نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای جهان » نقد و بررسی1392/09/13


فیلم‌های روز جهان

نگاهی به سه کمدی جدید

هومن داودی

 

ورلدز اِند The World's End
کارگردان: ادگار رایت. فیلم‌نامه: سایمن پگ، ا. رایت. بازیگران: سایمن پگ (گری)، نیک فراست (اندی)، پدی کُنسیداین (استیون)، ادی مارسان (پیتر)، ماریتن فریمن (الیور)، رزاموند پایک (سام). محصول 2013، 109 دقیقه.
پنج دوست قدیمی که سال‌های طولانی از یکدیگر دور و بی‌خبر بوده‌اند، برای تجدید روزهای خوش گذشته به شهر کوچکی که در آن بزرگ شده‌اند برمی‌گردند. اما اتفاق‌های عجیب‌وغریبی در شهر می‌افتد که جان همه‌ی آن‌ها را به خطر می‌اندازد...

انسانم آرزوست...

در ابتدا و روی کاغذ همه چیز برای شکل گرفتن یک پارودی درجه‌ی یک دیگر مهیاست. گروه سه‌نفره‌ی ادگار رایت، سایمن پگ و نیک فراست که دو پارودی عالی به نام‌های شان مردگان (2004) و پلیس باحال (2007) ساخته‌اند، با ورلدز اِند سه‌گانه‌شان را تکمیل کرده‌اند. هم‌چون دو فیلم دیگر، این‌جا هم با فیلم‌نامه‌ای دقیق، پر از جزییات و سرشار از کاشت و برداشت‌ها مواجهیم که ذره‌ذره و مانند یک پازل جهان معنایی و کلیت اثر را تکمیل می‌کنند. دوباره با فیلم‌نامه‌ای طرفیم که به شکلی فکرشده مهندسی شده و هم‌گرایی نامحسوس دو خط روایی به‌ظاهر نامربوط در بطنش تنیده شده. اما متأسفانه قسمت سوم این سه‌گانه، با همه‌ی لحظات مفرح و خط داستانی نوآورانه‌اش، به قدرت و ماندگاری دو قسمت پیشین نیست.
در شان مردگان دو ژانر کمدی‌رمانتیک و هارور (مشخصاً زیرژانر زامبی) هجو شد و به شکلی ظاهراً ناممکن با هم ترکیب شد. پلیس باحال هجو ژانرهای اکشن و جنایی بود و ضمن آن، ستایشی بر فیلم‌های معروف به «دو رفیق» هم به بهترین شکل در دل اثر تنیده شد. در ورلدز اند هم ژانرهای علمی‌خیالی و هارور برای هجو شدن قابل‌تشخیص است؛ و در کنار آن با مفاهیم بنیادین فیلم‌های معروف به «آخرالزمانی» و فیلم‌های مربوط به «بلوغ» هم شوخی شده است. اما برگ برنده‌ای که دیگر پارودی‌های این گروه را متمایز و درخشان می‌کرد این‌جا غایب است: هجو و ستایش هم‌زمان. در ورلدز اند شوخی‌ها کم‌وبیش کار می‌کنند و لحظات مفرحی می‌آفرینند اما در پس آن‌ها شور و شیفتگی نسبت به نوعی از سینما چندان حس نمی‌شود. درست است که ورلدز اند میراث‌دار فیلم‌هایی از نوع آن‌ها زنده‌اند (جان کارپنتر، 1988)، هجوم ربایندگان جسد، همسران استپفورد و حتی ماتریس (اندی و لانا واچاوسکی، 1999) است اما یک مفهوم خاص جلوه‌ای پررنگ‌تر از هر چیز دیگر در آن دارد: «گذشته» و به تبع آن «نوستالژی». در واقع سازندگان فیلم به جای تمرکز بر یک یا دو ژانر خاص سینمایی، هجو و ستایش هم‌زمان مفهوم «نوستالژی» را در اولویت قرار داده‌اند و در این زمینه کمابیش به موفقیت رسیده‌اند؛ ولی به شکلی طبیعی و قابل‌پیش‌بینی، به دلیل وارد شدن شناسه‌های بومی و خاص چنین رویکردی (در این‌جا حال‌وهوا و فرهنگ حاکم بر شهرهای کوچک و حاشیه‌ای انگلستان) به فضای فیلم، بخش عمده‌ای از تماشاگران نمی‌توانند متوجه شوخی‌ها شوند یا همراهی بی‌چون‌وچرایی را با شخصیت‌های اصلی تجربه کنند. احتمالاً پیامد همین رویکرد است که مبارزه‌های گاه و بی‌گاه شخصیت‌ها با ربات‌ها و مثله شدن مهاجمان توخالی که در ابتدا بامزه به نظر می‌رسند، با تکرار مفرط طراوت‌شان را از دست می‌دهند؛ یا شخصیت‌ها (بجز گری و اندی) عمق و پرداختی درخور پیدا نمی‌کنند و در نهایت بود و نبودشان تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند.
با وجود این نقصان استراتژیک و چندین شوخی کارنکرده و حتی بی‌مزه (مانند پریدن گری از روی موانع)، ورلدز اند آن قدر شوخی‌های خوب و دغدغه‌های جذاب و بدیع در چنته دارد که در مجموع نمره‌ی قبولی بگیرد. پس از نیمه‌شب در پاریس (2011) و تقدس‌زدایی هوشمندانه‌ی وودی آلن از نوستالژی و گذشته‌بازی، حالا در ورلدز اند شاهد یورش بی‌رحمانه‌تری به نوستالژی و سکون و کرختی برآمده از آن هستیم. نگاه انسان‌دوستانه‌ای پشت این فیلم هست که نمی‌شود به‌راحتی از آن گذشت. همه چیز در فیلم بر اساس رابطه‌ای که با «انسان» و اختیارهای ذاتی او پیدا می‌کند معنا می‌شود؛ و این رویکرد منسجم تا جایی پیش می‌رود که به یک پایان‌بندی غافل‌گیرکننده منتهی می‌شود. «انسان» با همه‌ی نقصان‌ها و کمالاتش، رفیع‌ترین و دست‌نیافتنی‌ترین مفهومی است که در جهان‌بینی فیلم دیده می‌شود و این برای یک پارودی درباره‌ی آخرالزمان و روابط احمقانه‌ی دوران بلوغ (و حتی پس از بلوغ) دستاورد کمی نیست. (امتیاز: 6 از 10)

 

ما خانواده‌ی میلر هستیم  We're the Millers
کارگردان: راسن مارشال تِربِر. فیلم‌نامه:‌ باب فیشر، استیو فِیبر، شان آندرس، جان موریس. بازیگران: جنیفر اَنیستن (رُز)، جیسن سودیکیس (دیوید)، اما رابرتز (کیسی)، ویل پولتر (کِنی)، اد هِلمز (براد). محصول 2013، 110 و 118 دقیقه.
دیوید که یک قاچاقچی خرده‌پاست در شرایط دشواری قرار می گیرد و مجبور می‌شود برای تسویه‌حساب با قاچاقچی‌های رده‌بالا، یک محموله‌ی مواد مخدر را از مرز مکزیک وارد خاک آمریکا کند. او برای آن‌که نگهبانان مرزی به‌ش شک نکنند، یک اتومبیل کاروان قرض می‌کند و سه نفر از همسایه‌هایش را مجاب می‌کند که در ازای مبلغی پول او را در این سفر همراهی و نقش خانواده‌ی جعلی او را بازی کنند...

رستگاری مشروط

«خانواده» و نفس وجودش، بدون توجه به هر گونه نا‌هنجاری و حتی فساد که ممکن است در بطنش تنیده شده باشد، آن قدر برای آمریکا و سینمایش مهم است که برآیندش می‌شود فیلمی هم‌چون ما خانواده‌ی میلر هستیم. در این فیلم برخی از تندوتیزترین و صریح‌ترین شوخی‌هایی که ممکن است با بنیان‌های یک خانواده صورت بگیرد وجود دارد؛ اصلاً هوشمندی سازندگانش این‌جاست که با موقعیت اولیه‌ی خوبی که تعریف کرده‌اند و با کنار هم قرار دادن اجباری چندتا آدم درب‌وداغان به عنوان یک خانواده‌ی نوعی آمریکایی، بستری فراهم کرده‌اند تا برخی از خط قرمزهای هالیوود را رد کنند و شوخی‌های کم‌تر دیده‌شده و تروتازه‌ای عرضه کنند. اما در عین حال و هم‌چون بسیاری از فیلم‌های هالیوود، در نهایت این روح یک خانواده‌ی خوب و مهربان است که پیروز میدان می‌شود و هرچه هم بین دو نقطه‌ی آغاز و پایان ماجراها شخصیت‌ها و موقعیت‌ها از مسیرهای کلیشه‌ای و از پیش تعریف‌شده بیرون می‌زنند، سرانجام به راه می‌آیند. البته این فرجام نیک و رستگاری، با نمای پایانی که نشان می‌دهد در رگ و ریشه‌ی این آدم‌ها هنوز هم هنجارشکنی و گریز از عادت‌های مألوف جریان دارد، تا حد بایسته‌ای تعدیل می‌شود.
اولین و شاید مهم‌ترین شاخص یک فیلم کمدی این است که بخنداند؛ و از این منظر، ما خانواده‌ی میلر هستیم فیلم موفقی است. کارگردان توانسته با زمان‌بندی کمدی عالی‌اش بیش‌تر شوخی‌ها را (که البته روی کاغذ هم جذاب و بامزه به نظر می‌رسند) به‌خوبی به تصویر بکشد و روی مرز باریکی راه برود که ممکن بود فیلم را به ورطه‌ی لودگی و ابتذال بکشاند. از طرف دیگر، «اغراق» و «تصادف» که دوتا از مشخصه‌های اصلی کمدی هستند، حضور پررنگی در این فیلم دارند و استفاده از آن‌ها به‌شدت بر بار کمیک صحنه‌ها افزوده است. با وجود انبوه کمدی‌های بی‌مزه و سطحی سینمای آمریکا، پیدا کردن یک کمدی واقعاً خنده‌دار واقعاً غنیمت است. (امتیاز: 7 از 10) 

 

معرکه The Heat
کارگردان: پل فیگ. فیلم‌نامه: کِیتی دیپُلد. بازیگران: ساندرا بولاک (اَشبرن)، ملیسا مک‌کارتی (مالینز)، دیمین بیشیر (هِیل)، مارلون وایانز (لِوی). محصول 2013، 117 دقیقه.
یک مأمور ویژه‌ی اتوکشیده‌ی اف‌بی‌آی به نام اشبرن از نیویورک به بوستون می‌رود تا یک قاچاقچی بی‌رحم مواد مخدر را دستگیر کند. او در این راه مجبور می‌شود با یک پلیس بدزبان بوستونی به نام مالینز همکاری کند...

زن‌نما!

پل فیگ در معرکه خطر بزرگی را به جان خریده. او که در فیلم پیشینش ساق‌دوش‌ها (2011) از خطری دیگر جسته بود و موفق شده بود تصویری کم‌تر دیده‌شده و هنجارشکن (که بیش‌تر یادآور فضاهای مردانه بود) از جنس مؤنث ارائه دهد، این بار اما به دام افتاده است. دامی که بر سر راه فیلمی هم‌چون معرکه، که داستان و شخصیت‌هایی کلیشه‌ای و بارها دیده‌شده دارد، گسترده شده این است که نتواند بازخوانی تازه و باطراوت از کلیشه‌ها به دست دهد و بدتر از آن، نتواند از کنار هم قرار دادن فضاها و شخصیت‌های آشنا، موقعیت‌هایی پیش‌بینی‌پذیر اما دوست‌داشتنی بیافریند. فیلم‌های کمدی «دو رفیق» با چاشنی اکشن سابقه‌ای بس طولانی در سینمای آمریکا دارد؛ از لورل و هاردی بگیرید تا پلیس باحال (ادگار رایت، ‌2007)، ماتادور (ریچارد شپارد، 2005) و پاین‌اپل اکسپرس (دیوید گوردن گرین، 2008). نقطه‌ی مشترک همه‌ی این فیلم‌ها، غلبه‌ی جنس مذکر بر آن‌ها و شکل‌گیری و فرازوفرودهای رفاقت‌های مردانه است.
فیگ در معرکه خواسته این قاعده‌ی نانوشته را برهم بزند و نسخه‌ی زنانه‌ای از فیلم‌های مفرح «دو رفیق» ارائه بدهد اما بدون آن‌که موقعیت‌ها و گره‌های داستانی تازه‌ای عرضه کند یا شخصیت‌های اصلی و مکمل پرداخته‌ای در چنته داشته باشد (در مرحله‌ی فیلم‌نامه)، همه چیز را به اجرا و کار کردن شیمی رابطه‌ی ساندرا بولاک و ملیسا مک‌کارتی و لیچارگویی‌های آن‌ها واگذاشته است. و فیلم دقیقاً از همین نقطه است که ضربه می‌خورد. پرگویی‌ها و قلتشن‌مآبی‌های مک‌کارتی بیش از آن‌که خنده‌آفرین باشد، این افسوس را به دنبال دارد که چرا یک کمدین «مذکر» از ظرفیت تقریباً بی‌انتهایی که فیلم در اختیار بازیگرش گذاشته بهره‌برداری نکرده؛ به زبان دیگر فیلم بر خلاف ظاهرش، از هویت و تشخص زنانه تهی است و بیش‌تر به نسخه‌ی دفرمه و «زن‌نما»یی از یک کمدی «دو رفیق» مردانه شبیه شده است. شیمی رابطه‌ی بولاک و مک‌کارتی هم مطلقاً ناکارآمد است که بهترین دلیلش در پایان فیلم نهفته است؛ جایی که اشبرن پس از پشت سر گذاشتن انبوهی بزن‌بزن و کثیف‌کاری (که قاعدتاً باید نشانه‌ای از تحول شخصیت او و دوری گزیدنش از اتوکشیدگی و تمیزکاری باشد)، موقع پاسخ دادن به تلفن با دستمال کاغذی آن را پاک می‌کند. این چنین است که فیلم‌ساز با درک نادرستی که از شخصیت اصلی‌اش دارد، بر هرچه پیش از آن نشان داده خط بطلان می‌کشد و اجازه نمی‌دهد که تماشاگر حتی اندکی شکل‌گیری رابطه‌ی نامتعارف دو شخصیت اصلی و تأثیرپذیری آن‌ها از هم را جدی بگیرد. البته فیلم‌ساز پیش از رسیدن به انتها و این صحنه، دست خود را رو کرده است. فیگ با زمان‌بندی کمیک نادرست تقریباً تمام شوخی‌های بالقوه خوب را بر باد می‌دهد و با هدایت نادرست دو شخصیت اصلی، نمی‌تواند بر ملال برآمده از دیالوگ‌های زیاد و موقعیت‌های تکراری فیلمش غلبه کند. البته تحمل معرکه تا رسیدن به سکانس‌های پایانی و تماشای تیر خلاصی که بر پیکر آن وارد می‌شود هم واقعاً دشوار است. (امتیاز: 3 از 10)

جدیدترین‌ها

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: