خانه ساعت 10&10

سینمای جهان » نقد و بررسی1404/05/26


میل مبهم سرپیچی

تحلیل و بررسی سریال هنر شادمانی

نهال قربانی چگنی

 

مینی سریال «هنر شادمانی» به کارگردانی والریا گولینو و نیکولانجلو گلورمینی، یک مجموعه تاریخی و درام محصول ایتالیا و انگلستان است که فصل اول آن در سال 2024 منتشر شد. مودستا نام شخصیت اول سریال به معنای متواضع است. او اول ژانویه سال 1900 میلادی در روستایی از حوالی کاتانیا جزیره سیسیل متولد شده است. ریزجثه است و صورت معصوم و چشمان بی‌گناهش درست همانند نامی که برایش انتخاب کرده‌اند سنخیتی با باطن او و تصمیماتی که از کودکی تا بزرگسالی برای خود و زندگی‌اش گرفته ندارند.

مودستا (با بازی تچلا اینسولیا) هنوز کودک است که آتش سوزی مرموزی موجب مرگ خانواده او و یتیم شدنش می‌شود. پس از آن دختربچه یتیم به صومعه سپرده می‌شود تا در آن جا راه و رسم رستگاری، زیستی زاهدانه و متناسب با آموزه‌های کلیسا را فرا بگیرد. اما مسئله آن است که نیروی سرکش پنهان شده در ظاهر معصوم او میل چندانی به رستگاری و فرمانبرداری از آموزه‌های اخلاقی و درست و غلط‌های رفتاری را ندارد. دختربچه از همان بدو ورود به صومعه همچون جانوری آزاد و سرخوش در قلعه کهن صومعه ناشناخته‌هایی را کشف می‌کند که قابل بیان و آموزش توسط راهبه‌ها و مادر لئونورا (با بازی جاسمینه ترینچا) نیستند. او مصر است تا با سلطه بر بدن خود به مثابه مرکزی سیاست اندیش و هم‌چنین تجربه‌های مختلف در زندگی‌اش، در رقم زدن آینده شخصی و اجتماعی نقشی فراتر از یک انسان معمولی در قرن بیستم داشته باشد و با بهره‌گیری از نبوغی فریبکارانه، گذشته‌ای را پشت سر بگذارد که همگام با تحولات تاریخی قرن بیستم در حال دگرگونی است.

مینی سریال «هنر شادمانی»، بر پایه رمانی به همین نام نوشته گولیاردو سپینزا نویسنده شهیر اهل کاتانیا ساخته شده است. رمان که دهه‌های مختلف از زندگی مودستا را در برمی‌گیرد با کامل شدن در دهه هفتاد میلادی به دلیل تعداد زیاد صفحات و موضوعات جنجال برانگیز در زمینه‌های اخلاقی زنان، اجازه انتشار نیافت و پس از مرگ سپینزا در اواخر دهه نود میلادی با هزینه شخصی همسر او موفق به چاپ و انتشار عمومی در سراسر اروپا شد.

آن چه در مینی سریال اقتباسی از این رمان تاریخی مورد استفاده قرار گرفته تنها شامل فصل ابتدایی کتاب و در برگیرنده کودکی و سال‌های جوانی شخصیت اصلی رمان است. والریا گولینو که خود نقش گولیاردو سپینزا نویسنده کتاب را در درام ایتالیایی بیرون (2025، ماریو مارتونه) بازی کرده و امسال همراه سایر عوامل سازنده فیلم در بخش اصلی رقابت‌های فستیوال کن حضور داشت، پیرامون اتمسفر کتاب و پیوندش با جهان سپینزا می‌گوید: «هنر شادمانی در عین حال که قصیده‌ای برای آزادی، خود آگاهی و خود مختاری است معنای دیگری از مخالفت و نافرمانی را انتقال می‌دهد.» چنین توصیفی از کارگردان سریال با دنبال کردن ماجرا‌های دختر بچه عصیانگر از زمان ورود او به صومعه تا بزرگسالی و بیرون راندنش به جهان بیرون به نوعی همدردی توام با عذاب وجدان در بیننده نسبت به ضد قهرمانی که تمام جهان سریال را با قدرتش می‌بلعد بدل می‌شود.

مودستا در بیان احساسات و تمایلات خود بی‌پرواست. از ورای چشمان معصومش تمام ناراستی را می‌بیند، می‌شنود و تجربه می‌کند و ابایی ندارد که از امیال شرورانه آدمی به عنوان ابزاری برای خواسته‌های خود استفاده کند. شیفتگی او نسبت به مادر لئونورا و پس از آن بازی‌های خطرناکی که برای جلب توجه بالاترین مقام در صومعه راه می‌اندازد، رانده شدنش از نزدیکی به مادر لئونورا و در نهایت انتقام خونینی که از زن جوان می‌گیرد او را با اولین عواقب آغشته شدن به گناه و پیشروی با اتکا به جنایت و ناراستی مواجه می‌کنند. به قول خودش او این گونه یاد می‌گیرد که چه طور شادمانی را از همه چیز و همه کس برباید و در این بازی از به خطر انداختن جان خودش هم ابایی نداشته باشد.

 

پرده دوم

پرده دوم سریال با ورود مودستا به عمارت اربابی متعلق به خانواده آریستوکرات مادر لئونورا آغاز می‌شود. فضا‌سازی و صحنه‌آرایی سریال با بهره‌مندی از رنگ‌های روشن و قاب‌هایی مزین به جغرافیای دلپذیر جنوب ایتالیا و معماری عصر باروک مودستا را در شناخت این دنیای جدید و نزدیکی به آدم‌های عمارت جسورتر به نمایش می‌گذارند. جسارت آمیخته با وحشتی رازآلود که به مدد موسیقی متن سریال و قطعه پایانی آن به نام پارولا، شبیه به نجوایی ساحره‌گون در گوش مخاطب زمزمه می‌شود و تا لحظاتی بعد از اتمام هر اپیزود سعی در تلقین اعمال هولناک پرسونای اصلی داستان دارد.

در عمارت، افزون بر راننده جوانی به نام روکو (با بازی جوزپه اسپاتا) و تعدادی خدمتکار؛ دو شخصیت اصلی دیگر به داستان مودستا اضافه می‌شوند. صاحب عمارت شاهزاده خانم گایا (با بازی والریا برونی تدسچی) که نماینده عصرِ در حال اضمحلال زندگانی خانواده‌های اشرافی اروپا است و دختر کوچک او بئاتریچه (آلما نوچه) که مادربزرگش او را به دلیل لنگ زدن پا، کاوالینا به معنای اسب کوچک صدا می‌زند.

مودستا به سرعت نظر اهالی عمارت را به خودش جلب می کند. با ظاهر آرام و مهربان و لبخند‌های شیرینش تلاش می‌کند یاد لئونورا را برای شاهزاده خانم زنده کند و در عین حال، شیفتگی به زنان را با نزدیک شدن به بئاتریچه بیش از پیش پرورش دهد. روزگار جنگ جهانی اول است و مراتع سبز و املاک شاهزاده خانم با خلق تنگ او از سوگواری برای فرزندان محبوب از دست رفته‌اش چندان پذیرای مردان بسیاری نیستند.

عمارت اربابی جولانگاه نگاه خیره و کنکاش‌های سیری ناپذیر مودستا می‌شود و با نقیب به گذشته تاریک او و تلاشش برای فرار از زندگی حقیرانه کودکی، او را به تصاحب گری هر چه بیشتر و سریعتر ترغیب می‌کنند. حالا اوست که زیبایی، هوش و تروماهای گذشته را به کار می‌گیرد تا بر جهان اشرافی شاهزاده خانم و رعیت‌های زیر دستش تسلط پیدا کند و طبقه اجتماعی واقعی‌اش را با پیوند خوردن به جامعه‌ای پر زرق و برق اما پوسیده به فراموشی بسپارد.

در فیلم هنر شادمانی مفهوم زن و زنانگی با گذر از مسائل تاریخی در حال دگرگونی و در مواجهه با روایت‌های اخلاقی و آموزه‌های کلیسا از شمایل ابژه وارانه خارج می‌شود و زن به مثابه عنصری سوبژکتیو تمام محیط و اتمسفر جاری در آن را زیر سلطه خود می‌گیرد. فکرهای خطرناک مودستا، درگیری‌های ذهنی‌اش که گاه از طریق شکستن دیوار چهارم و صحبت‌های مستقیم او با بیننده بیان می‌شوند در کنار حیرت معصومانه و کودکانه زن در تقابل با عناصر مدرن عصر جدید در شکل گیری تصویر دوگانه فرشته-اهریمن از او به‌طور همگام و موثر عمل می‌کنند. به عنوان مثال، اولین برخورد مودستا با پدیده برق و الکتریسیته، سواری با اتومبیل و امثالهم همگی نشان از ولع او برای شناخت هر چه بیش‌تر جهان جدید و دانش روز دارند و چنین جهانی اگرچه ناشناخته و کمی خطرناک با این حال زیر سایه ضد قهرمانی که هر عنصر نوینی را به ابزاری برای لذت و شادمانی مبدل می‌‌کند، رنگ می‌بازد.

 

پرسونا

ترس در وجود مودستا به جای آن که احساسی باشد بازدارنده و تردید آور از حیث انتخاب میان رفتن به دل آتش یا عقب‌نشینی، عنصری است قدرتمند که دختر را به نزاع و ستیزه بیش‌تر وا می‌دارد. او در میان شخصیت‌های داستان تنها فردی است که به صدای ناله‌های پرسونای ناشناخته عمارت واکنشی از جنس کنجکاوی نشان می‌دهد. پسر کوچک‌تر شاهزاده خانم، ایپولیتو (با بازی جوانی باگناشو) که از عقب ماندگی جسمی و ذهنی رنج می‌برد سال‌هاست که با وصف هیولا بودن در طبقات بالایی عمارت حبس شده و جز خدمتکار تنومند عمارت فرد دیگری اجازه نزدیک شدن به او را ندارد.

ایپولیتو برای مودستا دستاویزی است که او را به پیوند ابدی با خانواده بلند‌پایه براندیفورتی می‌رساند. شبی از شب‌های بدحالی پسر شاهزاده خانم، مودستا بی آن‌که از حمله مرد بترسد به او نزدیک می‌شود و تصویری قدیس‌وار از خودش به شاهزاده خانم و سایر اهالی عمارت به نمایش می‌گذارد. هیولا از نگاه مودستا تنها موجود متفاوتی است شبیه به خواهر مودستا که از سندروم داون رنج می‌برد. او عامدانه ایپولیتو را تحریک به واکنش‌های تند می‌کند و در نزدیک شدن و ایجاد ارتباط احساسی با مرد رنجور تا آن‌جا پیش می‌رود که برای شاهزاده خانم راه نجات دیگری جز ازدواج مودستا با پسرش نباشد و بدین ترتیب، دختر به عضوی از خانواده اشرافی تبدیل می‌شود که در روزگار پایانی جنگی جهانی سعی در پنهان نگاه داشتن آشفتگی‌های تاریخی خود داشته و در میانه فروپاشی نیز حاضر به عقب نشینی از تفکرات سنتی و آداب تاریخ مصرف گذشته خود نیست.

در این میان شیوع آنفولانزای اسپانیایی در سراسر اروپا و ممنوعیت ورود غریبه‌ها به خانه به سلطه بی‌چون و چرای مودستا بر عمارت و امور آن و تحرکات و دستورات شاهزاده خانم منجر می‌شود. او که عشق و توجه هم‌زمان به بئاتریچه و مباشر میانسال شاهزاده خانم، کارمینه (با بازی گوییدو کاپرینو) را دستاویزی برای کنترل آدم‌های نزدیک به بانوی عمارت قرار داده است.

تقابل مودستا با زن میانسال که حالا در بستر بیماری افتاده و تمامی تلاشش را برای راضی کردن مودستا به سقط جنین می‌کند نوعی تقلای واپسین از طبقه‌ای است که در سال‌های آغازین جنگ جهانی آرام آرام از هم می‌پاشد و مرزهای میان آدم‌های یک جامعه را همگام با پیشروی طرفین جنگ در هم می‌شکند.

شاهزاده خانم مصرانه می‌گوید که دیگر هیچ نوه و نتیجه هیولا مانند یا لنگ دیگری نمی‌خواهد. او پایان سلسله خانوادگی‌اش را با مرگ خودش طلب می‌کند غافل از آن که رشته و عنان اختیار نسل‌های بعدی هماهنگ با تحولات بیرون از عمارت از دستان و فرامین او خارج شده‌‌اند. مرگ شاهزاده خانم، زایمان مودستا و ظاهر شدن ایپولیتوی بیمار در انظار عمومی همه نشان از پایان عصر قدیم دارند.

در این میان تصمیم دو زن و کودک تازه متولد شده برای هجرت به کاتانیا و زندگی درون کلانشهری پر جنب و جوش در اپیزود پایانی جهان نوینی را پیش چشمان پر از شور و شعف مودستا به نمایش می‌گذارند که با زیبایی بکر و خیال انگیز مراتع روستایی اطراف صومعه یا عمارت فرسنگ‌ها تفاوت دارد. او حالا زنی جوان، مادری جوان، معشوقی جوان و سرپرست خانوار جوانی است که با پشت سر گذاشتن کوهی از اعمال بشری و رازهایی پنهان و سر به مهر پا به دنیای ناشناخته‌های جدیدتری گذاشته و ناچار است در تداوم مسیر زندگی خود بیش از پیش به نافرمانی، سرکشی و عصیان تکیه کند.

داستان مودستا در کاتانیای پس از جنگ دیگر شباهتی به روایت سانتا آگاتای قدیس ندارد که به جزای نافرمانی از خواسته‌های رومیان ناچار به تحمل شکنجه‌های فراوان شد و قدیس‌وارانه مرگ را پذیرفت. داستان مودستا داستان دزدیدن شادمانی‌هاست. داستان زنی که هنر شادمانی را به خوبی فرا گرفته بود. هنر لذت و میل مبهم سرپیچی.

 

 

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:

https://telegram.me/filmmagazine

آدرس اینستاگرام ماهنامه فیلم:

https://www.instagram.com/filmmagazine.official

آدرس کانال آپارات مجله فیلم:

آپارات | FilmMagazine.official (aparat.com)

 

 

 

[ماهنامه فیلم]

آرشیو

دانلود بازی پوکه: تفنگ بازی، جنگ انلاین ایرانی
کارخانه تولید مجازی فیلم الهام
مینی سریال نهنگ سفید، پخش از نمافیلم
کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


مصاحبه‌های اختصاصی ماهنامه فیلم با بزرگان سینمای جهان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
(۱۱۱)

عالی
خوب
متوسط
ضعیف

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: