شمارهی 450
جلد
علی جوادی از اهواز: اگر یک بار دیگر نظرسنجی بهترین جلد را بگذارید همین جلد شمارهی 450 انتخاب میشد. این جلد فوقالعاده است. با تشکر از آقای آغداشلو.
محمدعلی سعیدی از فردیس کرج: طرح روی جلد شمارهی 450 فوقالعاده خاص و زیباست. آفرین بر استاد ابراهیم حقیقی که همیشه علاقهمندانش را شگفتزده میکند. مخصوصاً با اکلیل بنفش هالهی دورش! با اینکه طرح روی جلد سیسالگی مجله تلفیقی از شمارهی 61 و هنر حجاری قدیمی اواخر قاجار است و شمارهی 61 جزو سه انتخاب برتر من بود، ولی دوست داشتم شمارهی 47 یا 100 انتخاب میشد. در جدول انتخابهای خوانندگان به ترتیب آرا پراکندگی از این قرار است: از 1 تا 100 : 3 شماره، تا 200 :2 شماره، تا 300 :2 شماره، تا 400: 10 شماره، از 400 به بعد 13 شماره. و به ترتیب امتیازها از این قرار: از 1 تا 100: 2 شماره، تا 200: 5 شماره، تا 300: 4 شماره، تا 400: 11 شماره، از 400 به بعد: 8 شماره. با مقایسه این عددها میتوان فهمید انتخاب خوانندگان محترم بیشتر به شمارههای 300 به بعد است. یعنی دوران پختگی و بالغ شدن مجله. لطفاً جدولی تهیه کنید و لیستی از تمام استادانی که زحمت طراحی جلد مجله را قبول کردهاند و تعداد شمارههایی را که طراحی کردهاند مقابل آن بنویسید تا خوانندگان بدانند و مثل من کنجکاوی نکنند! بعد از سه شماره که طرح جلد بسیار عالی داشتند در شمارهی 451 با یک طرح جلد کاملاً معمولی و خنثی روبهرو هستیم. واقعاً از شما بعید است.
فرهاد کیانی: معمولاً به رنگ لوگو اهمیت نمیدهم. حیف است انتظار یکماهه با این مسائل خراب شود. البته این انتقاد مثلاً به شمارهی 444 وارد است. اما رنگ لوگوی شمارهی 449 (که روی جلد زیبایی چاپ شده که به رنگهای بیجلای دههی شصت شباهتی ندارد) کاملاً با رنگبندی جلد متناسب است و سخت بشود رنگهای دیگر را به جایش تصورکرد. شمارهی 451 هم همینطور. مطمئناً آقای امکچی که سه دهه در سطح حرفهای کار کرده در بحث هارمونی رنگها دقت لازم را دارد. ترکیب رنگهای گرم مثل زرد و قرمز هنوز در دنیا متداول است و در پنجاه یا حتی صد شمارهی اخیرکمتر از پنج بار استفاده شده است.
مرجانه منفردنیاکی از تهران: آخ که روی جلد شمارهی سیسالگیتان به اندازهی همهی این سی سال که بیست سالش را با شما همراه و همقدم بودم میارزید.
ساناز سعید از تبریز: روی جلد شمارهی 450 چه نوستالژیک بود. یاد باد آن روزگاران یاد باد...
منوچهر درفشه از تهران: روی جلد سیسالگی بسیار دلگیر و کمی دهاتی بود.
سی سالگی
علیرضاحسینی موسوی فیلمساز مستقل از مشهد: مفتخرم که از شمارهی 7 با شما همراهم و طی این سالها حدود 350 شماره را در آرشیو شخصی، که حالا آرشیو شرکتم (شرکت فیلمسازی دوربین قلم) شده با دقت حفظ میکنم. من هم با جلد شمارههای 16، 103، 119، 179، 198، 199، 200، 215، 274، 281، 330، 324، 360، 383، 400، 406 و 440 خاطرهها دارم. امید که سربلند و پاینده بمانید. خیلیها با مجلهی «فیلم» سینمایی شدند و به سینما علاقهمند ماندند.
مهشیدسیدین از تهران: میخواستم از هوشنگ مهرابی، عباس گلمکانی و مسعود یاری به خاطر سی سال فیلم کردن خوانندگان واقعاً تشکر کنم! راستی اگر مسعود مهرابی و هوشنگ گلمکانی و عباس یاری فقط و فقط خودشان بودند «فیلم» سیساله میشد؟
مجید شهرآبادی: از صمیم قلب با دلی آکنده از مهر سیسالگیتان را تبریک میگویم. آرزوی سلامتی شما و تداوم انتشار دارم که دورهای تنها همدم و انیسم بودید.
آرش کریمی: سیسالگیتان مبارک. تقریباً همسن هستیم. تولد من هشتم آذر است. از ویژهنامه هیچ خوشم نیامد. آخر برای طرح جلد هم ویژهنامه چاپ میکنند؟
رامک اخوان از رشت: سرمقالهی شمارهی 450 بسیار احساسی، زیبا و سرشار از صداقت بود. نمیدانم که ترکیب نوشتن اسمها در پایان عمدی بود یا خطای چاپی. ولی همبستگی فوقالعاده و ارادهی جمعی شما را در ارائه هرچه بهتر ماهنامه نشان میداد. امیدوارم عمدی بوده باشد. سیصدساله شوید.
پروانه زرین از تهران: سیسالگیات مبارک. بادوامترین، بانظمترین، بدونوقفهترین، رکوردشکنترین، و در یک کلام بهترین. دوستت دارم. سالهای سختی و سرمستیمان در کنار تو گذشت. از نوجوانی تا حال تا وقتی هستم، با توام. پاینده باشید همکاران باوفای «فیلم».
علی امیری از تهران: شمارهی مخصوص سال سیام دوباره ذهنم را مشغول ساخت. اول به آرشیو سیسالهی مجله که دستهبندیشده در لفاف در انباری و کمد خانه محبوس شدهاند، و دوم داغ دلی که تازه میشود هر بار که مروری بر روی جلدهای قدیمی میشود، که اینبار در شمارهی مخصوص سال سیام منتشر شده بود. پیش از این در شمارهی مخصوص فهرست مطالب چهارصد شماره با طرح روی جلد استاد انتظامی و آرشیوهای جلدشده روی زمین این داغ دل به وجود آمد. راز ماندن فیلم نوعی محافظهکاری با عنصر آرامش است. با اینکه میان عرصهی هنر تا سیاست تفاوت است ولی بعضی وقتها محافظهکاری از نوع «فیلم» خودش نوعی مقاومت برای زنده ماندن است. شمارهی سال سی، مثل یک نوع اتوبیوگرافی بود. تصویریترین شمارهای که فقط با خواندن مطالب اصل مطلب به دست نمیآمد، بلکه شمارههای گذشته مثل فریمهای پیدرپی ما را ناخواسته به روزهای گذشته میبرد. سیسال سن بلوغ است، سن مرور خاطرهها. مبارک باشد.
رضا عبادی: ممنون بابت شمارهی ویژهی سیسالگی. دارم لذت میبرم بهخصوص از حرفهای پوراحمد. واقعاً خسته نباشید! در این سیسال با شما بزرگ و پیر شدم. باور کنید تا این لحظه که خواندم هنوز تمام نشده. ولی با یادآوری گذشته که چه سالهایی از عمر ما (دههی شصت، جنگ، بمباران، سربازی، ازدواج، کار) سپری شد، بغض کردم. پاینده باشید.
کیانوش کیانی: باورم نمیشد. برای بدرقهی مهمانانی عزیز رفته بودم فرودگاه و به دنبال مجله بودم: آقا ویژهنامهی «فیلم» آمده؟ بله را ازش گرفتم! تعجب از زیبایی روی جلد که باورم نمیشد تا لوگو را ندیدم قبولش برام سخت بود. ترافیک اتوبان را رد کردم. تازه رسیدم خانه، کرج. تورقی مختصر در آن، نشان از تلاشی زیبا دارد. پس نخوانده بر خود دیدم تشکری خالص و بیغلوغش به سبک بچههای آبادان نثارتان کنم. حق نگهدارتان. دوستدار مجله که سی سال است میخواهد مشترک شود و هنوز تنبلی نگذاشته!
پیام ملکی از اراک: ویژهنامهی 450 را میخوانم، حسم مثل شمارههای عید است، مثل شمارهی 400. وقتی مجله میخوانم پاکتر از همیشهام، بچهتر میشوم، بیریا و پاک.
محمدعلی سعیدی از فردیس کرج: سی هزار بوسه برای سیسالگیات مجلهی «فیلم». حالا شدی یک جوان پخته که از تمام تجربههای گذشتهات باید درس بگیری و به راهت با افتخار ادامه بدهی.
علی احمدی راد: ضمن تبریک سیسالگی مجله، باید بگویم شمارهی 450 در حد انتظار نبود؛ روی جلد ضعیف و تکراری، کیفیت کاغذ نامطلوب و محتوا در حد شمارهی ویژهی سیسالگی نبود و تبلیغی هم از قبل برای آن نشده بود.
شاهین احمدی: ویژهنامهی سیسالگی بیشتر به یک کتاب نوستالژیک یا خاطرهبازی شبیه بود نه مجله سینمایی. شگفتآورتر از همه قیمت 4هزار تومنی مجله به خاطر 28 صفحه اضافه بود که کاغذش هم سفید نبود و از چند نوع کاغذ استفاده شده بود. وقتی مجله را بردم خانه به خودم گفتم: اصلاً چرا خریدمش وقتی توقعم از مجلهی سینمایی چیزی جز خاطرهبازی اهل سینماست؟ در هر حال تولدتان مبارک.
ایمان سیدی از درگز: شمارهی 450 ستودنی، بینظیر، آرامشبخش، با طرح جلدی نوستالژیک و مدرن برای همهی لحظههای تنهایی و دلتنگی. دلم میخواست آن سه یار دبستانی در مورد اختلافنظرهایشان هم چیزی مینوشتند. در طول سی سال، شمارهی 450 مثل دور هم جمع شدن دوستانی از روزهای قدیم و جدید است که به بهانهی یک اتفاق دوستداشتنی دلچسب مثل مجلهی «فیلم» گرد یکدیگر میآیند و از روزهای خوب دیروز و امروز و فردا میگویند و چه عشقی میکنند. خدایا این خوشی را از ما نگیر! از الان برای طرح جلد شمارهی 500 مجلهی «فیلم» استاد آغداشلو دستبهکارشوند و یک باجهی بلیتفروشی سینمایی قدیمی را کار کنند، با حسی نوستالژیک و پوسترهای قدیمی و فلاسک چای و لیوان، چندتا مجلهی «فیلم» و عینک و عصا و همان اورکت آمریکایی!
پروین قلیزاده از شیراز: سیسالگی مجلهی «فیلم» گرامی باد و خداقوت به سه تفنگدار مجله و تمام کسانی که در این سی سال برای ارتقای فرهنگ این سرزمین تلاش کردهاند.
حسین عبداللهی از آبادان: چه رویای شیرینی برایم ساختید. انگار تمام 450 شمارهی مجله دارند جلوی چشمانم رژه میروند و من مفتخر شدهام که از آنها سان ببینم! با تمام وجود دست تکتک شما عزیزان را میبوسم.
آیلین آزادیان از مشهد: سیسالگیتان را کلی تبریک میگویم! روی جلد نیازی به تعریف من ندارد البته، اما میخواهم نظر بدهم: میخواهم بگویم عالی بود! آقای گلمکانی نمیدانید چهقدر خوشحال شدم وقتی مصاحبهتان با «استقلال جوان» را دیدم!
رفیع زاده از تهران: ویژهنامهی سیسالگی عالی بود. جلد شمارهی 61 تکرار شد و من را برد به روز اولی که مجله را دیدم. اول از روی جلدش خوشم آمد، بعد گفتم بخرم ببینم چه میشود! و 24 سال است دارم میخرم. ایکاش یک نظر خواهی برای بهترین و بدترین نوشتهی شمارهی 450 میکردید. به نظر من بهترینش یادداشت شهلا یادگارپور و بدترینش مصاحبهی حسین فرحبخش. موفق باشید!
سید رسول عباسپور از آبادان: شمارهی 450 خوب بود. جلدش خیلی بهتر بود و بالاخره اینکه دوباره کاهی شدید و این بیاندازه خوب است.
- عجیب است که خوانندهی دیگری هم کاغذ شمارهی 450 را کاهی تصور کرده بودند در حالی که کاغذ تحریر بود و البته ساخت وطن در کارخانهی کاغذ پارس! کارخانهای که در طول سی سال به اندازهی سه روز هم کیفیت کالایش را ارتقا نداده؛ سهل است که عقبگرد هم کرده است متأسفانه.
مهدی ملکیان از کاشان: شمارهی 450 بهجای اینکه محفلی باشد برای شادباش و نقل خاطرات سی سال گذشته، متأسفانه فرصتی شد برای فحاشی و توهین و عقدهگشایی بعضی از هنرمندان.
داود اسدی از قائمشهر: خودمانیم شمارهی 450 آنطورکه فکر و تصورش را میکردم نبود. تعداد صفحهها به نسبت ویژهنامههای قبلی حدود پنجاه صفحه کمتر بود، ولی قیمتش از شمارههای عادی 1500 تومان بیشتر. یعنی برای 28 صفحه این مبلغ اضافه شده بود. به نظر شما زیاد نبود؟
- این روزها صحبتی از قیمت نکنید! مطمئن باشید افزایش قیمت، همیشه آخرین گزینهای است که ما به سراغش میرویم.
علی حبیب نژاد از اهواز: شمارهی 450 که به دستم رسید باعث شد حس نوستالژیک سراغم بیاید و آرشیو اکنون 450جلدی «فیلم» را بار دیگر ورقی زدم و خاک انبار از روی مجله زدودم. چه خاطراتی زنده شد... ایکاش این سیدی که برای بعضی از خوانندگان فرستادید نصیب ما هم میشد و درددلی و خاطراتی از ما هم میشنیدید و مینوشتید. سیسالگی «فیلم» عزیز مبارک باد.
محمدجعفر شیرین از همدان: بدون ماهنامهی «فیلم» زندگیام خالی خالی است. در شماره ویژهی سیسالگی هیچ مطلبی از آقای جواد طوسی که یکی از بهترین نویسندگان ماهنامه است وجود ندارد.
مصاحبه با حسین فرحبخش
رضاپاکنژاد از تهران: نظر آقای فرحبخش در مورد نقد توهینآمیز بود و نباید چاپ میشد.
م. هاشمی از تهران: به آقای فرحبخش با این ادبیات فاخرشان بفرمایید اگر دیکته بنویسند قطعاً بالاتر از ٤ میگیرند!
رامک اخوان از رشت: کارنامهی حسین فرحبخش و فیلمهایی که تهیه یا کارگردانی کرده بیانگر طرز فکر و شناخت اجتماعی وسلیقهی سینمایی و حتی نشانگر نوع کتابی که به قول خودش هر شب میخواند است. او در پاسخ مجلهی «فیلم» در شمارهی سی سالگی به طور عریان خصوصیاتش را به رخ همه کشید.
شماره 451
جلد
محمود اکبری از قزوین: روی جلد شمارهی 451 بسیار زیبا و جذاب بود. چهرهی خندان حمید فرخنژاد در مقابل نگاه بهتآمیز مهتاب کرامتی حکایت از پارادوکس رفتاری دو شخصیت اصلی فیلم دارد.
ناصر بادنوا از تهران: جلد شمارهی 451 کاملاً معمولی است. انگار وقت و حوصله نداشتهاید. فقط دو تا عکس را کنار هم گذاشتهاید.
بامداد دیرآگاه: باز هم افت. جلد شمارهی 451 عقبگرد بود و آدم را یاد شمارههای دههی هفتاد میاندازد.
عذرا باقری از اهواز: طرح جلد این شماره بسیار بد و ضعیف بود.
مهدی سلیمانی از کرج: جلد شمارهی 451 به نوعی جالب بود. شاید دچار بیسوژگی شدهاید. معمولاً عکس فیلمی که اکران شده باشد روی جلد میرود، نه فیلمی که هنوز معلوم نیست اکران شود.
- البته گاهی سعی میکنیم فیلمی که چند روز بعد روی پرده میرود روی جلد چاپ کنیم. مثل 449 و همین شمارهی 452 که در دست دارید. و این ربطی به بیسوژگی ندارد. اتفاقاً سوژهاش تروتازهتر است!
رسول سپهوند از اهواز: عکس جلد شمارهی 451 زیبا بود و جلد شمارهی 450 ایدهی جالب و تأثیرگذاری دارد.
حسین عبداللهی از آبادان: نمیدانم از اوضاع مرگبار اکران است یا نه. ولی هر چه هست دیدن دو چهره که یادآور روزگار خوش سینمای ایران در همین چند سال اخیرند، خیلی آرامشدهنده و بهجا بود. بله واقعیت دارد. سینما هنوز زنده است!
میلاد فتاحی از تهران: طرح جلد شمارهی 451 با دو عکس کنار هم از فیلمی که هنوز اکران نشده و لوگوی زردرنگ تکراری اصلاً فکر خوبی نبود. فکر میکنم خیلی برای جلد وقتی گذاشته نمیشود.
پیامهای دیگر
سید بهزاد هندی از تهران: مقدمهی چاپشده در صفحهی فلاشبک شمارهی 451 جملههای تکراری دارد. کاش به جای آن چند پیام از خوانندگان چاپ میکردید و از سهیمه خوانندگان کم نمیشد. نویسندهی آن هم مشخص نیست. در ضمن باور کنید هنوز هم در بعضی مناطق دورافتاده اینترنت به طور روزانه در دسترس نیست. ممکن است فردی برای ثبت نام در دانشگاه یا مانند آن با طی مسافتی خود را محلی مجهز به اینترنت برساند ولی مطالعهی روزانهی مجله را اینطوری نمیشود انجام داد. بانکها اگر قبض آب و برق را نمیگیرند، در کار تجارت هستند. شما محصولی فرهنگی تولید میکنید. لطفاً خود را با بانک و مانند آن مقایسه نکنید.
- دوست عزیز، ما نسخهی چاپی مجله را که هنوز منتشر میکنیم. برای انتشار مطالب بیشتری که خوانندگان تقاضا میکنند از امکانی به نام اینترنت استفاده میکنیم و امیدواریم بهزودی کسانی که به آن دسترسی ندارند، به آن دست یابند. به هر حال این چیزی است که در این روزگار نمیشود از آن صرفنظر کرد.
س. م. رومزپور از اهواز: 1. پرداخت 2500 یا 3500 تومان تفاوتی در شرایط اقتصادی امروز برای یک مجلهخوان حرفهای دارد؟ ولی روبهرو شدن با این کاغذ بیکیفیت غیرقابل تحمل است. 2. بهترینها: مطالب پورمحمد، عشقی، طالبی نژاد، استادان نوری ، پرویز دوایی و کیومرث وجدانی. 3. عجیب است ولی به نظر میرسد مطلب جالب و ضروری «فیلمهای زنان: سینما با لکنت زبان؟» بسیار دیر مطرح شده است. البته همچنان با نوشتاری بسیار استادانه و زیبا که از آقای خوشبخت سراغ دارم.
محمد علی سعیدی از فردیس کرج: چه خوب شد «بیست سال پیش در همین ماه» را دوباره برگرداندید. لطفاً جلوی خاطرهبازی ما را نگیرید. آقای بهزاد عشقی چرا شما با مطلبی راجع به نقش رضا صادقی عزیز در فروش فیلمش قصد تخریب وی و سازندگان فیلم را دارید؟ لطفاً پروندهای ویژه برای سریال دزد و پلیس تهیه کنید و مصاحبههایی با عوامل و دستاندرکاران و بازیگران سریال انجام دهید. لطفاً برای یک بار هم که شده با آقای فراستی منتقد و مخالف فیلم تحسینشدهی جدایی... مصاحبهای کنید تا او دلایل خود را برای مخالفت با این فیلم بیان کند و مردم قضاوت کنند که آیا دلایل ایشان درست است یا خیر. با تغییرات ایجاد شده در ماهنامه و انتقال برخی مطالب به سایت، به بخش «در تلویزیون» خیلی جفا شده. لطفاً یک صفحه از آگهی کم کنید و در عوض به این بخش اضافه کنید. نقد استاد کیومرث وجدانی بر فیلم نوستالژی نور عالی و زیبا و از آن بهتر ترجمهی شیوا و استادانهی خانم هما توسلی است. مطلب هوشنگ راستی در مورد تبلیغات در ژاپن و امریکا خیلی جالب و آموزنده بود، مخصوصاً بخش آخر مطلب که در مورد تجربههای خودش در تبلیغات بود که واقعاً خندهدار بود. نقدهای زندگی خصوصی آقا و خانم میم کار بسیار شایسته و قابل احترامی بود که انجام دادید. چون در این روزهای سرد اکران و به پرده آمدن بیسروصدای فیلمهای خاص، خوب است که شما لااقل خبر دارید و به نوعی تبلیغات و اطلاعرسانی میکنید. نقدهای یکی میخواد... خیلی عالی است، مخصوصاً با مصاحبههایی که با بازیگران و کارگردان ترتیب داده شد. ضمن اینکه این فیلم انسانی و باارزش لیاقت بیش از این را در نحوهی اکران داشت. در شمارهی 451 انصافاً خانمهای منتقدان کولاک کردند؛ نقدهایی جذاب، بیطرف و خواندنی، البته با دیدی انسانی که یکی از نقاط قوت نوشتههایشان است. مخصوصاً اینکه دو فیلم بحثبرانگیز سازندهشان خانم هستند. گفتوگوی خانم مسافر با نگار آذربایجانی و گفتوگوی خانم اعتمادی با خانمها نعمتی و ناصر بسیار عالی و دور از نگاه فمنیستی رایج بود. چرا مطالب و نقدهای جذاب را در وبسایت گذاشتهاید؟ مخصوصاً گفتوگوی دوبهدوی بازیگران انتقام جویان.پیش خودتان نمیگویید بعضی از خوانندگان مثل من که به راحتی دسترسی به اینترنت ندارند مدام حرص و حسرت نداشتن رایانه و اینترنت را میخورند؟ بنده با مطلب پرویز نوری در «خشت و آینه» هم عقیده هستم. امیدوارم یک مسئول نوشتهی ایشان را بخواند و دلش به حال سینما بسوزد. درست است که انتقامجویان فیلمی تجاری، تخیلی و سرگرمکننده است، ولی نقد و بررسیاش لازم بود، چون میلیونها نفر در سراسر جهان به تماشایش رفتند.
ع. خ. از تهران: ما خوانندگان کلی التماس کردیم تا آن شانزده صفحهی کذایی به بهای افزایش 500 تومانی قیمت مجله، بازگردانده شد. آن وقت شهزاد رحمتی با آن سلیقه مریخیاش، ده صفحه را به بهانهی انتقام جویان به باد فنا داده است. واقعاً دست مریزاد.
معین میرحسینی از تهران: آقای عشقی نوشته پر پرواز فیلمی بود که انتظارها را برآورده نکرد. در صورتی که این فیلم در سالی که اکران شد از پرفروشترین فیلمها بود. همچنین آهنگ متن آن هنوز معروف است.
مینا ابراهیمی: شمارهی 451 عالی بود! گزارش جشنوارهها، بخش نقد فیلم سینمای ایران و تشکر ویژه برای پرداختن به انتقام جویان. لطفاً با حمید فرخنژاد، مهردادصدیقیان، فتانه ملک محمدی، کارگردان و بازیگران من مادرهستم و بیخود و بیجهت مصاحبه کنید. به تازهترین مردعنکبوتی و بتمن بپردازید.
جعفر ابتهاج از اهواز: صفحهی 75 شمارهی 154 راخیلی دوست دارم! به این دلیل که چند سال است منتظر این پیامتان بودم؛ آرشیو کامل450 شمارهی ماهنامهی «فیلم» عزیز! آخر دیگر جا برای مجلهی محبوبم ندارم. سی سال مجله تمام کمد دیواری را اشغال کرده است. از این پس میتوانم مجلهام را در هشت دیویدی داشته باشم. مشتاقانه منتظر پیامهای بعدیتان هستم.
مهناز میناوند: از 421 صفحه فقط دو صفحه در مورد فیلم خیلی خوب آفریقا نوشتید، فیلمی که مهجور ماند.
بتول نیکخواه از اصفهان: درشمارهی 4154 صفحهی 22 آقای ربیعی را به اشتباه نوشتید بدیعی.
محمود بهمنی شیرازی: از وقتی در جواب نویسندهتان دربارهی کلاهقرمزی و... و اشتباهش در مورد شخصیت آقای همسایه یا همساده پیامک زدم چاپش نکردید. چون یک گاف بزرگ حضرت نویسنده بود. فهمیدم که در این سی سال سرکاربودم و شما دکان باز کردهاید. حالا هم با این گرانی همهی نشریات دنبال خوانندهی تازه هستند. با این قیمت فکر نکنم خیلیها بتوانند مجله تهیه کنند. غیر از چند پیرمرد و پیرزن که در دنیای نوستالژیک خود سیر میکنند. این قیمت بیانصافی است. شانزده صفحه را کم کنید با کاغذ کاهی مطلب خوب و صحیح چاپ کنید. این چه لطفی دارد مجله رنگ و لعاب داشته باشد ولی از محتوا خالی یا اندک؟
میلاد فتاحی از تهران: نقد رضا کاظمی بر آفریقا فوقالعاده بود. بسیار موشکافانه، ظریف و زیبا... باکومبا آقای کاظمی!
حسن رسولی از قرچک ورامین: از نوشتههای آقای طالبینژاد در شمارهی 154 بسیار لذت بردم.
م. اولیایی از اراک: دوستان خوبم! در شمارهی 451 در پاسخ من در مورد دسترسی نداشتن به اینترنت چنان به من تاختید که گویی با یک انسان اولیه که اصلاً چیزی از تکنولوژی و کاربرد و فوایدش نمیداند سخن میگویید. از پیامکی که برایتان فرستادم عمیقاً پشیمان و از برخورد شما متأسف شدم. من مشکلات مالی شما عزیزان را درک کردم و انتظار داشتم شما هم جان کلام من را که همان مشکلات مالی بود درک میکردید. متأسفانه به تنها چیزی که فکر نکردید همین موضوع بود.
- حرف ما در آن نوشته ضرورت استفاده از یک امکان تکنولوژیک در دوران کمبود و افزایش قیمت کاغذ است برای پرهیز از افزایش بیشتر قیمتها. فکرش را بکنید اگر بتوان مثلاً پنجاهشصت صفحه را با قیمتی معقول به صورت چاپ منتشر کرد و بقیهاش را در فضای مجازی، به نفع همه است. با این حال اگر رنجیدهاید از شما پوزش میخواهیم.
فرهاد کیانی: به نظرم احمد امینی عزیز باید کمی از انتقادها به فیلمش (مثلاً شیفتگی بیش از حد به سوژه) را بپذیرد و همه چیز را گردن شرایط و سادهپسندی مردم نیندازد؛ لااقل به عنوان یک منتقد. ضمن اینکه اکثر اشارهها در نقد دوم هم هست. اما مشکل اصلی جای دیگریست. باورکنید خیلیها را دیدم که این شکست را پیشبینی میکردند.
پروین قلیزاده از شیراز: در سالهای اخیر در مجله زیاد خواندهام که پرویز نوری سینما را تمامشده میداند و بر سالهای گذشتهی سینما افسوس میخورد. چندی پیش نقدی از ایشان در مجلهی «فردوسی» سال 48 خواندم. در آن مقاله هم ایشان فیلمهای آن سال را بیارزش میدانستند و فیلمهای سالهای قبل را ستودهاند!
شیرالی از شیراز: از اینکه سایت مجله بعد از مدتها از حالت سکون و یکنواختی خارج شده باعث خوشحالی است. ولی یک نکته دربارهی رنگ و فونت متن سایت هست. نوشتهها کمرنگ هستند و با رنگ آبی روشن کمی خواندنشان مشکل.
- رنگ و کیفیت مونیتورتان را کنترل کنید. خوانندهی دیگری همین ایراد را داشت و بعد گفت که با مونیتور دیگر صفحههای سایت را دیده که آن ایراد را نداشته است.
محمد علی از اردبیل: میزگرد شش کارگردان جوان و نیمه جوان که در سایت مجله آمده بود، خیلی خوب بود.
راما رادان از ریز: لطفاً فیلمهای شبکهی خانگی را هم در دایره نگاهتان بگنجانید، چون گاهی آثاری بدون اکران از آنجا سر در میآورند مثل فیلم محشری چون آفریقا که واقعاً حالوهوای آدم را عوض میکند.
امیر حسن خانی از زرینشهر: آفریقا را در شبکهی خانگی دیدم الحق که فیلم خوبی بود کاش چند صفحهای هم به این فیلم اختصاص دهید چون ظرفیتش را دارد تا شاید یک فیلم خوب بیشتر دیده شود. باید به هومن سیدی و عواملش دست مریزاد گفت.
- حتماً نقد این فیلم را در شمارهی 451 دیدید.
میثم حبیبی از همدان: چند پیشنهاد داشتم: 1. صفحهای از مجله را به توضیح اصطلاحهای سینمایی اختصاص دهید. 2. به جای اینکه در هر شماره چندین مصاحبه بگذارید یک مصاحبه و جای باقیمانده را در هر شماره به یکی از نوابغ سینما اختصاص دهید. 3. در کنار صفحهی درگذشتگان صفحهای را به هنرمندان درقید حیات اختصاص دهید.
- دوست عزیز، پیشنهادهای شما بیشتر مناسب کتاب است. بهخصوص که در دو مورد اول کتابهایی هم وجود دارد.
رامک اخوان از رشت: کتاب کابوسهای فرامدرن آقای رضا کاظمی را به زحمت در شهرمان پیداکردم. از لحاظ فرم مینیمالیستی نوشتار و مضمون داستانها عالی بود. به نظرم اگر این کتاب در دههی هفتاد چاپ میشد کاظمی در اندازههای بیژن نجدی یا هیوا مسیح در جامعهی ادبی مطرح میشد. چون در این کتاب ارجاعهایی به فیلم و فضای نوستالژیک دههی شصت میشود. اختصاص یک صفحه در مجله جهت معرفی این کتاب به خوانندگان بهجا و مناسب است.
مریم آقاباقری از اراک: لطفاً در شمارهی جدید مطلبی را به پروژهی میلیاردی لاله اختصاص دهید. خیلی ممنون. لطفاً عکس کسانی که نقد مینویسند را هم بگذارید.
محمدمهدی سروی از قم: بعد از دیدن بیخود و بیجهت اول از انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم جشنوارهی فجر در نظرسنجی مجله تعجب کردم. بیخود و بیجهت فیلمی بیمحتوا، پوچ و ضعیف است. از ماهنامهی «فیلم» انتظار بیشتری میرود که اسیر جوسازیها و حاشیهها نشود.
اشکان مبراییان از شیراز: لطفاً مطالب شمارههای نایاب و شمارههای اولتان را بهمرور در سایت بگذارید. شرح حالی مختصر همراه عکس دستاندرکاران و نویسندگان مجله در سایت مفید و جالب خواهد بود.
م.ترابی: خلاصهی داستان یکی میخواد باهات حرف بزنه ایراد دارد: 1. علت تصادف یاسمن پرخاش مادر و دویدن به خیابان نیست. 2. مصطفی پیش از فروش خانهی لیلا، رضایت می دهد.
منصوره روشنایی از گرگان: در یکی از پارکهای شهر ما روزهای جمعه انواع کتاب و مجلههای قدیمی را نیمبها میفروشند. من هم ده عدد مجلهی «فیلم» را که آنجا وجود داشت به قیمت سههزار تومان خریدم. مرد فروشنده که اشتیاق منرا دید گفت از این مجلهها زیاد دارد و قرار شد جمعهی بعد باقیاش را برایم بیاورد. جالب آنکه برخی از شمارهها همانهایی بودند که جلدشان به عنوان جلدهای برتر انتخاب شده بودند. خیلی خوشحال شدم از اینکه مجله دوباره 132صفحهای شد و «بیست سال پیش در همین ماه» به مجله بازگشت.
رضاپاک نژاد از تهران: چهگونه میتوان کوی دوست پرویز دوایی را توصیف کرد که قلمش روح و جانم را تازه کرد و چشمانم را نمناک. آقای دوایی از ما دور است ولی خیلی نزدیکتر از نزدیکانم. با آرزوی سلامتی همیشه برایشان.
شاهین احمدی: بعد از پروندهی خوبی که برای سریالهای خارجی داشتید دیگر چیزی ننوشتید. با وجود طرفداران زیاد در ایران، بد نیست هر شماره دو صفحه از اخبار یا معرفی سریالهای خارجی داشته باشید.
مجید بهزادی از همدان: لطفاً «سایهی خیال» را دوباره راه بیندازید.
شهریار هدایتی از اهواز: دیگر قصد خواندن مجلهی شما را ندارم چون به نظرم کاملاً نابود شد. خداحافظ!
کمیل گلیج از تنکابن: همیشه برایم جای سؤال بود که چرا عکس جمشید هاشمپور هیچوقت روی جلد مجله جایی ندارد. تا اینکه در شمارهی سی سالگی به نقل از آقای گلمکانی متوجه شدم اکثر روی جلدهای «فیلم» آگهی بوده و هستند. اما باز از انصاف به دور است که عکس نابازیگرانی چون گلزار در دههی گذشته بارها بر جلد ماهنامه نقش بسته باشد و عکس بازیگری چون هاشمپور یکبار در یک دهه و سهچهار بار در سه دهه از عمر «فیلم». به قول احمد طالبی نژاد پهلوان زنده را عشق است. پس به حرمت سینمای ایران و بازیگری که دستکم دو دهه چرخ این سینما را چرخاند با او مصاحبه یا از او خبری تهیه کنید.
- دوست عزیز، همان طور که مروری بر جلدها هم نشان میدهند عکس جمشید هاشمپور چند بار روی جلد چاپ شده و البته در دههی اخیر، او کمکارتر از قبل بوده است.
عینالله نوروزی از شیراز: شمارهی 449 به دلیل کثرت و حجم سنگین مطالب فیلمهای خارجی به استثنای گفتوگو با محمدعلی کشاورز برای خواننده خیلی کسلکننده بود.
مریم الف. از تهران: مطلبی از آقای طالبینژاد همکار نازنین مجله در شمارهی «42» در مورد نقد فیلم چاپ شده بود و اینکه ایشان گفته بودند اگر ما منتقدان موجودات مزاحمی هستیم... نه به هیچ وجه. حداقل در مورد شما و بسیاری ازهمکاران همنسل شما که مصداق ندارد. همیشه یکی از بهترین نقدهای مجله متعلق به شما بوده واصلاً با همین نظرهای بهجا و بهحق بوده که خیلی از سینماگران را شناختهام و از بهترین مطالبی که در مجله چاپ میشود کارهای خوب شما است. واقعاً مدتی که اثری از شما درمجله نبود بسیار جای خالیتان حس میشد. جایی که توسط هیچکس پر نخواهد شد و البته بایدگفت جای هیچکدام از نویسندگان مجله پرشدنی نیست. راستی سیسالگی مجله مبارک و در انتظار پنجاهسالگی مجلهی فخیم و نازنین «فیلم» هستیم که همیشه بیرقیب خواهد ماند.
بابک از تبریز: سلام ویژه من را به استاد احمد طالبینژاد برسانید. به خاطر حضور و نام ایشان هنوز گاهی مجله را میخوانم و سی سال در کنار شما بودن را تداوم میبخشم. انگار همین دیروز بود. دوازدهساله بودم و برای انتشار مجله لحظهشماری میکردم. 150 ریال برای من پول زیادی بود اما عاشق سینما بودم و در آن دوران کمبودها مجلهی «فیلم» تنها پل ارتباطی بود با سینمای جهان. با اینکه آرشیو مجلههایم را از دست دادهام اما هنوز جلد بسیاری را به یاد دارم. شمارهای که تصویری از سریال اسپاروخان بر جلد داشت یا شمارهای که پشت جلدش سریال مارکو پولو بود.
عباداله دبیری از مرودشت: شمارهی 449 عالی بود. از خاطرات استاد کشاورز تا دلنوشتههای همیشه باصفای دوایی نازنین و کندوکاو موشکافانهی احسان خوشبخت و تیزبینی ایرج کریمی عزیز.
مجید شهرآبادی: جای بحث در زمینهی به چالش کشیدن فلسفهی هنر و عقدههای تربیتی و فرویدی توسط هانکه در نوشتهی آقای طالبینژاد در مورد معلم پیانو خالی بود. کاش در این مطلب کوتاه به نوع دگردیسی شخصیت زن و نقش مخرب رسانهها در روابط انسانی اشاره میشد .بهشدت اعتقاد دارم میشاییل هانکه و آثارش در ایران بهخوبی به بحث گذاشته نشده. هر چند شما تلاشی در پروندهی روبان سفید انجام دادید. چرا هیچ مطلب کارساز و موشکافانهای در مورد رمز ناشناخته، 17 جزء از یک رویداد تصادفی و دیگر آثار برجستهی هانکه نیست؟ در ضمن مقایسهی شخصیت خانم معلم فیلمنامهی قاسمخانی در ورود آقایان ممنوع با ایزابل هوپر (معلم پیانو) بیشتر به شوخی شبیه بود.
مجتبی وکیلی از اصفهان: آیا میشود بخشی با نام گافهای مجلهی «فیلم» ایجاد شود؟ فکر میکنم با توجه به پذیرش انتقادها از طرف شما امکانپذیر باشد.
- دوست عزیز، خودتان دستی بالا بزنید!
مرادی: خواهش میکنم نظارتتان را بر نقد فیلمها شدیدتر کنید. ستایشنامه بر فیلم پیمان در شأن مجله نیست.
ن. ضیغمی: با این دستکاریها به بهانههای واهی و کاسبکارانه دارید فاتحهی مجله را میخوانید.
محمدامین طاهری از مشهد: دلم میگیرد وقتی میبینم بخش زیادی از صفحات فلاشبک این چند شماره، به تعداد صفحات و قیمت مجله و تغییرات اجباری اختصاص دارد. امیدوارم شرایط هرچه زودتر عوض شود. با وضعیت فعلی همین یک صفحهای که به تلویزیون اختصاص دادهاید کافیست. گزارش جشنوارهها از بهترین و جذابترین مطالب مجله هستند. عادت بدی است که هنگام مرگ فیلمسازان برایشان پرونده تدارک میبینیم. مثلاً در مورد فیلمسازی مانند برایان دی پالما تا وقتی زنده است به بهانهی اکران آخرین فیلمش به بررسی کارنامهی او بپردازید. شاید دی پالما در این چند سال اخیر فیلم شاخصی نداشته، اما فیلمسازی صاحبسبک است و البته همیشه نادیده گرفته شده.
شاهین احمدی از البرز: به اندازهی 2500 تومان قیمت مجله و 400 توان کرایهی برگشت به خانه پول در جیبم بود. جلوی دکهی مطبوعاتی مجله را برداشتم و میخواستم حساب کنم که قیمت جدید را دیدم. خشکم زد (دوستم قبل از آمدنم بهم گفت الان میری میبینی گرون شده!). پنج دقیقه مجلهبهدست جلوی کیوسک ایستادم. نمیتوانستم برگردم خانه باز کرایه بدهم و بیایم. بالاخره با شرمساری 2500 تومان را دادم و با پوزش گفتم بقیهاش را میآورم. میخواهید مجله را گران کنید حداقل بوقی، فلاشری، راهنمایی بزنید که ما هم باخبر شویم! من عاشق سینما و مجلاتشم. بالا رفتن قیمت باعث نخریدنشان نمیشود. از بیتوجهی پیمانکارهای توزیع هم خیلی شاکیام. پایین شهر را به حساب نمیآورند که مجله را در بعضی دکههای آنجا توزیع نمیکنند و فقط مرفهین را دارای تفکر و علم سینما میدانند.
میلاد خلیلی از تهران: اگر واقعاً هشت دیویدی 450 شمارهی «فیلم» منتشر شود، واقعاً دست مریزاد. آخر الان به خبرهای خوب باید شک کرد چه برسد به خبرهای عالی.
آرمین غلامزاده از تهران:سلام به رفیق روزهای تنهایی.امیدوارم در شمارهی 452 دربارهی اتفاقهای چند وقت اخیر (جنجال فیلم فریدون جیرانی عزیز) بیشتر بنویسید. یک سوال اساسی: منتقدهای سینما که گاهی حتی بزرگترین فیلمهای تاریخ را هم مشکلدار میدانند، میتوانند فقط یک فیلمنامه بنویسند که کسی نتوان از آن ایراد بگیرد؟راستی کاش امیر قادری را راضی کنید تا دوباره بیاید.
چاووش از شیراز: کامپیوتر ما در اتاق خواهرم است و هیچکس حق ندارد بهش دست بزند. ولی چه کنم؟ شما بخواهید میروم کافی نت!
مهدی صادقی از مشهد: چند ماهی از پیامکی که در آن پرسیده بودم کی شمارههای قدیمی روی سیدی منتشر میشود و خبر خوشی که داده بودید میگذشت که چشمم به جمال آگهی تبلیغ آن روشن شد. مطمئنم بعد از آن پیام خیلی از دوستا ن پیگیر شدند. راستی برای نشریهای که موضوع آن تصویر است، انتشار آن به صورت دیجیتال بهتر نیست؟ اینطوری هم شما دغدغهی کاغذ ندارید و هم ما نگران کمبود جا برای آرشیو نیستیم. لطفاً به فکر باشید قبل از اینکه با چاپ این پیام سیل پیامهای «پس مجلهی دیجیتالی چی شد؟!» به سمتتان روانه شود! موفق باشید.
حسین بختیاری از بوکان: دوستان مجله! جوری با خوانندگان حرف میزنید فکر میکنید بچهی کلاس اول هستیم؛ کدام عصر ارتباطات؟ کدام اینترنت؟ کدام زندگی مدرن؟ باور کنید مردم حالا ناراحتتر هستند تا آن شمارههای قدیم. من که گیج شدهام. تغییرات مجله جالب نیست، بهویژه برای بخش فلاشبک و نامهها. ای مجلهی «فیلم» چرا اینجوری شدی؟ نشناختمت.
مهدی سلیمانی از فردیس کرج: نوشتهی بهزاد عشقی در مورد حضور رضا صادقی به نظر کمی تند، اما کاملاً واقعبینانه و دور از حب و بغض بود. شما به هر دلیل موجهی قیمت را افزایش دادید اما انصافاً یک نظرسنجی بگذارید تا بدانید واقعاً مردم دوست دارند کدام بخشها را در سایت بخوانند. من «فیلم» نمیخرم که بیش از پنجاه صفحه به سینمای جهان در مجله پرداخته شود. اگر قرار است امثال من که جزو خوانندههای قدیمی هستم حتی نظرم هم گرفته نشود و هر شماره یک بخش مربوط سینمای داخل به سایت فرستاده شود، ترجیح میدهم قید خواندن «فیلم» عزیز را بزنم.
امیر.م از کرمانشاه: هوشنگ راستی، راستی راستی بامزهست!
امیرحسن خانی از زرینشهر: بهتر است وقتی مصاحبهای را چاپ میکنید عکسی هم از فضای مصاحبه، مصاحبهکننده در کنار مصاحبهشونده چاپ کنید. چون ما دوست داریم تصاویر نویسندههای مجلهی محبوبمان را ببینیم. آنها هم به اندازهی ستارهها برایمان مهماند.
مهناز نعمتی از مشهد: مثل همیشه 2500 تومان گذاشتم روی پیشخوان دکهی روزنامه فروشی و گفتم مجله «فیلم». مجله را که برداشتم، داشتم میرفتم که دکهچی صدایم زد و گفت مجله 3000 تومان شده. «بیست سال پیش در همین ما» برای ما دههشصتیها فوقالعادهست، چون با فیلمهای بیست سال پیش و مطالب مجله بیشترآشنا میشویم و باعث میشود برویم دنبال فیلمهایی که ندیدهایم. خیلی ذوقمرگ شدم وقتی دیدم این قسمت از مجله حذف نشده!
منصوره بهبهانی از تهران: گاهی آنقدر مشغلههای زندگی زیاد میشود که مجلهی محبوبت را میخری ولی وقت نمیکنی بخوانیاش. از یادآورییتان ممنون و از راهاندازی سایت مجله بسیار خوشحالم. به امید روزهای بیدغدغه که خودت باشی و مجلهی «فیلم».
یاشار آگاه از کرج: فکر میکنم با این وضعیت باید با سینما خداحافظی کنیم. قیمت بلیت سینما 5250 تومان، قیمت فیلمهای نمایش خانگی 3000 تومان، قیمت مجلهی «فیلم» هم که در عرض یک سال دو بار افزایش پیدا کرده. شما قضاوت کنید، واقعاً با این قیمتها چه توقعی هست که تمام فیلمها پرفروش باشند و نمایش خانگی پررونق باشد.
بهنوش نصرتی از شیراز: بارها عکس ابولفضل پورعرب روی جلد مجله بوده. حقش بود حالا که اولین سوپراستار بعد از انقلاب اینقدر تنها و بیمار شده در این چند شمارهی اخیر سراغی ازش میگرفتید.
گفتوگو با کشاورز
سلیمانی از قم: واقعاً از مصاحبهی آقای کشاورز لذت بردم. امیدوارم همیشه سلامت باشند.
روزبه نجفی: مصاحبه با آقای کشاورز عالی بود، دستتان درد نکند. فکر میکنم پیشکسوتان سینما حرفهای زیادی برای گفتن دارند. حرفهایشان برای ما جوانها کلاس درس بزرگیست.
فرهاد کیانی: بیانصافیست اگر برای مصاحبهی کشاورز در قحطی مصاحبههای خوب با بازیگران (بجز مریلا زارعی) تشکر نکنم. خاطرات پربار نیم قرن! و چه بیادعا و صمیمی. امیدوارم مطالعهی شمارهی 150 برای همه میسر شود. دیدار کوروساوا و فیلمساز محبوب آن سالهایش کیارستمی و به تعویق افتادن یک ساعتهی آن به دلیل گیرافتادن کیارستمی بین ژاپنیهای طرفدارش وسط خیابان و نگرانی او از آن پیشکشی ساده و محبوبیت بین چشمبادامیها و تبعات آن در وطن! ضمناً مجلهی «فیلم» مخصوصاً در ماههای گذشته مواضع شجاعانهای در همهی مسائل داشته که در «خشت وآینه» یا همین مصاحبهی اسعدیان مشخص است. بنابراین اتهام محافظهکاری در مورد واکنش به اوضاع فرهنگی کاملاً نارواست.
پوراحمد گرم، مهرجویی شوخ
شمارهی 450 ویژهی سی سالگی، جان ما را به لب رساند تا روی دکهی روزنامهفروشی بیاید و تازه وقتی آمد جگرمان خونتر شد! طرح جلد زیبا و دلنشین است اما این فونت تیتر روی جلد با آن افکت فتوشاپی و رنگش خواندنش را سخت میکند. بندهی نوستالژیباز منتظر نوشتههایی بودم پر از خاطره و حس که البته مقداری از مطالب اینجوری بود و مقداری نه، که طبیعی است و باید اینجوری باشد وگرنه کسلکننده و تکرار مکررات است اما مصاحبهها خوب نبود چون کتبی و بدون جدل بود. ایدهی خوبی بود که روی جلدهای سی سال را بالای صفحات گذا شته بودید برای مراجعهی راحت به آن. و «سیری در سنگوارههای سی ساله!» عجب تیتر بامزه و خوبی بود. کیومرث پوراحمد خوب و زیبا و گرم و دلربا مینویسد و به نظر میرسید استاد مهرجویی عزیز و شوخ با نوشتهشان خواسته بودند برای کتابهایشان تبلیغ کنند! (شاید این هم از آن شوخیهای مهرجویی باشد!). احمدرضا حمدی نبود و چند نفر دیگر مثل آیدین. آدم دوست دارد نوشتههای این اساتید را بخواند که قلمشان شیواست و دوستداشتنی. دلم برای طراحهایتان حسابی کباب شد که خودم هم مثلاً طراح هستم و میدانم دخالتهای صاحب سفارش یعنی چه!
محسن بیات، شیراز
یک خسته نباشید دیگر!
با دیدن شمارهی ویژهی سیسالگی، دنیا بر سرم آوار میشود. چند روز است خواندن رمان زیبا و تأثیرگذار روزگار سپریشدهی مردم سالخورده (محمود دولتآبادی) ذهنم را مشوش کرده است. در نوعی یأس به سر میبرم که عمر مثل برق گذشت و نتوانستم کاری بکنم. در سی سالگی چنان خود را به مرگ نزدیک میدانم که انگار همین فردا خواهم مرد. وقتی به گذشته نگاه میکنم حس میکنم فقط قدم و وزنم زیاد شده است. دنبال دلیل میگردم. باز به سمت یادداشتهای گذشته میروم و شانسی صفحهای را باز میکنم. نوشتهای میآید از ویژهنامهی بیست سالگی ماهنامهی «فیلم» که چند بار خواندمش و لذت بردهام و تصمیم گرفتهام در سی سالگی به عنو ان فیلمنامهنویس تأثیرگذار یا منتقد حتماً مطلبی از من چاپ خواهد شد. ده سال گذشت و من باز مثل همیشه مدرسهام دیر شد. نتوانستم حتی به عنوان خواننده نیز در این شماره چند سطری بنویسم؛ حالم خوش نیست. سریع خود را به خانه میرسانم. مینشینم پشت میز. حتماً باید چیزی بنویسم. به عادت همیشه در این فکرم که چاپ نمیکنید. با خودم میگویم هرچه باداباد. حداقل که یک نفر خواهد خواند. یک نفر بداند کافی است. که مسیر زندگی من با آشنا شدن با مجلهی «فیلم» عوض شد. رشد کرد و عشق فیلم شدم و نوشتن. باید چیزی بنویسم. زیاد هم مینویسم. از هجده سالگی آشنایی با «فیلم» مسیر زندگیام را تعیین کرد. مرا از ده به شهرستان از شهرستان به تهران و از تهران به دنیا رساند. «فیلم» برایم بخشی نه تمام زندگی است. کلی باهاش زندگی کردم. تمام تصویرهای جلدش برایم لذتبخش بوده است. «فیلم» مدتی انگیزهی سفرم از محل زندگی تا مرکز استان بوده است. با دیدن اولین مطالب چندسطری از خودم در آن به وجد آمدهام. باهاش با سینما عشقورزی کردم و خواهم کرد. بهخصوص جلد شمارهی ویژهی بیستسالگی با زمینهی آبی و 61 همیشه در ذهنم است. آخر پدرم نیز هر وقت اورکت آمریکاییاش را میپوشد لذت میبرم. شیک میشود. هر لباسی بپوشد مثل اورکت پوشیدنش نمیشود. در هر لباسی شلخته است. جز در اورکت. در دوران بچگی پوشیدن اورکت پدرم مصادف بود با سرخوشی من در محل کوچک زندگی ما که همه همدیگر را میشناختند. اورکت یعنی مهمانی، عروسی، سفر، نزدیک شدن به پدر. اما نبود اورکت یعنی جدایی (بقیهاش باشد برای داستان اورکت پدرم). در سینما شهرستانی بودن بد دردی است. اما جنگیدن لذتبخش است. جنگیدن را از «فیلم» یاد گرفتم؛ بهخصوص هنگام خواندن چندبارهی خاطرات بزرگان که جنگیدن را برای دستیابی به محبوب، به هر عاشق فیلمی یاد میدهند. هرچند نتوانستهام خود را به جایی شایسته برسانم، اما علاقهام هر وقت به زندگی کم شده خواندن «فیلم» ارضایم کرده و امید بخشیده؛ هرچند نتوانستهام کلی فیلمنامه تحقیق در مورد سینما و ادبیات را که نوشتهام به سرانجام برسانم. خیلی کارها را نسل آرمانخواه من نتوانسته به خاطر شرایط دلمردهی سینمای این مرز و بوم به سرانجام برساند. اما مهم نیست. همینکه در این شرایط مجلهی «فیلم» هست کافیست. همین که هر ماه مطالبی بیرون میآید و صدها نفر زحمت میکشند تا ما احساس کنیم سینما زنده است و نفس میکشد و امیدمان میدهد، کلی ارزش دارد. نباید دلمرده شد. بعد از زمستان بهار میآید. ماهنامهی «فیلم» در این سی سال ثابت کرده زندگی جریان د ارد. با وجود صدها مانع کوچک و بزرگ از اهل سینما و غیرسینما که در ر اهش بوده توانسته با آرامش از این دوران سخت عبور کند. ما هم که بهنوعی فیلمی هستیم باید مثل «فیلم» صبور باشیم. باید مثل فیلمیها جنگید و در راستای انتشار ویژنامهی صدسالگی قدم برداشت تا در آینده به هزار سالگی برسد. خسته نباشید. زنده باد سینما. سلام سینما. سلام بر ماهنامهی «فیلم».
رضا طاعتی نیری، نیر
یاد یاران
27 یا 28 سال پیش زمانی که دبستانی بودم، با این مجله در اندازهی کوچکش آشنا شدم. جای خوشبختی است مجلهای که دو دهه با آن روزهای تنهاییام را پر میکردم سی ساله شده. گرچه من در دنیای پرهیاهوی سینما نتوانستم نقشی پیدا کنم امروز با دیدن شمارههای قدیمی (که الان فرزندم پا به همان دوران گذاشته و یواشکی در لابهلای شمارههای قدیمی مطالب را میخواند) گذشتهی من احیا میشود. من در بانکی مشغول کارم و گاهی که در محل کار شمارهای از مجله را مطالعه میکنم. همکاران با نیشخند نگاهم میکنند ولی عشق به سینما در درونم زنده است. فقط به عشق «خسته نباشید» گفتن این را نوشتم و بس، نه برای چیزی دیگر. یاد همکاران شما در بخش اشتراک به خیر. آقای روشنایی هم هر جا که هست خداوند طول عمر با عزت به او بدهد. و یاد دوستان نویسنده که عمری پای مطالب خواندنی آنها بودم؛ آقایان جعفرینژاد، کاشفی، کاهه و خیلی از نویسندگان دیگر. امید است این مجله استوار و ثابت قدم باشد.
سیدمحمد قاسمنژاد