محسن جعفریراد: عادل یراقی که متولد ۱۳۴۶ و فارغالتحصیل سینما از دانشگاههای «LMU» و «UCLA» آمریکاست، قبل از ساخت اولین فیلم بلندش با عنوان آشنایی با لیلا در کارگاههای فیلمسازی عباس کیارستمی و فیلمنامهنویسی ناصر تقوایی هم حاضر شد. او که فیلمنامهی آشنایی با لیلا را با همکاری عباس کیارستمی نوشته و به پیشنهاد او خودش نقش اصلی فیلم را در کنار لیلا حاتمی بازی کرده، با این فیلم در چند جشنوارهی بینالمللی هم شرکت کرده و جایزههایی را به دست آورده است.
ابتدا از نحوهی همکاریتان با کیارستمی بگویید.
من چند فیلم کوتاه ساخته بودم و در آنها بازی هم کرده بودم و آقای کیارستمی با دیدن آنها مجاب شدند که طرح خودشان را به من پیشنهاد دهند؛ با این توصیه و تأکید که بهتر است خودم بازی کنم. الان که درگیر فیلم جدیدم هستم، بیشتر به این نتیجه رسیدم که بازی در فیلم اول برایم شوکهکننده است و نمیدانم چهطور توانستهام حداقلها را اجرا کنم. آقای کیارستمی میگفتند که سالهاست دنبال گزینهی مناسبی برای بازی در این طرح بودند و با دیدن من بالأخره این خواسته به سرانجام رسید.
آغاز فیلم شما، کادربندیهای جذابی دارد، از جمله صحنهی آشنایی مرد با لیلا که دو اتومبیل قدیمی با رنگهای قرمز و زرد در کنار هم قرار میگیرند. این موقعیتها در فیلمنامه طراحی شده بود؟
برخی در فیلمنامه بود و بعضی هم سر صحنه به ذهنم رسید. زمانی که لوکیشنهای مناسب برای فیلم پیدا شد، سعیکردم از پتانسیل رنگها و مکانها برای شخصیتپردازی و درام استفاده کنم.
آشنایی دو نفر به شکل موجزی ارائه میشود و بلافاصله مرد را میبینیم که به خواستهی زن برای ترک سیگار اقدام کرده است.
قرار بود یک فیلم کوتاه بسازم که مبتنی بر آشنایی دو نفر در همین موقعیت اول آشنایی با لیلا بود. مردی با زنی آشنا میشود و فکر میکند ایدهآل خود را پیدا کرده اما پس از مدتی میفهمد که اشتباه کرده است. از آن موقعیت برای شروع داستان فیلم استفاده کردم. برخی از این شروع ایراد گرفتند، اما خوشحالم که آن را ایجاز توصیف کردید. این شروع فشرده، هم به زیبایی بصری کمک کرده و هم به رنگآمیزی شخصیتها و سلایق مشترکشان تأکید میکند.
نوعی طنازی در فیلم دیده میشود که میتوان آن را به عنوان «کمدی تبسم» تلقی کرد؛ یعنی موقعیتی که طنز ظریفی دارد اما قرار نیست تماشاگر را بخنداند. مثلاً همان ابتدا مرد را میبینیم که به جای خاموش کردن زنگ ساعت، ترجیح میدهد اول سیگار را بردارد؛ یا وقتی با سر و صورت کفی سیگار میکشد و موارد دیگر. این طنازیها چهقدر در راستای تبیین مفاهیم داستان بود؟
اینها جدا هستند ولی کاملاً در راستای همدیگر قرار میگیرند. هیچ سعی نکردیم که به هر قیمتی مخاطب را بخندانیم. حتی اگر جایی هم غلظت این اشارههای طنزآمیز زیاد بود، حذفش کردیم. در واقع طنزی هست که با کردار و گفتار شخصیتها درهم تنیده شده. در فیلمهای کوتاه من هم همیشه این نوع طنز بوده و هیچوقت سعی نکردم که گلدرشت باشد.
برای فیلم اول ریسک زیادی بود که خودتان هم بازی کنید، آن هم در برابر یک ستارهی حرفهای مثل لیلا حاتمی.
شرط آقای کیارستمی بود که حتماً خودم این نقش را بازی کنم. خیلی هم برایم سخت بود چون همزمان باید کارگردانی هم میکردم. بهخصوص اینکه فضای شلوغ و پرتنشی هم سر صحنه داشتیم، طوری که برخی نق میزدند که بازیام اصلاً خوب نیست!
بازی حاتمی از بهترین بازیهای کارنامهاش است. همکاری با ایشان چهطور بود؟
مهمترین راهکار من برای همکاری صداقت است. صادقانه با ایشان ارتباط برقرار کردم تا هرچه بیشتر روابط صمیمی مورد نظر در فیلم خلق شود.
اما بر خلاف نقاط قوتی که یاد شد، از نیمههای فیلم ریتم افت میکند و دیگر از ایجاز شروع فیلم، چه در روایت و چه در کادربندیها و نشانههای بصری خبری نیست؛ دقیقاً از زمانی که مرد وارد خانه میشود. نمود پررنگ این افت ریتم، زمانی است که مرد ماشینش خراب شده و پس از خرید یک زیرسیگاری سوار ماشین زن میشود و حدود هفت دقیقه از زمان فیلم صرف مکالمهی آنها میشود.
موافق نیستم و اتفاقاً این از صحنههای محبوبم است. البته میدانم که از نظر ایجاز به این مقوله اشاره دارید، اما قرار نبوده همه جا سعی کنم فیلم روایتی موجز داشته باشد. ارتباط بین این دو نفر باید نشان داده شود تا مخاطب ارتباط انسانی و علاقهی آنها را بیشتر و بهتر دریابد. بازی خودم را هم دوست دارم. قاب منحنی فولکس هم به نظرم خوب درآمده و از نظر بصری جذاب است.
خلاقیت شما در میزانسن در برخی صحنهها قابلتوجه است. مثل جایی که لیلا به خانهی نادر میرود و سیگارهای پنهانشده را برمیدارد. اما در برخی جاها سادهانگاری شده، از جمله سکانسی که مرد به شرکتی میرود که با سفارشدهندگان قرار دارد؛ نماهایی تخت و خنثی و بدون توجه به پیشزمینه و پسزمینه. موافقید؟
بله قبول دارم اما این فرم میتواند به محدودیت سینمای مستقل مربوط باشد. ما با محدودیتهای عجیبی در این کار روبهرو بودیم. مثلاً مکانی که به عنوان کمپ بیمارستان در فیلم دیده میشود، فقط دو روز در اختیارمان بود و یک روز هم برقش رفته بود! در سکانس مورد نظر شما هم کلی مشکل داشتیم. نور مناسبی نداشتیم و مجبور بودیم با حداقلها کار کنیم.
مهمترین ضعف به پایانبندی مربوط میشود. مرد نزدیک صبح میرود سراغ آدمهای سیگاری تا سیگاری بکشد و در انتها در عمق تصویر فرو میرود که این پایان مبهم با زمان خطی و روایت مبتنی بر پیرنگ تناسبی ندارد.
مرد به زن قول میدهد که تا صبح عروسی، سیگارش را ترک کند. اذان صبح را میشنود و با کارگران کنار آتش خداحافظی میکند که میتواند همان خداحافظی از سیگار باشد. در تصویر پایانی هم عناصری داریم مثل دود و گرگومیش صبح که آیندهی مبهم او را نشان میدهد. به سمت نور میرود و بهنوعی فیلمهای وسترن کلاسیک را تداعی میکند که بالأخره باز هم ممکن است زیر قولش بزند و پنهان از دید لیلا سیگار بکشد.
فیلم تازهی شما هم فضاهای کمیک دارد؟
برعکس، بسیار جدی است. فیلمنامه را با آقای کیارستمی نوشتیم. به تهیهکنندگی آقای شایسته، با بازی شهاب حسینی و لیلا زارع و فیلمبرداری آقای حسین جعفریان.