نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

انتخاب منتقدان و نویسندگان (از ق تا ی)

امیر قادری
   ایرانی
روزی روزگاری...، لیلا، نفس عمیق، رد پای گرگ، درباره‌ی الی...، بودن یا نبودن، کندو، سنتوری، دختردایی گم شده، لیلی با من است، مادر، دندان مار، سرب، قصه‌های مجید، طعم گیلاس، قیصر، شوکران، مهمان مامان، جهان پهلوان تختی، سفر به چزابه.

   خارجی
* از سال 1368 که به عنوان یک نوجوان 14-15 ساله داشتم فهرست‌های شماره‌ی 68 ماهنامه‌ی فیلم را که بهزاد رحیمیان درآورده بود، مدام پایین و بالا می‌کردم، تا امروز که بیست سالی گذشته؛ مدام از خودم می‌پرسیدم اگر یک روز بهزاد این فهرست را با حضور من درآورد، چه کنم بین این همه فیلم محبوب؟ باور کنید پاسخ‌ام همین لیست حدوداً دویست‌تایی است و دیگر هیچ. جور دیگری نمی‌توانم به این فهرست نگاه کنم. حداقل من نمی‌توانم. تازه اغلب‌اش جا مانده که باید بعداً درباره‌اش حرف بزنیم. تنها کاری که از دست‌ام برمی‌آمد، این بود که چندتا فیلم این فهرست را بُلد و مشخص کنم. که تازه کاش دست‌ام می‌شکست و این کار را هم نمی‌کردم. امیدوارم که داخل‌اش انرژی بیش‌تری پیدا کنید نسبت به فهرستی که آن نوجوان 14-15 ساله اگر امکان‌اش را داشت، می‌نوشت. همان طور که امیدوارم فهرست‌های سال‌های بعد، شور و حرارت و درک و فهمی بیش‌تر از این داشته باشند. چه آن‌هایی که من می‌نویسم و چه آن‌هایی که نسل‌های بعد. و اصلاً خاصیت روزگار همین است.
شکوفه‌های پژمرده (دیوید وارک گریفیث، 1919)، ایمنی آخر از همه (فرد نیومایر و سام تیلر، 1923)، آزادی (لیو مکری، 1929)، کسب بزرگ (جیمز و. هورن، 1929)، روشنایی‌های شهر، جعبه‌ی موسیقی، یک شب اتفاق افتاد، شبی در اپرا، دختر سوییسی (جان بلایستون، 1938)، آقای لینکلن جوان (جان فورد، 1939)، بربادرفته، دلیجان، نینوچکا، آقای اسمیت به واشنگتن می‌رود (فرانک کاپرا، 1939)، مجموعه‌ی تام و جری (ویلیام هانا و جوزف باربارا ـ تنها در آن سری که فرد کوئیمبی تهیه‌کننده‌اش بود، بخصوص اپیزود کنسرتوی گربه، 1947)، اهل غرب آمریکا (ویلیام وایلر، 1940)، خوشه‌های خشم، دستیار همه‌کاره‌ی او (هوارد هاکس، 1940)، چقدر دره‌ی من سبز بود، شاهین مالت، آتش‌پاره (هاکس، 1941)، کازابلانکا، داشتن و نداشتن، آنان قابل چشم‌پوشی بودند، برخورد کوتاه، ساعت، بدنام، کلمانتاین عزیز من، گوزن یک‌ساله (کلارنس براون، 1946)، نامه‌ی زنی ناشناس، دختری با روبان زرد (جان فورد، 1949)، مرد سوم، خون حیوانات (ژرژ فرانژو، 1949)، سانست بولوارد، هاروی (هنری کاستر، 1950)، تبهکاران لاوندر هیل (چارلز کرایتن، 1950)، مرد آرام، نیمروز، بازداشتگاه هفده، شین، تعطیلات رُمی، جاده، جانی گیتار، ورا کروز (رابرت آلدریچ، 1954)، هفت سامورایی، شب شکارچی (چارلز لاتن، 1955)، مردی از لارامی (آنتونی مان، 1955)، همه‌ی آن چیزهایی که خدا مجاز می‌داند، مرد عوضی، پل رودخانه‌ی کوای، گربه روی شیروانی داغ، نشانی از شر، تقلید زندگی (داگلاس سیرک، 1959)، ریو براوو، چهارصد ضربه، آپارتمان، ماجرا، حفره، رود وحشی (الیا کازان، 1960)، روکو و برادرانش، بیلیاردباز، ال سید، خاطرات خانوادگی (والریو زورلینی، 1962)، لارنس عربستان، مردی که لیبرتی والانس را کشت، هشت‌ونیم، از روسیه با عشق (ترنس یانگ، 1963)، اسب خاکستری را بنگر، فرار بزرگ (جان استرجس، 1963)، مردی از ریو (فیلیپ دوبروکا، 1963)، تیری در تاریکی (بلیک ادواردز، 1964)، آوای موسیقی، بانی لیک گم شده، دکتر ژیواگو، خوب، بد، زشت، کیک تفأل، مجموعه‌ی رود رانر و کایوتی (چاک جونز و...، دهه‌ی 1960)، مردی برای تمام فصول، نبرد الجزیره، بانی و کلاید، درست به هدف، سامورایی، لوک تسلی‌بخش (استوارت رزنبرگ، 1967)، ماجراجویان (روبر انریکو، 1967)، بچه‌ی رُزمری، چهره‌ها، روزی روزگاری در غرب، جایی که عقاب‌ها جرأت می‌کنند (برایان ج. هاتن، 1969)، بوچ کسیدی و ساندانس کید، ارتش سایه‌ها (ژان‌پی‌یر ملویل، 1969)، دسته‌ی سیسیلی‌ها، گروه خشن، وود استاک (مایک وادلی، 1970)، زابریسکی پوینت (میکل‌آنجلو آنتونیونی، 1970)، سازشکار، رابط فرانسوی (ویلیام فریدکین، 1971)، مکیب و خانم میلر (رابرت آلتمن، 1971)، نقطه‌ی ناپدید شدن (ریچارد سارافیان، 1971)، هارولد و مود (هال اشبی، 1971)، الماس داغ (پیتر ییتس، 1972)، دایره‌ی سرخ، سرت را بدزد رفیق (سرجو لئونه، 1972)، سزار و رزالی، حالا نگاه نکن (نیکلاس روگ، 1973)، کله‌گنده‌ها (دوچو تساری، 1973)، پاپیون، پت گارت و بیلی دکید (سام پکین‌پا، 1973)، روز شغال، نام من هیچ‌کس است (تونینو والری، 1973، برای من کارگردانش لئونه است)، مترسک (جری شاتسبرگ، 1973)، دغل‌بازی، آمارکورد، ونسان، فرانسوا، پل... و دیگران (کلود سوته، 1974)، پدرخوانده 2، سر آلفردو گارسیا را برایم بیاورید، محله‌ی چینی‌ها، لنی، مکالمه، نیروی نابودکننده (ریچارد لستر، 1974)، دیوانه‌ای از قفس پرید، نشویل (رابرت آلتمن، 1975)، رابین و ماریان (لستر، 1976)، محمدص رسول‌الله (مصطفی عقاد، 1976)، راننده‌ی تاکسی، همه‌ی مردان رئیس‌جمهور (آلن ج. پاکولا، 1976)، جولیا، این موضوع هوس‌انگیز مرموز، باد صبا، شکارچی گوزن، آخرین والس (مارتین اسکورسیزی، 1978)، اینک آخرالزمان، ای... مثل ایکار (هانری ورنوی، 1979)، بیگانه (ریدلی اسکات، 1979)، کریمر علیه کریمر (رابرت بنتن، 1979)، گاو خشمگین، همه‌ی آن چیزها (باب فاسی، 1979)، اپیزود ماشین‌ربایی از مجموعه‌ی داستان‌های باورنکردنی روئال دال، سلطان کمدی، پاریس، تکزاس، روزی روزگاری در آمریکا، قلب (لوییجی کومنچینی، 1984)، آ. ک (کریس مارکر، 1985)، امید و افتخار، سینما پارادیزو، سری اول و دوم مجموعه‌ی خانه‌ی مقوایی (1990)، دوستان خوب، ادوارد دست‌قیچی، پدرخوانده 3، نابودگر 2: روز جزا، سگ‌های سگدانی، ج. ف. ک.، یک داستان برانکسی (رابرت دنیرو، 1993)، اد وود (تیم برتن، 1994)، مظنون‌های همیشگی (برایان سینگر، 1995)، فارست گامپ، داستان عامه‌پسند، نفرت (ماتیو کاسوویتس، 1994)، چونگ‌کینگ اکسپرس، رنگ سفید (کریشتف کیشلوفسکی، 1993)، مخمصه، پیش از طلوع (ریچارد لینکلیتر، 1995)، هفت، داستان اسباب‌بازی (جان لاسه‌تر، 1995)، سفر شخصی با مارتین اسکورسیزی از میان فیلم‌های آمریکایی (اسکورسیزی و مایکل هنری ویلسن، 1995)، فول مانتی (پیتر کاتانئو، 1996)، مریخ حمله می‌کند! (تیم برتن، 1996)، نلی و آقای آرنو (کلود سوته، 1996)، محرمانه‌ی لس‌آنجلس (کورتیس هنسن، 1997)، خارج از دید (استیون سودربرگ، 1998)، ژنرال (جان بورمن، 1998)، منبع موثق، آقای ریپلی بااستعداد (آنتونی مینگلا، 1999)، گوست‌داگ: شیوه‌ی سامورایی، چشم‌های تمام‌بسته، ای برادر، کجایی؟، تقریباً مشهور (کامرون کرو، 2000)، ربوده‌شده (هایائو میازاکی، 2001)، قهرمان (ییمو)، بولینگ برای کلمباین (مایکل مور، 2002)، هم‌کلاسی قدیمی، بیل را بکش: جلد یک، ماهی بزرگ، بیل را بکش: جلد دو، پیش از غروب، جنب‌وجوش کنگ‌فو، ملاقات با فاکرها (جی روچ، 2004)، آخرین روزها (گاس وان سنت، 2005)، مونیخ، چوپان خوب (رابرت دنیرو، 2006)، الیزابت تاون (کامرون کرو، 2005)، پنهان، سین سیتی، پسربچه در کار سینما می‌ماند (نانت برستاین و برت مورگن، 2002)، پلیس مفاسد میامی (مایکل مان، 2006)، رفتگان، آبستن‌شده (جاد آپاتوو، 2007)، بازگشت (آلمودووار)، پاریس را دوست دارم (اپیزود وینچنتسو ناتالی، 2006)، میس سان شاین کوچولو (جاناتان دیتن و والری فاریس، 2006)، در میان طبیعت بکر (شان پن، 2007)، جونو (جیسن رایتمن، 2007)، زودیاک (دیوید فینچر، 2007)، فیلم سینمایی سیمپسن‌ها (دیوید سیلورمن، 2007)، ...
... و محصولات 2008 از والی (اندرو استنتن) و در بروژ (مارتین مک‌دانا) و مورد عجیب بنجامین باتن (دیوید فینچر) بماند برای بعد، و این‌که به بهزاد رحیمیان سپرده‌ام تا جایی که امکان‌اش هست، ته این فهرست را باز بگذارد. همین طور دارم فیلم می‌بینم و اضافه و کم می‌کنم. بعضی فیلم‌ها هست که نمی‌دانم بعد دیدار دوباره هنوز جواب می‌دهند یا نه، مثل پاریس، تکزاس، که واقعاً فرصت دوباره دیدن‌شان در این لحظه نیست. بعضی مشهورها را هم گذاشته‌ام کنار برای یک بار دیدن دیگر برای تصمیم‌گیری: از جمله جویندگان و سرگیجه. هرچند کلی فورد و چند تا هیچکاک است در این فهرست. کدام فیلسوف می‌گفت آدمیزاد مثل رود تغییر می‌کند و حالا راست‌اش بیش‌تر سعی می‌کنم تخیل کنم که در این لحظه و سر این فهرست، برخوردم با هر کدام از این فیلم‌ها چه خواهد بود. طبعاً دهه‌ی 1970 (و به‌خصوص محصولات سال 1974) سهم خیلی بیش‌تری در این فهرست دارند. درباره‌ی باقی فیلم‌ها هم راست‌اش هرکدام از این‌ها به دلیلی برایم ارزشمندند. فقط سعی کردم آن‌ها را بر اساس تأثیر زمان نمایش‌شان انتخاب نکنم. پیش خودم فرض بگیرم که اگر همین حالا هم این آثار را ببینم دوست‌شان خواهم داشت یا نه. ضمن این‌که لابد باقی دوستان هم نوشته‌اند که ده تا که هیچی، این حدود دویست فیلم هم کم است. بعد هم این‌که کلی فیلم در تاریخ سینما هست که ندیده‌ایم (به‌خصوص در مورد دهه‌ی 1980، که به دلایل مختلف، خیلی فقیریم.) نه فقط از مشهورها و آ‌ن‌ها که ارزش و ماندگاری‌شان ثابت شده، که از باقی گمنام‌ها. همان‌ها که به انتظارمان نشسته‌اند تا روزی به سراغ‌شان برویم و از زیر خاک بکشیم‌شان بیرون. مثلاً کافی بود ارثیه‌ی فامیلی والریو زورلینی را بعدازظهرهای غمبار و محدود کودکی جمعه‌های دهه‌ی 1360، شبکه‌ی یک پخش نمی‌کرد یا آن قسمت از مجموعه داستان‌های باورنکردنی روئال دال با بازی سیریل کیوساک و راد تیلر، را خیلی اتفاقی ندیده بودم. خب، در آن صورت توی این فهرست هم نبود. از جمله ملاحظاتم هم یکی این بود که از هر جور فیلم یا بازیگر یا فیلمسازی که دوست داشته‌ام، نماینده‌ای در این فهرست باشد؛ این است که مثلاً جایی که عقاب‌ها جرأت می‌کنند و ال سید، توی این لیست هست و مثلاً گریز پکین‌پا و سه پدرخوانده‌ی جان فورد (1948) بزرگ که از هر دو تای این فیلم‌ها بیش‌تر دوست‌شان دارم، نه. چون فورد و پکین‌پا در مقایسه با سایر آثارشان چند نماینده در این فهرست دارند.
بعد تازه این فیلم‌هایی که می‌بینید جدای‌شان کرده‌ام، آثاری هستند که به عنوان یک کلیت می‌توانم پیشنهادشان کنم. وگرنه چطور می‌شود هر فیلمی را که اودری هپبرن و استیو مکویین و کری گرانت و گری کوپر و جیمز استوارت و آلن دلون و ونسا ردگریو، حتی برای یک لحظه هم که شده، داخل کادرشان حضور داشته‌اند را فراموش کنیم. مثلاً پلیسی درجه سه مرگ یک فاسد (ژرژ لوتنر، 1977)، با آن آلن دلون‌اش، و عنوان‌بندی نسخه‌ی اول ماجرای توماس کراون و طوری که مکویین، طناب را از دختره می‌گیرد، یا سکانس تدفین هری کری جونیر در سه پدرخوانده‌ی جان فورد که جان وین کلاه‌اش را بالای سر مرد در حال احتضار نگه داشته و صدای خواندن دعا می‌آید، و تعداد زیادی از فیلم‌های ویلیام وایلر که بزرگ‌تر از آنی است که در تاریخ سینما نامش به یادگار مانده. و موسیقی که در مراسم ختم فیلم معما پخش می‌شود و عنوان‌بندی جیمزباندها، و شخصیت اسپنسر تریسی و والاس بیری در دو فیلم دریایی ویکتور فلمینگ، کاپیتان‌های شجاع (1937) و جزیره‌ی گنج (1934) و هر جا که سر و کله‌ی انیو موریکونه پیدا می‌شود. و نیمه‌ی اول راننده‌ی والتر هیل (1978)، و خون و رنج و شور و گرمایی که در فیلم‌های تجاری ایتالیایی، به‌خصوص دهه‌های 1960 و 1970شان وجود دارد. از ملودرام‌ها تا کمدی‌ها و وسترن‌ها و اکشن‌های دوزاری و بخصوص فیلم‌های وحشت. و همه‌ی آن دوبله‌های دهه‌ی 1350 تلویزیون ملی ایران و بر پرده‌های سینما: صدای مقبلی جای هاردی و طهماسب به جای جیمز استوارت و گری کوپر و وینسنت پرایس در آهنگ برنادت (هنری کینگ، 1943) و خسروشاهی برای آلن دلون و والی‌زاده عوض جان تراولتای داستان عامه‌پسند و جوری که مهین کسمایی جای هپبرن در فیلم معما به کری گرانت می‌گوید: «سلام»، و تاجی احمدی جای ناتالی وود داخل کوپه‌ی قطار این ملک محکوم است (سیدنی پولاک، 1966) و همه‌ی پرویز ربیعی‌ها و ژرژ پطروسی‌ها و معمارزاده‌ها. بعد مثلاً تیتراژ دو هم‌سفر استنلی دانن (1967) با آن همه نئون و موسیقی منسینی و بیست دقیقه‌ی اول فیلم علی (مایکل مان، 2001). زوج اصلی قطار سیلور استریک (آرتور هیلر، 1976) و راه‌های جانبی (الکساندر پین، 2004). و کریستوفر واکن در اگر می‌توانی مرا بگیر (استیون اسپیلبرگ، 2002) که حضورش برای شاهکار شدن ده تا فیلم کافی است. و ترانه‌ی چیم چیمینی دیک وان دایک در مری پاپینز (رابرت استیونسن، 1944) و هر فیلمی که قرار است ویل اسمیت در کادرشان بدود یا فیلمبرداری امانوئل لوبسکی در فرزندان انسان (آلفونسو کوارون، 2006). و تمام صحنه‌هایی که در ناقوس برای که به صدا درمی‌آید، گری کوپر و اینگرید برگمن در جنگل با هم هستند. چطور می‌شود این‌ها باشند و در تاپ تن آدم نباشند. و خودتان ببینید این نشانه‌ها و اشیا و آدم‌ها و تصاویر، چند ده صفحه می‌توانند ادامه پیدا کنند. تازه بین همان چندتا فیلمی که من دیده‌ام (و دویست فیلم بالا را هم منها کرده‌ام). خلاصه که تنها نکته‌ی این فهرست (و نه البته فایده‌اش)، الان که دارم دوباره می‌خوانم، شاید فقط یک چیز باشد. این‌که بعد مرورش به نظر برسد: کسی که این‌ها را نوشته، مرده‌ی سینماست.
26 مرداد 1388: همه‌ی این‌ها با احترام به سه منتقد فیلم بزرگ عمرم؛ استاد پالین کیل، استاد مارتین اسکورسیزی و استاد کوئنتین تارانتینو (دوتا از این سه تا منتقد، خوشبختانه فیلم هم می‌سازند که چند عنوان از آثارشان در فهرست من هم هست).

رحیم قاسمیان
   ایرانی
ـ بهرام بیضایی

   خارجی
(بدون ترتیب)
• همشهری کین
• اوگتسو مونوگاتاری
• جنرال
• جویندگان
• ریو براوو
• جانی گیتار
• داستان توکیو
• پرسونا
• سری فیلم ماتریکس (برادران واچووسکی، 1999 و 2003)
• سری فیلم ارباب حلقه‌ها

سعید قطبی‌زاده
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• کندو
• جهان‌پهلوان تختی
• لیلا
• درباره‌ی الی...
• اون شب که بارون اومد
• بودن یا نبودن
• قیصر
• نفس عمیق
• کلوزآپ، نمای نزدیک
• فرار از تله

   خارجی
(بدون ترتیب)
• بیلیاردباز
• سر آلفردو گارسیا را برایم بیاورید
• اتللو (اورسن ولز، 1952)
• استیم‌بوت بیل جونیر (چارلز ف. رایسنر، 1928)
• مکانی در آفتاب
• ده فرمان (کیشلوفسکی)
• یوزپلنگ
• مرد آرام
• لورا
• بدنام

* فکر می‌کنم این بازی، مهم‌ترین مجال یک منتقد برای رودررویی با خودش است که چه‌قدر راست می‌گوید. می‌تواند با انتخاب فیلم‌های برگمان و تارکوفسکی، بی‌آن‌که این سینما را بشناسد یا حتی یک پاراگراف درباره‌شان نوشته باشد، علاقه‌ی خود را به سینمایی از این جنس جیغ بکشد. چون سرِ کسی را به خاطر این انتخاب‌ها نمی‌بُرند و تا حالا هم پیش نیامده که فردی به خاطر انتخاب‌هایی که می‌کند جوابگوی کنجکاوی‌هایی از این‌دست باشد که «شما را چه به...؟»، درست مثل قرار گرفتن در جایگاهی است، که نظر شخص می‌تواند ملاک تصمیم‌گیری باشد، بی‌هیچ محدودیتی و در آزادی کامل. پس بدون هیچ زحمتی می‌شود خود را به جریانی الصاق کرد، یا با خود روراست بود. ژاک ریوت زمانی در انتقاد به این نظرخواهی‌ها گفته بود که نمی‌شود فیلم‌های نظام استودیویی آمریکا را در کنار فیلم‌های مستقل و روشنفکرانه، یک‌جا دوست داشت و کیومرث وجدانی پس از نظرخواهی مجله‌ی هنر و سینما در دهه‌ی چهل، دادش درآمده بود که چرا فیلم کسوفِ آنتونیونی در جمع‌بندی کلی بالاتر از پرندگانِ هیچکاک قرار گرفته است. دهه‌ها از این دو ماجرا گذشته و ما فهمیده‌ایم که اولاً فیلم‌ها ماهیتاً تفاوتی با هم ندارند و سلیقه‌ی آدمی ممکن است جوالِ گَل‌وگُشاد و «هشلهفی» باشد که در آن هم آثار سوپرروشنفکرانه بگنجد و هم کارهای عامه‌پسند و دم‌دستی؛ و ثانیاً «جمع‌بندی کلی» قرار نیست هیچ چیز مهمی را ثابت کند. این را در شرایط کنونی بیش‌تر احساس و لمس می‌کنیم. برندگان فهرست بهترین‌ها در جمع‌بندی نهایی، طی دهه‌های اخیر در نشریات داخل و خارج، حکایت از تکرار چند نام محدود دارد؛ مثل همشهری کین، 2001: یک اُودیسه‌ی فضایی، رزمناو پوتمکین، تولد یک ملت، سرگیجه و... تردیدی ندارم که هیچ منتقد عاقلی نمی‌تواند ادعا کند که «به‌قدر کفایت» فیلم دیده و بنابراین برایم انتخاب‌های کسانی شرط است که زیاد فیلم می‌بینند و تکلیف‌شان با خودشان روشن است و خاطرات‌شان از فیلم‌های محبوب، ارزشمندتر است از این که بخواهند در این مناسبت‌ها و به این بهانه‌ها ادا دربیاورند و نمایش‌گری کنند.

زاون قوکاسیان
   ایرانی
• پرده‌ی آخر
• شب قوزی و جنوب شهر
• سه‌قاپ
• چشمه
• آرامش در حضور دیگران
• داش آکل
• سوته‌دلان
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• بوی کافور عطر یاس
• آتش سبز (محمدرضا اصلانی، 1387)
با تأسف سیاوش در تخت‌جمشید را ندیده‌ام.

   خارجی
• ایوان مهیب (سرگئی ایزنشتاین، 48/1945)
• هفت شانس
• عصر جدید
• آواز در باران
• دخترعمو آنخلیکا (کارلوس سائورا، 1974)
• دایی جان (ژاک تاتی، 1958)
• رنگ انار (سرگئی پاراجانوف، 1972)
• تریستانا و ویریدیانا
• ریو براوو

سعید کاشفی
روزی روزگاری، سینما
* سال‌هاست که فیلم‌ها را در خانه نگاه می‌کنم. در واقع سینمای درست‌وحسابی را ندیده‌ام. البته سینمای ایران، به‌کنار، درباره‌ی آن سینمایی که دوست دارم، حرف می‌زنم. نگو که تو غربی هستی و عِرق ملی نداری. می‌گویم سینما، جهان‌وطن است. این سینمایی که دیده‌ام و باهاش یاد گرفته‌ام و عادت کرده‌ام، عرض و طولی دارد با ابعاد 35 میلیمتری یا 70 میلیمتری، با آمپلی‌فایرها و بلندگوهای حجیم. در سالن‌ها حس و حالی دارد، میان تاریکی و روشنایی، میان جماعت و تنهایی. در سینمایی که دیده‌ام، احترام به پرده داشتم و یک آن از صحنه‌ها چشم برنمی‌داشتم. او هم به من احترام می‌گذاشت و سعی می‌کرد سرگرم‌ام کند. آن‌قدر که پس از پایان فیلم، همچنان از ذهنم رها نمی‌شد. این روزگاری بود که باهاش یاد گرفته‌ام و بزرگ شدم. زمانی که سالن‌ها به‌روز بود، زمانی که تازه‌ترین و متنوع‌ترین فیلم‌های سراسر جهان اکران می‌شد. این زندگی سینما و فیلم‌های‌مان بود.
اما در سال‌های اخیر، برای فیلم دیدن، به‌اجبار دست به دامان انواع و اقسام اسباب‌بازی مدرنیته شدیم. از دستگاه‌های تی‌سون بگیر تا دی‌وی‌دی‌ها با صفحه‌های کوچک و نورهای زننده‌اش. این سینمایی که در حد اطلاعات فیلمیک است، نه سینما و فیلمی که یاد گرفته بودیم. گاهی سعی می‌کنیم این پرده‌های حقیر را به سینما ربط بدهیم، اما قاعده‌ی بازی، چیز دیگری‌ست. وقتی که در سالن سینمایی در دوبی فیلم 300 (زاک اسنایدر، 2006) را دیدم، قبول کردم این همان سینمایی‌ست که یاد گرفته بودم. سینمای جزییات، سینمای فوکوسینگ، سینمای رنگ‌های الوان و حقیقی، سینمای تاریکی و روشنایی و سینمای نفس‌های تماشاگر و چشم دوختن در لحظه به لحظه‌های در هر فریم.
اما حالا هم در حد همان اطلاعاتی که از فیلم‌ها و با این پرده‌های کوچک، یاد گرفته‌ایم فیلم‌هایی را که ندیده‌ایم، ببینیم. مثل سانست بولوارد، جویندگان، خوشه‌های خشم و از این دست. بله، حالا در خانه فیلم نگاه می‌کنم.

   ایرانی
(بدون ترتیب)
• شازده احتجاب
• تنگسیر
• آرامش در حضور دیگران
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• دایره‌ی مینا
• گبه
• خانه‌ی‌دوست کجاست
• طعم گیلاس
• درباره‌ی الی...
• ناخدا خورشید
و نیوه‌مانگ (بهمن قبادی، 1385)

   خارجی
(بدون ترتیب)
• 2001: یک اودیسه‌ی فضایی
• اینک آخرالزمان
• در بارانداز
• بانی و کلاید
• کابوی نیمه‌شب
• گروه خشن
• آگراندیسمان
• ایزی رایدر
• داستان وست ساید
• بعضی‌ها داغش را دوست دارند
و صدها فیلم دیگر همچون سانست بولوارد، کشتن یک مرغ مقلد، 1962)، دیوانه‌ای از قفس پرید، هشت‌ونیم، پدرخوانده، ئی‌تی (استیون اسپیلبرگ، 1982)، آپارتمان، دوستان خوب، تیغ‌رو، رهایی از زندان شوشنک، برخورد نزدیک از نوع سوم، اسپارتاکوس و...

رضا کاظمی
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• مسافران
• هامون
• نفس عمیق
• کندو
• بن‌بست (1358)
• درخت گلابی
• دایره‌ی مینا
• رد پای گرگ
• طعم گیلاس
• کاغذ بی‌خط

   خارجی
(بدون ترتیب است ولی لطفاً این ترتیب حفظ شود)
• یادگاری
• بچه‌ی رزمری/ رومن پولانسکی کبیر
• لنی
• تراموایی به نام هوس/ الیا کازان کبیر
• آنی هال/ وودی آلن کبیر
• فانی و الکساندر/ اینگمار برگمان کبیر
• باشگاه مبارزه (دیوید فینچر، 1999)
• پیش‌آمد ناگهانی (کریشتف کیشلوفسکی، 1987)
• دونده‌ی ماراتون (جان شله‌زینجر، 1976)
• ارتش سایه‌ها

شرمنده‌ام یوزپلنگ‌ها!
من دیگر نخواهم دوید
* ترجیح می‌دهم متمدنانه به محدودیت ده انتخاب پایبند باشم و کوهی از فیلم‌های محبوب دیگر را بر اساس یک آیین تکراری فهرست نکنم. قرار بود ده انتخاب باشد پس حق با آن فیلم‌هایی است که بیش‌ترین انگیزه برای همدلی و نزدیک‌ترین جایگاه عاطفی را در دست‌یافتنی‌ترین لایه‌ی ذهن و خاطره‌ام دارند. راستگوترین و باوفاترین خاطره‌ها خاطرات دم دست هستند که دستخوش تحریف نشده‌اند، چه در این عمر کوتاه بارها دیده‌ام که هر ثانیه گردی از جعل و تردید به روی واقعیت‌های تاریخی می‌پاشد. فارغ از دیروزهای تلخ و فرداهای بی‌افق، مثل «لئونارد (لنی)» ناقهرمان درمانده‌ی یادگاری به اکنون دل می‌بندم و در پی یک ذره آرامش می‌دوم. در روزگار تنهایی‌ام دل به لالایی «رزمری» خوش می‌کنم که مادرانگی‌اش بی‌دریغ است. همچون «استنلی» فیلم کازان کبیر، پناه امن عشق را زیر پله‌های فاصله فریاد می‌زنم. در خواب و رویا، پریشیدگی‌های زندگی نامراد را مثل «آلوی» آلن عزیز از پیش چشم می‌گذرانم و عزیزان ازدست‌رفته را همچون برادر و خواهر عزیزم «فانی» و «الکساندر» به زندگی احضار می‌کنم. همنشین تنهایی و ناباوری دردمندانه راوی فیلم فینچر می‌شوم. تقدیر خود را مانند «ویتک»، پزشک جوان دست‌شسته از پزشکی فیلم کیشلوفسکی کبیر رج می‌زنم و در خیابان‌های تنهایی و سوءتفاهم همچون «بیب»، دونده‌ی تنهای ماراتن با صدای نفس‌های بریده‌ام خلوت می‌کنم و در پایان این فرصت کوتاه نمایش، مثل «فیلیپ» ناقهرمان سنگی فیلم ملویل کبیر با نوک کفش آرام بر خاک پوک ضربه می‌زنم و در رفتن تردید می‌کنم (شرط می‌بندم این صحنه را هیچ‌کدامتان ندیده‌اید رفقا! من زندگی کردمش). از دویدن خسته‌ام. نه! این بار دیگر نخواهم دوید. یوزپلنگانی که با من دویده‌اید! شرمنده! من دیگر نخواهم دوید.

کیوان کثیریان
   ایرانی
بعد از انقلاب
• هامون
• آژانس شیشه‌ای
• درباره‌ی الی...
• مادیان
• مسافران
• خانه‌ی دوست کجاست
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• من ترانه 15 سال دارم
• مادر
• از کرخه تا راین، پرده‌ی آخر، لیلا، ناصرالدین شاه آکتور سینما
و نرگس، نفس عمیق، سگ‌کشی (بهرام بیضایی، 1380)، نیاز، آنسوی آتش، زیر پوست شهر، شاید وقتی دیگر...، مرگ یزدگرد، شب یلدا، کیمیا، خواهران غریب (کیومرث پوراحمد، 1375)، بچه‌های آسمان، به همین سادگی، دونده... آدم‌برفی، بای‌سیکل‌ران، عروسی خوبان، زمانی برای مستی اسبها، ناخدا خورشید، چهارشنبه‌سوری، مهاجر، زیر درختان زیتون، کیسه‌ی برنج (محمدعلی طالبی، 1376)، دندان مار، گلهای داودی (رسول صدرعاملی، 1364)، عروس آتش (خسرو سینایی، 1379)، بازمانده، قرمز (فریدون جیرانی، 1378)، جاده‌های سرد (مسعود جعفری‌جوزانی، 1365)، خواب سفید (حمید جبلی، 1381)، ای ایران (ناصر تقوایی، 1369)، لیلی با من است، گاهی به آسمان نگاه کن (کمال تبریزی، 1382)، بادکنک سفید، عروس (بهروز افخمی، 1370)، زیر نور ماه، روسری آبی، کتاب قانون (مازیار میری، 1388)

قبل از انقلاب
• دایره‌ی مینا
• گاو
• سازدهنی
• رگبار
• سوته‌دلان
• آرامش در حضور دیگران
• گوزنها
• بی‌تا
• تنگنا
• داش آکل
و قیصر، شوهر آهوخانم، آقای هالو، پستچی، شازده احتجاب، کندو، بن‌بست

  خارجی
• کازابلانکا
• همشهری کین
• پرندگان
• پدرخوانده
• روزی روزگاری در امریکا
• سینما پارادیزو
• گاو خشمگین
• راننده‌ی تاکسی
• فارست گامپ (رابرت زمه‌کیس، 1994)
• پیانو (جین کمپیون، 1993)
و 21 گرم، موشت، آنی‌هال، دیوانه‌ای از قفس پرید، شکارچی گوزن، آگراندیسمان، تلألو، لیون، اینک آخرالزمان، سکوت، ویریدیانا، مرد سوم، جاده، بابل، با او حرف بزن، تراموایی به نام هوس، پیانیست (رومن پولانسکی، 2002)، بهشت و زمین (آلیور استون، 1993)، آخرین امپراتور، بودای کوچک (برناردو برتولوچی، 1993)، می‌خواهم زنده بمانم! (رابرت وایز، 1958)، زنده‌باد زاپاتا، غلاف تمام‌فلزی، آملی، ساعت‌ها، داگویل

ایرج کریمی
   ایرانی
(به‌ترتیب الفبا)
• آب، باد، خاک
• اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر
• ایران سرای من است (پرویز کیمیاوی، 1377)
• بودن یا نبودن
• پرده‌ی آخر
• درباره‌ی الی...
• درخت گلابی
• کمیته‌ی مجازات (علی حاتمی، 1378)
• مرگ یزدگرد
• نفس عمیق

   خارجی
(بدون ترتیب)
• فریدا (جولی تیمور، 2001)
• زندگی دیگران
• ساعت‌ها (استیون دالدری، 2002)
• بازگشت (زویاگینتسف)
• گم‌شده در ترجمه (سوفیا کوپولا، 2003)
• جان مالکوویچ بودن
• گل‌های پژمرده
• پیش از طلوع
• سیلویا (کریستین جفس، 2003)
• بانوی انگلیسی و دوک (اریک رومر، 2001)

چرا این ده‌تا؟
* توی انتخاب بهترین فیلم‌ها احتمالاً انتخاب بهترین یا بزرگ‌ترین فیلم‌سازها هم نهفته است. برای همین، فهرست‌های «تاپ‌تِن» یا «تِن‌بِست» یا «ده فیلم برتر»، عموماً فهرست فیلم‌سازهای برتر هم هستند. کسی که مردی که لیبرتی والانس را کشت را برمی‌گزیند فیلم‌های دیگری از جان فورد مانند جویندگان یا دختری با روبان زرد (1949) را هم مد نظر دارد. برای خود بنده سخت است که فقط یکی از فیلم‌های کیشلوفسکی را برای فهرست «ده فیلم برتر»م انتخاب کنم؛ ولی اگر رنگ قرمز (1994) را انتخاب کنم به معنی غفلت از ارزش و اهمیت بی‌انتها (1984)، زندگی دوگانه‌ی ورونیک، یا اپیزودهایی از مجموعه‌ی ده فرمان نیست. رنگ قرمز در این‌جا، برای من، همچون نشانی خصوصی از بزرگی کیشلوفسکی در تاریخ سینما در فهرست‌ام درج می‌شود. و تصور می‌کنم همین در مورد هر فیلمی در فهرست هر کس دیگری و به عنوان نشانه‌ای از اهمیت و بزرگی فلینی، هیچکاک، فورد، برگمان، تارکوفسکی و... ده‌ها فیلم‌ساز بزرگ دیگر، صادق باشد.
با فهرستی که از بنده در مورد فیلم‌های خارجی می‌بینید از یک نظر کار خودم را راحت کرده‌ام (چون انتخاب فقط ده فیلم یا تنها ده فیلم‌ساز از آن انبوه فیلم‌های خوب و فیلم‌سازهای بزرگ نه فقط برای بنده ناممکن است بلکه هر بار که چنین کرده‌ام یک ناراحتی وجدان عجیب ـ یا از نظر برخی مضحک ـ به‌م داده است.) اما از یک نظر دیگر واقعاً ده فیلمی را برگزیده‌ام که همراه با چند فیلم دیگر در ده‌دوازده سال گذشته بر من تأثیر عمیقی گذاشته‌اند بی‌آن‌که در خیلی از موردها سازندگان‌شان برای‌ام آشنا بوده باشند. یعنی فقط خود فیلم‌ها در این فهرست مهم‌اند و ازین لحاظ شاید به یک فهرست «ده فیلم برتر» ناب نزدیک‌تر شده باشم. از فیلم‌سازهای آشنا در این فهرست نه جارموش و نه اریک رومر هرگز از فیلم‌سازهای محبوب من نبوده‌اند. اما این دو فیلمی که ازشان در فهرست‌ام آمده به‌راستی تکان‌ام داده‌اند. در مورد دیگران حتی هنوز هم نام‌های‌شان را به یاد نمی‌آورم. و از آن‌هایی که نام‌شان را به خاطر سپردم استیون دالدری و زویاگینتسف در سال‌های بعد انتظارم را عقیم گذاشتند. بنابراین، این فهرست «ده فیلم برتر» بنده است و نه فهرست «ده فیلم‌ساز بزرگ»ام.

پیروز کلانتری
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• یک اتفاق ساده
• مادر
• تنگنا
• لیلا
• کلوزآپ، نمای نزدیک
• خشت و آینه
• بودن یا نبودن
• مهاجر
• ناخدا خورشید
• ناصرالدین شاه آکتور سینما

   خارجی
(بدون ترتیب)
• سرگیجه
• داستان توکیو
• پی‌یروی دیوانه
• موشت
• هشت‌ونیم
• ریو براوو
• راننده‌ی تاکسی
• پاریس، تکزاس
• شکارچی گوزن
• دنیای آپو (ساتیاجیت ری، 1961)
انتخاب‌های سال‌های دورم را به خاطر نمی‌آورم و به آن رجوع هم نکردم. حالا کمتر فیلم می‌بینم. از قرار به سن و سالم مربوط می‌شود که بیش از گذشته درگیر روابط و کشاکش‌های زندگی‌ام و نیز به وقت کمتر، که همیشه همراه است با عطش ناخوانده‌های بسیار (به‌ویژه رمان و داستان کوتاه و نیز فلسفه). خواندن هنوز هم برایم رابطه‌ی در خلوت بیشتر و مراوده‌ی نزدیک‌تری است.
در تماشای فیلم‌ها کمتر از گذشته درگیر زبان و بیان و تکنیک فیلم می‌شوم و دنیای کلی فیلم جلبم می‌کند. با کارهای جوراجوری که با فیلم مستند می‌شود کرد، بیش از گذشته سر می‌کنم و تک‌وتوک فیلم داستانی به‌روزی حالم را خوب می‌کند. در مسیر انتخاب فیلم‌ها بیش از فیلم‌ها، فیلم‌سازها به خاطرم می‌آمدند و برایم روشن بود که نمی‌توانم فیلمی از هیچکاک و فورد و برسون و اوزو و گدار و اسکورسیزی یا مهرجویی و عیاری و حاتمی و کیارستمی در لیستم نگذارم، که جایگاه و تأثیر سینما برایم از حضور و ذهنیت سینمایی آن‌هاست که وجود می‌یابد و شکل می‌گیرد.
فیلم‌های بسیار بیشتری را دوست دارم (از جمله فیلم‌های دوسه دهه‌ی اخیر را) که از فهرست انتخاب‌هایم جا مانده‌اند و این واقعیت دو مسأله را پیش چشمم آورد: از قرار، فیلم‌ها و فیلم‌سازها باید با زمان و مکان ذهن تو بازی‌ها بکنند تا جزیی از وجود و خاطر تو بشوند؛ و دیگر این‌که این نظرخواهی‌ها و انتخاب‌ها با خودآزاری و دل کندن بیش‌تر همراه است تا با دل دادن، و یک جور تخلیه‌ی ذهن دوره‌ای و مقطعی است و آخرش آدم به فکر می‌افتد که این چه کاری‌ست؟!
مستندهایی را که دوست دارم در فهرست انتخاب‌هایم نیاورده‌ام، چون تعدادشان زیاد است؛ خیلی زیاد. مستندهایی چون مردی با دوربین فیلم‌برداری، زمان نامشخص (راس مک‌ال‌وی، 1993)، خط باریک آبی (ارول موریس، 1998) و ارکستر زیرزمینی (هدی هانیگمان، 1998) همان فضایی را در ذهنم اشغال کرده و در یادم باقی گذاشته‌اند که فیلم‌های داستانی انتخابی‌ام. تصورم این است که دیگران مستند انتخاب نمی‌کنند (یا کمتر انتخاب می‌کنند) و خواسته‌ام به عرف و قاعده‌ی بازی این نظرخواهی وفادار باشم.

هوشنگ گلمکانی
   ایرانی
(به ترتیب الفبا)
• آرامش در حضور دیگران
• بودن یا نبودن
• تنگنا
• حاجی واشنگتن
• درباره‌ی الی...
• درخت گلابی
• طعم گیلاس
• کندو
• گاو
• گوزنها
و دایی جان ناپلئون، قصه‌های مجید، خیلی دور خیلی نزدیک،  ده، یک بوس کوچولو، ماهی‌ها عاشق می‌شوند، سفر به چزابه، اون شب که بارون اومد،ناصرالدین‌شاه آکتور سینما، بانوی اردیبهشت، آقای هالو، سرب، چهارشنبه‌سوری، قیصر، بچه‌های آسمان، روبان قرمز، خشت و آ‌ینه، نفس عمیق، شاید وقتی دیگر...، عشق تنهاست و از پنجره‌ای کوچک به بیابان‌های بی‌مجنون می‌نگرد (امید بنکدار و کیوان علی‌محمدی، 1381)، قضیه‌ی شکل اول قضیه‌ی شکل دوم، محدوده‌ی دایره (شهرام مکری، 1384)

   خارجی
(بدون ترتیب)
• پنجره‌ی عقبی
• دزدان دوچرخه
• ماجرا
• 21 گرم
• پل‌های مدیسن کانتی
• آوای موسیقی
• سینما پارادیزو
• ده فرمان (کیشلوفسکی)
• آپارتمان
• گروه خشن
و پاریس، تکزاس، برخورد نزدیک از نوع سوم، داستان توکیو، موشت، اقتباس (اسپایک جونز، 2002)، چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد؟، آپوکالیپتو، کینگ‌کنگ (پیتر جکسن، 2005)، رمز ناشناخته، سرگیجه، لورا، قهرمان (ییمو)، راه مالهالند، بابل، بیلیاردباز، روزی روزگاری در آمریکا، داستان استریت (دیوید لینچ، 1999)، شما زنده‌ها (روی آندرسون، 2007)، الکساندرا (الکساندر سوکوروف، 2007)، تولپان (سرگئی دوورتسووی، 2008)، آگراندیسمان، بازگشت به آینده، بی‌وفا، لارنس عربستان، دختر رایان، نابودگر 2، ج.ف.ک.، بن هور، سرود کیبل هوگ، پیش از طلوع/ پیش از غروب.

حسین گیتی
   ایرانی
• رگبار
• پستچی
• نفرین (ناصر تقوایی، 1352)
• تنگنا
• آرامش در حضور دیگران
• غزل (مسعود کیمیایی، 1355)
• اجاره‌نشین‌ها
• کشتی آنجلیکا (محمد بزرگ‌نیا، 1368)
• پرده‌ی آخر
• خانه‌ی خلوت (مهدی صباغزاده، 1371)

   خارجی
• کازابلانکا
• آواز در باران
• داستان توکیو
• تور (امیلیو فرناندس، 1953)
• جانی گیتار
• درخت اعدام (دلمر دیوز، 1959)
• توت‌فرنگی‌های وحشی
• پل‌های مدیسن کانتی
• بیمار انگلیسی (آنتونی مینگلا، 1996)
• ساعت‌ها

کامیار محسنین
   ایرانی
• ریتم (منوچهر طیاب، 1350)
• خشت و آینه
• مسافران
• لیلا
• ناصرالدین شاه آکتور سینما
• بدوک (مجید مجیدی، 1371)
• زیر نور ماه
• درباره‌ی الی...
• شوکران
• زیر درختان زیتون

   خارجی
• سگ آندلسی
• مهر هفتم
• زندگی شیرین
• آگراندیسمان
• چهارصد ضربه
• یک زن یک زن است (ژان‌لوک گدار، 1961)
• پرتقال کوکی (استنلی کوبریک، 1971)
• راه مالهالند
• بعضی‌ها داغش را دوست دارند
• اوگتسو مونوگاتاری

چرایی انتخاب
* بسیاری از اندیشمندان به‌کرات هشدار داده‌اند در قرن بیستم میلادی، وقوع دو جنگ جهانی مسببی شد تا همگان به قاعده‌ی تحمل (تولرانس) ایمان آورند. همه پذیرفتند برای گریز از فجایع بزرگ انسانی باید عقیده‌ی هر کسی را تحمل کنند، به‌جز آنکه تحمل عقیده‌ی دیگری ندارد. اما گویی اندیشمندان بزرگ با خوشبینی به درک این قاعده از سوی عموم قائل بودند و نمی‌دانستند این پذیرش ناشی از ترس از بروز مجدد وقایعی مشابه است. نه فهم آنکه بی‌تحملی در هر مقطعی می‌تواند آتش بیفروزد. با گذر زمان، جماعتی پا به صحنه گذاشتند که زخم‌های آن دو جنگ را بر تن نداشتند. قاعده‌ی تحمل را درک نکردند و در سراسر جهان آتش جنگ را باز برافروختند. به‌واقع، گذاری که بر اساس شرایطی تاریخی بر جهانیان تحمیل شده بود، چون رشد فرهنگی متناسبی به همراه نداشت، در موج سنگین گذر زمان در هم شکست. هرچند، در دو پدیده‌ی سینما و موسیقی پاپ از همان دهه‌های آغازین قرن پرآشوب گذشته، کسانی آمدند، مخاطره کردند و آرای متفاوت خود را به داوری گذاشتند. آنان نقدهایی تند و گزنده را بر خرد داوری بر پرده‌ی نقره‌ای شکل دادند و به‌تدریج نسبی‌گرایی را به ما آموختند: بونوئل در عمده فیلم‌هایش؛ درایر در مصیبت ژاندارک، کلام و روز خشم (1943)؛ لانگ در M، خشم، فقط یکبار زندگی می‌کنید (فریتس لانگ، 1937)، و ورای شکی معقول؛ برگمان در توت‌فرنگی‌های وحشی، شرم (اینگمار برگمان، 1968) و پرسونا؛ فلینی در زندگی شیرین و هشت‌ونیم و کوروساوا در راشومون؛ میزوگوچی در اوگتسو مونوگاتاری؛ آنتونیونی در آگراندیسمان؛ تروفو در عروس سیاهپوش و... تا وندرز در پاریس، تکزاس و آسمان برلین؛ ییمو در جو دو، زیستن (1994) و قهرمان؛ کارـ وای در چونگ‌کینگ اکسپرس، آماده برای عشق و 2046 (2004) و لینچ در بزرگ‌راه گم‌شده و راه مالهالند. همین میراث سینما در قرن نخست زندگی کافی بود تا همه درس‌هایی درباره‌ی قاعده‌ی تحمل فرا بگیریم و از شکل‌گیری مجدد فجایع انسانی جلوگیری کنیم، ولی افسوس نور سینما همچنانکه بونوئل می‌گوید آنقدر کنترل شده بود تا همه راحت بخوابیم...

چگونگی انتخاب
* از سنین قبل و آغاز دبستان، تجربه‌ی آشنایی با جادوی فانوس خیال و تماشای فیلم‌هایی گوناگون از جنگ‌های ستاره‌ای (جرج لوکاس، 1977) و کینگ‌کنگ (جان گیلرمین، 1976) گرفته تا بعدازظهر نحس و تامی (کن راسل، 1974) در سالن‌های سینما نصیب این نگارنده شد، اما برای نمونه، فرصتی دست نداد تا چشممان به جمال جان وین در مقام قهرمان نسل‌های پدرمان بر پرده روشن شود. حکایت بزرگی و بزرگمردی او در فیلم‌های سینمایی با تجربه‌ی تماشای نوارهای بدکیفیت بتاماکس در صفحه‌ی کوچک تلویزیون و نسخه‌ای از سه پدرخوانده در سینما در سال‌های آغازین پیروزی انقلاب، این تصویر را مخدوش‌تر و مغشوش‌تر کرد. سال‌ها بعد در مجالی برای تماشای دلیجان و جویندگان بر پرده‌ی بزرگ، عیان شد که جان وین در برابر دوربین جان فورد همان عظمت مسحورکننده و یگانه‌ای را دارد که مانیومنت ولی... همان مکانی که در صفحه‌ی کوچک تلویزیون ابعاد جادویی خود را به‌شدت از دست می‌داد. بحثی نیست که نسل ما عمده‌ی آثار بزرگان سینما را بر صفحه‌ی کوچک تلویزیون دیده‌اند و بخشی از این جادو را به سهولت نادیده انگاشته‌اند، لیکن در خصوص فیلم‌های کوچکتر در بسیاری از موارد، داوری‌های در خور نقدی مفصلتر نموده‌اند. آخرین تجربه‌ی شخصی این نگارنده در این زمینه به تماشای فیلم میلیونر زاغه‌نشین (2008) ساخته‌ی دنی بویل بازمی‌گردد. نتیجه‌ی تماشای فیلم بر صفحه‌ی کوچک ابراز شگفتی بود از هیجان‌زدگی منتقدان بزرگ در برابر محصولی خوش‌ساخت و خوش‌آب‌ورنگ و نتیجه‌ی تماشای فیلم بر پرده‌ی بزرگ چیزی نبود جز هیجان، مسحوری و شگفتی ناب در برابر جادوی سینمایی. مگر می‌شد نماهایی از جزییات یک تابلوی بزرگ را در نمای عمومی بعدی بر صفحه‌ی تلویزیون بازشناخت؟ و یا خارج از سالن سینما، یکسره خود را تسلیم حاشیه‌ی صوتی خارق‌العاده‌ی فیلم نمود؟
فهرست غریب ده انتخاب این نگارنده اما، مخلوطی است از تجربه‌ی تماشای فیلم بر صفحه‌ی کوچک و پرده‌ی بزرگ.

محمدسعید محصصی
   ایرانی
• تنگنا
• شازده احتجاب
• طبیعت بیجان
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• چهارشنبه‌سوری
• بانوی اردیبهشت
• مغول‌ها
• هامون
• زیر درختان زیتون
• آبادانی‌ها
و (بدون ترتیب) شاید وقتی دیگر...، صبح روز چهارم، گروهبان (مسعود کیمیایی، 1370)، دونده...، جستجو (امیر نادری، 1359)، پ مثل پلیکان، روسری آبی، نفس عمیق، ...

   خارجی
• مهر هفتم
• انجیل متی
• ماتریکس
• 2001: یک اودیسه‌ی فضایی
• همشهری کین
• رزمناو پوتمکین
• استاکر
• اوگتسو مونوگاتاری
• 1900
• دون کیشوت (اورسن ولز، 1992)
و (بدون ترتیب) گروه خشن، نیمروز، هملت (کوزینتسف)، باراکا، مردی با دوربین فیلم‌برداری، ازنفس‌افتاده، رم، مصیبت ژاندارک، مرگ در ونیز، غروب خدایان (لوکینو ویسکونتی، 1969)، ...

* خطی ز دلتنگی: این‌ها همه‌اش یک بازی است. با سینما می‌شود زندگی کرد. مثل غذا خوردن است بیشتر.

محمد محمدیان
   ایرانی
• هامون
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• گوزنها
• دونده...
• درباره‌ی الی...
• خانه‌ی دوست کجاست
• سفر به چزابه
• تنگنا
• سوته‌دلان
• صبح روز بعد (کیومرث پوراحمد، 1372)

   خارجی
• ایثار
• داستان توکیو
• جاده
• سینما پارادیزو
• رنگ آبی
• تراموایی به نام هوس
• موشت
• راشومون
• نیمروز
• یاغی بی‌هدف (نیکلاس ری، 1955)

علیرضا محمودی
* روز یازدهم مرداد 1384 روز مهمی در زندگی من است. بعدازظهر این روز به همراه حسن حسینی و نیما حسنی‌نسب به بهانه‌ی گفت‌وگویی برای چاپ در ماهنامه‌ی فیلم به ملاقات استاد رضا صفایی (غلامرضا صفایی تبریزی، 1316) رفتیم. این دومین ملاقات من با ایشان بود. در دیدار اول به دلایلی نشد که استاد را به چالش بکشیم. اما در این دیدار پرسش‌های پی‌درپی ما درباره‌ی زندگی، فیلم‌ها و نحوه‌ی کار یکه و مثال‌زدنی ایشان در سینمای ایران که کارنامه‌ی تکرارنشدنی ساخت و عرضه‌ی 52 فیلم بلند داستانی در عرض 17 سال (1340-1357) را فراهم آورد، نگاه من را نسبت به سینما و زندگی به‌شدت تحت تأثیر قرار داد. بدون شک جای شرح و توضیح این تأثیر این‌جا نیست. اما اگر این‌جا قرار است مکانی برای نشان فردیت مستقل و درونیات اعلای نویسندگان سینمایی باشد، بدون هیچ شک و تردیدی آثار کسی را فهرست کنم که توانست پرده‌ی پندار و توبه‌ی تزویر درون من را در هم شکسته و مرا با اعتقادی عمیق به مواجهه‌ی پی‌درپی با روزمرگی زندگی به درون سینما پرتاب کند. رضا صفایی اولین کارگردان سینمای ایران است که خود شرحی بر آثارش نوشته (من و سینما ـ انتشارات گل یخ ـ 1380)، پای فیلم‌هایش ایستاده و با امید و ایمانی بزرگ از آن‌ها سخن می‌گوید. دوست دارم در این فهرست یادی از منوچهر صادقپور با فیلم شهر هرت (1349)، عباس شباویز با فیلم روسپی (1348)، ناصر ملک‌مطیعی با فیلم میلیونر فراری (1342)، محمدعلی فردین با فیلم سلطان قلبها، خسرو پرویزی با فیلم ولگرد قهرمان، ساموئل خاچیکیان با فیلم ضربت (1343)، نصرت‌الله وحدت با فیلم مسافری از بهشت (1342)، امیر شروان با فیلم خاطرخواه (1351)، فریدون گله با فیلم دشنه، سیامک یاسمی با فیلم آقای قرن بیستم (1343)، شاپور قریب با فیلم ممل آمریکایی (1353)، کامران قدکچیان با فیلم جمعه (1356) و سعید مطلبی با فیلم کوچه‌مردها کرده باشم. فیلم‌سازانی که با اثرشان مفاهیم کلیدی زندگی را در ذهن من جابه‌جا کردند.
توضیح اول: بیش از سی فیلم از آثار رضا صفایی را هنوز ندیده‌ام. بالطبع انتخابم از میان فیلم‌های دیده‌شده است.
توضیح دوم: در برابر نام هر فیلم زمان و شرایط تماشای فیلم را توضیح داده‌ام.
• جهنم زیر پای من (1343) ـ در سال 1366 به علت بالا رفتن حجم حمله‌های هوایی شهر همدان تقریباً از سکنه خالی شده بود. یکی از همسایه‌های ما کلید خانه‌اش را به پدر من داده بود تا در غیبت آن‌ها به خانه‌شان سر بزنیم. در خانه‌ی این همسایه مقداری فیلم و یک دستگاه پخش وی‌اچ‌اس سوپرا بود. این فیلم در یکی از سرزدن‌ها به خانه‌ی همسایه رؤیت شد.
• شوخی نکن دلخور میشم (1345) ـ نسخه‌ی وی‌اچ‌اس این فیلم را در سال 1366 با شش فیلم دیگر از یک کرایه‌دهنده‌ی فیلم به نام محمود دانوب کرایه کرده و در خانه‌ی دوستی به نام شهرام با حضور هشت نفر دیگر که همگی در راه انداختن این فستیوال کمک مالی کرده بودند، تماشا کردم.
• پا تو کفش من نکن (1346) ـ نسخه‌ی سی‌دی‌شده‌ی فیلم را در سال 1383 از خیابان جمهوری خریداری کردم.
• بده در راه خدا (1350) ـ در یک مهمانی نسخه‌ی بتاماکس فیلم را از صاحب‌خانه قرض کردم و فیلم را با دستگاه تی‌سون همسایه‌مان که تعمیرگاه لوازم صوتی و تصویری داشت، در مغازه نگاه کردم. به احتمال زیاد در سال 1370.
• فاتح دلها (1351) ـ دی‌وی‌دی فیلم را که همراه سه فیلم دیگر از آثار سینمایی مرحوم نعمت‌الله آغاسی بود در سال 1385 از خیابان جمهوری خریداری کردم.
• فرار از زندگی (1351) ـ نسخه‌ی سی‌دی‌شده‌ی فیلم را در سال 1383 از خیابان جمهوری خریداری کردم.
• جوجه فکلی (1353) ـ اولین بار در سال 1365 فیلم را روی نوار وی‌اچ‌اس در خانه‌ی یکی از دوستان در محله‌ی قلیانی همدان تماشا کردم. در میانه‌ی فیلم به علت حمله‌ی هوایی نمایش فیلم چند دقیقه‌ای مختل شد.
• حسین آژدان (1353) ـ به توضیحات فیلم فرار از زندگی مراجعه شود.
• یکی خوش‌صدا، یکی خوش‌دست (1356) ـ در یکی از فستیوال‌های خودساخته با حمایت محمود دانوب و آقا موسی در خانه‌ی یکی از دوستان که خدا رحمتش کند.

سعید مستغاثی
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• روز واقعه (شهرام اسدی ـ بهرام بیضایی، 1374)
• مادر
• سرب
• بازمانده
• رنگ خدا
• کیمیا
• صبح روز بعد
• از کرخه تا راین
• هیوا (رسول ملاقلی‌پور، 1379)
• فرزند خاک (1387)

   خارجی
(بدون ترتیب)
• عصر جدید
• هفت سامورایی
• کوایدان
• اوگتسو مونوگاتاری
• جویندگان
• برگ‌هایی از دفتر شیطان (کارل تئودور درایر، 1921)
• مهر هفتم
• داستان توکیو
• محمدص رسول‌الله
• یک محکوم به مرگ فرار کرده است

داود مسلمی
   ایرانی
داستانی بلند: باشو، غریبه‌ی کوچک، شطرنج باد، آرامش در حضور دیگران، گاو، چشمه، گوزنها، خشت و آینه، شب قوزی، تنگنا، یک اتفاق ساده، رگبار، ناخدا خورشید، صبح روز چهارم
مستند و داستانی/ کوتاه: کودک و استثمار، اون شب که بارون اومد، سفر، پ مثل پلیکان

   خارجی
ریو براوو، پیروزی اراده، زمین، 2001: یک اودیسه‌ی فضایی، آواز در باران، آگراندیسمان، نوسفراتو، یک سمفونی وحشت، آلمان سال صفر، زیر بام‌های پاریس، نشانی از شر، توهم بزرگ، چقدر دره‌ی من سبز بود، روشنایی‌های شهر، کلاغ (هانری‌ژرژ کلوزو، 1943)، پنجره‌ی عقبی

مجید مصطفوی
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• گاو
• طبیعت بیجان
• اجاره‌نشین‌ها
• آنسوی آتش
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• هامون
• زیر درختان زیتون
• بودن یا نبودن
• زیر پوست شهر
• نفس عمیق

محبوب‌های ابدی
* آخرین باری که ده فیلم خارجی محبوب خود را انتخاب کردم در سال 1367 و در شماره‌ی 68 ماهنامه‌ی فیلم بود. در آن سال، فیلم‌هایی که برگزیدم همگی متعلق به شصت سال اول تاریخ سینما بود و از فیلم‌های سی سال بعدی خبری نبود. علت آن را هم در همان شماره به‌اختصار توضیح دادم. حالا که پس از بیست سال، بار دیگر قرار شده ده فیلم محبوب عمر خود را برگزینم نگاهی به آن فهرست ده‌تایی کردم تا ببینم چه تغییری می‌توانم در آن انجام دهم. ولی هرچه فهرست را بالا و پایین کردم فیلمی را قابل حذف ندیدم. این یعنی آن‌که در پنجاه سال بقیه‌ی تاریخ سینما کماکان فیلمی که بتوانم جایگزین یکی از محبوب‌های فهرست خودم کنم پیدا نکردم. نه این‌که در دهه‌های اخیر فیلم خوب و تأثیرگذار و دلنشینی ندیده‌ام. زیاد هم دیده‌ام و از خیلی‌هاشان هم لذت برده‌ام: فیلم‌هایی از کیشلوفسکی، تارکوفسکی، کوبریک و آلتمن، جارموش و لینچ، وودی آلن و برادران کوئن، فیلم‌های اولیه‌ی اسکورسیزی و تارانتینو و کوپولا، سینمای نوی آمریکای جنوبی، و... ولی نمی‌توانم یکی از آن‌ها را جای یکی از فیلم‌های فهرست بگذارم. لذتی که از دیدن آن‌ها برده‌ام با این‌ها نبرده‌ام. اگر هم جایگزینی باشد باز هم از همان شصت سال اول است: سرگیجه، دزدان دوچرخه، پاتر پانچالی (ساتیاجیت ری، 1955)، روکو و برادرانش، خوشه‌های خشم، آپارتمان، و... و فیلم‌های دیگری از سینمای نئورآلیستی ایتالیا و موج نوی فرانسه، سینمای اروپای شرقی سابق، سینمای آمریکای دهه‌های چهل و پنجاه، سینمای ژاپن و غول‌هایش، بونوئل، برسون و و و و... این‌ها برایم عزیزتر و خاطره‌انگیزتر است.
بنابراین، با اجازه‌ی نسل جوان نویسندگان و منتقدان سینمایی، فهرست فیلم‌های محبوب خود را تکرار می‌کنم. با این‌ها بیش‌تر حال می‌کنم:

   خارجی
(به‌ترتیب الفبا)
• توت‌فرنگی‌های وحشی
• جاده
• جنرال
• داستان توکیو
• رزمناو پوتمکین
• زمین می‌لرزد (لوکینو ویسکونتی، 1947)
• زیستن (آکیرا کوروساوا، 1952)
• عصر جدید
• مصیبت ژاندارک
• همشهری کین

علیرضا معتمدی
   ایرانی
• هامون
• خشت و آینه
• کندو
• چشمه
• تنگنا
• سوته‌دلان
• شب قوزی
• مرگ یزدگرد
• شازده احتجاب
• قیصر
و بن‌بست، مهر گیاه، آقای هالو، اجاره‌نشین‌ها، لیلا، شب یلدا، کاغذ بی‌خط، لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند، فرار از تله، حسن کچل

   خارجی
• آمارکورد
• ازنفس‌افتاده
• آنی هال
• محاصره‌شده
• رقصنده در تاریکی
• بزرگ‌راه گم‌شده
• ماهی بزرگ
• بازگشت (آلمودووار)
• بیلیاردباز
• کازابلانکا
و چشم‌های تمام‌بسته، ای برادر، کجایی؟، مؤسسه‌ی هیولاها، بربادرفته، استاکر، جاده، سرنوشت شگفت‌انگیز آملی پولن، با او حرف بزن، رؤیایی‌ها، دورز (آلیور استون، 1991)
* -1 عصر دی‌وی‌دی‌ها فقط زندگی‌مان را عوض نکرده، سلیقه‌مان را هم تغییر داده است. ده سال پیش دست‌کم نیمی از این فهرست ده‌تایی سینمای جهان بی‌بروبرگرد جایگاه ماجرا و آگراندیسمان آنتونیونی و ایثار و آندری روبلوف تارکوفسکی و مهر هفتم و توت‌فرنگی‌های وحشی برگمان بود. امروز اما ضمن حفظ حرمت «کلاسیک‌ها» یا «دیگر کلاسیک شده‌ها» سیاهه‌ام را به آن فیلم‌هایی اختصاص داده‌ام که برای دوباره و چندباره دیدن‌شان درنگ نخواهم کرد؛ صادقانه می‌پرسم کدام‌مان حاضریم سالی چندین‌بار این قبیل «فیلم‌های روشنفکرانه و هنری» را تماشا کنیم؟ در حالی که به نظر می‌رسد نخستین ویژگی سیاهه‌ی «فیلم‌هایی برای همه‌ی عمر» این است که هرگز و در هر فرصتی برای چندین‌‌باره دیدن‌شان درنگ نخواهیم کرد. انقلاب سینمای خانگی باعث شده که اتاق نشیمن هر کدام از ما تبدیل به سینماتِک کوچولویی شود برای مرور شاهکارهای نامدار عالم سینما. اما حقیقت این است که باید تمایز میان «کلاسیک»‌ها و فیلم‌هایی را که مطابق طبع و ذائقه و سلیقه‌مان هستند به رسمیت بشناسیم. و فهرست برگزیدگان من براساس چنین تمایزی شکل گرفته است.
-2 این دوباره و چندباره دیدن‌ها که از صدقه‌ سر انقلاب کذایی دی‌وی‌دیایی میسر شده یک مزیت بزرگ دیگر هم دارد، و آن این است که نظر آدم را درباره‌ی بعضی فیلم‌ها از زمین تا آسمان تغییر می‌دهد. فیلمی که زمانی بسیار جنجال و سر و صدا به پا کرد یا تحت تأثیرت گذاشت، اکنون پس از سال‌ها آزمون زمان را تاب نیاورده و کهنه و کسالت‌بار به نظر می‌رسد. یا برعکس، فیلمی که روزی در جمع رفقای هم‌نظر به شوخی دوستدارانش را در دسته‌ی دوم گروه‌بندی من‌درآوردی (انسان‌ها به دو گروه خوش سلیقه و طرفداران این فیلم تقسیم می‌شوند) جای داده بودی، پس از یکی از همین بازبینی‌ها تبدیل به یکی از بهترین فیلم‌های عمرت می‌شود. نقداً کاغذ بی‌خط که در زمان نمایش عمومی‌اش تصور می‌کردم فیلمی بسیار بد، متظاهرانه و گنگ و الکن است، اکنون به نظرم یکی از بهترین فیلم‌های پس از انقلاب است به دلیل ظرایف، نگاه عمیق و به دور از شعارزدگی‌ها همراه با طنزی شیرین و شدیداً خاص.
در دسترس بودن نسخه‌های جدید و با کیفیت فیلم‌های مختلف تاریخ سینما (فارغ از کیفیت یا نظری که درباره‌شان داریم)، فرصت تجدید نظر را در آرا و سلیقه‌های گذشته‌مان فراهم می‌کند. فرصتی که همچون گوهری دیریاب چند سالی‌ست ما را در معرض اقدامی شجاعانه قرار داده که در شرایط عادی ممکن بود هرگز با این کیفیت و این کمیت رخ ندهد. چیزی درست از سنخ تجدید نظر در آراء گذشته که اغلب تا مجبور نشویم دست به کار آن نمی‌شویم.
-3 پیش‌تر از داوری زمان نوشتم. اما این قضاوت بی‌رحمانه روی دیگری هم دارد. بی‌گمان برای وارد کردن نام فیلمی به چنین فهرست عزیز – و شدیداً محدودی – همان اندازه که به عنصر احساسات و عقل بها می‌دهیم باید توان کنار گذاشتن هیجان‌های مقطعی و ذوق‌زدگی‌مان را داشته باشیم. بنابر همین استدلال است که تا چند سالی نگذرد هنوز مطمئن نیستم که فیلم درخشانی هم‌چون درباره‌ی الی... می‌تواند از آزمون دشوار زمان سربلند بیرون بیاید و به این فهرست کوچک راه پیدا کند؟ یا به همان سرنوشتی دچار می‌شود که بسیاری از فیلم‌هایی که زمان ساخته شدن‌شان مجبورمان کردند تعبیر «یکی از بهترین فیلم‌های این‌سال‌ها» را درباره‌شان به کار ببریم؟ فیلم‌هایی هم‌چون بوتیک، نفس عمیق، روبان قرمز و... که زمان ـ دست‌کم به من ـ ثابت کرد اغلب آن ستایش‌ها ناشی از هیجان بود تا ملاک‌های استاندارد سینمایی. گرچه در خوب بودن این فیلم‌ها تردیدی وجود ندارد، اما تفاوت هست میان یک فیلم خوب با فیلمی برای همه‌ی عمر.
-4 [ ... ]
این کروشه‌های باز و بسته را با همین سه نقطه‌های خوانایش داشته باشید تا بالاخره روزی مجال نوشتن از چهارمین نکته‌ی حائز اهمیت در انتخاب این فهرست فراهم شود.
-5 فقط ده فیلم؟ هرجور که فکرش را بکنید انتخاب فقط ده فیلم از میان خیل عظیم بهترین‌های عمر کاری دشوار و به‌شدت بی‌رحمانه است. بی‌اغراق یک ماه و هر روز دست‌کم یک ساعت مشغول تهیه‌ی فهرست فیلم‌های محبوب و خط زدن و بالا و پایین کردن‌شان بودم تا به این ده فیلم برسم. گرچه درباره‌ی فیلم‌های ایرانی کار چندان سختی نداشتم و تکلیف خیلی زود روشن بود، اما در مورد بهترین فیلم‌های خارجی تمام عمر... شک ندارم خیلی زود فیلم‌های دیگری به یادم خواهد آمد که می‌توانستند در این فهرست جایی برای خود داشته باشند. اما خب لذت این بازی هم به همین دشواری انتخابش است.
-6 شخصاً ترجیح می‌دادم در فهرست ده فیلم خارجی‌ام، نام ده فیلمساز بزرگ و اثرگذاری را بنویسم که با فیلم‌های‌شان سلیقه و نگاه و شعور سینمایی‌ام را ساخته‌اند. کسانی که هرکدام از فیلم‌هایشان بی‌شک شاهکاری ماندگار در تاریخ سینماست، اما هرچه سعی کردم دیدم، تک فیلم‌هایی هستند که عزیزتر و محبوب‌تر از شاهکارهای این فیلمسازان بزرگند. اما تردید نداشته باشید که اگر پای «مجموعه‌ی فیلم‌ها» در میان بود، فهرست ده‌تایی‌ام چیزی بسیار شبیه به آیتم شماره‌ی هفت از کار در می‌آمد.
-7 آنتونیونی، برگمان، تارکوفسکی، کوروساوا، برتولوچی، کوبریک، فلینی، چاپلین، بیلی وایلدر، بونوئل.
گرچه باز باید وودی آلن را هم یک‌جوری‌هایی میان این اسم‌ها جا بدهم، یا باستر کیتن، آلمودووار، برادران کوئن، برادران مارکس و ... می‌بینید؟ هرجور که فکرش را بکنید باز هم جا کم می‌آید.
-8 شاید باید یک فهرست ده‌تایی هم از فیلمسازان ایرانی درست کنم: داریوش مهرجویی، علی حاتمی، امیر نادری، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، رخشان بنی‌اعتماد، عباس کیارستمی، فریدون گله، پرویز صیاد و کیومرث پوراحمد.
-9 بسیار دوست داشتم نام چند فیلم کوتاه، نیمه‌بلند یا مستند را هم به فهرست فیلم‌های ایرانی‌ام اضافه کنم: خانه سیاه است، توفان سنجاقک (شهرام مکری، 1382)، دختردایی گم شده، باد جن که به نظرم با هر ملاک و معیاری جزو بهترین‌های تاریخ سینمای ایران هستند. اما ترجیح دادم سیاهه‌ام را به فیلم‌های سینمایی محدود کنم تا مجبور نشوم سریال‌های تلویزیونی دایی جان ناپلئون، هزار دستان، روزی روزگاری و قصه‌های مجید را که هرکدام به‌تنهایی یک سر و گردن از بسیاری از فیلم‌های سینمایی این فهرست ده‌تایی بالاتر ایستاده‌اند و بسیار اثر گذارتر و بادوام‌تر از اغلب آن‌ها بوده‌اند به بهانه‌ای در میان منتخبانم جا دهم. محدودیت همیشه هم بد نیست.

حسین معززی‌نیا
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• لیلا
• خشت و آینه
• گوزنها
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• ناخدا خورشید
• شرم (کیومرث پوراحمد، 1372)
• نیاز
• بازمانده
• شوکران
• خیلی دور، خیلی نزدیک

   خارجی
(بدون ترتیب)
• بچه‌ی رزمری
• سرگیجه
• پدرخوانده 1 و 2
• بری لیندون
• جاده
• سانشوی مباشر
• دکتر ژیواگو
• داستان عامه‌پسند
• بل دوژور
• سلین و ژولی قایق‌سواری می‌کنند
بازی انتخاب ده فیلم عمر، هر سال که از عمر تاریخ سینما می‌گذرد دشوارتر و ناممکن‌تر می‌شود. چه‌طور ممکن است بشود حاصل صدوپانزده سال فیلم‌سازی را با برگزیدن ده فیلم جمع‌بندی کرد؟ به همین دلیل تصور می‌کنم انتخاب‌های‌مان بیش از پیش، محدود به فیلم‌هایی خواهد شد که واقعاً دوست‌شان داریم، نه فیلم‌هایی که آنها را «مهم» می‌دانیم. من می‌دانم که دوران سینمای صامت پر از جواهرانی مثل باد و مصیبت ژاندارک است. و می‌دانم که همشهری کین، قاعده‌ی بازی و آواز در باران تا چه اندازه گران‌قدرند. اما چاره چیست، وقتی که مجبوریم فقط ده فیلم انتخاب کنیم؟ این بازی بیش از همیشه، شبیه یک جور جنایت شده، جنایتی که مرا ناچار کرده سنگدلانه گروه خشن، نامه‌ی زنی ناشناس، شاهین مالت، گوپی سرخ‌دست (ژاک بکر، 1943)، مرد سوم، هفت سامورایی، جنگل آسفالت، جویندگان، توت‌فرنگی‌های وحشی، ماجرا، خوب، بد، زشت، مردی برای تمام فصول، آمارکورد، دسته‌ی جداگانه (ژان‌لوک گدار، 1964)، بانی و کلاید، آنی هال، مکالمه و حتی سامورایی را کنار بگذارم تا بتوانم به فهرست ده‌تایی‌ام برسم. و ناچار شده‌ام تعدادی از شاهکارهای ده‌پانزده سال اخیر مثل منبع موثق، بازگشت (آلمودووار) یا درخشش ابدی ذهن بی‌آلایش را هم در نظر نگیرم. ترجیح می‌دهم فهرست طویل و بلندبالای «و بعد...» هم نداشته باشم؛ قاعده‌ی این بازی فقط ده فیلم است و لزومی ندارد فهرستی از فیلم‌های حذف‌شده را ردیف کنم، هرچند که خیلی برایم عزیز باشند.

مسعود مهرابی
فیلم‌ها: ...
توضیح: ...


احمد میراحسان
   ایرانی
• گزارش
• خانه‌ی دوست کجاست
• مشق شب
• کلوزآپ، نمای نزدیک
• زندگی و دیگر هیچ
• زیر درختان زیتون
• طعم گیلاس
• باد ما را خواهد برد
• پنج (کیارستمی، 1382) و ده
• شیرین (کیارستمی، 1387)
و حاجی آقا ـ آکتر سینما، خشت و آینه، گاو، چشمه، یک اتفاق ساده، گوزنها، حاجی واشنگتن، مرگ یزدگرد، بادکنک سفید، دونده...، بودن و نبودن، گیلانه، به همین سادگی، بوتیک، درباره‌ی الی...، ...

   خارجی
• لانسلو دولاک (روبر برسون، 1974)
• سکوت
• جاده
• افسون آرام بورژوازی
• کسوف
• داستان توکیو
• درسو اوزولا (آکیرا کوروساوا، 1975)
• هیروشیما عشق من
• ازنفس‌افتاده
• آینه
و همه‌ی فیلم‌های دیگری که نمی‌دانم چرا باید حذف شوند: مصیبت ژاندارک و انجیل متی یا شاهکارهایی از رنوار، ولز، روسلینی، ویسکونتی، کوزینتسف، زینه‌مان، پولانسکی، اسکورسیزی، آنگلوپولوس، کوپولا، کیشلوفسکی، کلود سوته، گونسالس اینیاریتو، وودی آلن و... که نامشان را برای جلوگیری از طولانی‌تر شدن این نوشته تکرار نمی‌کنم. اما مایلم نکته‌ای را ناگفته نگذارم. حالا که فیلم‌های برگزیده‌ام را باز می‌نگرم با ناتوانی و تردید از خود می‌پرسم چرا این؟ چرا آن دیگری‌ها که دوستشان داشته‌ام و با آن‌ها زیسته‌ام نه؟
نیز به خودم می‌گویم این انتخاب، دست‌کم، گواهی بر منش ارتجاعی توست، احمد! همچنان متوقف در گذشته‌ای، همچنان این فیلم‌های روزگار سپری‌شده برایت برتر از آثاری هستند که طی سه دهه‌ی اخیر ساخته شده‌اند و همواره برایت سایه‌ی کمرنگ شاهکارهای خاطره‌انگیز گذشته بوده‌اند.
می‌توانستم دروغ بگویم و بهترین‌های سه دهه‌ی اخیر را که اندک هم نیستند معرفی کنم. پنهان را دوست دارم و به نحو باورنکردنی راه مالهالند و بزرگ‌راه گم‌شده و شکستن امواج و رنگ آبی را. حتی می‌شد برای بدیع‌تر بودن از تران آن هونگ، فرانسوا اوزون، آکی کوریسماکی، آلمودووار، گونسالس اینیاریتو، کلود سوته، کونچالوفسکی، کیتانو، نانی مورتی، با خودنمایی و ناراستی فیلم‌هایی را گوشزد کنم که واقعاً از پاره‌ای لذت برده‌ام. آماتور (هال هارتلی، 1994)، روشنایی‌های غروب (آکی کوریسماکی، 2006)، ای برادر، کجایی؟، داستان عامه‌پسند، چشمپوشی‌ناپذیرند، ... اما راستش هیچ‌یک برایم شیرینی فیلم‌های جوانی خودم را ندارند.

امید نجوان
* چشم‌ها بسته...چشم‌ها باز! در فاصله‌ی دو پلک، آن‌چه به ذهن جاری می‌شود انبوهی از بهترین فیلم‌هایی است که بخشی از عمر من با زندگی مجازی آن‌ها همدوش و همسایه بوده است. فیلم‌هایی که دست‌کم چند سری ده‌تایی (از هر ژانر) را شامل می‌شوند. اما چه می‌توان کرد؟ قاعده‌ی بازی، انتخاب ده فیلم از میان تمام آن‌هاست. فیلم‌هایی که ملاک انتخاب‌شان تأثیرگذاری عمیق‌ بر روح و جان من بوده، نه مصلحت‌های برآمده از برخی دیدگاه‌ها و نگره‌ها.
و نتیجه همین‌هاست که در پی می‌خوانید.

   ایرانی
(به‌ترتیب الفبا)
• آژانس شیشه‌ای
• اون شب که بارون اومد
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• بچه‌های آسمان
• بودن یا نبودن
• دستفروش
• دونده...
• گاو
• گوزنها
• سوته‌دلان

   خارجی
(به‌ترتیب الفبا)
• بابل
• بیمار روانی
• پاریس، تکزاس
• جاده
• سینما پارادیزو
• شکستن امواج
• فانتازیا
• فیلمی کوتاه درباره‌ی عشق
• کازابلانکا
• مزد ترس

اصغر نعیمی
   ایرانی
(بدون ترتیب)
• قیصر
• بن‌بست
• دایی‌جان ناپلئون
• کندو
• گنج قارون
• فرار از تله
• حاجی واشنگتن
• ناخدا خورشید
• کلوزآپ، نمای نزدیک
• هامون
و دشنه، پنجره، رضا موتوری، جوجه فکلی، شبح کژدم، دندان مار، اجاره‌نشین‌ها، کمیته‌ی مجازات

   خارجی
• بیلیاردباز
• هفت سامورایی
• داستان توکیو
• گروه خشن
• بدنام
• روزی روزگاری در آمریکا
• هفت
• چشم‌های تمام‌بسته
• داستان عامه‌پسند
• غرامت مضاعف
و آنی هال، راننده‌ی تاکسی، ج. ف. ک.، پستچی همیشه دو بار زنگ می‌زند (رافلسن)، آپارتمان، خداحافظی طولانی (رابرت آلتمن، 1973)، غریزه‌ی اصلی، سازشکار، 21 گرم، خوب، بد، زشت، بی‌وفا (لاین)

حمید نفیسی
   ایرانی
• خشت و آینه
• کلوزآپ، نمای نزدیک
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• گاو
• حاجی‌آقا ـ آکتر سینما
• بانوی اردیبهشت
• مغول‌ها
• شازده احتجاب
• ناصرالدین شاه آکتور سینما
• دونده...

   خارجی
• مردی با دوربین فیلم‌برداری
• راشومون
• توت‌فرنگی‌های وحشی
• همشهری کین
• تعطیلی آخر هفته (ژان‌لوک گدار، 1967)
• راه
• وقایع سال‌های آتش زیر خاکستر (محمدالاخضر حمینه، 1975)
• تانگوها: تبعیدی گاردل (فرناندو سولاناس، 1985)
• بدون آفتاب (کریس مارکر، 1982)
• کازابلانکا
• آواز در باران
• بری لیندون
• آماده برای عشق
• ژان دیلمان، شماره‌ی 23 که دو کومرس، 1080 بروکسل (شانتال آکرمان، 1975)

خسرو نقیبی
   ایرانی
• گوزنها
• لیلا
• کاغذ بی‌خط
• شوکران
• درباره‌ی الی...
• بی‌تا
• به رنگ ارغوان (ابراهیم حاتمی‌کیا، 1383)
• گزارش
• دلشدگان
• کلاغ

   خارجی
• چشم‌های تمام بسته
• پدرخوانده 2
• کازابلانکا
• مخمصه
• لولیتا (ایدریان لاین، 1997)
• ویکی کریستینا بارسلونا (وودی آلن، 2008)
• نابودگر 2: روز جزا
• سکوت بره‌ها
• همشهری کین
• بدنام

* یک: سینما نفس می‌کشد، زنده است. مرثیه‌خوانی‌های برخی، هیچ تأثیری بر کیفیت سینمای این سال‌ها نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
دو: نمی‌دانم انتخاب این تعداد فیلم‌های دهه‌ی نود میلادی و دهه‌ی هفتاد خورشیدی به دلیل رخدادش در سال‌هایی‌ست که تازه سینما را برای خودم کشف کرده بودم و نوشتن را، یا نه؛ اما به هر حال فیلم‌های دیگر مقدم بر این انتخاب‌ها نبودند و هنوز این‌ها فیلم‌های محبوب‌ام هستند. در مورد غیبت اروپایی‌ها هم داستان همین است. کارخانه‌ی رؤیاسازی برای‌ام معنای سینماست و این از همان تربیت دهه‌ی نودی می‌آید. برای هر کس سینما یک تعریف دارد و من این فیلم‌های خوش‌ساخت و خوش‌آب‌ورنگ را به عنوان انتخاب‌های همه‌ی عمر، به تصاویر مغشوش و افسارگسیخته‌ی خارج از چارچوب ترجیح می‌دهم.
سه: بازی «یک فیلم از یک فیلمساز» را اینجا هم مثل همه‌ی فهرست‌های ده‌تایی دیگر این سال‌ها که نوشته‌ام رعایت کرده‌ام چون در آن شکل، انتخاب، میان بهترین فیلمسازهای زندگی می‌شود و نه فیلم‌ها. بنابراین هم در ایرانی‌ها و هم در فرنگی‌ها، آن فیلم از فیلمساز را انتخاب کرده‌ام که برای‌ام محبوب‌ترین بوده است اگر نه ـ حداقل ـ میان خارجی‌ها عدد فیلم‌های کوبریک و در داخلی‌ها فیلم‌های کیمیایی خیلی بیش از این‌ها می‌شد.
چهار: اما حسرت‌ها... بسیار زیاد است ولی نمی‌توانم از دو فیلم ایرانی و دو فیلم فرنگی که قطعاً باید در دو فهرست بالا باشند اما فیلم‌های عزیزتری جای‌شان نشسته‌اند نام نبرم. جویندگان از فورد بزرگ و هوش مصنوعی که تلاقی نگاه کوبریک با اسپیلبرگ است و عاشقانه دوست‌اش دارم. در ایرانی‌ها هم دو فیلم سرایدار و پنجره به دلایل متعدد برای‌ام بی‌نهایت عزیزند و جای‌شان اینجا خالی‌ست. برای یک فیلمساز همچنین حسرتی را دارم: رسول ملاقلی‌پور که دنیای شخصی‌اش را دوست داشتم و یک فیلم در این فهرست، نمی‌توانست نشان علاقه‌ای باشد که به او و سینمایش داشتم.
و پنج: باید زمان بگذرد تا مطمئن شوم حس‌ام به تاوان (جو رایت، 2007) و شوالیه‌ی تاریکی درست است یا نه. در فهرست بعدی شاید این دو فیلم جای دو فیلم از فهرست بالا را بگیرند. در مورد ایرانی‌ها هم هنوز از حس‌ام به فیلم خودمان چه کسی امیر را کشت؟ فاصله نگرفته اما مطمئن‌ام، زمان، ارزش‌های این یکی را هم بیشتر مشخص خواهد کرد.

جهانبخش نورایی
انتخاب نکنم، سنگین‌ترم!
* دو دسته آدم هستند که بدون تحلیل و با دوسه کلمه درباره‌ی یک چیز قضاوت قطعی می‌کنند: آن‌ها که خیلی می‌دانند و آن‌ها که هیچ نمی‌دانند. من جزو دسته‌ی اول نیستم و سعی می‌کنم جزو دسته‌ی دوم هم نباشم. پس چگونه می‌توانم در میان این همه فیلم که دیده‌ام و هر کدام رنگ و جلوه و دلبری‌های خود را دارند، به‌سادگی بگویم که ده تای برتر کدامند؟ اگر چند باری هم در این نوع نظرخواهی‌ها دخالت کرده‌ام یا از سر خودبینی برآمده از نادانی بوده و یا پافشاری دوستان و رودربایستی خاص ایرانی‌جماعت مرا به میدان کشانده. اصولاً ترجیح می‌دهم به جای ردیف کردن ده اسم جلوی ده عدد، درباره‌ی فیلم دلخواهم بنویسم و ـ بی‌آن‌که برتری آن را به رخ فیلم‌های دیگر بکشم ـ بگویم چرا دوستش دارم و لطف و دلچسبی‌اش از چه مایه می‌گیرد. البته انتخاب نکردن بهترین‌های سینمای ایران یک حسن هم برای آدم‌های محافظه‌کار دست‌به‌عصا دارد. فیلم‌سازانی که تو را می‌شناسند و سلام‌وعلیکی دارند و سر سفره‌ی هم نشسته‌اید گمان می‌کنند چون اظهار نظر نکرده‌ای پس حتماً فیلم‌های آن‌ها را هم دوست داری و تا ابد در نهانخانه‌ی دل تو جا گرفته‌اند. اهل تفکر نیز ممکن است سکوت و پرهیز از داوری را به حساب علم و کمال تو بگذارند و تصور کنند مانند بوعلی سینا نوک پیکان دانش تو دل افلاک را شکافته و حالا به چنان اوجی از معرفت رسیده‌ای که «بدانی همی که نادانی»!. با این وصف، برای آدم عاقل عیالوار گنجشک‌روزی، انتخاب کردن مساوی با دشمن‌تراشی‌ست و اساساً سری را که درد نمی‌کند دستمال نمی‌بندند.
بهزاد رحیمیان گفت حالا که نمی‌خواهی انتخاب کنی، اقلاً بنویس که چرا؟ این توضیح را، علاوه بر این‌که نشان می‌دهد بنده هنوز در قید حیات هستم، به همین دلیل عرض کردم.

یاشار نورایی
   ایرانی
• خشت و آینه
• چشمه
• قیصر
• کندو
• گوزنها
• گاو
• حاجی واشنگتن
• مرگ یزدگرد
• هامون
• خانه‌ی دوست کجاست
و دایی جان ناپلئون به عنوان محبوب‌ترین اثر بصری ایرانی.

   خارجی
• آینه
• ایوان مهیب
• طلوع
• حرص (اریک فون استروهایم، 1924)
• بروبچه‌های اون بالا
• آتالانت
• کفش‌های قرمز (مایکل پوئل و امریک پرسبرگر، 1948)
• نشانی از شر
• انجیل متی و آکاتونه (پی‌یر پائولو پازولینی، 1964 و 1961)
• روزی روزگاری در آمریکا و تیغ‌رو

* فیلم‌هایی را انتخاب کرده‌ام که از صافی زمان گذشته باشند. در انتخاب 9 و 10 میان دو فیلم تردید داشتم و به همین دلیل نام هر دو فیلم را آورده‌ام.

پرویز نوری
   ایرانی
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• گوزنها
• گاو
• سوته‌دلان
• زیر درختان زیتون
• ساز دهنی
• اجاره‌نشین‌ها
• بچه‌های آسمان
• شهر زیبا
• زمانی برای مستی اسبها
و طلای سرخ، هامون، مادیان، شیرین

   خارجی
• سرگیجه
• دکتر ژیواگو
• مکانی در آفتاب
• همشهری کین
• جیب‌بری در خیابان جنوب
• جانی گیتار
• پیک‌نیک (جاشوآ لوگان، 1955)
• چهار سوار آخرالزمان (وینسنت مینه‌لی، 1962)
• ریو براوو
• پدرخوانده 1 و 2
و ال سید، سانست بولوارد، سرزمین کلرادو، ماجرا/ شب/ کسوف، هشت‌ونیم، روکو و برادرانش، کلمانتاین عزیز من، از این‌جا تا ابدیت، گروه خشن و دزد بغداد

عباس یاری
   ایرانی
(بدون ترتیب)
قبل از انقلاب
• گاو [و آقای هالو]
• فرار از تله [و پنجره]
• کندو [و دشنه]
• دایی جان ناپلئون
• گوزنها [و قیصر]
• بن‌بست
• گنج قارون
• تپلی
• ضربت
• سوته‌دلان

بعد از انقلاب
• ناخدا خورشید
• هامون [اجاره‌نشین‌ها و لیلا]
• ناصرالدین شاه آکتور سینما [و گبه]
• بچه‌های آسمان [و پدر (مجید مجیدی، 1375)]
• شبح کژدم [و بودن یا نبودن]
• خیلی دور، خیلی نزدیک
• باشو، غریبه‌ی کوچک [و شاید وقتی دیگر...]
• چهارشنبه‌سوری [و درباره‌ی الی...]
• قصه‌های مجید
• آژانس شیشه‌ای [و ارتفاع پست]
و کلوزآپ، نمای نزدیک، درخت گلابی، لیلی با من است، سارا، نرگس، روسری آبی، مادیان، سازدهنی، دندان مار، طعم گیلاس، یک بار برای همیشه، پرده‌ی آخر و نفس عمیق

   خارجی
• هفت سامورایی
• داستان توکیو
• پنجره‌ی عقبی [و بدنام، پرندگان]
• دزدان دوچرخه
• سینما پارادیزو
• پل‌های مدیسن کانتی
• ایرما خوشگله [و آپارتمان]
• روزی روزگاری در آمریکا
• دیوانه‌ای از قفس پرید
• پاریس، تکزاس
و دیکتاتور بزرگ، روکو و برادرانش، گربه روی شیروانی داغ، خوشه‌های خشم، پول، ویریدیانا، نشانی از شر

صفی یزدانیان
   ایرانی
• باشو، غریبه‌ی کوچک
• لیلا
• سوته‌دلان
• گزارش
• رگبار
• دایره‌ی مینا
• بودن یا نبودن

   خارجی • پاریس، تکزاس
• آینه
• رنگ قرمز
• سرگذشت آدل ه‍ .
• فانی و الکساندر
• اول بهار (یاسوجیرو اوزو، 1956) یا آخر بهار یا پایان تابستان یا داستان توکیو یا آخر پاییز (اوزو، 1960) یا بعدازظهری پاییزی یا...
• جنایت و جنحه
• پدرخوانده 2
• فهرست شیندلر
• اشک‌ها و لبخندها (نسخه‌ی فارسی آوای موسیقی)

* اهمیت این را که چه می‌بینم یا چگونه می‌بینم راستش نفهمیدم، یعنی اهمیتش برای خواننده‌ی احتمالی‌اش چیست؟ وگرنه که، چنان که جایی دیگر هم به این گفته‌ی «هملت» برگشته بودم، در این پوسته‌ی گردویی که درون‌اش محبوس‌ایم، بی‌شک پروردگار جهان‌ایم. همین را البته می‌شد در باره‌ی این فهرستِ دوست‌داشته‌ها هم گفت، که وسواس عکس گرفتن با این جاودانگیِ ناچیز نگذاشت. اما شاید بشود این را گفت که چقدر این روزها به حال وودی آلن غبطه می‌خورم، که وقتی پریشان است به سینما می‌رود، به تماشای برادران مارکس، و خود را در گروچوی محبوب‌اش غرق می‌کند. اما حالا که کاری از دست‌شان بر نمی‌آید، مثل آن‌جا که بچه‌های «فن تراپ» می‌فهمند وقت‌هایی هم در زندگی هست که از آواز جادوییِ "چیزهای دل‌خواهم" هم کاری برنمی‌آید.

اصغر یوسفی‌نژاد
   ایرانی
• سارا
• ناصرالدین شاه آکتور سینما
• زیر درختان زیتون
• زندگی در مه (بهمن قبادی، 1377)
• عروسی خوبان
• درباره‌ی الی...
• بودن یا نبودن
• شاید وقتی دیگر...
• رنگ خدا
• سفیر (فریبرز صالح، 1362)

   خارجی
• کازابلانکا
• سرگیجه
• همشهری کین
• هفت سامورایی
• توت‌فرنگی‌های وحشی
• آقای لینکلن جوان
• دزدان دوچرخه
• آپوکالیپتو
• اسپارتاکوس
• خوب، بد، زشت

فیلم‌هایی که از نخستین تماشای آن‌ها لذت برده‌ام و الان مهم نیست که نظرم در موردشان چیست.
این فهرست می‌تواند ادامه داشته باشد.

فراخوان اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون

آرشیو