نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » نقد و بررسی1393/10/13


صدای سخن عشق

برداشت اول (۱1): نگاهی به فیلم «تئوری همه چیز»

هومن داودی

 

تئوری همه چیز / The Theory of Everything
کارگردان: جیمز مارش. فیلم
نامه: آنتونی مککارتِن بر اساس کتاب «سفر به ابدیت: زندگی من با استیون» نوشته‌ی جین وایلد هاوکینگ. مدیر فیلمبرداری: بنوآ دلوم. موسیقی: یوهان یوهانسون. تدوین: جینکس گادفری. بازیگران: ادی رِدمِین (استیون هاوکینگ)، فلیسیتی جونز (جِین وایلد هاوکینگ)، چارلی کاکس (جاناتان هلیر جونز)، امیلی واتسن (ایزوبل هاوکینگ)، سایمن مکبرنی، هری لوید، دیوید تیولیس، استیون هاوکینگ (فقط صدا). محصول 2014 انگلستان، 123 دقیقه.
استیون هاوکینگ (متولد 1942، فیزیک‌دان نظری، کیهان‌شناس و نویسنده‌ی نابغه‌ی انگلیسی) جوان که در دانشگاه کمبریج تحصیل می‌کند به جین وایلد، دانشجوی ادبیات که یکی از دوستان خواهرش است، دل می‌بازد و سرانجام با او ازدواج می‌کند. هاوکینگ به‌واسطه‌ی اختلال شدیدی در کارکرد نورون‌‌های عصبی‌اش که وقتی 21 سال داشت تشخیص داده شده (همراه با این هشدار پزشکان که بیش از دو سال دیگر زنده نخواهد ماند) دچار افسردگی شده و به‌تدریج توان راه رفتن و بعد حرف زدن را از دست می‌دهد، ولی همان طور که خودش بعدها گفت، عشق جین، دلیلی برای زنده ماندن به او می‌بخشد...

با تئوری همه چیز دیگر می‌شود تردیدها را کنار گذاشت و با خیال راحت جیمز مارش را یک قصه‌گوی کلاسیک بزرگ خواند. ظاهراً هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند مانع قصه‌گویی‌های جذاب این فیلم‌ساز دوست‌داشتنی انگلیسی شود؛ نه مستند ساختن درباره‌ی مردی فرانسوی که در دهه‌ی هفتاد از روی تنها یک سیم فاصله‌ی بین دو نوک برج‌های دوقلوی تجارت جهانی را طی کرد (مردی روی سیم)، نه مستندی درباره زبان‌آموزی به یک میمون و وارد کردنش به دنیای انسان‌ها (پروژه نیم)، نه دشواری‌های زندگی چریکی مبارزان ایرلندی و خالی از عاطفه (رقصنده با سایه‌) و نه در این آخری، زندگی شخصی یک انسان استثنایی. کارنامه‌ی فیلم‌سازی مارش سرشار از قصه‌هایی است که به رسم کلاسیک، شخصیت‌هایی چندبعدی و پرورده‌شده دارند، تنگناهای احساسی و اخلاقی درگیرکننده‌ای در دل خود جای داده‌اند و آن قدر جذاب هستند که دنبال‌کردن‌شان جزو لذت‌بخش‌ترین تجربه‌های سینمایی است.
در ادامه‌ی همین مسیر، مارش حالا با فیلمی آمده که ساختنش حتی روی کاغذ هم ترسناک به نظر می‌رسد. شخصیت اول فیلم یک نابغه‌ی مسلم در فیزیک است که دنیا او را می‌شناسد. استیون هاوکینگ علاوه بر این‌که مرزهای دانش بشری را گسترده‌تر کرده یک انسان استثنایی هم هست و با توجه به معلولیت زیادی که دارد، هر لحظه نفس کشیدنش هم یک معجزه است؛ چه برسد به کتاب نوشتن و نظریه دادن. اما مارش هوشمندی به خرج داده و برای مواجهه با این مرد یگانه وارد راهی که شکستش از ابتدا مسجل است نشده. هاوکینگ آن قدر شخصیت منحصربه‌فرد و بی‌تکراری است که تقریباً ناممکن است فیلمی دراماتیک درباره او ساخته شود، به دلایل شهرت و استثنایی بودن او بپردازد و به همان اندازه‌ی استثنایی و بی‌تکرار از کار دربیاید. شاید در مدیوم مستند بشود وجوه پرشمار زندگی این نابغه‌ی مسلم و دلایل متعدد استثنایی بودن او را به تصویر کشید اما برای ساخت یک درام سینمایی وارد شدن به این مسیر به نوعی خودکشی حرفه‌ای می‌ماند. خوش‌بختانه مارش راه پرخطر دیگری – که البته دست‌یافتنی بوده - را در پیش گرفته و به جای تمرکز بر زندگی حرفه‌ای و علمی هاوکینگ، به واکاوی زندگی عاطفی او پرداخته است؛ یعنی دقیقاً تصویری که جز در سینما مجالی برای پدید آمدنش وجود ندارد. فقط در سینماست که می‌شود به خلوت‌های عاشقانه‌ی یک ابرمرد راه یافت، می‌شود هم‌چون یک انسان معمولی از فعالیت‌های روزمره و غیراستثنایی‌اش! تقدیر کرد و کاری کرد تا سینمادوستان با وجهه‌ی نادیده یا کم‌تر دیده‌شده‌ای از یک دانشمند برجسته آشنا شوند. به زبانی دیگر، مارش به جای پیچیدگی‌های ذهنی هاوکینگ به بی‌قراری‌های قلب او پرداخته است.
البته این رویکرد مارش به شخصیت اصلی‌اش هم‌چون تیغی دودم خطرناک است و ممکن بود به مضحکه شدن کل فیلم و تبدیل شدنش به کمدی ناخواسته بینجامد. همسان و همرنگ نشان دادن یک نابغه‌ی بی‌تکرار در حدواندازه‌های انسان‌های معمولی و تصویر کردن عواطف و درونیات او در فضای یک ملودرام عادی، رویکرد هوشمندانه و غافل‌گیرکننده‌ی مارش برای کم نیاوردن در برابر بزرگی شخصیت اصلی‌اش است. این کار شاخص و یگانه‌ای است که سینما از عهده‌اش برمی‌آید. تنها از طریق سینماست که می‌شود هم‌چون ملودرام‌های ارزنده‌ی دیگر، برای هاوکینگ یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی جان‌دار تعریف کرد، تنگناهای پرشمار عاشق شدن و عاشق ماندن را برای او و همسرش برساخت و به جای مقهور شدن در برابر عظمت علمی او، به تصویرسازی خلأهای احساسی و نقطه‌ضعف‌هایش به عنوان یک انسان عادی رسید. اما کلیدی‌ترین نکته در این مسیر این‌جاست که در تئوری همه چیز همسان‌انگاری زندگانی یک نابغه با زندگی یک آدم عادی نه به منظور حقیر یا خفیف جلوه دادن استثنایی بودن او، که در جهت استثنایی نمایاندن زندگی عادی است. به عبارت دیگر، مارش می‌خواهد با تمرکز بر زندگی روزمره و عاشقانه‌ی هاوکینگ، به ستایشی تمام‌وکمال از آن‌چه برسد که به عنوان زندگی عادی و عشق جاری در آن در ذهن داریم؛ و در این راه کاملاً موفق است. اما در اواخر فیلم و جایی که دیگر ناخودآگاه پذیرفته‌ایم که هاوکینگ و مدل زندگی غریب و دشوارش را در قواره‌های یک انسان معمولی ارزیابی کنیم، در سکانسی تکان‌دهنده و با اسلوموشن، فیلم‌ساز دوباره به‌مان رودست می‌زند. او با این سکانس تأثیرگذار به یادمان می‌آورد که مواجهه با این دانشمند و انسان استثنایی، از دریچه‌ی زندگی یک انسان معمولی، فقط یک مسیر موقت برای رسیدن به ستایش‌نامه‌ای درباره انسان بودن و عاشقی کردن بوده است. مسلماً هیچ کس با هیچ روشی نمی‌تواند معجزه‌وار بودن هر لحظه نفس کشیدن هاوکینگ را انکار کند یا آن را به حاشیه براند؛ و ذکاوت مارش این‌جاست که از این موضوع به نفع غنی کردن فضای دراماتیک فیلمش بهره‌برداری کرده است.
همه چیز در تئوری همه چیز در خدمت پیشبرد داستان، بُعد دادن به شخصیت‌ها و گریز از احساسات‌گرایی‌های رقیق است. مارش با استفاده از فوکوس‌کشی‌، کلوزآپ‌های فکرشده و کات‌های به‌جا کاری می‌کند تا شخصیت‌هایی چندبعدی شکل بگیرند و قصه‌ای پراحساس را پیش ببرند. قله‌های دراماتیک کلیشه‌ای و احساسات‌برانگیز به خوددارانه‌ترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده‌اند و تا حد امکان از ترحم‌برانگیز جلوه دادن موقعیت هاوکینگ یا همسرش پرهیز شده است. برعکس هر جا که امکانش بوده شوخی‌های مؤدبانه اما خنده‌دار مخصوص انگلیسی‌ها به کار زده شده تا بیش از پیش فضای فیلم از رقت‌انگیزی و افتادن به دام سانتی‌مانتالیسم سطحی دور شود. حتی مسائل مربوط به دستاوردهای علمی هم به چند شوخی درجه‌ی یک (از همان نوع ناب انگلیسی) محدود شده‌اند تا به فضای سراسر احساس فیلم لطمه و خدشه‌ای وارد نشود. البته در این زمینه به‌هیچ‌وجه نباید نقش‌آفرینی‌های عالی دو بازیگر اصلی یعنی ادی ردمین و فلیسیتی جونز را فراموش کرد که تئوری همه چیز بدون آن‌ها هرگز به چنین کوبندگی عاطفی دست نمی‌یافت. موسیقی متین و گوش‌نواز یوهان یوهانسون و فیلم‌برداری ماهرانه‌ی بنوآ دلوم را هم که اضافه کنیم انگار پازل کامل می‌شود و دیگر دلیل دیگری برای درجه‌ی یک خواندن این فیلم نیاز نیست.
مارش با ساختن مستندهای درجه‌ی یکی که در ابتدای این نوشته ذکرشان رفت، سینمای داستانی را به دل سینمای مستند برد. او حالا با تئوری همه چیز فیلمی داستانی ساخته که در کنار درام قدرتمندش، از فرط نزدیکی و شباهت به واقعیت (به‌ویژه در نمایش احوالات و معلولیت‌های شخصیت اصلی‌اش) به مستند پهلو می‌زند. انگار باید مارش را در زمره‌ی کارگردان‌هایی قرار بدهیم که بین جنبه‌های به‌ظاهر غیرقابل‌امتزاج سینما پل می‌زنند و راه‌های باطراوت و کنجکاوی‌برانگیزی برای فیلم‌سازی پیشنهاد می‌کنند. برای نگارنده، از همین الان شمارش معکوس برای تماشای فیلم بعدی جیمز مارش آغاز شده است. (امتیاز: 8 از 10)  

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: