نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

مرداد 1393 - شماره 477

روی جلد: پرویز پرستویی در «امروز»،ساخته‌ی رضا میرکریمی/ طرح: بهزاد خورشیدی

چشم‌انداز ۴۷۷

لحظهها و تصویرهای جام جهانی فوتبال: رؤیای شبهای نیمه‌ی اول تابستان
جام جهانی 2014 جدا از همه‌ی جنبههای ورزشی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگیاش، فارغ از گرایشها و علایق فوتبالی هر یک از ما، برای ماهنامه‌ی «فیلم» بهانه و عرصه‌ی جستوجو برای یافتن لحظهها و جنبهها و تصویرهایی است که این ورزش محبوب را با موضوع کار ما - یعنی سینما و تصویر - پیوند میدهد؛ چه در ذات خود فوتبال و چه در پخش تلویزیونی مسابقهها و همچنین برنامههای تلویزیونی که به جام جهانی میپردازند... با توجه به حجم عظیم عکس و مطلب درباره‌ی جام جهانی که در هفتههای اخیر در رسانههای مختلف منتشر شده، سعی کردیم در این مجموعه از زاویههایی متفاوت به موضوع بپردازیم و بهخصوص وجوه بصری و سینمایی جام جهانی و برنامههای تلویزیون را در این زمینه بررسی کنیم؛ از نحوه‌ی پخش مسابقهها تا گزارشها و نکتههای حاشیهای...

شاهد عینی: سفر به برزیل: طلوع ایران در افقی زیبا
فریدون شفقی: از دوران نوجوانی که ما نام برزیل را با فوتبال شناختیم میگفتند برزیل قلمرو فوتبال و قهوه و سامباست اما در برزیل شاهد بودیم که انگار این کشور سرزمین فوتبال و برنج و لوبیاست. به هر رستورانی که بروید میبینید مردم لوبیا را مانند خورشت روی برنج میریزند و همراه با تکهای مرغ سرخشده یا استیک میخورند. البته سیبزمینی سرخکرده هم همیشه همراه این غذاست. اگر کسی قصد سفر به برزیل را دارد بهتر است فیلم تکاندهنده‌ی شهر خدا را ندیده باشد زیرا ترسیم عریان خشونت در این فیلم، که ماجرای مسیر غریب زندگی دو جوان برزیلی از ساکنان مناطق فقیرنشین شهر ریو را دنبال میکند، میتواند هر مسافری را به وحشت بیندازد...

پنج نکته درباره‌ی تصاویر جام بیستم: فوتبال به منزله‌ی «تی.وی گِیم»
امیر پوریا: فوتبال و لحظههایش و شهرت بازیکنانش و لذت تماشایش، همه و همه به پوشش تلویزیونی آن متکیاند. بدون تصاویر تلویزیونی، حتی جام جهانی هم با یک مسابقه‌ی گل کوچک در محله‌ی مادربزرگمان فرقی نمیداشت و پدیدهای محلی بود. تجربه‌ی فوتبالبینیِ بالای نود درصد از این همه بیننده‌ی میلیاردی فوتبال در سراسر جهان، فقط به قاب تلویزیون منحصر است و حتی وجه ستارهای انبوهی از فوتبالیستها نهفقط به بازیشان، بلکه به نمایشگری و مهارت «بازی در نمای درشت»شان در تصاویر تلویزیونی برمیگردد...

درباره‌ی ویژهبرنامههای جام جهانی: دست در دست دنیا
پوریا ذوالفقاری: ... گزارشگر برنامه‌ی ورزش دو حتی در پایان گزارشهایش از استادیومهای ماراکانا و بلوهوریزونته (البته استادیومهای خالی از تماشاگر!) مجبور بود نام تکتک اسپانسرها را بیاورد و از آنها تشکر کند! حداقلی از مخاطبشناسی کافیست که بدانیم این روش عملاً نتیجه‌ی عکس خواهد داشت. چرا مخاطبانی که بسیاری از آنها طرفداران دوآتشه‌ی یکی از تیمهای حاضر در جام جهانی هستند، پس از حذف تیم محبوبشان باید جمله‌ی «امیدواریم از تماشای این بازی لذت برده باشید» را در نخستین آگهی برنامه بشنوند و عصبانی نشوند؟...

درباره‌ی برنامه‌ی 2014: تابستان با طعم فوتبال
مازیار معاونی: در پایان بهاری که از نظر پخش برنامههای سرگرمکننده (بهویژه مجموعههای نمایشی) یکی از ضعیفترین و کمرمقترین فصلهای سالهای اخیر تلویزیون بود و محبوبیت این رسانه سیر نزولی گرفته بود، بازیهای جام جهانی فوتبال مثل فرشته‌ی نجات بود. مشخص نیست اگر این رقابت بزرگ - که حدود یک ماه تمام برنامههای دیگر سیما را تحتالشعاع خود قرار داد - برگزار نمیشد تصمیمگیران با چه تدبیری میخواستند این دوره‌ی فترت را تا آغاز ماه رمضان و فرشتههای نجات دیگری مثل برنامه‌ی ماه عسل و سریالهای مناسبتی پیوند بزنند...

جلوههای نمایشی و بازیگری در فوتبال مدرن: دو فیلم با یک بلیت
محمد شکیبی: نمود دیگر بازیگر شدن بازیکنان فوتبال، افزایش حیرت‌انگیز نمایش‌های بدنی و فیزیکی آن‌ها است. افتادن‌های نمایشی، درد‌کشیدن‌ها و تمارض‌های نمایشی، اعتراض و غر زدن و حتی بازی جوانمردانه‌ی نمایشی؛ که بعد تصویرشان هم در تصویرهای خیلی اسلوموشن با تأکید بیش‌تری بر این جلوه‌گری‌ها و «بازی‌ها» نمایش داده می‌شود. به هر حال بازیکن مطمئن است که در هر گوشه‌ی میدان که باشد یکی از ده‌ها دوربین تعبیه‌شده، او و حرکاتش را در کادر دارد و با بازی بدون توپ و دور از جریان اصلی مسابقه هم می‌تواند به نمایش خود ادامه دهد...

شباهت ورزش و سینما از منظر بازنمایی تلویزیونی ورزش: توپ، پرده‌ی نقرهای، جعبه‌ی جادو
حمیدرضا مدقق: رسانه‌ در فضای بین بینندگان، شنوندگان و خوانندگان و جهان بیرون قرار دارد و ما برای درک آنچه روی می‌دهد و برای دستیابی به تصویری از جهان بیرون به آن متکی هستیم. رسانه‌ها چه نوع تصویری از جهان بیرون ارائه می‌دهند؟ در علم ارتباطات، این سؤال در واقع پرسشی درباره‌ی مفهوم «بازنمایی رسانه» است. حال اگر حوزه‌ی بررسیمان را به ورزش محدود کنیم، پرسش مزبور به این صورت تغییر می‌یابد که رسانه (بهویژه تلویزیون) چهگونه ورزش را بازنمایی می‌کند و به درک ما از مقوله‌ی ورزش شکل می‌بخشد؟ در پاسخ به این پرسش از آرای گرام برتن و گری وانل دو استاد بریتانیایی علوم ارتباطات بهره گرفته‌ام...

ناهاربازار جام جهانی برای تلویزیون فقیر و گرسنه‌ی ما: پول... فقط پول، و دیگر هیچ
هوشنگ گلمکانی: اگر «سیما»ی ما یک تلویزیون خصوصی بود می‌شد تا حدودی - فقط تا حدودی - این رویه را پذیرفت؛ اما تلویزیون دولتی ما که اسمش را به‌غلط گذاشته‌اند «رسانه‌ی ملی» و ردیف بودجه هم دارد، بسیار بدتر و منفعت‌طلبانه‌تر و کاسبکارانه‌تر از بخش خصوصی عمل می‌کند. این «مردم شریف و فداکار» و غیره و غیره شایسته‌ی هیچ احترامی در این زمینه نیستند؟ این‌ها همه‌اش تعارف است؟ میلیون‌ها ساعت وقت آن‌ها (در مجموع) هیچ ارزشی ندارد؟ این همه مسابقه‌ی پیامکی که میلیون‌ها تومان درآمد برای شرکت‌های مخابراتی و تلویزیون دارد توهین و اجحاف نیست؟ این درآمد شکم گرسنه‌ی رسانه‌ی ملی را تا حدی سیر نمی‌کند؟ آیا به هیچ متقاضی پخش تبلیغات نباید «نه» گفت؟...

چند تصویر پراکنده از جام جهانی: گوشماهیهایی که با موجها میآیند
آرامه اعتمادی: شبهای فوتبالی تابستان 93 با همه‌ی لحظههای خوب و بدش به پایان رسید، اما در ذهن هر تماشاگری که این شبها به تماشای جام جهانی نشسته چند لحظه، چند تکه خاطره‌ی پراکنده و چند حس تهنشینشده ثبت شده که شاید تا سالها همراهش باشد. شبهای شلوغ و پرحادثه‌ی فوتبالی بهخصوص در نیمه‌ی اول جام جهانی شباهت زیادی به حالوهوای جشنواره‌ی فیلم فجر دارند؛ در هر دو مورد ظرف مدتی محدود دهها اثر (مسابقه‌ی فوتبال/ فیلم سینمایی) دیده میشود و...

به تأثیرگذاری یک ملودرام جانانه
رضا حسینی: اگر بخواهیم این نگاه به جام جهانی 2014 را بیشتر بسط دهیم میتوانیم این رویداد را به یک سریال اپیزودیک ملودرام تشبیه کنیم و مختصات و مناسبات هر بازی را با یک قسمت از چنین سریالی تطبیق دهیم. آن وقت میشود پا را فراتر هم گذاشت و تعداد گلهای بالای این جام را که حاکی از بازیهای پرشور و احساسی تیمهاست به فضای احساسی آمریکای لاتین پیوند زد تا...

تلویزیون در ماه تیر: دردسرهای دیده شدن
احسان ناظمبکایی: طبق معمول با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، برگ برنده‌ی تلویزیون، سریال‌هایش بود. امسال، تلویزیون چهار سریال مدینه (سیروس مقدم)، فاخته (محمود معظمی)، هفت سنگ (علیرضا بذرافشان) و شاید برای شما هم اتفاق بیفتد (چند کارگردان) را از کانال‌های یک، دو، سه و پنج روی آنتن برد که به‌مرور و با فروکش کردن تب جام جهانی و لیگ جهانی والیبال از زیر سایه‌ی آن‌ها بیرون آمدند اما همین مسأله دردسرهایی داشت. مهم‌ترین دردسر، ماجرای کپی شدن سریال هفت سنگ از سریال آمریکایی خانواده‌ی مدرن بود که از‌‌‌ همان اولین قسمت، مانند بمبی خبری منفجر شد و حتی به رسانه‌های بین‌المللی هم کشیده شد...

چهگونه به پاریس آمد و چهگونه به ونیز رفت؟: «گاو» 45 سال بعد در اروپا
محمد حقیقت: در سالهای 1983 تا 2000 که جشنواره‌ی فیلمهای ایرانی را در سینما اتوپیای پاریس برگزار میکردم، یک آقای فرانسوی علاقهمند به سینما که اکثر روزها به آنجا میآمد روزی به من گفت: «من فیلم داریوش را به جشنواره‌ی ونیز بردم و خیلی از این بابت خوشحالم.» از او پرسیدم اسم شما چیست؟ گفت: والتر. او یک تماشاگر مشتاق سینما بود که خودش چند فیلم کوتاه هم ساخته بود. این قضیه مدتها در ذهن من بود تا اینکه مهرجویی روز یازدهم خرداد امسال برای نمایش گاو به پاریس آمد. در این مورد با او صحبت کردم که فوری والتر را به خاطر آورد و گفت: «آره، رنه والتر. الان کجاست؟»...

گزارشی اداری درباره‌ی «گاو»: بازخوانی یک پرونده
محسن شمس: ... بالأخره فرصتی شد تا در بعدازظهر یکی از روزهای اواخر فروردین 1379 آقایان مهرجویی و علیاکبر ساعدی (به نمایندگی از وارثان زندهیاد غلامحسین ساعدی) را ملاقات کنم و به مهرجویی گفتم: «وقتی فیلم گاو را میساختید، من چهار ساله بودم!» قطعی شدن وضعیت سرمایهگذاری فیلم، تعیین سهامداران و ذینفعان و مالکان فیلم، و نسبت آنها مهمترین مسائلی بودند که باید در این نشست تکلیفشان تعیین میشد...

تماشای «گاو» پس از آن سالها: در یک قدمی یک اثر فوقالعاده
احمد امینی: به یاد نمیآورم نقد فیلم گاو (که در همان ماه در سینما کاپری تهران - بهمن فعلی - به نمایش درآمد) چندمین نوشتهام بود که چاپ شد. اما در آن سالها، بجز ذوق و شوق نوشتن بر فیلمهای خارجی و نمایش سواد سینماییای که فکر میکردیم داریم به رقبا، نمایش فیلمهای متفاوت و مطرح ایرانی چون حسن کچل، قیصر و همین گاو، میتوانست وجه دیگری از تواناییمان در نقدنویسی را آشکار کند و حتی جوانانه فکر میکردیم با این نوشتهها بهزودی سری میان سرها در خواهیم آورد...

فیلم‌های روز - بخش کوتاهمدت 12 (دِستین دانیل کرِتن): هشتپاهای ساده‌‌دل و کوسههای همیشه گرسنه
شهزاد رحمتی: فیلم مستقل بخش کوتاهمدت 12 فیلم دردناک و غمانگیزی است؛ تقریباً به دردناکی و غمانگیزی فیلم بینظیر منطقه‌ی جنگی (تیم راث، 1999). و این هر دو از آن فیلمهاییاند که اثرشان مثل زخم برای همیشه در وجودت میماند و هرگز رهایت نمیکند. از آن فیلمهایی که ساخته میشوند تا حال مخاطبشان را بد کنند. و چرا که نه؟ گاهی واقعاً لازم است حالمان بد شود تا بلکه فکری بکنیم، کاری بکنیم...

خویشاوندیهای مرگبار
هومن داودی: به تصویر کشیدن فضایی که در آن انسانها مقهور جبر بیترحم محیط هستند و تعریف کردن داستان آنها، جذابیت انکارناپذیری دارد که به فرمها و زبانهای مختلف در سینما تجربه شده و هرگز تکراری نمیشود. از فیلم جاودانه‌ی برادران کوئن جاییبرای پیرمردها نیست بگیرید تا استخوانزمستانی دبرا گرانیک و پلیس به کارگردانی مِیوِن محصول 2011. آنچه در کلیت بخشکوتاهمدت12 میبینیم یکی از همین آخرالزمانهای ذهنی پرفشار و گریزناپذیر است که...

غلبه بر سلطه‌ی پدرانه
رضا حسینی: بخش کوتاهمدت12 یکی از بهترین فیلمهای سال گذشته است که در چهارمین جدول نظرسنجی سایت ماهنامه‌ی «فیلم» هم امتیازهای بالایی از منتقدان دریافت کرد و در جایگاه دوم جدول ایستاد. در این مطلب کوتاه از طریق چند نما نگاهی به فصلهای افتتاحیه و پایانی فیلم - که بهخوبی قرینه‌ی بصری و معنایی یکدیگرند - میاندازیم تا دقت و مهارتی که صرف میزانسن و دکوپاژ شده، بیشتر آشکار شود...

ونوس خزپوش (رومن پولانسکی): ناپلئون یا ژوزفین؟
آرامه اعتمادی: فیلم پولانسکی نه مثل قلمپرها (فیلیپ کافمن) روی حقایق و نقل‌های تاریخی چشم می‌بندد تا از ساد و نگرش خاصش شمایلی از نبوغ درک‌نشده بسازد و حوادث معمولی زندگی‌اش را دراماتیزه کند، نه مثل خوانش مشهور پازولینی مایه‌های سیاسی و اجتماعی و رویکرد نمادگرایانه دارد. پازولینی ستایشگر ساد نبود، اما از نگرش او استفاده کرد تا معادل‌هایی برای ساختار فاشیستی جامعه و سیاست ایتالیا در دوران خودش بسازد...

زن نامرئی (رالف فاینز): درباره‌ی نلی...
جواد رهبر: رالف فاینز، بازیگر انگلیسی در دومین تجربه‌ی کارگردانیاش بعد از اقتباس مدرن از نمایشنامه‌ی کوریولانوس (ویلیام شکسپیر) سراغ یکی دیگر از بزرگان ادبیات انگلستان و جهان رفته است؛ ولی این بار نه اثری از آن نویسنده بلکه خود آن شخصیت. زن نامرئی که فاینز مثل تجربه‌ی قبلی کارگردانیاش یکی از نقشهای اصلی آن را هم بازی میکند شرح دلدادگی چارلز دیکنز، نویسنده‌ی بزرگ عصر ویکتوریا، به نلی ترنان بازیگر جوان تئاتر است که...

هتل بزرگ بوداپست/ گرَند بوداپست هتل (وس اندرسن): با لبخندی ممتد بر لب
شاهد طاهری: اگر بتوان دوربینی را روبهروی تماشاگران هتل... کار گذاشت و واکنشهای نقشبسته بر چهره‌ی آنان را هنگام تماشای فیلم دید به احتمال زیاد تصویر غالب، لبخندی ممتد خواهد بود؛ حتی در حین تماشای صحنههایی که به صورت جداگانه و تکافتاده نهتنها خندهدار نیستند، بلکه توأم با خشونت نیز هستند...

بازخوانی «ماه اوت: اوزیج کانتی» از طریق مقایسه‌ی تطبیقی نمایشنامه و فیلم: گسترشها و حذفها
مهرزاد دانش: ماه اوت: اوزیج کانتی به رغم برخی خلأها، یکی از بهترین اقتباسهای سینمایی سال گذشته بوده است که جدا از ابعاد آموزشیاش برای علاقهمندان، لذت ادبی/سینمایی وافری را هم نصیب مخاطبانش میسازد و در عین حال از تماشاگرش دعوت میکند تا مباحثی همچون خانواده، عشق، همبستگی خونی و چارچوبهای هنجاری را بازخوانی کند؛ فیلمی برای تعمق، تأمل و یادگیری...

نیمنگاهی به سینمایِ سالهایِ اخیرِ یونان، به بهانه‌ی «دوشیزه‌ی خشونت»: صداهایی که لرزه به جان آدمی میاندازند
بابک کریمی: برای درک موقعیت دوشیزه‌ی خشونت Miss Violence (الکساندر آوراناس، 2013) در سینمای معاصر یونان باید کمی به عقب بازگشت، ریشهها را جست و با کنار هم قرار دادن چند فیلم و بررسی شباهتهای بین آنها، با رویکردی مبتنی بر توالی تاریخی ساخت این آثار، بر اهمیتشان درنگ کرد. این نوشته برای برقراری توازن میان فیلمهایی که در مورد آنها بحث میکند، با کینِتا (یورگوس لانتیموس، 2005) آغاز میکند و...

نگاهی به 300: ظهور یک امپراتوری به عنوان موردی نمونهای: تاریخ چهگونه و چرا تحریف میشود؟
شهزاد رحمتی: فیلم جنگی فانتزی 300: ظهور یک امپراتوری (نوام مورو) از هفتم مارس به نمایش عمومی درآمد. فیلم در واقع دنبالهای است بر فیلم نهچندان خوشنام 300 (زک اسنایدر، 2007) که به خاطر تحریف تاریخ و ترسیم چهرهای نادرست از پارسیان، با اعتراضها و انتقادهای فراوان ایرانیان مواجه شد. در حالی که 300 نبرد معروف ترموپیل را به عنوان محور داستان برگزیده بود در 300: ظهور یک امپراتوری از نبرد معروف دیگری یعنی سالامیس به عنوان عنصر محوری داستان استفاده شده است. هر دو فیلم...

تماشاگر - «هانا آرِنْت»: مارگارته فونتروتا: ابتذال شرّ
ایرج کریمی: آیا اجازه هست فیلسوفها را به فیلمها راه بدهند؟ یعنی از زندگیهاشان اجازه هست فیلم بسازند؟ شاید کسانی که فکر میکنند سینما جای فلسفه نیست تحت شرایطی بپذیرند که سینما جای فیلسوفها باشد؛ مثلاً به این شرط که جان وین نقش مارتین هایدگر را بازی کند، یا لویی دوفونس نقش میشل فوکو را. این حدس را دارم به دور از هر طعنه و کنایهای مطرح میکنم. مرد آرام (1952)و دختری با روبان زرد (1949) [هر دو ساخته‌ی جان فورد]، رود سرخ (هاواردهاکس، 1948)، تیرانداز (دان سیگل، 1976)، فقط چندتا از فیلمهای محبوبم از میان کارهای جان وین است، و...

نکتههایی درباره‌ی ژانلوک گدار و کتاب گفتوگوهایش: هر آنچه نو به نظر میرسد در واقع بسیار کهنه است
فرزاد مؤتمن: گفتوگوهای گدار کتابی است که سالهاست منتظر انتشارش هستم و سرانجام به همّت سوفیا مسافر و همکاران مجموعه کتابهای سینمایی انتشارات کتابکده‌ی کسری پیش روی ما قرار دارد. انتشار کتاب همزمان شده با ساخته شدن فیلم تازه و کنجکاویبرانگیز گدار پس از چند سال، یعنی وداع با زبان و نمایش آن در بخش مسابقه‌ی جشنواره‌ی کن امسال. پنهلوپی گیلیات در فصل «نجوای سریع» همین کتاب مینویسد: «از وقتی گدار شروع کرد به فیلم ساختن، زیباییشناسی سینما بیست سال رشد کرد و تماشاگران بیست سال جوانتر شدند.» با این حال، در کشور ما منتقدان و مترجمان و تئوریسینهای سینمایی، در حد و اندازهای که شایسته‌ی اهمیت گدار است، خود را به چاپ کتاب یا حتی مقالاتی درباره‌ی آثار او متعهد ندیدند...

شطرنجبازی با کوبریک: چند صفت عالی
جرمی برنستین / ترجمه‌ی وازریک درساهاکیان: نگاهی به ساعتم انداختم و دیدم وقتش رسیده بروم. کوبریک پرسید: «چرا؟» چون در تصورش نمی‌گنجید که چرا باید گفتوگویی که این قدر برای او جالب است متوقف شود. توضیح دادم که قرار ملاقاتی دارم با یک شطرنجباز حرفهای در پارکِ میدان واشنگتن که سر پول با هم بازی کنیم. گفت کی؟ گفتم فرد دووال. این دووال، اهل هاییتی بود و خودش مدعی بود که از خویشاندان نزدیک فرانسوآ دووالیه است. یقین داشتم که این نام برای کوبریک نمیتواند معنی و مفهومی داشته باشد، اما جوابی که داد، بهکلی مرا میخکوب کرد. گفت: «همان دووالِ ناشی؟!» اگر شما با شطرنجباز جماعت معاشرت کرده باشید، لابد خبر دارید که اگر به کسی بگویید «ناشی» چه توهینی به او کردهاید. دوم این که دووال و من در بُرد و باخت تقریباً مساوی بودیم...  

نقد فیلم - رد کارپت/ فرش قرمز (رضا عطاران): گرسنه!
مصطفی جلالیفخر: رد کارپت محصول برخوردی شتابزده با یک فکر خام است که به قصد رسیدن به زمان یک فیلم بلند، نماها و فصل‏هایی کشکول‏وار به آن اضافه شده است. به نظر می‏رسد در سفری به کن، به ذهن سازندگان فیلم رسیده که فیلمی هم بسازند. فیلم‏هایی هم در روندی معکوس ساخته می‏شوند. حتی گاهی اول فیلمبرداری می‏شوند و بعد به این فکر می‏کنند که با آن مواد خام چه کنند...

حکایت مسافرِ گمنامِ کن
جواد طوسی: رد کارپت هم بی آنکه شباهتی - حتی مضمونی - به تولیدات عوامپسند سینمای آن دوران نظیر ابرام در پاریس (اسماعیل کوشان، 1343)، دور دنیا با جیب خالی (خسرو پرویزی، 1349)، یک اصفهانی در نیویورک (شاءالله ناظریان، 1351) و یک اصفهانی در سرزمین هیتلر (نصرتالله وحدت، 1356) داشته باشد، یادآور فیلم کوتاه هشت میلیمتری سیاهی لشکر (مجید قاریزاده، 1354) و فیلم بلند سرخپوستها (غلامحسین لطفی، 1358) است...

راف کات
محسن جعفریراد: رد کارپت مثال بارز دوختن کت برای دکمه است. عطاران با شکار لحظهها در مرحله‌ی تصویربرداری و رنگولعاب دادن به آنها در تدوین، بدون آنکه به کتی دست پیدا کند صرفاً همان دکمههای همیشگیاش را به نمایش گذاشته است؛ تقابل فقیر و غنی، بلاهت شخصیت اصلی و موتیفهای معنایی مثل...

گفتوگو با رضا عطاران: من و اسپیلبرگ و جارموش و آلن دلون و دیگران!
گفت‌و‌گو کننده: عباس یاری عطاران: اتفاق‌های «رد کارپت» برای خودم در جشنواره‌ی فجر رخ داده است. من هم ایستادن در صف‌های طولانی جشنواره را تجربه کرده‌ام؛ از بازیگرانی نظیر زنده‌یاد شکیبایی امضا گرفته‌ام.
من ماشین ندارم و رانندگی نمی‌کنم، چند سال پیش یک پراید قراضه داشتم که فروختم و از شرش راحت شدم. مدت‌هاست از وسایل حمل‌ونقل عمومی استفاده می‌کنم. به خاطر نوع ارتباطی که با مردم دارم می‌دانم که درصد بسیار بالایی از آن‌‌ها علاقه‌مندِ بازیگری در سینما هستند.
فیلم‌هایی بوده که من به عنوان بازیگر در آن‌ها حضور داشته‌ام ولی مردم استقبال نکرده‌اند و آن‌ها را دوست نداشته‌اند. برعکس فیلم‌هایی را هم فکر می‌کردم مردم دوست نخواهند داشت ولی از آن‌ها استقبال شده است. به طور کلی مردم پیش‌بینی‌ناپذیری داریم.

تجریش، ناتمام (پوریا آذربایجانی): کلیشههای  دو ستداشتنی
نیما  عباسپور: تجریش، ناتمام با وجود ضعف‌هایی که به آن‌ها اشاره شد و هم‌چنین بازی‌های معمولی بازیگران اصلی‌اش که موفقیتی در نمایش احساس دو عاشق قدیمی ندارند و بلاتکلیف‌اند، فیلمی دوست‌داشتنی و در مقایسه با عمده فیلم‌هایی که در طول سال در سینماهای کشور اکران می‌شوند قابل‌احترام است...

دربست آزادی (مهرشاد کارخانی): چسب زخم
ریحانه عابدنیا: در شرایطی که متروپل روی پرده است و برخی کیمیایی را به‌درستی به عنوان «کاریکاتوریست قهرمان‌های محبوبش» توصیف کرده‌اند، دربست آزادی به نمایش درآمده که در نهایت کاریکاتور بی‌رمق‌تری از فیلم‌های کیمیایی است؛ به طوری که در مقایسه، متروپل با همه‌ی آشفتگی‌هایش، فیلم بهتری است...

فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه (مرتضی پایهشناس): یک مستند تکاندهنده
محمدسعید  محصصی: مستند فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه نشان داد در عرصه‌ی پشت‌‌‌درمانده‌ی سینمای مستند ایران - و با وجود همه‌ی خطقرمزها و تابوها - چه کارها که نمیتوان کرد. در سال 1385 هم وحید موساییان با سرزمین گمشده به موضوع سیاسی دیگری پرداخته بود. چه خوب است متولیان اصلی سینمای مستند ایران، با حمایت از چنین حرکتهایی زمینه‌ی شناخت منطقی جریانات سیاسی کشورمان را بهتر فراهم آورند...

گفتوگو با بهروز افخمی درباره‌ی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران»: من چشمچرانم
احمد طالبینژاد: چون میدانم آدم منصفی هستی، میخواهم بدانم، در بین دهدوازده فیلم سینماییات، چه جایگاهی برای آذر، شهدخت، پرویز و دیگران قائل هستی؟
افخمی: من این جوری نیستم که بخواهم برای خودم شیوه یا روش خاصی را ترسیم کنم و بر اساس آنها فیلم بسازم. من داستانهایی را میخوانم و میپسندم و اگر امکانش فراهم شود، آنها را میسازم. ولی اگر اصرار داری نظرم را درباره‌ی فیلم بدانی، ازش خوشم میآید. به نظرم درآمده است. در بین فیلمهایی که ساختهام، فیلمهایی بودهاند که یا بهکل درنیامدهاند یا برخی سکانسهایشان را دوست ندارم. این فیلم را چند باری که دیدهام، به نظرم روان است و سکته ندارد...

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون