد. برای سینمایی که دعوا سر جایزهی، سر خودی و ناخودی بودن بین آدمهای مدعی هنر موج میزند، فروزان با سکوتش نشان داد ستاره است.
* بهاطلاع خوانندگان گرامی میرسانیم درباره این بازیگر، مطلب مفصلتری در شمارهی اخیر کتاب سال سینمای ایران، از بهزاد عشقی هم چاپ شده است.
محسن صادقپور از کاشان: انتظار دیدن کلمات ناپسند را در مجلهی عزیزم ندارم. در مطلبی که راجع به سریالهای ترکیه داشتید، از عبارت «گردشگرهای خرپول عرب» استفاده کردهاید که به هیچ عنوان در شأن مجلهمان نیست. میرزانقطهای نیستم، اما... دوستتان دارم.
* خوانندهی نازنین، از تذکرتان ممنونیم.
یاس امینی: گزارشهای بخش فیلم به فیلم جشنواره خیلی آشفته و بدون ترتیب بود. انتخابهای منتقدان هم برعکس هر سال خیلی خلاصه شده بود و در بخش رأیگیری، نام خیلی از سینماگران انتخاب شده بدون ذکر نام فیلم مربوطه درج شده بود که باعث سردرگمی است.
* خوانندهی عزیز، بعضی از خلاصه شدن یا تکرار نشدن اسامی به خاطر صرفهجویی و چاپ مطالب بیشتر است. ضمن اینکه در هیچ شمارهی پس از جشنوارهای این همه مطلب درباره آن دوره از جشنواره نداشتهایم.
مینا قدیری از تهران: واقعاً به نظر خودتان گزارشهای جشنوارهی فجر جای کار بیشتری نداشت؟ برای گزارش تنها جشنواره مهم و رسمی سینمای ایران، فقط سهتا عکس از برندگان کافی بود؟ استثنائاً در این شماره از چاپ آگهی کم میکردید تا بهانهی جای چاپ حل میشد.
* خوانندهی گرامی، کملطفی نمیکنید؟ شما کجا نشریهای را پیدا میکنید که به فاصلهی کوتاهی بعد از تمام شدن یک رویداد سینمایی تا این اندازه گزارش و مطلب به خوانندهاش بدهد؟ اگر قرار بود عکسهای بیشتری چاپ کنیم بهمراتب کارمان راحتتر بود. در ضمن حذف آگهیها به معنای چاپ عکس و مطلب به جای آنها نیست. در آن صورت باید صفحههای بیشتری از مجله را حذف کنیم!
حسین عموبیگی از اصفهان: استاد طوسی چرا بر اژدها وارد میشود این قدر تند نقد نوشته است؟ نکند همنشینی با منتقد تلویزیون باعث این لحن تند شده است. او همیشه ما و جامعهی متلاطم را به آرامش دعوت میکرد، در نقد این فیلم، از کلماتی چون شامورتی، سر کار گذاشتن، شیوهی ناجوانمردانه استفاده کرده است، چرا؟ تشکر ویژه از هوشنگ گلمکانی و همچنین آرامه اعتمادی که در نوشتههایشان به اهمیت نقش بازیگران تئاتری در سینمای ایران اشاره کردهاند و از تأثیر آنها در سینما نوشتند و تشکر ویژه از عسل عباسیان و صفحهی «احوالپرسی». استاد بهزاد عشقی شما در نوشتهتان به مهر و مهرطلبی اشاره کردهاید، بهتر بود از کلمه قیصرساز برای سازندة قیصر استفاده نمیکردید.
* بهزاد عشقی: درست میگویید و من هم معمولاً میکوشم چنین باشم. فیلم بد ساختن گناه کبیره نیست و ما هم دانای کل نیستیم و تمام حقیقت را در اختیار نداریم و چهبسا میتوانیم در داوری خود بر خطا باشیم. بدون تردید جایگاه تاریخی مسعود کیمیایی غیرقابل انکار است، اما این فیلمساز با توقف در گذشته و لجاج با خردهگیران، گاه بیشتر از منتقدان به خود جفا میکند. در هر صورت از تذکر و یادآوری شما ممنون.
امین اداک از گرمسار: نقد کوتاه شاهین شجریکهن بر پل خواب منطقی نیست؛ اینکه منتقدی احساس کند کسی حق اقتباس از آثار ادبی را ندارد و به قول ایشان «دیزالوش کند در سکوت» را یک نقد مستبدانه میبینم.
محمدرضا محرابیان از تهران: این که آقای شجریکهن در انتهای مطلبش در مورد فیلمهای جشنواره به دیدگاه و نظرات آقای پرویز نوری ایراد بگیرد عجیب بیمزه و نابهجا بود.
فرزانه ارجمند از شیراز: با خواندن مطلب شاهین شجریکهن عزیز بسیار لذت بردم از ادبیات غنی ایشان و نکات تازهای آموختم از دانش سینمایی این جوان. حیف از ادبیات غنی شماست که کلمهی بدون معنی «سوبله» و اصطلاح نهچندان زیبای «اسکل» را در نوشتهی پربار خود آوردهاید.
آرش کریمی از تهران: به احترام مطلب مفصل و خواندنی شاهین شجریکهن باید کلاهم را از سر بردارم. «باز باران...» را البته میتوان به کل سینمای ایران تعمیم داد. فیلمهای جشنواره را ندیدم (حتی یکیشان!) مهدویان را هم از آخرین روزهای زمستان(ش) قضاوت کردم که به طور کاملاً اتفاقی از تلویزیون دیدم. پاراگراف آخر مطلب تهماسب صلحجو به دلم چسبید. آن قدر مجلهی «فیلم» این فیلمها را عزتچپان میکند آدم فکر میکند حتماً مشکل از ادراک ناقص خودش است.
علی مسلمانزاده از مشهد: مطلب آقای شجریکهن سرتاسر خردهگیری به تقریباً همهی فیلمهای جشنواره است. با این حال دلخور شده که تعدادی از منتقدان کهنهکار چرا اژدها وارد میشود را نپسندیدهاند.
اسماعیل عبادی از تهران: جناب شجریکهن، این چه استدلالی است که در طرفداری از فیلمهای مورد علاقهی خود آوردهاید؟ مشکل فیلم مورد نظر شما این نیست که خونآشامها واقعی هستند یا نه. مشکل این است که فیلمساز نتوانسته این موضوع را پرورش دهد و به بیننده انتقال دهد.
ع. ر. مولوی: مطالب شمارهی اسفند عالی بود. بهخصوص مطلب موشکافانهی شاهین شجریکهن و همین طور مطلب تهماسب صلحجو.
هدی ایزدی از تهران: «منغص» به معنای تیره کردن و مکدر ساختن باغ نوشته میشود، نه آن جور که در مطلب رضا کاظمی آمده با ق. جای لوسبازیهای مد روز و مخرب مثل «چهگونه» دیکتهی فارسی را پاس بدارید.
کورش بابایی از رودسر: در مورد مطلب «شکار کبک» تصور میکنم فقط برای پر کردن جای خالیست و بدون بازنگری به چاپ رسیده است. مطلب جناب کاظمی را بسیار آشفته دیدم، هرچند نویسنده، مطلبش را «برداشتی غیرمنطقی»! مینامد (سطر آغازین). استفاده از واژهی «اسکل» در خور مجلهی وزین «فیلم» نیست.
عبادالله دبیری از مرودشت: اکثر مطالب عزیزان منتقد با دیدگاه و نظرهای متفاوت بر فیلمهای این دورهی جشنواره خواندنی بود. متشکرم از آقای گلمکانی عزیز که همیشه تکخالی در آستین دارد؛ منظور مطلب بکر و تأملبرانگیزشان با عنوان زیبای «روشناییهای صحنه» است. عزیزان منتقد با ستایش یکصدای خود، حسابی ما را شیفته و بیقرار دیدن ابد و یک روز و صدالبته نیمرخهای عزیز دل ما ایرج کریمی کردند.
محمدرضا بیگدلو از همدان: لطفاً در مورد اسامی خنثی و غیرسینمایی فیلمهای ایرانی که در سینمای ایران روزبهروز به سمت افزایش است هم مطلب بنویسید. آخر گاهی هم شد اسم فیلم؟ یا من یا به دنیا آمدن یا تمرین برای اجرا یا از طرف آنها یا برداشت دوم از قضیهی اول یا چهارشنبه و... هر قدر هم که میانهی راه یا آخر تهیهی یک فیلم، به هر دلیلی اسم فیلم عوض شود، باز هم بهتر از این اسامی کلی، میشود اسم انتخاب کرد. در بخش گزارشهای جشنواره هیچ مطلبی در مورد انیمیشنهای فجر ندارید و در مورد مستند هم خیلی کم نقد و بررسی دارید. میشود یک بار توضیح دهید چرا اسامی فیلمها و سریالهای خارجی در مجله نادرست ترجمه میشود؟
* دوست عزیز، جملهی آخرتان خیلی کلی است و شامل حال همهی فیلمها میشود. دقیق بنویسید که منظورتان کدام فیلم است. در ضمن آنکه به طور کلی باید بگوییم با گرایشی که در نامگذاری فیلمها طی دوسه دههی اخیر به وجود آمده، اصولاً ترجمهی درست عنوان فیلمها خیلی دشوار شده است.
شمارهی 506
سیامک عافیت از مشهد: چند وقتی بود گمان میکردم مبتلا به آلزایمر شدهام و عکس روی جلد مجله از فیلمساز دوستداشتنی کیومرث پوراحمد و بهاریهاش همین احساسات را برایم تداعی میکرد. فکر میکنم بد هم نیست دچار آلزایمر شدن. میشود بنشینی تمام وقتت را مجلههای «فیلم» شمارههای هشتاد تا پانصد را بخوانی یا همهی فیلمهای دیدهشده را دوباره و چندباره ببینی تا مگر لذت هزارباره نصیبت شود. این گونه میشود پی چیز جدید گشت، پی خواب و نوری یا لبخندی...
علی خمر از کرمان: یک ساعت مانده به تحویل سال و من بهاریهی آقای شاملی را با چشمانی تر میخوانم. راستی خدا کند آقای پوراحمد این بهاریهاش را فیلم نکند. آقای دوایی عالی بود مثل همیشه.
علیرضا جمشیدی از بروجرد: با سپاس از استاد دوایی که پیوسته خوانندگان مجله را از نعمت نوشتههای خوبشان بهرهمند میکنند. بهاریههای این عزیز همیشه روح تازهای به کالبد شمارههای نوروزی بخشیده است. امید که خداوند برای ما سالیان سال نگاهشان دارد که از زبان ما سخن میگویند. وقتی به آخر مطلب استاد و نوشتهی پراحساس و نوستالژیکشان میرسم بیاختیار اشکم جاری میشود و گویی نشستهام و فیلم آن را تماشا میکنم. کوچهباغهای بزرگی که استاد توصیف کردهاند و من کودکیام را کنار یکی شبیه آنها سپری کردم، پیش چشمم ظاهر میشود. کوچهباغی که میپنداشتم بهشت نیز باید همین شکل باشد. ناگاه به خود میآیم و تنها دریغ و حسرت آن روزها میماند و میبینم که چه زود آن بهشت رؤیایی به آسمانخراشهای مزاحم و بیقواره تبدیل شد؛ و من اندوهم صدچندان میشود هنگامی که میبینم وایبر و تلگرام و بازیهای کامپیوتری و صدها رهزن دیگر، چهگونه کودکی فرزندانمان (به قول استاد نسل فیسبوک و چت و توییتر) را به تاراج میبرند و نمیگذارند طعم خوش بازیها و بازیگوشیهای کودکانه را بچشند.
عبادالله دبیری از مرودشت: بهاریههای بینظیر همهی عزیزان دلنشین و خواندنی بود. اما حکایت محمد شهرزاد از آقای واگنر حرف نداشت.
محمدجعفر شیرین از همدان: سروش صحت با استفاده از شخصیت گوشتتلخ مسعود فراستی بهاریهی جذاب و دلنشینی نوشته است. نقد رضا کاظمی درباره ازگوربرخاسته زیبا و هنرمندانه است.
محسن صادقپور از کاشان: شادم که سال ۹۵ را با شما آغاز کردم. اما چرا این قدر تلخ؟ دروازهی بهاریتان هیچ نشانی از بهار ندارد جز اینکه با تیتری کوچک یادآوری کردهاید که این شمارهی ویژهی نوروز است. همین و بس. از بهاریهها نمیگویم که نویسندگانتان زمستانیترین بهاریهها را نگاشتهاند. نام نمیبرم، اما بعضیشان بیشتر شبیه هذیانهای انسانی (دور از جان) دم مرگند. دوستان، زمانه به اندازهی کافی زهر در کاممان میریزد. دلمان خوش است به چند نوشته و مجلهای که به هر جان کندنی سرپا مانده است. میپذیرم که آسمان برای همه یک رنگ است. اما شما بزرگتر مایید و ما از بزرگترهایمان دلگرمی و امید میخواهیم.
لباف:بهاریهها که چنگی به دل نمیزد. غیر از نوشتهی آقای اقصی آن هم نه همهاش. در بهاریهی آقای نوری نوشته شده که رادیو آهنگ «گل اومد بهار اومد» خانم فرحدخت عباسطالقانی معروف به پوران را میخواند، آن هم در سال سی، اما در تمام کتب موسیقی نوشته شده اولین اجرا سال 38 بوده است.
منصور غلامی، فیلمنامهنویس تتل و راز صندوقچه از تهران: در صفحهی 133، معلوم است که نویسندهی مطلب مربوط به تتل و راز صندوقچه اصلاً فیلم را ندیده و فقط بر اساس اطلاعات کهنه و غلط سایتها درباره این فیلم نوشته است چون علیرضا خمسه در این فیلم هیچ نقشی نداشته و بازی نکرده است.
علیرضا معتمدی از تهران: جای مصاحبه با حاتمیکیا در این شماره خالی بود. گیریم که با او به مشکل خوردهاید یا او با شما. به مخاطب مربوط نمیشود. در قسمت نقد فیلمهای روی پرده کاش نام تمام عوامل را مینوشتید نه قسمتی از آن را. بعضی بهخصوص جوانترها آرزویشان است که اسمشان در مجله چاپ شود. روی جلد کلمهی فروردین گم شده است، حتی اگر نوشته باشید ویژهی نوروز 1395.
بهنام غفوری از اصفهان: مطلب «غروب غمانگیز ستارهها» عالی است. لطفاً در صورت امکان چنین مطلبی را در مورد سینمای ایران هم تهیه کنید.
حسن حجازی از مشهد: این ویژهنامه نسبت به سالهای قبل کمحجم بود. در ضمن جای گفتوگو با ابراهیم حاتمیکیا خالی بود.
مهدی اسکندری از کرمان: این شماره جمعوجور و متنوع بود. بهاریهی سروش صحت جذاب و خواندنی بود. در سبد 94 فیلمهای خوبی را پوشش دادید. مصاحبهها خوب و کامل بود. کاش با حاتمیکیا گفتوگویی میداشتید.
حسن مبرهن از تهران: ویژهنامهی نوروز بوی عید نمیدهد. یاد ویژهنامههای دههی شصت و هفتاد بهخیر.
محمد دلاور از لارستان: شمارهی ویژهی نوروز گرچه مثل سالیان قبل پربار نبود ولی از نقد شهزاد رحمتی بر حاتمیکیا لذت بردم. چه خوب است که تمام منتقدها با شهامت اگر از فیلمی خوششان آمد تعریف کنند. ولی بعضی اگر فیلمی اسکار هم بگیرد باز انتقاد میکنند. آقای مهرابی، بیصبرانه منتظر کتاب تاریخ سینمای ایران هستم.
پیامهای دیگر
رضا سجادیان از بروجرد: شمارهی ۵۰۲ با اینکه محتوایش عالی بود، ولی یافتن مطالب از روی فهرستش کاری دشوار و گاه محال است.
علی خمر از کرمان: چند شب پیش آقای راستین در تلویزیون گفتند مجلهی «فیلم» و رسانهها باعث شدند که کارگردانمحوری به وجود بیاید. میخواستم بگویم اگر سینما کارگردانمحور باشد بهتر از این است که سرمایهدارمحور و بازیگرمحور باشد. مشکل ما نداشتن سیاست اصولی بین مسئولان است، نه این مسائل.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: لطفاً در مورد روایت غیرخطی توضیح دهید.
* خیلی ساده به این معناست که یک داستان بهترتیب وقوع حوادثش روایت نشود و زمانها در آن جابهجا شوند.
محمدرضا گلشنی از کرج: نظر به نداشتن امکان دیدن فیلمها در سینما، اغلب موفق به تماشایشان از شبکهی خانگی میشوم و بهتازگی، شش ماه پس از اکران نهنگ عنبر، شاهد فارست گامپی از نوع ایرانیاش بودم و اکنون با دیدن آگست: اوسیج کانتی (جان ولز) و شنیدن و خواندن هیاهوی فیلم اول جشنواره، ابد و یک روز، آیا شش ماه بعد شاهد یک آگست: اوسیج کانتی از نوع ایرانیاش خواهم بود؟!
صمد احمدعلی از تهران: بعد از 33 سال خرید ماهنامه از دکههای روزنامهفروشی، یک سال و دو ماهی میشود که مشترک مجله شدهام. اما زمانی که بیستم ماه رسید و شمارهی 503 به دستم نرسید، با خودم گفتم ای بابا! لذت رفتن به این دکه و آن دکه را که خودش برایم مثل یک سنت شده بود از دست دادم هیچ، آرشیوم هم که ناقص شد رفت پی کارش. ولی وقتی با بخش اشتراک تماس گرفتم و آقای صدری عزیز با سعهی صدر پیگیر تماسهایم شدند، بالأخره امروز 29 بهمن مجله به دستم رسید. دیدم بیانصافیست اگر از آقای صدری تشکر و قدردانی نکنم.
علیرضا معتمدی از تهران: در شمارهی جذاب و خوب 504 بخش «بیست سال پیش در همین ماه» وجود ندارد، اما در فهرست انگلیسی این قسمت را نوشتهاید اما در مجله چاپ نشده است. هیچ عیبی ندارد.
* این مطلب در آخرین لحظه حذف شد اما در شتاب کار فراموش کردیم عنوانش را از فهرست حذف کنیم.
سعید بهرامبیک از تهران: فروش فیلمها در بخش «گزارش اکران» به عنوان ریال یا تومان در هر دو شمارهی 501 و 503 در مورد فیلمهای روی پرده و دیگر فیلمها متناقض است. این اشتباهها در دو شمارهی پیاپی از شما بعید است. در هر دو مورد به آگاهی خودم شک کردم و با دیگران مطرح کردم.
مجید جلیلپوراردکانی از اردکان یزد: امروز تقویم به دستم رسید. ممنون و متشکرم. تقویم امسال چنگی به دل نزد و پشیمان شدم سه جلد گرفتم. تقویم امسال چند ایراد دارد. هر روز در یک صفحه نیست. پنجشنبه و جمعه مگر نصف روز است؟ سال آینده در تبلیغ بگویید پنج روز در یک صفحه. در کلاسور و سیمی جا کم است. ورقها فشرده میشوند و جایی برای ورق زدن نیست و این کار را مشکل میکند. برگ آخر سال دو روز در یک صفحه است. لطفاً هرچه تبلیغ میکنید عمل کنید. حیف است، شما که زحمت میکشید، مبلغ بیشتری میگرفتید و هر روز را در یک صفحهی کامل قرار میدادید. امیدوارم من را جزو خود بدانید، چون دوستتان دارم و برایم مهم هستید که اینها را گفتم. امیدوارم سال دیگر با تقویمی متفاوت در اختیارمان باشد.
علیرضا و میلاد شجاعی و سمانه از شیراز: لطفاً پرونده یا مطلب راجع به بازیگران سینمای کلاسیک مثل مونتگمری کلیفت داشته باشید.
مرتضی ملکوتیخواه از اصفهان: شاید یکی از بهترین بخشهای مجله «بیست سال پیش در همین ماه» باشد برای منِ نوجوانی که از سال 76 در جوانی و زمان بیپولی با هزار دردسر مشترک مجلهی «فیلم» شدم. تا به حال در زمان میانسالی، انگار با مجله با هم عمر میکنیم، پیر میشویم. نه من آن جوان بیستساله هستم نه مجله آن جوان بیست سال پیش با نوشتههای آنچنانی در دههی هفتاد. موفق و پیروز باشید.
کریم فرخی از شیراز: از شمارهی ۱۹۴ خواننده و همراه مجله هستم و بدین همراهی به خود میبالم و درود میفرستم به سه تفنگدار این مجله و همکاران باسوادش که هر ماه با وجود عصر اینترنت با تلاشی ستودنی مطالب قابل اعتنایی برای خوانندگان خویش فراهم میکنند. غرض عرض تشکری صمیمانه بود و بس. پیشاپیش سال نو را هم به خانوادهی بزرگ «فیلم» که حقیر کوچکترینشان هستم تبریک میگویم.
ناصر ارژنگی از رشت: ساعت ۱۳:۴۰ پنجشنبه با مجله تماس گرفتم و مثل همیشه با احترام سلام و احوالپرسی کردم. آخر نیم ساعت قبلش تقویمهای درخواستیام رسیده بود. ابهامی داشتم و سؤالی. اما خانم تلفنچی بهقدری عصبی و بد جواب داد که بهکلی فراموش کردم چه بگویم. لطفاً ایشان را توجیه کنید که مردمی که وقت و هزینهشان را بیمنت فدای عشقشان (مجلهی «فیلم») میکنند، حداقل انتظارمان تکریم است، آن هم از سوی یک مرکز فرهنگی اصیل و اصلاً ما مسئول دستمزد کم و خستگی کاری تلفنچی نیستیم! والسلام.
عارفی از قم: جای بخش طنز در این ماهنامه که زمانی خوانندگان بسیاری داشت خالی است
محمد پارسانژاد از اهواز: با سلام و عرض ادب و احترام خدمت تکتک عزیزان زحمتکش در تحریریهی ماهنامهی «فیلم» که با قدرت میتوان گفت قویترین و غنیترین مجلهی سینمایی کشور است. البته ایراداتی وجود دارد که طبیعی است. آفرین به تعصب و غیرتتان نسبت به سینما. واقعاً خسته نباشید.
امیرحسین دولتشاهی از تهران: در شمارهی 504 به نظر میرسد که مطلب مربوط به آقای فخیمزاده بسیار سردستی و باری به هر جهت تهیه شده است؛ زیرا افزون بر سطحی و کلیشهای بودن محتوا، اطلاعات نادرستی نیز در آن به چشم میخورد. «کتاب سال» نقصی بسیار بزرگ و تاریخی دارد؛ اینکه هیچ گفتوگویی با مهمترین بازیگر نقشهای اکشن، جمشید هاشمپور، صورت نگرفته. حتی اگر جمشیدخان هاشمپور راضی به گفتوگو نبودهاند، ضرورت تاریخی و محتوایی این شماره از کتاب سال ایجاب میکرد که به هر نحوی شده استاد را به مصاحبه راضی کنید. دیگر اینکه لحن آقای طالبینژاد درباره افرادی که در مطلبشان («پنجرههایی که...») از آنها نام بردهاند، بیشتر به تمسخر میماند تا به نقد. ایکاش ایشان دستکم حرمت کسانی را که دستشان از دنیا کوتاه است، نگه دارند.
حسین محمدیفیروز از اشتهارد کرج: لطفاً قیمت مجله را بالا نبرید. باور کنید دو هزار تومان هم برای ماها جایی کارساز میشود مثل خریدن مجلهها و کتابهای دیگر. باور کنید چند سال گذشته دیدن «کتاب سال» در کیوسک روزنامهفروشیها و نداشتن قدرت خرید داغ دلم را تازه کرده و به خدا میدانم که شما هم به هیچ ارگان و نهادی وابسته نیستید و مشکلات خاص خود را دارید. سالها با شما زندگی کردم. باز هم از نوشتههای زندهیاد ایرج کریمی در شمارهای آینده چاپ کنید. دلم بدجور برای قلم و نگاهش تنگ شده. من و امثال من به او مدیونیم.
محمد مرادیچافی از لاهیجان: به یاد یادداشتهای سرحال و باحال شمارههای گذشته مخصوص عید مانند رؤیای دم صبح استاد آیدین آغداشلو و فلاشبکهای خودم! عید مجلهی فیلمی که دیگر مانند گذشته روی جلدهایش معرکه نیست، مبارک!
منصور اصلاحی از کرج: در «کتاب سال» این درگذشتگان جا ماندهاند: عزیز اصلی، دیانا، همایون بهادران و ثریا بهشتی. روی جلد «کتاب سال» شاهکار بود و مصاحبه با هنرمندان و رضا صفاییپور خاطرهانگیز. جای سیاهیلشکرها و بعضی بازیگران اکشن خالی.
اکتای بخشایش از تهران: در شمارهی 502 جناب آقای نیروان غنیپور در نوشتهشان درباره خانم شهلا ناظریان، مواردی را جزو گویندگیهای ایشان منسوب کردهاند که صحیح نیستند. تاجی احمدی به جای لورن باکال در خواب بزرگ، ژاله کاظمی به جای ثریا حکمت در بهار در پاییز و به جای مهشید افشارزاده در دخترم سحر، زهره شکوفنده به جای سوگند رحمانی در طلسم و به جای آهو خردمند در مرز و مینو غزنوی به جای مهشید افشارزاده در افسون حرف زدهاند.
* نیروان غنیپور: متشکرم که با این دقت مطلب را خواندهاید.البته این جور خطاها در دوبلهنگاری گویندگان موضوعی طبیعی است چرا که در دوبلهی آثار خارجی با نسخههای متعددی مواجهیم و باید دید که فیلم برای نمایش در سینما، تلویزیون، ویدئو یا آرشیو شخصی دوبله شده که هر کدام به احتمال فراوان دوبلورهای متفاوتی دارد و در نقشگوییها به جای بازیگران ایرانی بهویژه در آثار مهجور باید به حافظهی خود یا همکاران یا خود گویندگان مراجعه کرد که احتمال اشتباه را بالا میبرد و حتی خود گویندگان گاهی این موارد را بهدقت به یاد ندارند.
محمدرضا خدابخشی از زرینشهر: شمارهی 502 بسیار جذاب و خواندنی بود. مطلب خانم قاضیزاده در مورد واروژان خیلی خوب بود ولی در رابطه با آثار او چند مورد اطلاعات اشتباه بود. «وقتی که گل در نمیآد» یا «سقوط» ساختهی فریبرز لاچینی است. «مولای سبزپوش» را محمد اوشال و «بنبست» را خود بابک بیات تنظیم کرده است.