کُن-تیکی Kon-Tiki
کارگردانها: پیتر اسکاولان، اسپِن سندبرگ. فیلمنامه: پیتر اسکاولان. بازیگران: پال اسویر هاگن (تور هایردال)، آندرس باسمو کریستینسن (هرمان واتزینگر)، توبیاس سانتلمان (نات هاگلند). محصول 2012، 118 دقیقه.
داستان سفر افسانهای مکتشفی به نام تور هایردال که در سال 1947 با یک کلک دستساز 4300 مایل را در اقیانوس پیمود تا ثابت کند ساکنان آمریکای جنوبی این امکان را داشتهاند تا به پلینزیا مهاجرت کنند.
فیلمی کوچک درباره سفری بزرگ
کُن-تیکی را میتوان نمونهی واقعگرایانه و البته خالی از لطف زندگی پای قلمداد کرد. فیلمی که در مقایسه با اثر شگفتانگیز آنگ لی احتمالاً به خاطر جنبههای واقعگرایانهاش و این موضوع که اقتباسی از یک داستان واقعی است، بیشتر به مذاق طرفداران فیلمهای «واقعی» و «جدی» خوش میآید (بهخصوص که یک دوربین دستی قدیمی هم برای ثبت مستندگونهی وقایع سفر در دستان شخصیتها قرار میگیرد و در پایان بعضی از تصنعیترین شادیهای آنها را به ما نشان میدهد). تمایز رویکرد یک کارگردان معمولی با یک فیلمساز بزرگ در ساختن چنین فیلمهای ظاهراً مشابهی خودش را بیشتر و بهتر نشان میدهد. داستان دو فیلم تفاوتهای چشمگیری با هم دارد و به نوعی کاملاً متفاوت است اما سفر دریایی بزرگ و مراحل شگفتانگیزش که در کانون دو فیلم قرار گرفته، شباهتهای غیرقابلانکاری را میان دو فیلم به وجود آورده است. بهعلاوه مضمونهایی مثل ایمان، دوستی، از دست دادن خانواده، فردی که دیگران باورش ندارند و... هم در دو فیلم مشترک است.
فیلمنامه بزرگترین نقطهضعف کُن-تیکی است. البته کارگردانی و بازیگری هم در مکانهای بعدی قرار میگیرند. پال اسویر هاگن در نقش تور هایردال (دانشمند نروژی که در سال 1947 با پنج همراهش با کلکی به نام «کُن-تیکی» از سواحل غربی آمریکای جنوبی تا جزایر شرق تاهیتی سفر کرد تا امکان مهاجرت بومیان آمریکایی به جزایر پالی نیژا (یا پلینزیا) را ثابت کند) واقعاً انتخاب نامناسبی برای ایفای این نقش است و حتی گریم (نهچندان خوبش) هم به فریاد آن چهرهی همیشه بشاش و یکسان در موقعیتهای کاملاً متفاوت داستان نمیرسد. جدا از دیالوگها و موقعیتهای داستانی نامناسب، فقدان یک ساختار منسجم در فیلمنامه بزرگترین ضربه را به فیلم زده است و علاوه بر ریتمی غیریکدست و کند، باعث شده بعضی از بخشها و ایدههای فیلم تکراری و غیرضروری به نظر برسند. احتمالاً با کمی توضیح و ارائهی یک مثال، بهخوبی میتوان آشفتگی حاکم بر فیلمنامه و کارگردانی را آشکار کرد. چهل دقیقهی ابتدایی فیلم صرف معرفی شخصیتها و کسب آمادگی برای سفر دریایی میشود که بیش از حد طولانی است. در بخش دوم (پنجاه دقیقهی بعدی) شاهد 21 روز اول سفرِ صدروزهای هستیم که ناگهان با ورود به بخش سوم و پایانی فیلم به اتمام میرسد؛ شاید به این دلیل که در طول یکپنجم اول سفر همهی اتفاقهای خوب و بد روی میدهد و چیز دیگری باقی نمیماند! به عنوان مثال پوسیدن و جدا شدن چوبهای کلک (قایقی که از به هم بستن چند تخته درست میشود) از همان روز دوازدهم شروع میشود و این موضوع تا روز بیستویکم به یکی از عناصر تعلیقآمیز روایت تبدیل میشود. آن قدر روی این خطر تأکید میشود که تماشاگر به این تصور میرسد که هر لحظه ممکن است این قایق تکهتکه شود. اما دوربین در شب بیستویکم ناگهان از قهرمانهای داستان (که دیالوگهای بامزهای میانشان ردوبدل میشود) دور میشود و پس از اینکه دوری در کهکشان راه شیری میزند دوباره نزد آنها برمیگردد و ما بهیکباره متوجه میشویم هشتاد روز گذشته و آنها در پایان سفرشان قرار دارند! نکتهی جالبتر دربارهی این رفتوبرگشت عجیب و غیرقابلتوجیه این است که ما در حالی از قهرمانهای داستان جدا میشویم که از پیشرفت سفرشان طبق برنامه آگاه میشویم و شادی آنها را میبینیم. پس از «بازگشت از کهکشان» دوباره قهرمانهای وارفتهی داستان را میبینیم که این دفعه با ریشهایی خیلی بلندتر، پرندهای را میبینند و این بار پایان سفرشان را جشن میگیرند. این فصل با توجه به صحنههای قبلی و ناگهانی بودنش، فاقد هیجان و غافلگیری لازم است چون تماشاگر چند لحظه پیش از آن میفهمد که همه چیز طبق برنامه پیش میرود و وقتی ناگهان سر از روز صدویکم سفر «بزرگ» دریایی درمیآورد، بیشتر دچار سردرگمی و کنار آمدن با منطق این زمان ازدسترفته میشود تا به خوشحالی پایان سفر بیندیشد.
مشکلات فیلم در جزییات بهمراتب بیشتر از اینهاست؛ به عنوان مثال تعریف درستی از شخصیتها وجود ندارد و به همین خاطر است که میبینیم یخچالساز که آدم ترسو و محتاطی است ناگهان شروع به راه رفتن روی لبهی قایق میکند و بعد ناخواسته داخل آب میافتد تا مثل همیشه ناگهان کوسهها از راه برسند و موسیقی تعلیقآمیز بر فضای فیلم حاکم شود. (امتیاز: 3 از 10)
سایلنت هیل: افشاگری سهبعدی Silent Hill: Revelation 3D
نویسنده و کارگردان: مایکل جِی. بَسِت. بازیگران: آدلاید کلمنس (هِدِر/ آلِسا)، کیت هرینگتن (وینسنت)، کری آن-ماس (کلادیا ولف)، شان بین (هری)، رادا میچل (رُز)، مالکوم مکداول (لئونارد). محصول 2012، 94 دقیقه.
وقتی پدر هدر ناپدید میشود، او به درون یک دنیای کابوسوار موازی با دنیای واقعی کشانده میشود. این دنیای هولناک از کودکی گریبان هدر را گرفته است...
بیارزش
قسمت اول سایلنت هیل که در سال 2006 توسط کریستف گنز ساخته شد، یکی از نمونههای قابلقبول و درخور توجه در میان اقتباسهایی است که بر اساس بازیهای ویدئویی شکل میگیرند. در این گونه آثار معمولاً توجه چندانی به ساختار فیلمنامه، پیرنگ، مضمونها، شخصیتپردازی و منطق روایی اثر نمیشود و همه چیز در خلق صحنهها و فضایی مشابه و ملهم از بازی خلاصه میشود تا فقط موجبات جلب توجه و رضایت طرفداران بازی فراهم شود. متأسفانه سایلنت هیل: افشاگری بدترین دنبالهای است که ممکن بود بر قسمت اول ساخته شود و واقعاً بیارزش است. ما در اینجا با فیلمی طرفیم که بهشدت میکوشد مثل یک بازی باشد و در نتیجه اصلاً به یک اثر سینمایی هویتمند تبدیل نمیشود. این در حالی است که قسمت اول با «الهام» از بازیای به همین نام از ساختار بازیگونه اغلب اقتباسهای اینچنینی فاصله گرفت و به یک اثر سینمایی مستقل با دنیایی قابلبحث و بررسی تبدیل شد. اما این فیلم خیلی راحت منطق و پایانبندی خوب قسمت پیشین را به شکلی سادهلوحانه نفی میکند تا داستان تقریباً بیسروته و ضعیف خودش را پیش ببرد. بهعلاوه فیلم نهفقط فاقد فضای سحرانگیز و خلاق قسمت اول است (که مورد اشاره و تحسین بعضی از منتقدان غربی قرار گرفت) بلکه حتی نمیتواند به عنوان یک مقلد خوب از آنها استفاده کند یا سادهترین ترفندهای و عناصر ژانر وحشت را بهدرستی به کار بگیرد. این موضوع در فصل افتتاحیهی کابوسوار فیلم، بازی با کلیشهی خواب در خواب و کمی جلوتر در مواجهه با ولگرد خیابانی به خوبی خودش را نشان میدهد. (امتیاز: 2 از 10)