نیمهی دی 1394 - شماره 502
چشمانداز ۵۰۲
نامهای ماندگار سینمای ایران: دو نسل، دو دوران
سینمای ایران از آغاز تا کنون کارنامهای پر فراز و نشیب دارد و بسیار مضمونها برای تحلیل و بررسی؛ چهرهها و نامها و عنوانهایی در طول این تاریخ پربار و پرماجرا آمدهاند و هر یک به اندازهی ظرفیت و توانشان نشانی از خود باقی گذاشتهاند. برخی نامها و نشانها ماندگارترند و بعضی دیگر زیر آوار زمانه میمانند و بهمرور رنگ میبازند. اما همهی اینها در کنار هم هویت و حیثیت سینمای ایران را میسازند؛ زشت و زیبا، خوب و بد، عارف و عامی، خاص و عام... نمیتوان سینمای ایران را بدون اجزای سازندهاش، نامها و موضوعها و بزنگاههای تاریخی و رویدادهای ریز و درشتش تصور کرد... برای تدارک دومین شماره (شمارهی اول پاییز سال گذشته منتشر شد) این نکته را در نظر گرفتیم که علاوه بر ساختار کلی این شمارهی ویژه، بخشهای دیگری هم - هماهنگ با الگوی اصلی این شماره - در نظر بگیریم و کمی هم تاریخشناسانه به گذشته و حال سینمای ایران نگاه کنیم. به همین دلیل یکیدو مطلب مستقل با رویکرد تاریخنگارانه لابهلای مطالبی که طبق الگوی اصلی آماده شدهاند گنجانده شده که فرم کلی این شماره را متنوعتر کند و ضمناً نیاز و خواستهی عدهی بیشتری از مخاطبان جدی ماهنامهی «فیلم» برآورده شود...
شبی نیمهی تابستان: سالهای آغازین سینما در ایران، پیشگامان و سینما در ولایات
بهزاد رحیمیان: مظفرالدین شاه (1313 ـ 1324ق) پنجمین شاه سلسلهی قاجار بود که طی دورهی سلطنت او ایرانیها با ابداعات و مصنوعات مدنیّت فرنگ بیشتر آشنایی پیدا کردند. ناظمالاسلام کرمانی1 در فهرستی که از وقایع سلطنت او به دست میدهد، از جمله، به این موارد اشاره میکند: «تأسیس مدارس ملی به طرز جدید؛ تکثر و تعدد جراید و روزنامهها؛ آوردن چرخ خودنویس ]ماشین تحریر[؛ شیوع چراغ برق در کوچههای تهران، خانهها و مساجد و مدارس؛ شیوع تلفن و فتوگراف ]عکاسی[؛ شیوع (اوتمبیل) کالسکه بخار؛ بروز (لنترماژیک2) چراغ سحری؛ دایر شدن ماشین عکس بیعکس؛ ظاهر شدن کتابهای رومان و ترجمهی کتب خارجه از قبیل سه تفنگدار3 و کنت مونت کریستو4 ]هر دو نوشتهی الکساندر دوما5[ و غیرها و از توقیف درآمدن آنها، بیداری ایرانیان و آگاه شدن مردم به حقوق خویش؛ ... و مشروطهشدن دولت و سلطنت ایران.»6...
ساموئل خاچیکیان: پروندهی یک جناییساز
عباس بهارلو: خاچیکیان با فریادنیمهشب گام موفق دیگری در ساختن فیلمهای جنایی و حادثهای برداشت. تهیهکنندهی فیلم مهدی میثاقیه مقتدر و صاحبنفوذ بود و فیلمش را در دو سینمای «رادیوسیتی» و «سعدی» نمایش داد که تا قبل از آن صاحبانش از نمایش فیلمهای ایرانی اجتناب میکردند. این اقدام برای میثاقیه و این فیلم امتیاز مهمی محسوب میشد. همهی کارهای فریادنیمهشب را من انجام دادم. سناریو را نوشتم، کارگردانی و مونتاژ کردم، و آنونس فیلم را ساختم. اما تهیهکننده مدعی شد که همهی کارها را او انجام داده است. وقتی فیلم را در سینما «رادیوسیتی» نمایش دادند، در غرفهای که برای فریادنیمهشب ساخته بودند اسمی از من به عنوان کارگردان نبود. «فیلم با انتقادهای زیادی مواجه شد. سرآمد منتقدانِ مخالف، دکتر هوشنگ کاوسی بود که...
کیانوش عیاری: آماتور حرفهای از نسل سوم
شهرام مکری: کیانوش عیاری فیلمسازی را در سالهای شکلگیری و اوج رونق سینمای آزاد شروع کرد؛ یعنی آغاز دههی 1350. تقریباً دوسه سال پس از شروع جریان مهمی که در سینمای ایران موج نو مینامندش. سینمای آزاد شاید به دلیل پرهیز از نمایش تمایلات سیاسی و تجاری و همچنین سبک مستندگون و واقعگرایانهی آن، شاید به تبعیت از سینمای آزاد انگلستان، سینمای آزاد نام گرفت و به دنبال امکان فعالیت فیلمسازان موج نو در بعد از انقلاب، این جریان سینمایی هم توانست ادامه یابد...
عزتالله انتظامی: جستوجو در یک زندگی پربار
حبیب رضایی: دیدید؟! چه بیهوا مبتلا میشود این قلم بینوا به خاطره نوشتن و چه سرازیریی، ناگهان، رخ نشان میدهد در این جدال نگارش! ماندهام چه فضیلتی دارد گفتن این خاطرات وقتی میدانیم بیتردید، نویسنده یا گوینده کوچکتر از بهانه و عنوان مطلب است و - دقیقاً مثل این موقعیت - مشغول جمع کردن اعتبار و امتیاز برای خود است تا محتوا و مطلب برای توصیف موضوع اصلی؛ اینکه نشد. واقعاً باید به کدام نکته یا مطلب نگفته یا خصوصیت منحصربهفرد ایشان چنگ انداخت که تا امروز از تکرار و بازگوییاش، و از رد چنگهای قویتر از شما، رشتهرشته نشده باشد و...
ژاله علو: شکوه و وقار حضور و صدا در چند عرصه
تهماسب صلحجو: کم هستند بازیگران همنسل بانو شوکت علو (ژاله) که پا بر رکاب عشق از سالیان دور تا کنون، عاشقانه با سینما و تئاتر و رادیو و تلویزیون تا اینجای روزگار آمده باشند و در پناه این عشق پیر شوند و هنوز عاشقی کنند با هنر نمایش. ما نیز امروز فخر بفروشیم به پرتو حضورشان که چه هنرمندان وارستهی والایی داشتهایم و داریم. شوکت علو با طوفان زندگی (علی دریابیگی، 1327) که نخستین فیلم ناطق فارسی و محصول وطن است، با سینمای ایران همراه شد و با زندانی امیر و واریتهی بهاری بازیگری در سینما را دنبال کرد که...
رضا عطاران: اغلب جلوی دوربین، گاهی پشت دوربین
محسن امیریوسفی: «عطاران بازیگر درجهیکی است، فوقالعاده است، خوبه، عالیه، عشق منه، میخندونه، جیگرشو!» و دهها تعریف دیگر، نمونهای از ابراز احساسات مردم و سینماگران در توصیف این بازیگر سینمای ایران است که از تلویزیون طلوع کرد و در سینما درخشید. حضور در مجموعهی تلویزیونی ساعت خوش (1373) او را در کنار گروهی قرار داد که اولین تجربهی جدی و مستمر تلویزیون برای خنداندن حلال(!) پس از دوران جنگ بود؛ مجموعهای که در آن زمان مثل اسمش واقعاً ساعتی خوش برای مردم بود. طنز تلویزیونی عطاران از اولین مدل کمدیهای بدون اغراقی بود که...
ترانه علیدوستی: پس از هفدهسالگی
پوریا ذوالفقاری: است. بین هر دو گروه هم طرفدارانی دارد که با قاطعیت حکم به عالی و گاه بهترین بودنش میدهند. وقتی پرسشها بسیارند در مرور بازیهایش چه به یادمان میآید؟ در کدام سکانس و با کدام بازی و چه لحظهای دلمان را برده است؟ لابهلای این همه تصویر و دیالوگ و نگاه کجاست آن سکانسی که ترانه علیدوستی یکتنه تسخیرش کرده و ما را روی صندلی سینما انگشتبهدهان نگه داشته؟ اصلاً مهمترین ویژگیاش کدام است؟ شیوهی دیالوگگفتنش؟ میمیکش؟ جنس بازیاش چیست؟ جنسی که نقشهایی را مناسب او کند و...
مرتضی ممیز: بیشتر گرافیست، گاهی طراح صحنه
امیر اثباتی: ممیز هنرمندی چندوجهی بود و در اغلب رشتههای مرتبط با گرافیک دست به تجربه میزد. ساخت سه انیمیشن آن که خیال بافت و آن که عمل کرد، یک نقطهی سبز و سیاهپرنده نمونهای از تجربهی متفاوت و موفق او در فیلمسازی انیمیشن است. او هنرمندی بود که با ظرافت، قدرت و جسارت ابزاری را که در اختیار داشت به کار میگرفت و به روزگار خود واکنش نشان میداد و خود را محدود به دایرهی تنگ سفارش نمیکرد. هرچند که به او بسیار سفارش داده میشد و حیرتانگیز است که چهطور فرصت پیدا میکرد از عهدهی آن همه کار بربیاید. او...
کیوان مقدم: مسیر یک طراح صحنه
شاهین شجریکهن: کیوان مقدم خیلی زود با جریان اتفاقات همراه شد و پس از چند آزمون و خطای ساده و گذرا، وارد حرفهی طراحی صحنه شد. ورودش هم داستان جالبی دارد. یکی از آزمونها و تجربههای پراکندهی اولیهاش خبرنگاری برای یک نشریهی سینمایی بود. برای این نشریه گفتوگویی با ایرج رامینفر انجام داد و در حاشیهی دیدارشان از علاقهاش به طراحی صحنه گفت و آرزویش برای ورود به سینما. مدتی بعد، رامینفر با او تماس گرفت و دعوتش کرد که اولین دستیاریاش را تجربه کند. و تجربه کرد. و تجربهی خوبی بود. و...
نعمت حقیقی: استاد قابهای سیاهوسفید
جواد طوسی: نعمت حقیقی آدمی دلی و رفیقباز بود. او در دو دههی آخر زندگی بیش از همه با بهروز افخمی سعی کرد خلأ یار قدیمیاش را پر کند که نشانههای آشکار حضور مؤثرش را در سریال کوچک جنگلی و فیلمهای عروس و شوکران میبینیم. یک بار زمانی که بازپرس دادسرای عمومی شهرری بودم، به اتفاق دستیارش نصرت کریمی برای پیگیری پروندهای به سراغم آمد و صادقانه به او گفتم چهقدر کارش را دوست دارم و دلم میخواست زودتر از اینها در جایی دیگر او را میدیدم. بعد هم به مناسبتهایی که...
اصغر رفیعیجم: پلهپله تا این بالا
آذر مهرابی: با 44 سال سابقهی فعالیت حرفهای، اصغر رفیعیجم و علیرضا زریندست تنها بازماندههای نسل فیلمبرداران قدیمی سینمای ایران هستند که هنوز پشت دوربین میروند و در زمینهی کارشان مدعیاند. آنها با شیوهی قدیمی استاد-شاگردی از پایینترین ردهی این صنف یعنی کارگری آغاز کردهاند و با آزموده شدن در کورهی تجربه و کار، بدون هیچ پشتوانهی آکادمیک، پلهبهپله و گامبهگام آبدیده شدهاند تا آنجا که...
روحالله امامی: استقلال حرفهی تدوین فیلم
میثم مولایی: کارِ روحالله امامی و همنسلانش در زمینههای دیگر فنی، مثل روبیک منصوری در صداگذاری و میکس، با کیفیتِ استاندارد، عجین شده است. به این معنی که هیچیک از فیلمهای امامی، حتی ضعیفترین فیلمهای کارنامهاش، از یک سطح استاندارد و قابلقبولِ دورهای که فیلم در آن ساخته شده، از نظر معیارهای فنی و زیباییشناسی تدوین، پایینتر نیستند. این نسل که سینمای ایران آن طور که لایقش بودند، قدر آنها را ندانست، حتی اگر...
بهرام دهقانی: تدوینگر و دغدغههایش
هایده صفییاری: طبق معمول از شروع کارش میپرسم و اینکه اولین تدوینش در سینما کدام فیلم بود و چهگونه پیش آمد؟ میگوید: «اولین فیلم سینمایی که تدوین کردم جدال بود؛ سومین فیلم سینمایی محمدعلی سجادی. تهیهکننده بهسختی زیر بار این انتخاب رفت. انتخاب من به عنوان تدوینگر، برای او ریسک بزرگی بود. در آن زمان فیلم صدای سر صحنه نداشت و باید دوبله میشد که با آموزههای من سازگار نبود، ضمن اینکه به دلیل کمبود مواد خام، راشها را سیاهوسفید چاپ میکردند و به همین دلیل در زمان تدوین درک چندانی از رنگ فیلم نداشتم. تهیهکننده خواست یک صحنهی اکشن را تدوین کنم که مطمئن شود مونتاژ بلدم. تنها صحنهی اکشن موجود هم جایی بود که...
عبدالله اسکندری: گریم شخصیت ساز
عباس یاری: خیلی دلم میخواهد بدانم اسکندری چهطوری فکر کرده چهرهی محمود بصیری برای نقش یک پیرزن مناسب است و این داستان چهگونه شکل گرفته است؟ میگوید: مخملباف به من گفت من یک پیرزن میخواهم که تمام دنیا فکر کنند مادر خودشان است؛ صرفاً چهرهی ایرانی نداشته باشد. من گفتم فکر نمیکنم چنین شخصی پیدا شود، مگر اینکه یک نفر را گریم کنیم. گفتم چون پوست خانمها حساس است زیر گریمهای سنگین تاب نمیآورند، بهتر است از یک مرد استفاده کنیم. پیشنهاد دادم چون محمود بصیری صورت لاغری دارد و خودش هم ریزهمیزه است به درد این کار میخورد. از صورت او قالبگیری کردیم و صورتی که میخواست درست کردیم. دیک اسمیت که بزرگترین گریمور دنیاست...
شهلا ناظریان: یکی دیگر از صداهای ماندگار
نیروان غنیپور: شهلا ناظریان در دوبلهی سریالهای تلویزیونی نیز حضور پُررنگی داشته است. در میانههای دههی هفتاد با حضور در دوبلهی سریال استرالیایی رودخانهی برفی (به مدیریت دوبلاژ محمود قنبری که علاوه بر مدیریت نقشگویی جذابی به جای پرسوناژ مت مکگرگور داشت) توانست نقشگویی متفاوتی به جای پرسوناژ زنی باصلابت و تجددخواه ارائه کند. صدا و بیان ناظریان به جای پرسوناژ کاتلین اُنیل (با بازی وندی هیوز) تناسب زیبایی با چهره و جایگاه اجتماعی این شخصیت داشت؛ زنی که در محیط زُمخت و خشن مردانه با حضور گاوچرانان و معدنکاران، سعی داشت زندگی آرامی را برای خود و پسرش دستوپا کند، ضمن اینکه با رفتاری مقتدرانه سعی در...
فریدون فروغی: صدای معترض برای فیلم معترض
مهرانزینتبخش: فروغی پیش از این، مانند فرهاد که در رستوران کوچینی فرنگی میخواند، در کازبای شیراز و کاکوله، به سبک خوانندههای سیاهپوست آمریکایی آوازهای جاز و بلوز میخواند. در آدمک فریدون ترانهای دیگر هم خوانده به نام «پروانهی من»: «خواهم تو شوی محبوب دلم/ چون نرگس من دیوانهی من...» شعر خانم لعبت والا تبدیل به رنجنامهی فریدون میشود و بر سنگ مزارش هم این شعر حک و ثبت شده است:...
واروژان: یکی در موسیقی فیلم، بیهمتا در موسیقی پاپ
سمیه قاضیزاده: واروژان که کودکی و نوجوانی و جوانیاش با موسیقی و ترانه و سینما گذشته بود، هیچوقت رنگ میانسالی را ندید و مرگش هم در حالوهوای موسیقی در 41سالگی رقم خورد. شهریور ۱۳۵۶ در حال ضبط موسیقی فیلم بر فراز آسمانها سکته کرد و بعد از ده روز بستری بودن در بیمارستان جم تهران درگذشت و یک روز بعد در آرامستان بوراستان به خاک سپرده شد: «وقتی مُرد، طبق رسوم ارامنه باید او را با بهترین لباسی که داشت، دفن میکردند. وقتی در تابوت را باز کردند، واروژان را در کتوشلوار تیرهای دیدم که تنها لباسی بود که داشت و آن را میپوشید... آرامش واروژان در آن لحظه آن قدر تکاندهنده بود که...
طغرل افشار: منتقد اول جوانمرگ شد
عباس بهارلو: طغرل افشار از باریکبینترین، خوشذوقترین و پُرشورترین منتقدان سینمای ایران است که عمری کوتاه، اما پُربار داشت. افشار در 23سالگی در دریای بابلسر غرق شد. روی سنگ قبر او نوشته شده است: «در اینجا طغرل افشار، اولین منتقد سینما در ایران روانِ آرام و نجیبش را به خاک کشیده است. حیات آزاده و پُرشوق او که لبریز در آمال هنری بود از 15 فروردین 1312 شروع و در میان کشاکش تُند دریا کشیده و از میان رفت و در غروب 28 مرداد 1335 به خاک سپرده شد.» افشار خواهرزادهی نیما یوشیج (علی اسفندیاری) بود و...
جهانبخش نورایی: نقد فیلم به مثابه خلق اثر
هوشنگ گلمکانی: قبل از سینما و نوشتن، از علاقهاش به شنیدن قصه از زمان کودکی میگوید: «پیش از مدرسه رفتن، خواهر بزرگم پاورقیهای تاریخی مانند "هفت سردار نامی" را از هفتهنامههایی نظیر "ترقی" برایم میخواند. خواندن و نوشتن که یاد گرفتم روزنامه خواندن را از همان هفتهشتسالگی شروع کردم. داستانهای کودکانهای هم مینوشتم. تو مهمانیها پدرم از من میخواست برای مهمانان روزنامه و داستان بخوانم. میخواندم و آنها هم کف میزدند و بارکالله میگفتند و گاهی هم پول میدادند که تشویق شوم. من هم معمولاً با این پول، که در واقع اولین حقالتحریرم بود خوردنی میخریدم و با رفقای دبستانیام تقسیم میکردم.»...
گراندسینما، پایدارترین سالن سینما
عباس بهارلو: اگر در دورهی پانزدهسالهی انقلاب مشروطه تصور و شناختی از پدیدهی نوظهور سینما وجود نداشت و حتی بر اثر درگیریهای ویرانگر در پایتخت و ایالتهای بزرگ بساط تعدادی از سینماداران برچیده شد، در دورهی پهلوی اول وضع به شکل دیگری بود. در سالهای بحرانی حاکمیت دوگانه (1304-1300) چند سینما افتتاح شدند که پایدارترین آنها «گراند سینما» بود. تلاشهای فزاینده برای پایان دادن به هرجومرج توسط رضاخان، که در پی برقراری حکومتی اقتدارگرا بود، اگرچه منجر به پدیداری خودکامگی لجامگسیختهی حکومتی خودسر شد که...
سینما کاپری: چند دوران
عباس بهارلو: سینما کاپری که پس از انقلاب به بهمن تغییر نام داد و در کنج شمال شرقی میدان انقلاب قرار دارد، چند دورهی متفاوت را از آغاز تأسیس سپری کرده است. مؤسس و مالک این سینما بهمن مهدی میثاقیه صاحب استودیو میثاقیه بود. مهدی میثاقیه، فرزند عبدالمیثاق میثاقیه، یکی از مالکان پُرنفوذ پایتخت بود. او زمینهای وسیعی در اطراف تهران داشت و صاحب بیمارستان و زایشگاه میثاقیه، کارخانهی گچ ساوه و دانشگاهی در هندوستان بود. مهدی همچون پدر فعال و پُرتلاش بود و از سال 1330 با بازی در فیلم مستی عشق (اسماعیل کوشان) با نام مستعار مهدی شبان وارد سینما شد. حسین دانشور، همبازیاش در این فیلم، او را...
استودیو گلستان و نگاهی گذرا به کارنامهی یک فیلمساز
عباس بهارلو: در اواخر دههی 1330 «سازمان فیلم گلستان»، معروف به «استودیو گلستان»، آشکارا از دفترها و انبارهایی که در تهران به نام استودیوی فیلمسازی به کار تولید فیلم اشتغال داشتند یک سروگردن بلندتر بود؛ چه از حیث لوازم و تجهیزات فیلمبرداری و صداگذاری و چه از حیث قابلیتهای فکری و خلاقیتهای هنری. چنان که گلستان گفته در مدت سهچهار سال، یعنی تا پایان دههی 1330، دستکم سیصد مستند خارجی در زمینههای علمی و صنعتی یا عمومی توسط آنها ترجمه و دوبله و صداگذاری شد: «سالهای برکت بود. یا از عشق و کار برکت داشت یا برکت نصیب عشق و کارهامان بود.»...
استودیو شهاب: دوبلاژ، لابراتوار، فنی
ایوب شهبازی: استودیو «شهاب» پس از دوسه سال کار و تلاش بیوقفه، سرانجام در سال 1336 در خیابان هدایت (برادران قائد فعلی) حوالی دروازهی شمیران، در ساختمانی سهطبقه با 375 مترمربع زیربنا جنب مدرسهی دخترانهی «هدف» (که اکنون مجتمع مسکونی است) که متعلق به دکتر علی سیاسی بود، به همت روبیک زادوریان، آلبرت دوما (که انتخاب اسم شهاب از او بود) و سیمون هارطونیان آغاز به کار کرد. روبیک قبلاً تراشکار و بعدها فیلمبردار و میاننویس فیلمهای صامت بود. آلبرت دوما متخصصی بینظیر در ساخت وسایل صدا و تصویر در سینما، و سیمون هارطونیان مکانیک و تعمیرکار آپاراتهای سینما بود. این استودیو بهتدریج یکی از استودیوهای پرکار دوبلاژ زمان خود شد...
فیلمسوزان: شایعه یا واقعیت؟
قصیده گلمکانی: علیعباسی معتقد است که این توقیفها نهفقط برای اجرای این طرح جامع که بیشتر به دلیل ترس از ویدئو بوده است: «در آن زمان ویدئو تازه وارد ایران شده بود و انوار فکر میکرد دفاتر سینمایی هستند که اینها را تغذیه میکنند. چه فیلم ایرانی و چه فیلم خارجی. طی جلساتی که در دفتر آقای بهشتی در فارابی داشتیم و برای بازسازی سینمای ایران نظر میدادیم، یکی از تهیهکنندگان ایدهی جمعآوری فیلمها را داد تا مانع از پخش آنها به ویدئوکارها شود؛ که در نهایت این اتفاق هم در آن زمان افتاد. حالا چه فرقی دارد فیلمها را سوزاندهاند یا همه موجودند.»...