چه میشود What if
کارگردان: مایکل داوس، فیلمنامه: الن ماستی بر اساس نمایشنامهای از تی.جِی. دا و مایکل رینالدی، بازیگران: دانیل ردکلیف (والاس)، زویی کازان (چنتری)، مگان پارک (دالیا)، محصول 2013 ایرلند و کانادا، 98 دقیقه.
والاس که روابط ناموفق زیادی داشته است، بلافاصله به چنتری علاقهمند میشود. آنها درباره این موضوع با هم بحث میکنند که «چه میشود» اگر دوست صمیمی هر کس، عشق زندگی او هم باشد.
لذتهای همیشگی
کمدیرومانتیکها سهل و ممتنعاند؛ در اوج خواستنی بودن پیشبینیپذیرند و در عین سادگی دشوارند؛ شاید کمتر پیش بیاید که اندیشه یا فلسفهی جدیدی به اندوختههای ذهنی تماشاگرانشان بیفزایند ولی تجربه کردن و دل به دلشان دادن لذتی وصفناپذیر دارد. این فیلمها گاهی چنان حال مخاطبشان را خوب میکنند که انکارش جز ستم به خود و دیگران سودی ندارد. چه میشود با اینکه در ردهی کمدیرومانتیکهای درخشان و فراموشنشدنی قرار نمیگیرد، لحظهها و صحنههای مفرحی کم ندارد که نمیتوان در برابر دوست داشتنشان مقاومت کرد. از سکانس لباس پرو کردن چنتری (زویی کازان) بگیرید تا فصل خندهدار و پراحساس پیکنیک شبانگاهی در ساحل.
درست است که در سراسر فیلم شاهد هیچ گونه غافلگیری یا عدول از الگوهایی نیستیم که عمری چنددههای دارند ولی مسأله اینجاست که از اول هم قرار نبوده چنین اتفاقهایی رخ بدهد. قرار بوده زوج اصلی رابطهی عاشقانهی اصلی به هم بیایند که میآیند، از کنار هم قرار گرفتنشان روی پرده گرما تولید شود که میشود، شخصیتهای مکمل بانمک راه رسیدن این دو به هم را هموار کنند که میکنند و شاید کلیدیتر از همه، تا آخرین لحظه نگران سرنوشت زوج اصلی قصه بمانیم که میمانیم. البته در کنار اجرای کمابیش موفقیتآمیز تمام این پیشفرضهای بنیادین، چه میشود عناصر متفاوتی هم در خود دارد که از انبوه فیلمهای همسنخ جدایش میکند و کیفیتی برتر به آن میبخشد. برای مثال ضلع سوم داستان عاشقانهی اصلی، همچون کلیشههای آزاردهنده، انسانی نابکار یا روانپریش نیست و حتی از جهاتی از هر دو قطب اصلی ماجرا سرتر است! این رویهی هوشمندانه یکی از مهمترین عواملی است که کمک کرده تا دغدغهی به هم رسیدن یا نرسیدن دو عاشقپیشه، تا به انتها پویا باقی بماند. یک تصویرسازی فانتزی ساده اما زیبا هم هست که گهگاه روی تصویرها میآید و علاوه بر کمک شایانی که به پیشرفت روایت میکند تشخصی ویژه به داستانی میدهد که در آن «مسیر» بیشتر از «مقصد» اهمیت دارد.
در نهایت اما، برندهی اصلی دانیل ردکلیف است که دیگر با این فیلم میتواند امیدوار باشد که از سایهی سنگین نقش جاودان هری پاتر بیرون بیاید. درست است که او تلاشهای قابلتقدیری در زن سیاهپوش (جیمز واتکینز، 2012)و عزیزانت را بکش (جان کروکیداس، 2013) متحمل شد تا خود را به عنوان بازیگری که یادآور هری پاتر نیست جا بیندازد، اما نقش والاس میتواند نقطهی عزیمت شایستهای برای او باشد تا از فضای فانتزی هری پاترها فاصله بگیرد. آنچه از او در چه میشود میبینیم بازیگر مسلطی است که جلوی دوربین راحت است، لحن دیالوگگوییاش در لحظههای متفاوت احساسی و کمدی را بهخوبی کنترل میکند و به اندازهی کافی هم جذابیتهای ظاهری دارد تا به عنوان مردی (و نه پسری) عاشقپیشه باورش کنیم. از آن طرف زویی کازان (نوهی الیا کازان بزرگ) را داریم که با تکیهی تام و تمام بر قدرت بازیگریاش، و نه جذابیتهای فیزیکیاش، توانسته همآورد مناسبی برای ردکلیف و جان بخشیدن به گفتوگوهای تروتازه و پینگپونگی بینشان باشد.
بزرگترین اشکالی که در چه میشود به چشم میخورد تلاش زیاده و بیثمر فیلمساز برای هویت بخشیدن به محل وقوع رخدادها (تورنتو) است. آنچه از لابهلای نماها و لانگشاتهای متعددی که از این ابرشهر کانادایی میبینیم، مؤلفهای نیست که تأثیری در روایت داشته باشد یا تشخص ویژهای به آدمها و مکانها بدهد؛ و این در حالیست که خواستهی فیلمساز آشکارا خلاف این بوده است. البته تا زمانی که موتور اصلی فیلم که نطفه بستن و رشد کردن رابطهی عاشقانهی زوج اصلی است کار میکند و تا زمانی که لحظههای کمدی میخندانند، این نوع اشکالها مهم نیست؛ چون میشود با خیال راحت به صندلی تکیه داد، از دنبال کردن سرنوشت دو آدم دوستداشتنی لذت برد و برایشان عاطفه خرج کرد. (امتیاز به فیلم 6 از 10)
عُمَر Omar
نویسنده و کارگردان: هانی ابواسد، مدیر فیلمبرداری: ایهاب اسل، تدوینگران: مارتین برینکلر و ایاس سالمن، بازیگران: آدم بکری (عمر)، لیم لوبانی (نادیا)، ولید اف. زویتر (مأمور رامی). محصول ۲۰۱۳ فلسطین. ۹۶ دقیقه.
عمر یک نانوای فلسطینی است که هر روز از دیوار حائل بالا میرود تا با نادیا، دختری که به او علاقهمند شده، ملاقات کند. عمر شبها به عنوان یک مبارز فعالیت میکند و با دوستان دوران کودکیاش، تارک و امجد، زندگیشان را به خطر میاندازند تا به نیروهای نظامی اسراییلی حمله کنند و به آنها ضربه بزنند. عمر پس از اینکه با دوستانش یک سرباز اسراییلی را از پا درمیآورند، دستگیر میشود و به این شرط آزاد میشود که نقش خبرچین را ایفا کند. او وارد بازی خطرناکی میشود که در آن باید یا جاسوس اسراییلیها باشد یا به دوستانش کمک کند تا عملیاتهای دیگری را انجام بدهند.
دشواریهای بیطرف ماندن
اولین و خطرناکترین گردنهای که فیلمی همچون عمر باید از آن بهسلامت عبور کند، بیطرفی و یکطرفه به قاضی نرفتن است. وقتی فیلمی دربارهی مسألهی بغرنج سرزمینهای اشغالی ساخته میشود، دشوارترین چالشی که فیلمساز با آن روبهروست، جانبداری نکردن از یکی از دو طرف و تقلیل ندادن اثر به یک بیانیهی سیاسی شعارزده است. هانی ابواسد در مجموع توانسته از این مسیر بحرانی بهسلامت گذر کند و با تمرکزی درخور تحسین بر هویت انسانهایی که سالهاست دارند جنگی بهظاهر بیپایان را با گوشت و خونشان حس میکنند، مرثیهای تأثیرگذار سر دهد. ولی جدا از این موارد فرامتنی، نشانههای سینمایی زیادی در عمر هست که خبر از فیلمسازی میدهد که بهخوبی بر ابزار سینما تسلط دارد؛ از قاببندیهای زیبا و فکرشده یا سیالیت جذاب و کارآمد دوربین بگیرید تا نقطهگذاریهای دراماتیک مهندسیشده در فیلمنامه که بهخوبی ریتم فیلم را از آغاز تا پایان حفظ میکنند و ذرهذره حلقهی مصیبت را بر شخصیتها تنگتر و تنگتر میکنند.
همهی این مزایا عمر را به فیلمی تبدیل کرده که حتماً به یک بار دیدن میارزد. ولی در لایههای زیرین فیلم رگههای ناخوشایندی نهفته که جلوی اوج گرفتن و تبدیل شدن آن به یک فیلم درجهی یک را میگیرد. در تناقضی عجیب که توضیح دادنش بهسختی امکانپذیر است، با اینکه فیلمساز تلاشی آشکار برای به تصویر کشیدن وجوه انسانی و نه ایدئولوژیک دو طرف ماجرا و قضاوت نکردنشان به خرج داده، در نهایت و در تمامیت عمر، میل به ترویج خشونت و جنگافروزی جاریست. شاید این مورد جزئی جداییناپذیر از هنرمندی باشد که سالها زیر سایهی شوم جنگی خونبار و بیفرجام نفس کشیده و حالا خواسته و ناخواسته، عصیان و شورش فروخفتهاش به فیلم انسانی و عاشقانهای که ساخته، راه پیدا کرده است. این دیدگاه هرگز نمیتواند بهخودیخود محل اشکال باشد، و اصلاً ایزوله کردن یک هنرمند از محیط زندگیاش، انتظار بیجا و بیهودهای است. ولی در کلیت فیلمی که آشکارا منادی انسانیت است و میخواهد ضایعات و ویرانیهای جسمی و روحی جنگ را نشان بدهد، تشویق به دست به اسلحه بردن و مبارزهی مسلحانه، که به تقویت و امتداد این چرخهی معیوب و خونبار منجر خواهد شد، متناقض مینماید. اینجاست که جهانبینی انساندوستانهی اثر در سایهی آن خشونت و جان به لب رسیدن قابلدرک رنگ میبازد و فیلمساز نمیتواند هیچکدام از دو دیدگاه را تمام کند و به کمال برساند. به این ترتیب، اثرگذاری و قوام هر دو دیدگاه در عمر آسیب میبیند و بهخصوص با توجه به پایانبندی اثر، نمیتوان بیطرفی محض (و البته بسیار دشوار و ایبسا ناممکن) فیلمساز را در قبال شخصیتهای فیلمش باور کرد. (امتیاز به فیلم 6 از 10)