تیر 1396 - شماره 527
چشمانداز ۵۲۷
خبر تلویزیونی در مواجهه با بحران:
به بهانهی پوشش رسانهای سه حادثه: آتشسوزی پلاسکو، ریزش معدن، و حملهی تروریستی
حمیدرضا مدقق: بیتردید همه در این مورد توافق داریم که ژورنالیستها و سازمانهای خبریشان نقشی غیرقابلانکار در بازتاب بحرانهای ملی و بینالمللی دارند... از همین رو، چگونگی مواجههی رسانههای ایران با سه بحران ملی ماههای اخیر (فرو ریختن ساختمان پلاسکو، ریزش معدن پورت در استان گلستان و دو حادثهی تروریستی هفدهم خرداد در تهران) بسیار اهمیت پیدا کرد و نوع واکنش رسانهها در قبال این بحرانها به انتقادها و بحثهای متعددی دامن زد. خبرهای تلویزیون در رسانهای که عنوان «ملی» دارد در نوک پیکان این انتقادها قرار داشت. دو پرسش اساسی این بود: بخشهای خبری تلویزیون چهگونه به این بحرانها واکنش نشان دادند؟ و آیا در حالی که با فاصلهای اندک از آغاز هر یک از این بحرانها انبوهی اطلاعات در قالب متن، عکس و تصویر متحرک در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شد، سرعت بخشهای خبری تلویزیون به منظور پوشش این بحرانها مناسب بود؟...
گاوبازی در میدان مین: نگاهی به رابطهی پرنوسان اهالی رسانه با آدمهای مشهور
محسن جعفریراد: رفتار بهناز جعفری در نشست خبری سریال زیر پای مادر مسبوق به سابقه است و بارها و بارها چنین واکنشهای خشمگین و پرتنشی را از بازیگران و کارگردانان شاهد بودهایم... یک قسمت از این معضل به برخی از اهالی رسانه برمیگردد که در حد روابط عمومی سینماگران و بهخصوص بازیگران تنزل پیدا میکنند و مثلاً عاشق سلفی گرفتن با آنها هستند و این ذهنیت را نزد آنها میسازند که خبرنگاران آدمهای سطحی هستند. اما علت اصلی به رفتار غیرحرفهای...
چرا انجمن مستندسازان دوپاره شد؟: نگاهی به بحران اخیر صنفی در میان مستندسازان
محمد جعفری: اغلب انجمنهای خانهی سینما ابتدا در مجمع عمومی به نتیجه رسیدند که در انجمن صنفی ادغام شوند و بعد تبدیل به انجمن صنفی شدند اما انجمن صنفی مستندسازان چنین مسیری را طی نکرد و بدون نظر مجمع عمومی راه میانبر رفت. به گفتهی تهامینژاد این انجمن از دل تجربههای بیستسالهی انجمن مستندسازان بیرون آمد، حال آنکه شکلگیریاش به یکی از قطببندیهای تاریخی سینمای مستند در ایران انجامید و طی هشت ماه گذشته، انجمن را به دو شعبهی صنفی و فرهنگی تقسیم کرده است...
از کجا آوردهای؟: حکایت تازهبهدورانرسیدهها در سینمای ایران
تهماسب صلحجو: روی سکهی تازهبهدورانرسیدههای سینمای ما، حدیث دیگری نیز میتواند داشته باشد؛ نسلی که در روزگار یکهتازی آزمندان نوکیسه پرورش یافته، چه سرنوشتی خواهد داشت؟ با کدام انگیزه و فرهنگ در جامعه تکاپو خواهد کرد؟ جهان و کار جهان را چهگونه خواهد دید؟ فیلمسازان ما به این پرسش کمتر پرداختهاند. میان فیلمهایی که پیرامون سرگشتگی نسل جوان این سالها حرفهای تکراری میزنند، فِراری به چندوچون موضوع از چشمانداز دیگر میپردازد و همگانی شدن وسوسهی تازهبهدورانرسیدهها را هشدار میدهد...
خاطرهسازی و دوران یکبارمصرف: گلنقشهای شهاب حسینی به مناسبت اکران برادرم خسرو و امتحان نهایی
بهزاد عشقی: شهاب حسینی نیز میتوانست ستارهای زمینی و از جنس مطالبات مردمی باشد، کمااینکه در برخی از فیلمهای بعدی خود چنین شده است. اما کورش زند (شهاب حسینی) در سوپراستار تجلی همان ستارگانی است که در سینمای ایران و جهان میشناختهایم. ستارگان پول و شهرت و تجمل و حاشیههای جنجالی. ستارگانی که خوب میخورند و خوب مینوشند و خوب میپوشند و همچون جوراب، زوجهای زندگی خود را عوض میکنند. ستارگانی که خود را در مرکز جهان میانگارند و دیگران را...
ما چند نفر را کجا میبرید؟: با صالحعلا و کلاری و عطار سر صحنه بودیم که دستگیر شدیم!
احمد امینی: انگار (به قول آن سفرکردهی عزیز، پرویز دوایی) هزار سال پیش بود که در روزی از روزهای میانی شهریور 49 - یا 50 - در خیابان ولیعصر (پهلوی آن دوران)، حوالی تئاتر شهر، ما سهچهار جوان نوزدهبیستساله آن روزگار به عشق سینما، دوربینی هشت میلیمتری 814 کانن بهدست به فکر ساختن صحنهای بودیم که...، که پلیس گشت پیکانسوار، به گمان اینکه ازدحام مردم شاید بویی از تجمعی غیرمجاز دارد سر رسید و به دنبالش اتومبیلی دیگر و دوربین را از دست ما (من) گرفت و همه را سوار بر پیکان پلیس برد تا در شهربانی مرکز تحویل مسئولان مربوطه بدهد...
احوالپرسی: فردوس کاویانی، مریم بوبانی، حسین محب اهری، اصغر شاهوردی
عسل عباسیان: تصاویر تازه و متفاوت فردوس کاویانی در جشن شب بازیگر خانهی تئاتر در نیمهی اردیبهشت 96 هنردوستان و هوادارانش را بهتزده کرد. آنها باور نداشتند آقاکمال خوشخندهی سریال همسران پس از مدتها بیخبری ناخوشاحوال است و گرد پیری چهرهاش را سپید کرده. پارسال خبر آلزایمرش شبکههای اجتماعی را پر کرده بود که وقتی با همسرش تماس گرفتیم گفت شایعه است و به شایعهها توجه نکنید. با این حال پس از انتشار تصاویر متفاوت او از آن شب دیگربار شایعهها شدت گرفتند و...
سینمای جهان - کمدی سیاسی، قبل و بعد از ترامپ: تراژدی خندهدار، کمدی غمانگیز
نیوشا صدر: هر چه از زمان نشستن ترامپ بر کرسی ریاستجمهوری میگذرد، کمدیها کمرنگتر و کمدینها بیمیلتر میشوند، مخاطبان سختتر میخندند و حتی بسیاری از اجراها با هشدار و تلخی و جدیت بیشتر به پایان میرسد. برخی میگویند علت آن است که هیچکس مضحکتر از خود ترامپ نمیتواند از او تقلید کند! شاید قدری حقیقت در این گفته نهفته باشد اما بخش مهمتر نه در مضحک بودن حداکثری ترامپ، بلکه در پایین آمدن سطح انتظارهای مردم است. این همان چیزی بود که مریل استریپ بزرگ بر صحنهی گلدن گلوب نسبت به آن هشدار داد و برایش گریست...
فیلمهای روز - بگریز (جردن پیل): حدس بزن چه کسی برای شام میرود؟
مهرزاد دانش: دنیل کالویا، بازیگر اصلی بگریز، با بازی در قسمتی از مجموعهی آینه سیاه به نام پانزده میلیون امتیاز برای مخاطبان آشنا است. او در این قسمت نقش جوانی را در دنیایی در آینده بازی میکند که در اعتراض به سیستم مسخکنندهی حاکمیت، وارد بازیشان میشود تا با ساختارشکنی در آن، نظم حاکم را به هم بریزد، ولی فرآیند اعتراضش توسط سیستم، خود تبدیل به یک سوژهی نمایشی و عملاً اعتراض و انقلابش، جزیی از بازیهای سیستم میشود. قدرت بدنی و رنگ سیاه کالویا در این سریال، نمودی از اقلیت قدرتمند معترض است که البته در مسیر رسوبیافتهی سیستم راه به جایی نمیبرد...
همدلی با «از ما بدتران»
رضا کاظمی: با بگریز باید بهمثابه یکی از آخرین پسماندههای دوران حضور یک رنگینپوست در مقام ریاستجمهوری آمریکا روبهرو شد. هشت سال حضور اوباما در کاخ سفید، با همهی دستاوردهای مثبت و منفیاش، نباید به عنوان یک امر معقول و معمول در چارچوب «دموکراسی» آمریکایی خوانده شود. سیاست در آمریکا (این هیولای خوشخطوخال و سیریناپذیر) در روندی بسیار کنترلشده و البته بسته به مقتضیات هر بازه زمانی، برگ برنده رو میکند و نقش بسیار اثرگذار شوک انتخاباتی را در القای پویایی به اجتماع نادیده نمیگیرد. مختصر و سرراستش این است: حضور اوبامای سیاهپوست، یک ضرورت تاریخی و حیاتی برای ایالات متحده بود...
زندگی میتواند یک شوخی مشمئزکننده باشد
رضا حسینی: بگریز پس از شاهکار استیو مککویین دوازده سال بردگی یکی از درخشانترین فیلمهایی است که در سالهای اخیر دربارهی نژادپرستی ساخته شده. البته درام تاریخی بیرحمانه و تیرهوتار مککویین که بر اساس خاطرات بردهای به نام سالِمِن نورثاب شکل گرفت، دستکم در نگاه اول اثر قراردادیتری است و بگریز با اینکه شروعی برآمده از کلیشههای ژانر وحشت دارد اما خیلی زود به جهان داستانی منحصربهفردش میرسد و حتی رنگوبوی بیانیهای پیرامون حضور نامحسوس تفکر فاشیستی در جوامع معاصر را به خود میگیرد...
نرودا (پابلو لارین): شاعر رنج
کیومرث وجدانی: در ابتدای فیلم و با دو سکانس موازی، جنبههای اساسی زندگی نرودا به تماشاگر ارائه میشود. در یک صحنه او با مخالفان سیاسی خود مشغول بحث است و به رژیم سرکوبگر انتقاد دارد. در صحنهای دیگر، او در یک مهمانی میان دوستان با لباس «لارنس عربستان» مشغول خواندن شعر مشهورش، «امشب میتوانم غمگینترین شعرها را بسرایم» است. اشعار نرودا و سیاست از هم جداییناپذیرند. او برای دموکراسی و حقوق طبقهی کارگر میجنگد و به طور ذاتی با مردم محروم مهربان است. وقتی دختر جوان گدایی را در خیابان میبیند...
پترسن (جیم جارموش): بهشت گمشده
محسن بیگآقا: اگر چیزی شبیه به «فیلمدرمانی» را باور داشته باشیم، پترسن و جیم جارموش یکی از مهمترین نمونههایش محسوب میشوند. پترسن فیلمی است که آرامش را به تماشاگرش بازمیگرداند. جارموش مانند ازو، کیارستمی، وندرس، از جمله فیلمسازانی است که امید به زندگی را افزایش میدهند و جالب اینکه همهی آنها از جمله فیلمسازان اخلاقگرا محسوب میشوند که...
آخرین شاهدخت (هورجین هو): خردهوفاداریهای انسانی
دامون قنبرزاده: آخرین شاهدخت دربارهی همین گوهر کمیاب حرف میزند. دربارهی آدمهایی که تا پای جان به سوگند وفاداریشان عمل میکنند. این سوگند وفاداری میتواند در جهت بالا بردن پرچم یک کشور باشد، میتواند برای مراقبت از شخص دیگری باشد یا حتی میتواند ماندن بر سر یک حرف یا یک قول باشد و... دیگر آدمهایی مثل شخصیتهای اصلی این داستان پرفرازونشیب کمتر پیدا میشوند که تا آخرین لحظه پای قرارشان بمانند...
سیرانوادا (کریستی پویو): تعویق و تعلیق
میلاد دارابی: کریستی پویوی رومانیایی را در ایران عموماً با فیلم تحسینشدهی مرگ آقای لازارسکو (2005) میشناسند. سیرانوادا از جهاتی یادآور همان فیلم است. مدل روایی هر دو فیلم مبتنی بر «تعویق» است و بیننده، از ابتدا تا انتها، در انتظار تحقق امری به سر میبرد که مدام به تعویق میافتد و روند تحقق آن مختل میشود. در مرگ آقای لازارسکو در خلال سر زدنهای شبانهی لازارسکو و دو همراهش به بیمارستانهای مختلف، درمان لازارسکو پیوسته به تعویق میافتد و بیننده، از جایی به بعد، درمییابد که هدف...
نمای متوسط - دختری با تمام استعدادها (کالم مککارتی): جعبهی پاندورا
رضا حسینی: دختری با تمام استعدادها یکی از فیلمهای قدرندیده و کمتر دیدهشدهی سال 2016 است که دستکم برای علاقهمندان فیلمهای آخرالزمانی و زامبیمحور میتواند یکی از غافلگیرکنندهترین تجربههای سینمایی سالهای اخیر را رقم بزند. این فیلم مستقل انگلیسی از کالم مککارتی با بودجهای چهار میلیون پوندی (پنج میلیون دلاری) و با حمایت و سرمایهگذاری قابلتوجه «انستیتوی فیلم بریتانیا» و «کریئیتیو انگلند» تولید شده است؛ و عجیب است که...
نمای درشت - سکوت (مارتین اسکورسیزی): چرا کلام را به صدا گفتند؟
مسعود ثابتی: اسکورسیزی از منظر یک کاتولیک تمامعیار و همدل، اصل را بر تجربههای معنوی و کنشهای ایمانی شخصیتهای مسیحیاش قرار میدهد؛ و هرآنچه بر این خط روایی مرکزی میافزاید و میکاهد، جز در مسیر تأکید بر اهمیت این تم نیست. از همان ابتدای فیلم و آن سکانس شکنجهی مسیحیان که قرار بوده همچون «مدرکی» مؤثر در تأیید نگاه «انتقادی» فیلمساز عمل کند، خواسته و ناخواسته، لحن و نگاه جهتدار و همدلانه و مهمتر از آن همسو با وجه قدسی و متافیزیکی ماجرا، در دستور کار قرار میگیرد، و...
فردیت و ایمان: مقایسه بین نسخهی ژاپنی (ماساهیرو شینودا، 1971) و نسخهی آمریکایی (مارتین اسکوسیزی، 2016)
مهرزاد دانش: اسکورسیزی ایمانجویی دو کشیش جوان را در محوریت جستوجو برای یافتن کشیشی مرشد که ایمان را در قلب این دو جوان کاشت شکل میدهد و شینودا ماجرا را در فرآیند یک تکلیف آیینی/ تبلیغی خلاصه میکند. برای همین هم هست که در طول درام آمریکایی، بارها با مکث بر شخصیت رودریگِس، جنبههای جزیی اما شناسهمند او معرفی میشوند. فصل غسل تعمید نوزاد ژاپنی یکی از این نمونهها است. در فیلم ژاپنی، رودریگِس نوزاد را طبق اسلوب کاتولیکها تعمید میدهد و تمام. اما...
گفتوگو با مارتین اسکورسیزی: حس ژرفای ایمان
لیلا قاسمی: این ترجمه برگزیدهای از فرازهای دو گفتوگو با اسکورسیزی است، در عین حال و از منظری متناسب با موضوع، شرحی است از دوران زندگی و رشد معنوی او، و چکیدهای از جوهر اندیشهاش در باب مفاهیمی که در سکوت به صراحت و عریانی مطرح کرده است. جز این، آنها که برای آگاهی از پیچیدگیهای فیلم و تحلیل جنبههایی از آن به سراغ مصاحبهها میروند هم خواندن این گفتوگو را خالی از فایده نخواهند یافت...
معرفی سریال - دیوید لینچ و فصل جدید سریال «تویین پیکس»: سایهام همیشه با من است
بهداد آوند امینی: مواجهه با فصل تازهی تویین پیکس اصلاً راحت نیست، بهخصوص اگر از هواداران قدیمی این سریال باشید. برای کسی که این مجموعهی تلویزیونی بینظیر کار دیوید لینچ و مارک فراست در سالهای 1990 و 1991 را دیده و از آن لذت برده باشد، رویارویی دوباره با شخصیتها و قصهها و فضای عجیبوغریب این شهر کوچک و مرموز وسوسهکننده، پرهیجان و پرمخاطره است. کم پیش آمده سازندگان و بازیگران یک سریال تلویزیونی محبوب پس از این همه سال اپیزودهای تازهای برای مخاطبان تدارک ببینند اما لورا پالمر همانوقتها در کابوسی به «مأمور ویژه دیل کوپر» گفت: «25 سال دیگه دوباره میبینمت! تا اون موقع...» و بعد
در حالوهوای عشق: رت، ریک، تراویس، اسدالله میرزا و همهی آن عاشقان ناکام دیگر
شهزاد رحمتی: عادت کردهایم عشق را در جاها و جانهای دمدست بجوییم. شاید از این روست که بهندرت نشانی از آن مییابیم. حتی در آثار نمایشی و داستانی نیز انگار عشق لزوماً دیهیمی است که افتخار بر سر نهادن آن تنها به شخصیتهایی با سرراستترین مختصات قهرمانی و پهلوانی تعلق دارد و فقط زیبندهی چهرههایی است با نشانههای انکارناپذیر شرافت، باز هم البته با سرراستترین مختصات. شخصاً بدون هیچ اغراق و تردیدی در هیچ اثر داستانی و نمایشی، عاشقی بزرگتر از کنت ولاد دراکولای بدنام، آن گونه که در رمان زیبای برام استوکر و بهخصوص در اقتباس درخشان فرانسیس فورد کوپولای بزرگ از این اثر تصویر شده، سراغ ندارم، گرچه این ویژگی والای او معمولاً زیر سایهی خونین وجوه هولناک شخصیتش مانده است...
گزارش هفتادمین جشنوارهی کن: چارهای نیست، هست؟
محمد حقیقت: وقتی شصتونهمین دورهی جشنواره به پایان رسید، مسئولان آن شروع به برنامهریزی برای هفتادسالگی کن کردند و مایل بودند جشن تولد عظیم و بینظیری برپا کنند، توقعها بسیار بالا رفت اما در پایان، مسافران کن با یک جشنوارهی کموبیش معمولی روبهرو شدند. گاهی غرولند میکردند که کیفیت فیلمها چندان توقع آنها را برآورده نکرده است. از زاویههای مختلف میشود به این مسأله پرداخت. در زمان فرمانروایی ژیل ژاکوب، او توانست با ایدههای فوقالعادهای پنجاهمین و سپس شصتمین سالگرد کن را باشکوه برپا کند؛ با برنامههای ویژه که در یادها مانده است. مثلاً برای پنجاهمین سالگرد، از تمام فیلمسازانی که قبلاً نخل طلا برده بودند درخواست کرد یک «نخل طلای نخل طلاها» را به عنوان داور، به فیلمساز مهمی که تا آن زمان نخل طلا نگرفته بود و لیاقت آن را داشته، بدهند. در آن سال اینگمار برگمان شایستهی بردن این جایزهی استثنایی کن شد و هنگام اعلام جایزه و تشویق حاضران در کاخ جشنواره، زلزلهی عظیمی که تا امروز هم سابقه نداشته...
سینمای دیروز - مککیب و خانم میلر: حکایتهای کهنهناشدنی
وازریک درساهاکیان: ... غرض ما اما پیشگفتاری است بر یک رشته مطلب گردآوریشده از سایتهای مجازی و کتابهای گوناگون دربارهی فیلمهای برجستهی آن دورهی طلایی، که از اوایل دههی 1950 شروع شد و تا اواخر دههی هفتاد ادامه یافت. این گفتارها را با یکی از بهترین فیلمهای دههی پرخروش هفتاد شروع میکنیم که هنوز هم یکی از «آنتیوسترن»ترین فیلمهای وسترن سینماست: مککیب و خانم میلر، از رابرت آلتمن که یکیدو سال پیشتر مش را ساخته بود و تابوهای چندی را با آن درهم شکسته بود...
نقد فیلم - نهنگ عنبر2: سلکشن رؤیا (سامان مقدم): «کول»ها و «شاسکول»ها
شاهین شجریکهن: نهنگ عنبر2 نه در داستان و نه در شخصیتها ربطی به فیلم اول ندارد و صرفاً قطعههایی دراماتیک و چند شخصیت و پوستهی کلی موقعیتها از آن فیلم وام گرفته شدهاند. تقریباً شبیه اینکه با پارچهی پوستپلنگی، یک بار کتوشلوار دوخته شود و یک بار کتودامن؛ مواد خام و اسکلت اصلی یکیست ولی در ترکیب و قوارهبندی هیچ وجه مشترکی وجود ندارد. اصلاً در این فیلم دوم یک شخصیت تازهوارد وجود دارد که در فیلم اول نشانی از او نبود. در حالی که الگوی روایی این فیلم در واقع مرور اتفاقهای گذشته است و نمیتوان فهمید که چهطور یک شخصیت محوری در حد شهاب (حسام نوابصفوی) در گذشتهی شخصیتهای اصلی ردپایی ندارد ولی در بازخوانی همان گذشته چنین پررنگ ظاهر میشود...
صفحههای چسبیدهی آلبوم
مازیار معاونی: این درست که اکثریت قریببهاتفاق دنبالهها نهتنها در ایران که در جهان با قسمتهای نخستشان قابلمقایسه نیستند ولی با چنین دستمایهی دراماتیک ضعیف و کمبنیهای دست به کار تولید قسمت دوم شدن و پشت دوربین نشستن از آن تصمیمهای عجیبوغریب و غیرقابلتوجیهی بوده است. در نهنگ عنبر2، از اتفاقها و ماجراهای تازه خبری نیست و از آن همه فراز و فرود طنزآمیز داستان زندگی ارژنگ از کودکی (دههی 1340) تا میانسالی (دههی حاضر) که مروری بر شرایط و رویدادهای اجتماعی سالهای منتهی به انقلاب و دههی ملتهب شصت را هم در بطن خود دارد و طرفداران نوستالژی و کمدی را توأمان راضی میکند میرسیم به داستانکی کمبنیه که...
حرفهای
نیما عباسپور: سلکشن رؤیا اثر جاهطلبانهای است که کارگردان آن و گروهش از هیچ تلاشی برای جلب توجه بیننده و رسیدن به کمدی رمانتیکی از لحاظ اندازه و ابعاد و سروشکل فراتر از استانداردهای سینمای ایران کم نگذاشتهاند. کافی است یک بار صحنههای کمای ارژنگ که متشکل از بالونسواری، عروسی کنار ساحل و همچنین صحنههای رقص و آواز فیلم الهامگرفته از قسمت اول گریس و کلیپ تریلر را به یاد بیاوریم تا پی به تلاش و نیت سازندهی آن ببریم...
تیکآف (احسان عبدیپور): افسون وسوسهی «مو میخوام امتحان کُنُم» و گذراندن عمری به اجرای آن
امیر پوریا: شکل اجرای تیکآف فقیرانه نیست؛ اما آشکارا به عنوان فیلمی متعلق به سینمای مستقل و بدون حمایتهای خاص نورچشمیها ساخته شده و این را از بنیانهای فیلمنامه تا انتخاب لوکیشنها تا حتی نوع اجرای سکانس مهیج هواپیماربایی آتنا یا کلیپ قطعهی رضا یزدانی که هر دو بسیار متکی به تدوین هستند و آبرومند از کار درآمدهاند، همهجوره رعایت کرده است. آنچه گشادهدستانه مینماید - تازه اگر نگوییم بلندپروازانه - این است که همین محدوده و محدودیت نسبی امکانات را برای بازگویی داستانهایی با خطوط متقاطع و آدمهایی که به قاعدهی یک رمان، گذشته و پیشداستان دارند، به کار گرفته و این ستودنی است...
رنجترانهی انسان
ریحانه عابدنیا: تیکآف داستان سرخوردگی و ناامیدی چند جوان امروزی است که نه با جامعه، یا عرف و سنت و باورها، که با ظلمی که پدر و معشوق در حقشان کرده و در واقع با تقدیرشان درگیرند. زندگی و سرگذشت آنها را با انتخاب شیوهای درست، راوی (فائز) روایت میکند زیرا فیلم ظرفیت شرح تمام آنچه را بر آنها گذشته ندارد و اگر چنین بود، بسیار طولانی و کسالتبار میشد. از سوی دیگر این پیشداستان، اگر در دیالوگهای شخصیتهای اصلی نیز گنجانده میشد و...
مادر قلباتمی (علی احمدزاده): راه و بی راه
هوشنگ گلمکانی: مادر قلباتمی هم که شروع میشود انگار قرار است شاهد داستان دیگری از همان جوانان مهمونی کامی در قالبی دیگر باشیم. واریاسیون متفاوتی روی تم بطالت گروهی از جوانان شهری بالاتر از متوسط و مرفه. تا اواسط فیلم هم به نظر میرسد فیلمساز که حالا پختهتر و باتجربهتر شده، داستانش را بهتر و محکمتر و با جزییات بیشتر و ظرافت سنجیدهتری روایت میکند. باز هم چند نفر از این جوانان از پارتی شبانهای بیرون آمدهاند و البته این بار قصد خانه دارند، بدون آنکه به آن برسند. پیداست که بهاصطلاح خودشان «زدهاند» و «های» هستند. اینها به شکل بارزتر و با نشانههای بیشتر...
دیکتاتورها هم میخندند
مازیار رضایی: مادر قلباتمی یک هجو تمامعیار است. فیلمیست شوخوشنگ و عامهپسند در وهلهی نخست، نقاد و حساس در گام دوم و ترسناک و دلهرهآور در پایان. اثریست آشنا و مسلح به ارجاعهای روز و در عین حال غریب با عناصری که ممکن است جز در خواب، راهی به ذهن ما نداشته باشند. تماشای این فیلم بیش از هر چیز برایم یادآور مجموعهای از طراحیهای چاپی پیتر بروگل، نقاش شهیر قرن شانزدهم است. مجموعهای متفاوت از تم آشنای آثار او به طریق چاپ دستی و متشکل از هفت اثر با عنوان «هفت گناه کبیره یا هفت رذیلت»
نگاهی دیگر به برادرم خسرو (احسان بیگلری): عقل و جنون
بهزاد عشقی: برادرم خسرو بهظاهر ملودرامی خانوادگی و روانشناسانه است اما فیلمساز موفق میشود از سطح وقایع فراتر برود و کشاکش عقل و جنون را با نگاهی فلسفی و اجتماعی واکاوی کند. خسرو، شخصیت اصلی فیلم، به میانسالی نزدیک شده و با این همه همچنان کودکی میکند و رفتارهای کودکانه و جوانسرانهاش را حفظ کرده است. به آداب و اخلاقیات رایج طبقهی متوسط و مدرن و مرفه اعتنایی نشان نمیدهد. در یک مهمانی خشک و شبهعلمی همه را دعوت میکند که آواز بخوانند و...
چهارراه حوادث: مروری بر حاشیههای سینمای ایران در ماهی که گذشت
هوشنگ گلمکانی: همین جوری ادامه داشت و ادامه دارد و رونق دارد امور این چهارراه. مسلسلوار، لاینقطع، ناناستاپ، شبانهروزی، با کشیکهای لازم سر این پست حساس برای از نفس نیفتادن منطقه. مثلاً ماجراهای امیر تتلو از عرصهی پیشاانتخابات به روزگار پساانتخابات هم رسید و او که خودش بسیار مایل است به این قبیل امور، توصیههایی به علیرضا منصوریان کرد که هماکنون در دست بررسی است. حتی کار به جایی رسید که محمد شیروانی، فیلمساز آلترناتیو و مینیمالیست، با «تتل» خواندن او چنان با نامبرده خودمانی شد که از او بابت کمکهایش تشکر کرد. در حالی که حتی پیراهن آستینکوتاه ابراهیم حاتمیکیا هم سر چهارراه سوژه میشود...