توضیح: در راستای حرکت اخیرمان برای بهروزتر بودن از همکارمان هومن داودی که بهتازگی به کانادا و شهر مونترال مهاجرت کرده، درخواست کردیم تا یادداشتهایش درباره فیلمهای روز سینمای جهان را برای ما ارسال کند. از این رو در قالب بخش جدیدی با عنوان «برداشت اول» شنبهی هر هفته (البته به استثنای امروز) در خدمت شما هستیم و هر بار با معرفی یکیدو فیلم سعی میکنیم زودتر شما را در جریان کیفیت جدیدترین آثار سینمای جهان قرار بدهیم. البته همکارمان اصرار دارد که این مطالب را به عنوان یادداشتهایی که حاوی ایدههای اولیه و کلی است در نظر بگیریم و آنها را نقد فیلم به معنی تخصصیاش (که دستکم در مورد آثار مهم نیازمند تماشای حداقل دو بار فیلم است) نخوانیم. به هر حال امیدواریم «برداشت اول» هومن داودی از فیلمهای روی پرده مورد توجه شما قرار بگیرد.
*
لوسی Lucy
نویسنده و کارگردان: لوک بسون، مدیر فیلمبرداری: تیئری آربوگاست، تدوین: ژولین ری، موسیقی: اریک سیرا، بازیگران: اسکارلت جوهانسن (لوسی)، مورگان فریمن (پروفسور نورمن)، چوی مینسیک (آقای جانگ) و... محصول 2014 فرانسه، 89 دقیقه.
لوسی قرار است کار سادهای انجام دهد و کیف مرموزی را به آقای جانگ تحویل دهد. اما ناگهان همه چیز برای او به یک کابوس واقعی تبدیل میشود و او در معاملهی هراسانگیزی به دام میافتد. لوسی حالا باید بستهی حاوی مواد مخدر قوی و جدید را درون معدهاش حمل کند اما کارها طبق انتظار پیش نمیروند و لوسی...
حتماً با آن مایهی مشهور و جاودانهی هیچکاکی آشنا هستید که طی آن فردی عادی که سرش به کارهای عادی و روزمرهی خودش گرم است، ناگهان در گردابی از حوادث ناخواسته و ناگوار گیر میکند و زندگی معمولیاش دچار اختلال میشود. او در نهایت مجبور میشود برای خلاص شدن از تنگنایی که در آن گرفتار آمده به کارهایی دست بزند که تا پیش از آن حتی به آنها فکر هم نمیکرده است؛ تا جایی که نگارنده به خاطر میآورد، در هیچ فیلمی به اندازهی لوسی تفاوتهای پیشآمده در زندگی آن آدم عادی که در کوران حوادث درمیغلطد، به این شدت و غلظت نبوده و آن مایهی هیچکاکی معروف تا به این حد و اندازه اوج نگرفته است. لوک بسون که پس از سالها با یک فیلم خوب و قابلدفاع بازگشته، جاهطلبانه فیلمی ساخته که تفاوت چشمگیر ابتدا و انتهایش شگفتانگیز است. لوسی همچون فیلمهای اکشن درجهی دو شروع میشود، همچون فیلمهای ابرقهرمانی خوب اوج میگیرد و با کندوکاو در رازهای کلان هستی پایان میگیرد. شروع فیلم یادآور انبوه اکشنهای ریزودرشت آسیایی و پایانش یادآور درخت زندگی (ترنس مالیک، 2011) است؛ البته بدون ذرهای از تفرعن و کسالتباری آزاردهندهی آن فیلم. این میزان تغییرهای شگرف و این حد بلندپروازی میتواند بهآسانی باعث به حضیض رفتن یک فیلم و تبدیل شدنش به کمدی ناخواسته شود. اما بسون با تمهیدهای هوشمندانهای که به کار بسته از این خطر بزرگ رسته و توانسته با کمی اغماض، تغییر لحنهای فراوان فیلمش را کنترل کند.
اولین تمهید مناسب بسون وارد کردن طنزی بهاندازه و آگاهانه در سراسر فیلم است. البته جاهایی هم غلظت این طنز کمی زیاد میشود و بهاصطلاح توی ذوق میزند (مثل شوخیهای گاهی تکراری که از تضاد قدرتهای فراطبیعی لوسی و انسانهای عادی به وجود میآید)، اما در مجموع بسون توانسته از این شوخیها به نفع نزدیک کردن قصهی سراسر تخیلیاش به باورهای تماشاگران استفاده کند. تمهید دوم بنیانهای دراماتیک قدرتمندی است که بسون، در مقام فیلمنامهنویس، برای فیلم ابرقهرمانی و علمیخیالی متفاوتش به کار برده. پیرنگ تروتازه و ایبسا یگانهی فیلم به فیلمساز این اجازه را داده که دامنههای خیالپردازیاش را تا هر کجا که میخواهد بگسترد و تماشاگران را هم با خودش ببرد. این پیشفرض اولیهی ایبسا غلط که انسانهای روی کرهی زمین از درصد بسیار اندکی از توان بالقوهی مغزشان استفاده میکنند، به بسون اجازه داده تا پلهپله قدرتی به ابرقهرمانش اعطا کند که به معنای واقعی کلمه «بیکران» است. این نیروی بیپایان باعث شده از جایی به بعد دیگر حتی نشود یک لحظهی بعد لوسی را هم حدس زد و این برای فیلمی که آگاهانه در صدد بالا بردن آدرنالین خون مخاطبانش است، امتیاز بزرگی به حساب میآید. جالب اینجاست که این قدرت بیانتها نه از راه جهش ژنتیکی یا نیروهای ماورایی، که از راه دانش به کف میآید. لوسی که به خاطر فعالیت غیرطبیعی و زیاد مغزش ناگهان با حجم عظیمی از دانش و اطلاعات مواجه میشود، از مسیر همین خرد نامعمول است که چرخ نیلوفری را به زیر میآورد؛ و این تفاوت عمدهی لوسی با دیگر همقطاران و همجنسانش و مایهی مزیت آن بر دیگر فیلمهای ابرقهرمانی مشابه است که معمولاً منطق و شعوری در قصه و اجرایشان دیده نمیشود.
خوشبختانه شعوری که موتور اصلی قصه را به راه میاندازد، بر سراسر درام و فیلم هم سایه گسترده است. بسون هرگز فراموش نکرده که همپای ضرباهنگ نفسگیر و سریعی که با استفاده از کپشنهایی کارآمد در فیلمش مؤکد کرده، از آنچه درون ابرقهرمانش میگذرد هم غفلت نکند. یکی از جنبههای جالب شخصیتپردازی لوسی که در شکل فعلی به شکلی تماموکمال به فعلیت درنیامده و فیلمساز در آن عمیق نشده، این است که او هرچه باشعورتر و عالمتر میشود، از عاطفه و انسانیت تهی میشود. عبور زودهنگام بسون از این تنگنای کمتر دیدهشده، افسوس بزرگی است که پس از به پایان رسیدن لوسی به جای میماند؛ افسوس برای اینکه چرا فیلمی با این میزان جذابیت و با این ضرباهنگ عالی، آن قدر بزرگ نیست که همشأن ایدههای داستانی درجهی یکش باشد و چرا بسون منزلت و ماندگاری فیلمش را فدای ضرباهنگ بیوقفه و البته فوقالعاده مفرح آن کرده است.
یکی دیگر از کلیدیترین مؤلفههای موفقیت لوسی، انتخاب بازیگران درستش است. از اسکارلت جوهانسن که نقش دشوار اصلی را قدرتمندانه ایفا کرده و شکنندگی و نیرومندی همزمان را در نقشآفرینیاش جاری کرده تا چوی مینسیک (همان بازیگر اصلی شاهکار پارک چانووک همکلاسی قدیمی) که بدون آنکه انگلیسی حرف بزند و بدون آنکه زحمت زیادی به خودش بدهد، یک شر مسلم و مجسم را به تصویر کشیده است. مورگان فریمن هم هست که برای انتقال فشردهی دادههای علمی و پیشفرضهای دراماتیک متعدد داستان در کمترین زمان ممکن، بهترین گزینه است. فریمن به همان شکل معمولی که همیشه هست آن قدر دانایی و حکمت در نوع حرف زدن و حرکاتش هست که برای آنکه در نقش یک استاد دانشگاه پذیرفتنی باشد، لازم نیست کار ویژهای انجام بدهد. اصولاً اقتضاهای دراماتیک فیلم جدید بسون ایجاب میکرده که بجز لوسی، باقی نقشها و شخصیتها همان عناصر آشنایی باشند که تماشاگران با آنها خو کردهاند. در واقع با این حربه، بسون موفق شده بهسرعت شاکلههای اصلی درام فیلمش را بنا کند، در زمانی اندک از بدیهیات عبور کند و در نهایت به هستهی اصلی و نامتعارف جهان فیلمش برسد.
لوسی یک سور مدام است. از لحظهی اول تا به آخر ساخته شده برای درنوردیدن مرزهای لذت و کشف محدودههای تازه و نامنتظری از عشقورزی به جنبههای گهگاه سراپا متضاد خود «سینما». بسون با گشادهدستی فیلم را پر کرده از هیجان، کمدی، احساس و اکشن. او گاهی به فیلمهای قبلی خودش (از جمله شاهکارش لئون) ارجاع میدهد، گاهی از جلوههای ویژه به روشی ازمدافتاده استفاده میکند، گاهی یک جملهی بهظاهر احمقانه در ابتدای فیلمش («چند شب پیش که رفته بودم موزه فهمیدم اولین میمون روی کرهی زمین اسمش لوسی بوده») را بازیابی میکند و به آفرینش خلقت پیوند میزند و گاهی موسیقی حجیم و تعقیبوگریز سرسامآور با اتومبیل را با هم درمیآمیزد؛ اما در همهی این احوال، نشانی از خودآگاهی و شعور در لوسی هست که حسابش را از انبوه فیلمهای درجهی دو جدا میکند. در واقع لوسی فیلمی درجهی یک است که با مؤلفههای فیلمهای درجهی دو ساخته شده است. تماشای پانزده دقیقهی پایانی نفسگیر و طوفانی این فیلم بر پردهی بزرگ یکی از تجربههای فیلمبینی فراموشنشدنی نگارنده بود. فیلم جدید بسون معجون لذتبخش و درهمجوشی است که تعمداً و بیپروا برای لذت بردن و کیف کردن ساخته شده؛ لذتی که ورای سرگرمی، مایههای پررنگی از اندیشه و کمالطلبی در خود دارد. (امتیاز به فیلم: 7 از 10)