مرسده مقیمی: مهرداد صدیقیان از بازیگران موفق این روزهای سینمای ماست که همیشه انتخابهای چالشبرانگیزی داشته و برای همین در کارنامهی دوازدهسالهاش فیلمهای توقیفی کم نیست. اما همچنان پرکار است. او در سال 96 سه فیلم روی پرده داشته و تعدادی هم در نوبت اکران دارد، از جمله فیلم تحسینشدهی شمارهی 17 سهیلا. صبح یک روز پاییزی در باغ موزهی سینما با او دربارهی فراز و نشیب کارنامهاش گفتوگو کردیم.
شروع کارتان از سن پایین بوده که معمولاً به تداوم حرفهای ختم نمیشود. اما شما توانستید از مرحلهی «بازیگر نوجوان» ارتقا پیدا کنید و بازیگر حرفهای شوید.
من در هفدهسالگی با عصر جمعه کارم را شروع کردم و در هجدهسالگی اتوبوس شب را بازی کردم، اما به علت مشکلهایی که برای عصر جمعه پیش آمد ابتدا مرا در فیلم دوم دیدند. از 18 تا 22سالگی معمولاً پسرها دورانی را سپری میکنند که شاخصههای فیزیکیشان در حال تغییر است. در واقع دوران گذاری است که از بلوغ به جاافتادگی پس از آن میرسند و این برای یک بازیگر موقعیت بسیار خطرناک و پیچیدهای است. دیگران یا قبل از این دوران بازیگر شدهاند یا بعد از آن، یعنی یا در سنین کودکی خواهان دارند یا در جوانی، چون شمایل بهکلی تغییر میکند و این دورانیست که نه میتوانند نقش پسربچههای خوشسروزبان را بازی کنند و نه نقشهای مناسب جوانان را که عمدتاً بر اساس جذابیتهای ظاهری نوشته میشود. به همین دلیل آن بازه سنی ممکن است بهکلی رابطهی بازیگر را با سینما قطع کند. البته من از همان ابتدا به این موضوع آگاهی داشتم؛ چون وقتی کارم را شروع کردم به خاطر علاقهی بسیاری که به این حرفه داشتم اطلاعات زیادی در مورد آن جمع کردم و با خطرهایش آشنایی داشتم. با این که سنم کم بود و شاید طبیعی بود که برای انتخاب نقشها هیجانزده شوم اما مشورت میگرفتم و عجولانه انتخاب نمیکردم. آگاه بودم که به دلیل تجربهی کم و هیجانزدگیام ضریب خطای بالایی میتوانم داشته باشم.
در مصاحبههایتان گفتهاید که همان بار اولی که تست دادید قبول شدید.
بله برای عصر جمعه یک بار تست دادم و قبول شدم. همان زمان یکی دیگر از کارگردانان خوب دیگر هم میخواستند فیلم بسازند و برای نقشی در سنوسال من تست میگرفتند. همان روز آنجا هم تست دادم. در آن تست هم قبول شدم و همین باعث شد در شروع کار ناچار به انتخاب باشم. کاملاً حسی تصمیم گرفتم عصر جمعه را بازی کنم.
پیشبینی سختی نبود که فیلمی با آن محتوا ممکن است برای اکران با مشکل مواجه شود...
واقعاً به تنها جنبهای که فکر نکرده بودم همین بود! و راستش از این نظر ضرر کردم. سر اتوبوس شب چون کسی فیلم اولم را ندیده بود باید دوباره تست میدادم چون کسی نمیدانست من بازیگرم. البته دوست داشتم خودم را آزمایش کنم و ببینم اگر باز هم تست بدهم قبول میشوم یا نه. در مدت دهروزی که در آبادان مشغول تمرین لهجه بودم آقای پوراحمد عصر جمعه را از خانم زندی گرفته بودند و بعد با من تماس گرفتند و گفتند: «احساس میکنم انتخاب کاملاً درستی کردم و با دیدن فیلم اولت از انتخابم مطمئن شدم.» واقعاً از آن تماس تلفنی انرژی بینظیری گرفتم و کار را شروع کردم. در انتخابهای بعدیام نیز حواسم بود که این مسیر را باید آهسته و پیوسته طی کنم.
عصر جمعه یک بار در طرح «اکران فیلمهای خاص» به صورت تکسانس در یکیدو سالن به نمایش درآمد و بعد از آن دوباره موج اعتراضهایی به راه افتاد که مجدداً توقیف شد و به همین دلیل به شبکهی نمایش خانگی راه نیافت.
آن طرح هم بیشتر طرح نخود سیاه بود! چون آن زمان طرح به این شکل هنر و تجربه نبود که تبلیغات گسترده داشته باشد و همهی مردم بشناسند. آن زمان فیلمی را که میخواستند دیده نشود تحت عنوان آن طرح اکران میکردند و عملاً هم فیلمهایی که در آن طرح اکران شدند هیچکدام دیده نشدند. یعنی در واقع ترفندی بود برای این که بگویند فلان فیلم توقیف نیست و اکران هم شده اما در عین حال هیچکس نتواند آن را ببیند!
به هر حال در همین مدت حضور شما در سینما فیلمهای توقیفیتان کم نیست؛ زمهریر، یک خانوادهی محترم و...
بله. امیدوارم بهمرور مشکلها حل شود و فیلمها اکران شوند؛ مثل مادر قلباتمی که بالأخره اکران شد. سپید و سیاه (قاسم جعفری) هم هست که البته من در زمان فیلمبرداری هم میدانستم فیلم توقیف میشود.
از فیلم اول که بگذریم انتخاب فیلم دوم هم ریسک خیلی بزرگی بود؛ نگران نبودید که در برابر بازیگر بزرگی مثل زندهیاد شکیبایی بهاصطلاح خورده شوید و بازیتان دیده نشود؟
در آن موقعیت و با یک فیلم توقیفشده مسلماً میخواستم فرصتی داشته باشم تا خودم را نشان بدهم چون فرصت اول که عملاً از من سلب شده بود بنابراین مصر بودم که تمام تلاشم را بکنم تا خودی نشان دهم. ضمن این که من اولین نفری بودم که قرارداد بستم و آن موقع به هیچچیز جز نقشی که بنا بود بازی کنم فکر نمیکردم.
پس در واقع ابتدا نمیدانستید که بناست با خسرو شکیبایی همبازی شوید؛ اگر میدانستید باز هم همین تصمیم را میگرفتید؟
حتماً، حتماً! و با انرژی مضاعف. من اساساً معتقدم اگر بازیگر حرفهای کارش را خوب بلد است به بقیه کمک میکند چون ما همگی جزیی از یک پازل هستیم؛ هر چه اینها درستتر چیده شود کلیت کار دیدنیتر خواهد بود و مگر از آقای شکیبایی حرفهایتر داشتیم؟ اتفاقاً بعد از قرارداد من ابتدا صحبت از بازیگر دیگری بود و بعد از آن انتخاب نهایی آقای شکیبایی شدند که اتفاق درخشانی برای فیلم، برای من و برای خودشان بود و شاید اصلاً اگر ایشان آن نقش را بازی نمیکرد نقش من هم این طور نمیشد. ایشان بسیار به من کمک کردند. شاید از بیرون ترسناک و نگرانکننده به نظر بیاید که آدم در اولین تجربهاش با چنین اَبَربازیگری همکاری کند اما برای من که در دل ماجرا بودم بسیار شیرین، لذتبخش و آموزنده بود.
بازی در کنار بازیگران بزرگ و دیده شدن بازی شما کنار آنها حکایت از توانایی یک بازیگر تازهوارد داشت.
حرف واقعاً خندهداری در آن سال دربارهی علت جایزه ندادن به من عنوان شد! گفتند: «سنش کمه، هنوز جا داره»! واقعاً هنوز هم حرف به این عجیبی در عمرم نشنیدهام! یعنی چه که یک نفر جوان است و جا دارد؟! شاید من اصلاً نخواستم بازیگری را ادامه دهم. شاید هم خواستم اما دیگر نتوانستم بازیای در آن حد ارائه دهم. اصلاً نمیدانم این جمله از چه طرز تفکری میآید. شما به یک نفر برای آن کاری که خوب است یا جایزه میدهید یا نمیدهید؛ دیگر این حرفها عجیب است و اعتبار آن جایزه را کمرنگ میکند.
وقتی با استدلالهای فرامتنی جایزهای داده میشود مبدأ خدشهدار میشود. حالا میخواهد جایزههای عجیب و فرامتنی جشنوارهی خودمان باشد یا جایزهای که از کاخ سفید برای آرگو میآید.
دقیقاً! و این استراتژی غلط ادامه هم دارد.
این در موارد برعکس هم صدق میکنند. مثلاً هر سال از افراد مسن تجلیل میکند انگار که میخواهند بگویند ممکن از سال بعد نباشد!
آن هم بد است. البته طبیعتاً یک جوان انتظار ندارد مورد تجلیل قرار بگیرد اما کلاً این طرز تفکر عجیب است.
چرا انتظار ندارد؟ مثلاً چه اشکالی دارد اگر یک جوان پس از یک دهه حضور موفق مورد تحسین قرار بگیرد؟ باید حتماً هفتاد سالش باشد؟
البته در این مورد جز تفکرهای حاکم، خود سینماییها هم برنمیتابند. شما فکر کنید اگر جوانی را تحسین کنند، قطعاً صدای خیلیها درمیآید. به نظرم اصلاً چنین فرهنگی در کشور ما وجود ندارد. تجلیل از یک جوان؟! باور کنید خندهشان میگیرد. البته میگویم هیچ جوانی هم چنین انتظاری ندارد. به هر حال ما جوانیم هنوز «جا» داریم! نه تقدیر لازم داریم، نه جایزه! دوستان یک گوی آیندهبینی دارند ظاهراً که در آن متوجه میشوند چه کسی چهقدر جا دارد و الان وقتش نیست؛ حتی اگر کار خوبی کرده باز هم وقتش نیست! همان زمان اتوبوس شب شنیده بودم که رأی بالایی در هیأت داوران داشتم و میتوانستم جایزه را بگیرم اما سیاستی وجود داشت که جایزه دادن در این سنوسال زود است.
البته داوریهای جشنوارهی فجر غالباً محل بحث بوده. کارهای عجیب زیاد میکنند. مثلاً اگر سیمرغها لو برود برای جذابتر شدن ماجرا سیمرغها را عوض میکنند. در سالهایی هم در یک رشته دو سیمرغ میدهند! یا حتی بارها شده داوران گفتهاند با این که در جلسهها نظر روی سیمرغ به شخصی بوده لحظه رأیگیری و در دقیقهی 90 عدهای رأی را تغییر دادند!
بله و اینها اعتبار جایزه و جشنواره را زیر سؤال میبرد. الان هم یاد آن زمانها افتادم و دربارهاش حرف زدم وگرنه واقعاً دیگر برایم مهم نیست. شما ببینید زرد در جشنواره پذیرفته نمیشود در حالی که عدهی زیادی از کارشناسان پس از دیدن فیلم آن را با آثار خیلی ضعیفی که دیده بودند مقایسه میکردند و برایشان پذیرفته نشدن زرد عجیب بود. میخواهم بگویم تمام این داستانها دیگر برایم عادی شده و واقعاً مهم نیست اما الان با حرف از گذشته یاد حرصهایی که در آن زمان خوردم افتادم!
برگردیم به بحث انتخاب فیلمها، که شاید اگر با این دقت انجام نمیشد چهبسا وضعیت الان شما بهکلی متفاوت بود. اما این میان انتخابهای عجیب هم به چشم میخورد؛ مثل خماری...
قطعاً من هم انتخابهای غلط داشتهام و نمیتوانم از صددرصد کارهایم دفاع کنم؛ اما به عنوان مثال در خماری، شرایط خود سینماییها بود که مرا به این انتخاب سوق داد. در دورهای هیجانزده میشوند و طی یک جریانی پیش میروند و طبق همان جریان به بازیگران پیشنهاد داده میشود. به این صورت که همه فکر میکنند فقط باید با آن دوسه نفر کار کنند.
البته الان خودتان هم در این وضعیت هستید و چند کار پشتسر هم دارید.
این اتفاق برای من هم ممکن است رخ دهد. گفتم که پس از اتوبوس شب هم همین طور شد اما کلاً درست نیست. البته این پرکاری من در سال گذشته بیشتر از این که به آن جریانی که میگویم مربوط باشد به این خاطر است که این چند وقت پیشنهادها را دوست داشتم و قبول کردم. اما منظورم این است که گاهی اصلاً فقط دوسه نفر مدنظر همهی سینماگران هستند و دیگر به کسی جز آنها فکر نمیکنند و دقیقاً در آن دوران پیشنهادهایی به من میشد که اصلاً مطلوبم نبود. اصولاً هم این تبی که راه میافتد یکساله است و یک تبی راه افتاده بود که احساس میکردم پیشنهاد خوبی به سمتم نمیآید و بالأخره باید یک کاری بکنم و درآمدی داشته باشم و نمیتوانم یک سال تمام بیکار باشم! در آن دوره احساس کردم پیشنهاد خماری قابلبررسی است چون کلاً از کار کردن با فیلماولیها استقبال میکنم و در کارنامهام کار با جوانها بسیار است. ضمن این که فیلم کوتاه آقای غذبانی را هم دیده بودم و به نظرم درخشان بود و خانم حکمت هم تهیهکننده بودند که همین باعث میشد به نتیجهی کار امیدوار باشم. بزرگترین اشتباه من این بود که فیلم کوتاهی که دیدم فیلمی بومی بود متعلق به اقلیمی که آقای غذبانی در آن بزرگ شده بود و کاملاً به آن اشراف و تسلط داشت ولی خماری یک فیلم شهری بود دربارهی یک پسر پیانیست که آقای غذبانی با آن فاصله داشت.
در سالهای اخیر بازیگران بسیاری داشتهایم که با انتخاب فیلمهایی با جریان فکری مشخص از محبوبیتشان بین عموم کم شده و با این که پرکار بودند با کم شدن محبوبیت کمکم به حاشیه رانده شدند. چه شد که بازی در ماجرای نیمروز را پذیرفتید؟
به نظرم واقعاً ماجرای نیمروز جریان خاصی نیست، منظورم همان جریانهای مدنظر شماست. من بازیگر فیلم هستم و خالق آن نیستم. تنها میتوانم انتخاب کنم که آیا میخواهم در این فضا قرار بگیرم یا نه. بله من در فیلمی بازی کردم که با اعتقاد ذهنی مشخص که متعلق به آقای مهدویان است یک جریانی را روایت میکند اما واقعهنگاری نمیکند. در توضیح اول فیلم که ظاهراً خیلی به آن توجه نشد نوشته میشود: این فیلم الهامگرفته از یک جریان واقعی است. این جمله به این معناست که فیلمساز روایت خودش را از یک جریان واقعی دارد. این بحثها به خاطر سیاستزدگی جامعهی ماست. بازی در نقش یک قاتل سریالی برایم جذاب است؛ پس آن را بازی میکنم چون برای من به عنوان یک بازیگر یک چالش جدیست. ماجرای نیمروز هم همین است. یک نقش که برایم چالشبرانگیز است و کار کردن با گروهی کاربلد که حتی با وجود همین سیاستزدگی کسی از نظر سینمایی نتوانسته منکر ارزشهای کار شود. حالا من برای چه باید چنین موقعیتی را از دست بدهم؟ چون ممکن است اگر در فیلمی این گونه بازی کنم مخاطب فکر کند که من دقیقاً مثل خالق اثر فکر میکنم؟ خب این که خیلی بیمنطق است! به نظرم اساساً چنین رویکرد و نگاهی به فیلم و عملکرد یک بازیگر غلط است. هنوز هم بر سر حرفم هستم؛ وقتی نقش یک متجاوز را بازی میکنی چرا کسی نمیگوید تو داری از جریان وصل به متجاوزان دفاع میکنی؟ اما به محض این که فیلمی گرایش سیاسی خاصی داشته باشد بازی بازیگر به منزلهی دفاع از یک جریان خاص است؟ نقش و آن هنری که من در آن فیلم میتوانم ارائه دهم برایم جذاب است و این هنر واقعیست.
در آغاز دومین دههی فعالیت سینماییتان از انتخابهایی که کردهاید رضایت دارید؟
خوشبختانه از نود درصد آنها بله!
در سالهایی که پا به عرصهی سینما گذاشتید ستارههای فعال سینمای ایران بهرام رادان و محمدرضا گلزار و افرادی با آن مشخصات ظاهری بودند. حالا به سبب درخشش کسانی مثل پیمان معادی، نوید محمدزاده و خیلی از بازیگران خوبمان دیگر ملاک ستارگی این نیست. شما از نظر فیزیکی با معیارهای آن زمان متفاوت بودید و با این حال در کمتر از یک دهه موفق شدید و با ستارههای آن زمان همبازی شدید که به گواه نقدهای مختلف بازی شما مورد تحسین هم قرار گرفت. چهطور در آن فضا خود را بالا کشیدید؟
راستش واقعاً آن زمان این چیزهایی که میگویید خیلی مهم بود اما من تمام تلاشم را کردم و تمرکزم را روی کارم گذاشتم. همان طور که گفتم در انتخابهایم دقت و وسواس به خرج دادم و تلاشم را کردم تا هنگام بازی تمام انرژیام را بگذارم و سعی کنم در فیلمی که بازی میکنم خوب باشم و چیزی به آن فیلم با حضورم اضافه کنم، طوری که برای خود فیلمساز و مردم تصور آن فیلم بدون من سخت باشد. حالا نمیگویم قطعاً موفق بودم اما تمام تلاش و تمرکزم بر این بود و واقعاً خیلی سختی کشیدم و راهی جز مضاعف کردن تلاشم نداشتم.
برایتان پیش آمده نقشی را به این دلیل در آن زمان از دست بدهید؟
بله خیلی اتفاق افتاد. البته به خاطر همان تبی که گفتم در سینما اتفاق میافتد بعد از اتوبوس شب فارغ از مناسبات آن زمان خیلی پیشنهاد داشتم اما بعد از آن دوباره افول کرد و در سن حساسی بودم و به قول شما مثل حالا هم نبود که سلیقهی عمومی تغییر کرده باشد و آگاهی مردم بالاتر رفته باشد. البته این را هم بگویم که نحوهی ارائهی یک بازیگر از خودش هم بسیار اهمیت دارد. مثلاً این که طرف چهرهی مظلومی است یا یاغی و... بالأخره هر بازیگری به نحوی خودش را ارائه میکند اما راستش من خیلی اهل ارائهی خودم نیستم، اصلاً از ارائه کردن خودم بدم میآید. مثلاً خیلی کارها میکنم که نه کسی ازشان عکسی میبیند و نه خبری میشنود چون دلیلی نمیبینم مدام بگویم الان فلان کار را دارم میکنم. فقط دوست دارم حسوحال خوبم را با دوستدارانم قسمت کنم که تلاش میکنم اصلاً و ابداً نمایشی نباشد. البته شاید کار درست را بقیه میکنند اما من دوست ندارم.
با همین فرمول خیلی سریع جلو رفتید و الان بسیاری معتقدند که از خیلیها ستارههای آن زمان پیشی گرفتید و البته که راه درازی هم در پیش دارید.
این برایم خیلی جذاب است؛ خیلی زیاد. واقعاً قابلتوصیف نیست و برایم حکم رسیدن به یک آرزو را دارد و خیلی شیرین است چون خیلی سختی کشیدم و در این دوازده سال نشیب و فراز داشتم و حالا این که عدهای صاحبنظر کار من را میپسندند و برایش مینویسند یا فیلمسازانی انتخابشان من هستم، برایم لذتبخش است. البته اصلاً نمیتوانم بگویم که از دوست و همکاری که سابقهاش بیشتر از من است و روزی خودم هوادار فیلمش بودم، بالاترم و بهاصطلاح پیشی گرفتهام، اما قطعاً از این که عدهای کارشناس و اهل فن لطف دارند و نظرشان این است قطعاً مشعوف و غرق لذتم.
چهقدر از وقتتان را صرف تماشای فیلمهای روز دنیا میکنید؟
من هر فرصتی که پیدا میکنم آن را به دیدن فیلم میگذرانم. معمولاً با توجه به چیزهایی که دربارهی فیلمهای مطرح میشنوم و با پرسوجو از کسانی که میدانم فیلم خوب میبینند، سعی میکنم فیلمهای خوب و قابلتأمل را ببینم.
بازی کدام بازیگر در سطح جهانی برایتان جذاب است؟
متیو مککانهی و هیچ کسی را هم نمیتوانم کنارش بگذارم. برای من هیچکس همردهی او نیست.
خیلی از بازیگران بهویژه جوانترها برایشان شاید دغدغه باشد که نقش اصلی بازی کنند، مخصوصاً وقتی جای پایشان را محکم کردهاند. تا اینجا که نقشهای متفاوتی بازی کردهاید اما برای ادامهی راه برایتان مکمل یا اصلی بودن تفاوتی دارد؟
من نقش خوب را قبول میکنم. منظورم نقشی است که خودم دوستش داشته باشم. واقعاً مکمل و اصلیاش برایم تفاوتی ندارد. زمانی نقش مکمل جذابتر است تا نقش اول. مثلاً نقش خودم را در زرد بیشتر از سایر نقشهای فیلم دوست دارم؛ منظورم شخصیت و جذابیت نقش است وگرنه همان طور که در این دوازده سال کمیت نقش برایم مهم نبوده از این به بعد هم نخواهد بود.
نکتهی مهم دیگر بهویژه دربارهی بازیگران جوان فضای مجازی است که بهکلی فضای متفاوتی بین سلبریتی و مخاطبان و البته سایر افرادی که به هر دلیل صفحهی مجازی بازیگران را دنبال میکنند به وجود آورده است. نکتهای که در مورد شما جلب توجه میکند این است که این رابطه خیلی بیواسطه و صمیمی است. یادم است موقع اکران مادر قلباتمی استوریها را هم میخواندید یا بر خلاف عدهای که میگویند فرصت خواندن کامنتها را ندارند دیدهام که میخوانید و لایک میکنید، حتی در صفحههای دیگر وقتی خبری دربارهی شما میگذارند و مردم برای آن نظرشان را مینویسند. عدهای میگویند که وقت آزاد زیاد دارد یا مثل فلانی مشهور نیست، برخی هم میگویند متواضع و خودمانی است. دربارهی رفتارتان در شبکههای اجتماعی بگویید.
اول این را بگویم که تمام هنرمندانی که من میشناسم همهی کامنتها را میخوانند. این که وقت نداریم و این حرفها من ندیدهام. دیگر این که گفتم من برای کسی نقش بازی نمیکنم و کلاً خودم هستم. طبیعی است یک نفر کامنتی گذاشته و از من تعریف کرده خوشم میآید و همان موقع لایک میکنم نمیگویم زشت است، کلاس ندارد. ادا و اصول این که من بازیگرم اگر همهی کامنتها را لایک کنم از اعتبارم کم میشود یا عدهای فکر میکنند من بیکارم، برایم اهمیت ندارد. اصلاً فضای مجازی و واقعی ندارد؛ من همین الان که اینجا نشستهام اگر وقت داشته باشم و یکی بیاید و بخواهد گپ بزنیم این کار را میکنم. اهل ادا نیستم. اگر هم حوصله نداشته باشم رک میگویم ببخشید، من حوصله ندارم و میروم. گاهی یادم میرود که بازیگرم. اصلاً برایم چیزی نیست که بخواهم همهی رفتارهایم را تحت تأثیر آن انجام بدهم. البته کاملاً به این قائلم که ارتباط با مخاطب باید حدی داشته باشد و این که قرار باشد مخاطب همهچیز زندگی هنرمند را بداند دیگر هیچچیز دربارهی او برایش جذابیتی ندارد. مثلاً همین گفتوگو چه جذابیتی پیدا میکند اگر من بخواهم همهچیز را دائم و بیآنکه کسی از من بپرسد بگویم؟
بحث دیگری که در مورد بازیگران جوان، بهویژه شما و آقای محمدزاده پررنگ است، بحث شیوههای خاص برای مناسبتهای مختلف است و این که میگویند اینها به قیمت متفاوت بودن هر چیزی میپوشند. حتماً این حرفها به گوشتان رسیده. نظرتان راجع به اینها چیست؟
این موضوع در زندگی شخصیام فارغ از شغلم اهمیت دارد و حالا طبعاً این در کارم هم نمود پیدا کرده است. کلاً بحث مد برای من بسیار جذاب است. حتی زمانی در فکرش بودم که کسبوکاری در این حوزه داشته باشم. علاقهی شخصی من است و طبیعتاً این در مراسم مختلفی که میروم هم دیده میشود اما واقعا تلاش نمیکنم چیز عجیبوغریبی بپوشم و به نظر خودم هم اصلاً چیزهای عجیبی نمیپوشم. فقط همان طور که گفتم این مبحث برایم مهم است و رویش دقت نظر دارم. به نظرم فقط چون شبیه اکثریت نیست برایشان عجیب است. مثلاً برای ماجرای نیمروز در جشنوارهی فجر یک پالتوی بلند مشکی پوشیده بودم باز عدهای میگفتند استایل عجیب! من دوستانی را میشناسم که مایلند همیشه یک سبک مشخص داشته باشند و آن را تغییر نمیدهند. خیلی هم آراسته هستند. این انتخابشان است و این سبک هم انتخاب من است و به نظرم هر دو طبیعی است و هیچ چیز عجیبی ندارد. این همان بحثی است که دربارهی ماجرای نیمروز هم کردیم؛ این که عدهای معتقدند هر کسی را مدل ما فکر نمیکند باید بایکوت کرد. هر کسی که مثل ما لباس نمیپوشد عجیب است و... گفتم که من واقعاً اهل ادا و اصول نیستم و اصلاً این طور نیست که بگویم میخواهم فلان جشنواره بروم فلان لباس را بپوشم. حتی میخواهم بروم سوپر خرید کنم به این فکر میکنم که چه بپوشم! این علاقهی شخصی من است و به این که آیا کسی مرا میبیند یا نه ربطی ندارد.