لطفاً بخشش کنید Please Give
نویسنده و کارگردان: نیکول هالوفسِنِر، بازیگران: کاترین کینر (کِیت)، آماندا پیت (مری)، الیور پلَت (الکس)، ربکا هال (ربکا)، آن مورگان گیلبرت (آندرا)، سارا استیل (اَبی). محصول 2010، 90 دقیقه.
کیت و الکس، زوجی هستند که در آپارتمانی در شهر نیویورک با دختر نوجوانشان اَبی زندگی میکنند. آنها یک فروشگاه مبلمان و اثاث خانه دارند که اجناس دستدومش را از بازماندگان مردگان میخرند. این زوج، آپارتمان همسایهشان را هم خریدهاند که آندرای کهنسال با نوههایش ربکا و مری در آن زندگی میکنند. قرار است این آپارتمان پس از مرگ آندرا تحویل آنها شود. این دو خانواده به واسطهی تولد 91 سالگی آندرا بیشتر با یکدیگر آشنا میشوند و روابط تازهای میانشان شکل میگیرد.
به من بگو چرا؟
در غیاب هر گونه قلاب برای به دام انداختن تماشاگر، لطفاً بخشش کنید مجموعهی پراکنده و بیسروسامانیست از آدمهایی که نه شخصیتشان در طول فیلم شکل میگیرد و نه ارتباط بین آنها تعریفشده و سازمانیافته است. اصلاً مشخص نیست که هدف فیلمساز از ساختن این فیلم چه بوده و میخواسته کدام حرف یا مفهوم را منتقل کند. ترکیب مفهومهایی مثل گذشت و بخشش با مشکلات روابط زناشویی و خیانت مطلقاً در فیلم ناکارآمد است و عقیم مانده و فیلمساز از روایت حتی یک موقعیت یا یک خردهداستان جذاب هم ناتوان است. تکیه بیش از حد به گفتوگو و عدم وجود اتفاقی درگیرکننده تماشای فیلم تا به آخر را به کاری طاقتفرسا تبدیل کرده است. (امتیاز: 2 از 10)
نگاهی دیگر به «سایههای تاریک» (تیم برتن)
تحمیل نوستالژی
با اینکه سایههای تاریک تصویرهای متفاوت و ایبسا چشمنوازی دارد که در دقایق اولیه جذاب هستند، اما آنچه مشکل بزرگ و ویرانگر آن است، عدم انسجام است. فیلم نه لحن منسجمی دارد، نه شخصیتهای پروردهشده و نه بر بنیانهای درام درستی استوار شده است. ظاهراً علاقهی افراطی و بیش از حد تیم برتن و فیلمنامهنویساش به سریال محبوب دههی هفتادشان باعث شده تنها تصویرها و لحظههایی منفک از هم را نوشته و پیاده کنند و به فضاسازی و لحن اثر بیتوجه بمانند. سایههای تاریک در تمام مدت بین پارودی، کمدی، ترسناک، عاشقانه، درام و... در نوسان است و قسمت بدش اینجاست که نهتنها در ترکیب این چند ژانر و لحن، که حتی در اجرای مجزای هیچکدام از آنها هم موفق نیست. به این ترتیب فیلم به مجموعهای از تصویرهایی تبدیل شده که به ضرب موسیقی قرار است نوستالژیهای دههی هفتاد را احیا کند. فیلم هرچه جلوتر میرود میزان پیشپاافتادگیاش بیشتر عیان میشود و پایانبندی مفتضحانهاش در حکم تیر خلاص بر پیکر نیمهجانش است. (امتیاز: 2 از 10)
نگاهی دیگر به «پارانورمن» (کریس باتلر، سام فِل)
نوستالژی دوپاره
مدتهاست که انیمشینهای فوقالعاده پیکسار کاری ناممکن را ممکن کردهاند و با آثاری که به طور همزمان برای کودکان و بزگسالان جذاب هستند، استانداردهای یک انیمیشن خوب را برای همیشه تغییر دادهاند. انیمیشنهایی مثل اینکردیبلها و بالا با درجهی PG به نمایش درآمدند که بدعتی در این عرصه به حساب میآمد. پارانورمن محصول دیگری از این جریان است که مضمونهایی بزرگسالانه را وارد دنیای انیمیشن کرده است. نوستالژی فیلمهای خونآشامی و ترسناک تم اصلی داستانی این انیمیشن است که در جای خود نکتهی منفی برای فیلم محسوب نمیشود. تکنیک استاپ-موشن هم برای به تصویر کشیدن چنین سوژهای بهترین انتخاب ممکن به نظر میرسد. مشکل اینجاست که فیلم نتوانسته با این دستمایه به کلیت منسجم و یکدستی برسد و ضعفهایی در شخصیتپردازی و درام دارد. برای مثال معلوم نیست که چرا آن عده آدم گلچینشده از شهر که داخل اتومبیل هستند پشیزی برای حضور زامبیها در اتومبیلشان ارزش قائل نیستند اما باقی شهر میخواهند تکهتکهشان کنند؛ یا اصلاً کل جریان گیر افتادن آدمها در ساختمان مرکزی شهر بیپایه است؛ یا تحول شخصیتی خواهر نورمن که بدون بسترسازی لازم اتفاق میافتد. دوپارگی پارانورمن که نیمهی اولش به پارودیهای خوب ژانر ترسناک و نیمهی دومش به بهترین فیلمهای ترسناک پهلو میزند، بزرگترین نقطهضعفاش است. (امتیاز: 5 از 10)