نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

دی 1393 - شماره 484

روی جلد: سمیرا حسن‌پور در «تمشک»، ساخته سامان سالور، عکس از: پویان آقا بابایی

چشم‌انداز ۴۸۳

بی‌اعتمادی به آمار فروش فیلم‌ها، معضل تازه‌ی سینمای ایران: معادله‌ی چندمجهولی گیشه
محدثه واعظی‌پور:
در سال‌های اخیر و در مورد بعضی فیلم‌های پرفروش، آمار و ارقام، کم‌تر ربطی به شواهد قابل‌استناد و فضای عمومی جامعه دارد. میان مردم خبری از تماشای فیلم‌ها و استقبال از آن‌ها نیست، اما بعضی فیلم‌ها در چند هفته‌ی نخست رکوردشکنی می‌کنند و هر روز صفحه‌های رسانه‌ها از اخبار تبلیغاتی درباره‌ی رشد فروش آن‌ها و بالا رفتن تماشاگران پر می‌شود. در حالی که سالن‌های سینما سوت‌وکورند و چراغ‌های آن‌ها خاموش است. در قلب سینمای ایران در کنار تمام معضلات و گرفتاری‌ها، یک بیماری تازه است: سندرم اعلام آمار غیرواقعی از فروش فیلم‌ها...

سینماهای ایران و عصر دیجیتال:
پایان یک دوران، آغاز یک دوران
محسن جعفری‌راد:
در میانه‌های سال 93 پس از حدود یک سال که از اجرای گسترده‌ی تغییر سیستم دیجیتال در سینماها می‌گذرد، بررسی نشان می‌دهد که در برخی موارد امتیازهای مثبتی داشته است؛ از کیفیت برتر صدا و تصویر گرفته تا نمایش آسان‌تر و سریع‌تر فیلم‌ها در شهرستان که امکان تماشای فیلم‌های روز را برای همه فراهم می‌کند و از همه مهم‌تر رونق گیشه‌ها که طبق آمار، یک سال رؤیایی را برای سینمای ایران رقم زده است...

عظیم جوانروح (1393-1324): با چشمهای یک کودک کنجکاو...
علی شیرازی:
فرخ مجیدی هم‌دانشکده‌ای جوانروح در مراسم تشییع پیکر او در خانه‌ی سینما گفت: «سال 1347 در مدرسه‌ی سینما و تلویزیون با عظیم آشنا شدم. او شخصیت شاد، پرشور و بانشاطی داشت و همه را به خود جلب می‌کرد. همیشه پیش‌گام بود و به عنوان موتور محرک عمل می‌کرد. ما را همیشه ساعت پنج صبح بیدار می‌کرد و...

عظیم رُس زندگی را کشید
کیومرث پوراحمد:
من سعی می‌کردم همیشه عظیم را برای خودم آفیش کنم. از بس صمیمی بود و دوست‌داشتنی و همراه و پرانرژی. در طول بیش از شش ماه پیش‌تولید آتش بدون دود، نادر ابراهیمی نکته‌هایی درباره‌ی کارگردانی را روی کاغذ به من آموخته بود و عظیم همان نکته‌ها را توی صحنه و با حضور دوربین و بازیگر، عملاً به من می‌آموخت...

روبیک زادوریان (1393-1311): از دوردست
روبیک، زاده‌ی تهران و یکی از پیشگامان امور فنی و لابراتواری سینما و استودیوهای دوبلاژ در ایران بود. ابتدا در کنار برادرش سیمون به تهیه‌ی میان‌نویس برای فیلم‌های زبان‌اصلی پرداخت. آن‌ها سپس در قالب یک گروه سه‌نفری (با آلبرت دومان) استودیو شهاب را تأسیس کردند. روبیک مدیریت فنی استودیو را بر عهده گرفت. در ادامه نیز به‌تنهایی هاملت‌فیلم را تأسیس کرد و...

انوشیروان ارجمند (1393-1320): بازیگر نقشهای تاریخی
انوشیروان ارجمند متولد زاهدان بود اما کار هنری را  از دهه‌ی 40 به عنوان بازیگر و کارگردان تئاتر در مشهد در پیش گرفت. علاقه‌مندان جدی سینما با نام او نخستین بار سال 1362 در دومین جشنواره‌ی فیلم فجر در گفت به زیر سلطه‌ی من آیید اولین تجربه‌ی بلند و ۱۶ میلی‌متریبرادر کوچک‌ترش داریوش ارجمند آشنا شدند...

برای مرد روزهای سخت: مجید بهرامی: پایان قصه‌ی مجید...
احسان بیگلری:
مجید بهرامی گویی به این جهان، به این زمان و مکان تعلق نداشت. نه در مسیر بازیگری راه آدمیزادی (راه معمول و مرسوم) را پیش گرفته بود و نه در زندگی. گویی معلق بود بین دو جهان، بی‌آن‌که پایش روی زمین باشد و متنفر از تکرار و مرگ خلاقیت...

دیدهبان: یک درخت و ده باغبان
شاهین شجری
کهن: قاعدتاً صدور مجوز قانونی به این معناست که دیگر مشکل و دست‌اندازی وجود ندارد و چراغ سبز است. اما حکایت کنونی مجوز در ایران شبیه اتومبیلی است که مانع را برایش بالا می‌برند و می‌گذارند وارد مسیر شود، اما دو قدم جلوتر ممکن است کوه ریزش کند و سنگ روی سرش ببارد. اگر زمانی صدور مجوز به معنای رسیدن به مقصد بود، حالا فقط علامتی است که بازیکنان بدانند بازی شروع شده؛ و این بازی عجیبی‌ست که داورش نماینده‌ی فدراسیون نیست و هر لحظه ممکن است عده‌ای وارد زمین شوند و تیر دروازه را بردارند و بازی را به‌‌هم بزنند...

تلویزیون در ماه آذر: سرافراز خبرساز
احسان ناظم
بکایی: آذر امسال یکی از پرهیجان‌ترین ماه‌های چند سال اخیر صداوسیما بود. این نهاد از دو منظر خبرسازی کرد. یکی از نظر ساختار مدیریتی و تغییرهای داخلی و دیگری تنوع گسترده در سریال‌ها، کاهش بخش‌های خبری، تبلیغات و پخش‌های زنده که این دومی، تحت تأثیر اولی بود؛ در حقیقت مابه‌ازای بیرونی تحولات مدیریتی درون‌سازمانی به شمار می‌رفت.

پزشکی و شوخی: لگد به افتاده زدن که جسارت نیست
دکتر ملک
منصور اقصی: عرصه‌ی کار پزشکی از آن‌ جاهاست که به هزارویک شکل می‌تواند دیده شود، توصیف شود و به مسخره گرفته شود. به‌خصوص در زمانه‌ای که پزشکان، هم‌چون سیب‌زمینی‌هایی یکسان در یک گونی، آماج حمله‌های بی‌امان هستند و از هیچ‌کدام‌شان هم، بنا به خصلت باستانی‌شان، صدای خفیفی هم ساطع نمی‌شود و فعلاً کتک‌خورشان مَلَس است...

هشتمین جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم مستند سینماحقیقت: همگام با قلب تپنده‌ی سینمای مستند
محمدسعید محصصی:
جشنواره‌ی سینماحقیقت هشت‌ساله شده و به همین زودی بدل شده به آینه‌ای که وضعیت پرجوش‌وخروش این گونه‌ی مهم سینمایی را بازتاب می‌دهد و نه‌تنها در سینمای مستند ایران که در تمام جهان. دیگر برای کسانی‌که با این جشنواره آشنایند، لبریز بودن سالن بزرگ شماره‌ی یک سینما فلسطین از تماشاگر و تماشای ایستاده‌ی مستندهای جذابِ (اغلب ایرانی) خیلی شگفت‌آور نیست...

روزها و شبهای مستند
امید نجوان:
مدت‌ها پیش در یادداشتی نوشته بودم سینمای داستانی امروز ایران با وجود تمام یال و کوپال، چرخه‌ی ظاهراً اقتصادی‌ و گستره‌ی توزیعی که دارد، در بسیاری از موارد (از جمله کیفیت فنی و هنری) حتی به گرد پای فیلم‌های مستند هم نمی‌رسد؛ چه رسد به این‌که قصد داشته باشد با این آثار رقابت کند. حالا که جشنواره‌ی سینماحقیقت به پایان رسیده با اطمینان می‌توان این ادعا را تکرار کرد...

شور و شعور
محسن جعفری
راد: اهالی خیابان یکطرفه (مهدی باقری):این مستند به معنی واقعی کلمه، تفسیر خلاقانه‌ی واقعیت در یک مستند شهری است. او که در مستند قبلی خود (پیرپسر) یکی از بهترین روایت‌های اتوبیوگرافیک را ارائه کرده بود حالا با روایت و ساختاری متفاوت از آن فیلم، به خیابان سی‌تیر و مختصات فرهنگی، تاریخی و سیاسی‌اش می‌پردازد. او به جای این‌که توضیح‌هایی صرفاً گزارشی و مستقیم نسبت به این خیابان و...

سینمای جهان - نگاهی به درآمد سینماگران آمریکا: هوای هالیوود ابری است!
احتمالاً‌ کم‌تر کسی در میان ما چشم‌اندازی حتی کلی و برآوردی حتی تقریبی از سطح درآمد مثلاً مدیران فیلم‌برداری هالیوود دارد. به گفته‌ی دست‌اندرکاران حرفه‌ای، مدیران فیلم‌برداری برتر که احتمالاً در مجموع از ده‌پانزده نفر بیش‌تر نیستند برای کار در فیلم‌هایی که فیلم‌برداری‌شان تا حداکثر دوازده هفته یا حتی کمی بیش‌تر به طول می‌انجامد دستمزدی حدود 25هزار تا سی‌هزار دلار در هفته مطالبه می‌‌کنند. این جمع برگزیده و نخبه از مدیران فیلم‌برداری، شامل راجر دیکینز (که یازده بار نامزد دریافت اسکار شده)، امانوئل لوبِزکی (برنده‌ی اسکار به خاطر جاذبه) و مدیر فیلم‌برداری محبوب اسکورسیزی یعنی رابرت ریچاردسن می‌شود...

چند ستاره‌ی کودک و نوجوان با سرنوشتی تلخ: ستارههای کوچک و خاموش
مکالی کالکین تنها ستاره‌ی کودکی نیست که با رسیدن به دوران بزرگ‌سالی ستاره‌ی بختش هم غروب کرده است. بسیاری از آن‌ها، زندگی و سرنوشتی بسیار غم‌انگیزتر از او داشته‌اند و برخی از آن‌ها خیلی زود در مسیری بی‌بازگشت قدم گذاشته‌اند. عده‌ی معدودی از آن‌ها هم البته پس از پشت سر گذاشتن فرازونشیب‌ها (بیش‌تر نشیب‌ها)ی فراوان بالأخره موفق به جمع‌وجور کردن اگر نه زندگی حرفه‌ای‌شان لااقل زندگی شخصی‌شان شده‌‌اند. در این‌جا نگاهی گذرا انداخته‌ایم به آن‌چه بر برخی از چهره‌های معروف‌تر از این نوع گذشته است.

فقط عاشقان جان به در بردند (جیم جارموش): نمایش باید ادامه بیابد
شاهد طاهری:
ه نظر می‌رسد جارموش به یک دلیل ویژه دست روی مورد خاص خون‌آشام‌ها گذاشته است. برآیندی که از مجموعه داستان‌های فولکلوریک اروپایی درباره‌ی ضوابط درونی دنیای خون‌آشام‌ها وجود دارد، عمر طبیعی درازمدت آن‌هاست. خون‌آشام‌ها در ازای معامله‌ی روح خود با نیرویی اهریمنی، به عمری جاودانه دست پیدا می‌کنند و...

نگاهی به سینمای جیم جارموش: پرسه‌ی بیپایان
کیومرث وجدانی:
یک نقطه‌ی ورود احتمالی به دنیای جیم جارموش می‌تواند آلویسیوس پارکر، شخصیت اول نخستین فیلم او یعنی تعطیلات همیشگی (1980) باشد. آلویسیوس از زندگی یک‌نواخت پیرامونی‌اش کاملاً خسته و کسل شده است. در نظر او همه‌ی مردم یک‌جور هستند و فقط یخچال‌ها و تلویزیون‌های متفاوتی دارند. احساس کسالت او به بهترین شکل در سکانسی نشان داده شده که پس از گذراندن شبی که با خوابیدن در خیابان سر کرده بیدار می‌شود و زمان زیادی طول می‌کشد تا تصمیم بگیرد از جایش برخیزد. در تمام طول این سکانس، دوربین روی چهره‌ی او ثابت مانده تا احساس اینرسی و سکونش را القا کند. او هیچ آرمانی در زندگی ندارد...

گفت‌وگو با جیم جارموش: خونآشامهای فرهیخته
از سینمای بدنه‌ اطلاعات می‌گیرم اما عمدتاً از حواشی‌اش. چیزهای خوبی در آن پیدا می‌کنم و یک جورهایی سعی می‌کنم به طریقی نسبت به آن‌ها وفادار باشم. نمی‌دانم. خیلی به آن چیزها آگاه نیستم. فقط به چیزهایی که توجهم را جلب می‌کنند واکنش نشان می‌دهم. خیلی چیزهای ناشناخته‌ در زندگی‌ام هست که تا حالا کشف نکرده‌ام و حتماً خیلی هم جذاب هستند. وقت زیادی برای این کارها نداریم...

گزارش جشنواره‌ی رم: بهار در اکتبر
محسن بیگ
آقا: طبق معمول، شنبه و یک‌شنبه ناگهان جشنواره شلوغ می‌شود و صف‌های غیرعادی تشکیل می‌شود، اما بعد از آن باز آرامش به جشنواره بازمی‌گردد. تبلیغات برای جشنواره مثل سال‌های قبل در سطح شهر پروپیمان نیست. شاید وضع بد اقتصادی مردم سبب شده دست‌اندرکاران جشنواره ترجیح بدهند کم‌تر توی چشم باشند. می‌گویند روزی که جوان‌های ایتالیایی مثل دیگر کشورهای جهان برای خریدن مدل جدید گوشی آیفون مقابل نمایندگی‌های شرکت سازنده‌اش صف کشیدند، مردم آن‌ها را هو کردند و با پرتاب گوجه‌فرنگی به استقبال‌شان رفتند...

پانزدهمین جشنواره‌ی فیلمکس توکیو: جشنواره بدون ماست!
هوشنگ راستی:
مردم ژاپن اکثراً مسیحی نیستند اما کریسمس را بهتر و باشکوه‌تر از خود مسیحی‌ها جشن می‌گیرند و چراغانی می‌کنند. آن هم از یکی‌دو ماه قبل از رسیدن کریسمس. این یکی از خصایص خوب مردم ژاپن است که به هر دلیل و بهانه‌ای جشن می‌گیرند و شادی و سرور می‌کنند. روز شنبه بیست‌و‌دوم نوامبر یعنی بیش از یک ماه قبل از کریسمس، گینزا محل برگزاری جشنواره به طرز بسیار زیبا و خیره‌کننده‌ای کاملاً چراغانی شده بود و...

ششمین جشنواره‌ی «دیدار»: دُمکینو یعنی خانه‌ی سینما
مرضیه ریاحی:
جشنواره‌ی «دیدار» فضای گرم و صمیمانه‌ای دارد. بیش‌تر شرکت‌کنندگان و مهمان‌های جشنواره در هر دوره حضور دارند. در میان گروه برگزاری جشنواره، احساس می‌کنید کنار اعضای خانواده‌ی خودتان هستید و «دُمکینو» به واقع معنای خانه‌ی سینما دارد. زلفیه سادیکووا بازیگر مطرح تاجیک و عضو گروه برگزاری جشنواره برای‌تان در آشپزخانه‌ی گرم و کوچک «دُمکینو» آشپزی می‌کند...

«اصول» آقای ایستود: معنای «رؤیای آمریکایی»
جواد طوسی:
کلینت ایستوود را با وجود گرایش‌های سنتی جمهوری‌خواهانه‌اش، یک آدم به‌شدت اخلاقی و اصول‌گرا و واقع‌بین و در عین حال نوستالژیک و قائم به ذات خود می‌دانم. مثلاً او همواره به نقشی که آمریکا به عنوان «پلیس جهانی» داشته، معترض بوده است. از این رو در این نوشته می‌خواهم که ایستوود را از این زاویه بررسی کنم...

مباحث تئوریک - تأملی بر تقدیر، کش آمدن، یخ‌زدگی و چرخه‌ی زمان در سینما:
برای چند ثانیه‌ی ناقابل

رضا کاظمی:
اسلوموشن بی‌تردید یک جور کش آمدن زمان در واقعیت دایجتیک یک فیلم است. در حالوهوای عشق (وُنگ کار وای) نمونه‌ی خیلی منحصربه‌فردی است. فیلم‌ساز اسلوموشن را نه برای آفرینش زیبایی شکوه‌ناک یک موقعیت بحرانی (مثل مرگ و تیراندازی و حرکت‌های قهرمانانه) بلکه دقیقاً برای کش آوردن زمان به کار بسته است. کنش‌های خیلی معمولی شخصیت‌های فیلم در حرکت بسیار آهسته، ما را با ملال...

نقد فیلم - پوسته (مصطفی آل‌احمد): نشانی از سوررئالیسم
نیما عباس
پور: زندان، قطار، چرخفلک و فراموشی: زندان و قطار دو لوکیشن همواره مهم و محبوب سینما هستند و برخی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌ها در یکی از این دو لوکیشن اتفاق افتاده‌اند. پوسته نیز بخشی از داستانش در زندان و بعد قطار می‌گذرد. پوسته داستان مردی زندانی است که پس از آزادی و بعد از وقوع حوادثی، ناخواسته مسافر قطاری می‌شود که او را به زادگاه و زندگی گذشته و از دست ‌رفته‌اش می‌رساند...

آنچه در زیر نهفته
علیرضا حسن‌خانی: پوسته
در معرض گزندی دو سویه است؛ مثل تمام آثار سوررئالیست. این بیم وجود دارد که فیلم‌ساز خودش و ایرادهای اثرش را پشت توجیه سوررئالیست بودن مخفی کند و از پذیرش اشتباهاتش سر باز بزند. این نگرانی هم وجود دارد که به‌واسطه‌ی عدم قطعیت در جهان فیلم، بیننده یا چیزی از آن متوجه نشود یا موضوع و مضمونی را به فیلم بچسباند که اصولاً دنیای اثر و حرف فیلم حول آن نبوده است...

درخشش ابدی ذهن بی‌آلایش
رضا حسینی: پوسته
فیلم جاده‌ای عجیبی است که سفر و طی طریق شخصیت اصلی داستانش، سعید اردشیر، را در دو ساحت کاملاً متفاوت به تصویر می‌کشد: واقعیت و خیال؛ آن‌چه در دنیای واقعی و بیرونی بر قهرمان فیلم می‌گذرد و آن‌چه در ذهن و درون او جریان می‌یابد. البته از جایی به بعد به‌تدریج مرز میان واقعیت/ دنیای بیرونی و خیال/ جهان درونی کم‌رنگ می‌شود و سرانجام در پایان فیلم از بین می‌رود...

گفتوگو با مصطفی آلاحمد: نمیتوان چشمها را بست
آل
احمد: تقابل بین رؤیاها و آرزوها با واقعیت زندگی، و مرز تصاویر خیال با نمودهای واقعی، از دغدغه‌هایی است که بیش از بیست سال است در نقاشی‌ها، عکس‌ها، داستان‌ها و فیلم‌هایم به آن‌ها پرداخته‌ام. بخش مهمی از زندگی رؤیاست. ما یک‌سوم از زندگی‌مان را در خواب هستیم و این زمان نسبتاً زیادی است که نمی‌توان آن را بخشی از واقعیت ندانست. فصل‌های فیلم با رفت‌و‌آمد میان واقعیت و خیال که کم‌تر هم مرزبندی شده‌اند، سعی در این کنش متقابل بین وهم، رؤیا و خیال با واقعیت دارد.

روایت ناپدید شدن مریم (محمدرضا لطفی): وحشت ناتمام
مهرزاد دانش: روایت ناپدید شدن مریم از‌‌ همان دقیقه‌های نخست، رویکرد و ساختار خاص خود را معرفی می‌کند: مرور چگونگی غیرطبیعی شدن و در ‌‌نهایت ناپدید شدن زنی که شوهرش در حال تحقیق روی موجودات ماورایی بوده است. این مرور سه بخش دارد: اول بازبینی گزارش‌ها و مصاحبه‌ها و فیلم‌های مستندی که این زن‌وشوهر و همکاران‌شان در طول کارشان باقی گذاشته‌اند، دوم بازسازی موقعیت‌هایی که به فیلم درنیامده‌اند و...

گفتوگو با محمدرضا لطفی: شکار شکارچی
لطفی
: در این فیلم یک حس را منتقل می‌کنیم و درگیر پدیده‌ای ناشناخته می‌شویم. ابتدای فیلم قراری با تماشاگر می‌گذاریم که میان تصاویر سیاه‌وسفید و رنگی تفاوت قائل شود. شاید این پرسش به این دلیل ایجاد می‌شود که سوژه و‌ موضوع ناشناخته است. نه می‌شود تأییدش کرد و نه تکذیب. خاستگاه این سؤال این است که تماشاگر می‌خواهد به تئوری‌های ذهنی‌اش پاسخ بدهد و به نوعی قطعیت برسد...

تابور (وحید وکیلی‌فر): از تهی سرشار
محسن جعفری
راد: هنگام نقد تابور با این تناقض روبه‌رو می‌شویم: فیلم جایزه‌هایی از جشنواره‌های جهانی گرفته، اما تماشایش حتی برای منتقدان داخلی هم غیرقابل‌تحمل است. این تناقض را می‌توان دریچه‌ای برای تحلیل فیلم در نظر گرفت، ولی این متن سعی دارد به طور مستقل به فیلم نگاه کند تا از هر قضاوت شتابزده‌ای بر مبنای پیش‌فرض‌ها دوری کرده باشد.

مستانه (محمد‌حسین فرح‌بخش): تقدیر را جدی بگیریم!
نیکان نصاریان:
مستانه آمیزه‌ای از نقد اجتماعی و مایه‌های عاشقانه‌ است. مخاطب هم این را می‌پذیرد و به همین دلیل است که دیگر چاشنی طنز در این تعریف قابل‌درک نیست؛ مثل سکانس مهم و تعیین‌کننده‌ی دادگاه که معلوم نیست چرا فیلم‌ساز تصمیم گرفته وکیل خسرو (فرهاد اصلانی) در دادگاه با حرف‌ها و حرکت‌هایش یا حتی زاویه‌ی دوربین از مخاطب خنده بگیرد...

گفتوگو با سحر دولتشاهی: جسارتِ بودن و... شدن
گفت
وگو کننده: پوریا ذوالفقاری - دولتشاهی: بازی در مستانه تصمیم درستی بود. آقای فرح‌بخش در مسیر خودش بسیار قابل‌احترام است. با سرمایه‌ی شخصی فیلم می‌سازد و سال‌هاست که بدون کج‌ومعوج شدن در این مسیر پیش می‌رود؛ مسیری که سینمای ما به آن احتیاج دارد. ضمن این‌که کم‌تر پیش می‌آید فیلم‌نامه‌ای به دست‌مان برسد که فرازوفرود و اتفاق‌های زندگی یک زن در مرکزش باشد؛ یعنی به معنای کلاسیک یک زن قهرمان فیلم باشد.

تراژدی (آزیتا موگویی): تاریخ انقضا
مصطفی جلالی‏‌فخر: در این «تراژدی» همه چیز بی‏‌اهمیت است. گره‌هایی که ایجاد می‏‌شوند، قابلیت دراماتیک کافی برای دنبال کردن ندارند. حتی تلاش حبیب برای تلکه کردن راننده‌ی خاطی هم به رغم کشدارتر بودن از بقیه، کشش روایی لازم برای تعقیب کردن را ندارد. هم‌چنین ماجرای شکایت مغازه‏‌دار زیان‌دیده و زندانی شدن پسر خانواده که با وجود پیگیری‏‌های زینب، عملاً در حد خنثایی باقی می‏‌ماند...

«ماهی و گربه» از نگاهی دیگر: مگر «عشق» و «اعجاب» کافی نیست؟
حسام
الدین مقامیکیا: جویدن آدامس یا دویدن روی تردمیل... برخی از آن‌ها که ماهی و گربه را نمی‌پسندند، معتقدند تماشایش حسی شبیه این دو حالت به آن‌ها داده؛ زیاد جویده‌اند و سیر نشده‌اند یا مدید دویده‌اند و نرسیده‌اند؛ چه طرف‌داران سینمای قصه­گو، چه آن‌ها که از سینما انتظار پند و پیام دارند...

یخ‌زده (کریس باک، جنیفر لی): یخ دیزنی آب میشود
ریحانه عابدنیا: یخ
زده از دید بسیاری، بهترین انیمیشن موزیکال دیزنی تا امروز است. ترانه­‌های این اثر، بخشی از بار روایی داستان را به دوش می‌­کشند و شبیه کارکرد مونولوگ­، پرداخت شخصیت­‌ها را کامل و به درک بهتر مخاطب کمک می‏‌کنند. ترانه‌ی اصلی فیلم (رهایش کن) که برنده‌ی جوایز بسیاری، از جمله اسکار هم شده...

موسیقی فیلم - «شیار 143» (مسعود سخاوت‌دوست): مثل آب برای شکلات
سمیه قاضی
زاده: شیار 143 به‌راحتی می‌توانست حال‌و‌هوای یک فیلم هندی را پیدا کند اگر موسیقی‌اش چیزی جز اینی که هست می‌بود؛ اما عوامل مختلف صوتی و موسیقایی کنار هم جمع شده‌اند و اجازه نداده‌اند موسیقی این فیلم وارد فاز اشک‌انگیز شدن بشود...

«میهمان داریم» (علیرضا کهن‌دیری): راحت و آرام
همان داریم
موسیقی کمی دارد و شاید آخرین چیزی که می‌شود درباره‌ی این فیلم از آن حرف زد موسیقی‌اش باشد؛ موسیقی‌ای که در چند سکانس محدود فیلم از آن استفاده شده و چون همین مقدار هم ملودی‌محور نیست...

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون