نکتهها و ملاحظاتی دربارهی سینمای ایران در آستانهی سیامین جشنوارهی فجر نمیتوان پنهان و انکار کرد که به رغم حضور فیلمهای خوب و برجستهای در اکران سال 1390، سهم عمدهای از این موفقیت و این حالوهوا مرهون اصغر فرهادی و فیلم تحسینشدهاش جدایی نادر از سیمین است. فیلمی یگانه و منحصربهفرد در تاریخ سینمای ایران که نخبگان و مشکلپسندان، نگاه رسمی و تماشاگران عام (در داخل کشور)، جشنوارهها و منتقدان خارجی با سلیقهها و جهانبینیهای متفاوت (در همه جای دنیا) و تماشاگران عام در سایر کشورها را هم به تحسین واداشت، و حالا موفقیت در اسکار نیز چندان دور از انتظار نیست. چنین فیلمی در تاریخ سینمای ایران نداشتهایم. و بیدلیل نیست که اصغر فرهادی با همین دو فیلم اخیرش، ناگهان استانداردهای کیفی سینمای ایران را چنان بالا برده که همه – منتقد و تماشاگر عام و خاص – فیلمهای امسال جشنوارهی فیلم فجر را با متر و معیار دیگری ارزیابی میکنند.
از مقدمهی بخش سینمای ایران: در اهمیت الفبا شاهین شجریکهن: به روال چند سال گذشته، در هفتههای پیش از جشنواره تعدادی از فیلمهای آمادهی نمایش را انتخاب کردیم که هر کدام را یکی از همکاران ببیند و دربارهاش یادداشت کوتاهی بنویسد. قرارمان این بود که این یادداشت نقد به شیوهی مرسوم و آشنا نباشد و فقط جنبههایی از فیلم را معرفی و توجه مخاطبان جشنواره را به نکتههای مثبت و امتیازهایش جلب کند. در گزارش تولید فیلمها هم علاوه بر مطالب همیشگی، چند سطر از دیالوگهای فیلمها را هم به انتخاب سازندگان فیلمها آوردهایم که این مجموعه با یادداشتهای کوتاهی از کارگردانها تکمیل میشود. ضمناً در کنار هر فیلم با علامتی مشخص کردهایم که مربوط به کدام بخش از جشنواره است و فیلمهای بدون علامت هم به بخش «آینهی سینمای ایران» مربوطاند.
قسمتی از یادداشتها سامان سالور (آمین خواهیم گفت): بهمن 82: شمارهی ویژهی مجلهی «فیلم» جشنوارهی بیستودوم فجر را با شور و شعف ورق میزنی تا به مستقلترین فیلم تاریخ بشریت یعنی ساکنین سرزمین سکوت که مجلهی «فیلم» همیشه از آن با عنوان ساکنان سرزمین سکوت به دلیل غلط فارسینویسی یاد کرده و میکند را پیدا کنی و بالاخره در بخش مسابقهی سینمای ایران در صفحهی نمیدانم چند، مییابیاش. خداییاش یادداشت کارگردانش خیلی خوب شده و حرف ندارد...
پیمان معادی (برف روی کاجها): به شانهام زدی که تنهاییام را تکانده باشی،/ به چه دل خوش کردهای؟!/ تکاندن برف از شانههای آدمبرفی...؟!
رضا درمیشیان (بغض): بزرگترین لذت زندگی من زمانی شکل گرفت که با تورج اصلانی شب و روز در کوچهپسکوچههای استانبول پرسه میزدیم و جهان فیلم بغض را از دوربین کوچکمان میدیدیم.
همایون اسعدیان: احترامالسادات مادری است پا به سن گذاشته و ریزنقش، که بهسختی در پیادهروهای شلوغ شهر میتوانید او را ببینید. آرام حرف میزند و هیاهویی هم ندارد. باید کاری میکردم که در بوسیدن روی ماه قلب شما برای او بتپد، نگرانش باشید، دردش را دریابید و باور کنید که قهرمانی اگر باشد، این مادر پا به سن گذاشتهی ریزنقش است.
احمد امینی (بیخداحافظی…): سال 1381 فیلم این زن حرف نمیزند به جشنواره نرسید و از آن سال به بعد هر سال فقط تماشاگر پروپاقرص فیلمها بودهام در ده روز بهمن، که البته سال به سال از این پروپاقرصی کاسته هم شده است. چرایش را نمیدانم، میشود گذاشت به حساب بیحوصلگی و از آن رد شد که فکر نمیکنم اصلاً موضوع مهمی باشد...
فرزاد مؤتمن:در فیلم زشت و زیبا (وینسنت مینِلی، 1952) با بازی کرک داگلاس، لانا ترنر و بری سالیوان که شاید هنوز هم یکی از بهترینهایی باشد که هالیوود دربارهی خودش ساخته، صحنهای هست که طی آن در جریان فیلمبرداری یک سکانس بین تهیهکننده و کارگردان مشاجرهای لفظی درمیگیرد. دیالوگهایی که بین دو طرف ردوبدل میشود، پیش از هر چیزی من را به یاد پشت صحنه و پس از تولید بیداری میاندازد...
مهدی کرمپور: پل چوبی چهارمین فیلم سینمایی من است که اکران میشود. و شاید کاملترین آنها. با تمایزی برایم. اینجا همان مضامین و علقههای شخصی و همیشگیست، دغدغههای اجتماعی و انسانی که در فیلمها و نوشتههای گذشتهام هم رد دارد.
علی مصفا: در مواجهه با افراد حرفهای سینما این مشکل وجود ندارد و تکاپوی فیلمساز برای جمع کردن پول، عادی و آبرومند به نظر میرسد. اما وقتی با افرادی بیرون از دایرهی سینما سروکار داریم حس پررویی به آدم دست میدهد. و من این حس را بارها تجربه کردم تا پلهی آخر ساخته شد.
بهرام عظیمی: امیدوارم کشتی تهران 1500 که ساخت آن چهار سال و با یک تیم بسیار جوان به طول انجامید، به گل ننشیند و با قدرت در اقیانوس مواج سینمای ایران حرکت کند.
خسرو معصومی (خرس): ... راننده در تمام طول راه از یک حادثهی مهیج که در منطقه اتفاق افتاده بود حرف میزد و مرتب گوشزد میکرد که این داستان میتواند موضوع جالبی برای شروع یک کار سینمایی شود. ولی من همچنان ناباورانه در انتظار رویارویی با عدهای قاچاقچی چوب بودم که دمار از روزگارم دربیاورند...
رسول صدرعاملی (در انتظار معجزه): تهران، ایستگاه راهآهن... و شتاب آدمها برای رفتن و دور شدن، ریتم سریع و تند پاها و کشیده شدن بیملاحظهی بار و بندیل و چمدانها بر زمین و صدا و همهمهی حرفها و کلمات، در فضایی معلق، حجمی آزاردهنده و آلوده و گنگ را به گوشات میرساند؛ یک جور فرار انگار...
علی شاهحاتمی: دلم برای کسانی که در سینما بیآنکه پاسبان شوند، شاعر ماندند، میسوخت. چرا که در بازار بیتقوایی، شعرشان خریداری نداشت. رؤیای سینما دغدغهی من دربارهی سینماست و آن را تقدیم میکنم به تمام کسانی که برایشان در جهان هستی، انسانیت اصل است نه سینما.
نقی نعمتی (سه و نیم): فیلم ساختن ما توی این مملکت مثل چاه عمیق کندن با سوزن تهگرد است!
محمدعلی باشهآهنگر (ملکه): دیده بودم موشکهای اسکادِ روسی را که از آن سوی اروندرود خطی بر چهرهی آسمان آبی میگذاشتند. همه دیده بودیم. خدایا!!! دو تُن تیانتی را چهگونه حمل میکرد؟ انفجارهای مهیبش را هم تجربه کرده بودم. عمارتی بلند بر سکوهای متحرک با فشار دادن دکمهای چه ویرانیای از خود بر جای میگذاشت.
داریوش مهرجویی (نارنجیپوش): برای نارنجیپوش هیچ صدایی زیباتر از برخورد جارو روی زمین نیست. یک حرکت آهنگین که نهتنها زمین را از غبار و آشغال میروبد که ذهن و روان خسته و پریشان او را نیز پالایش میدهد. او در دل نیمهشب تنها و خستگیناپذیر با نوای جارویش زمزمه میکند و گویی صدایش در شهر میپیچد که : «سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند/ پریرویان قرار دل چو بستیزند بستانند....»
حسن فتحی (یک روز دیگر): چه کسی میگوید عصر معجزه به پایان رسیده است؟ ساخته شدن این فیلم چیزی است شبیه معجزه! شاید معنی زندگی همین است: مجموعهای از ناممکنها که گاه ممکن میشوند!
این چهار فیلم اول را ببینید: برف روی کاجها، بغض، خوابم میآد و گیرنده هوشنگ گلمکانی: فهرست حدود بیست فیلم اولی که سرانجام به بخشهای مختلف جشنواره راه یافتند و همهشان در بخش «نگاه نو» رقابت میکنند، دستکم پنجشش نام کاملاً ناآشنا برای نگارنده داشت. فهرست اولیهای که دفتر جشنواره از فیلمهای پذیرفتهشده اعلام کرد، حدود ده فیلم بود و بعد به پیروی از سنت «آقا تورو خدا یه کاریش بکنین» این رقم تقریباً دو برابر شد. با توجه به این اعلام دومرحلهای فهرست فیلمها و فرصت اندکی که معمولاً در هفتههای پیش از شروع جشنواره با تنش و نگرانی و شتاب نیز همراه است، عملاً امکان تماشای برخی از فیلمهای اول فراهم نشد اما خوشبختانه فهرست فیلمهای قابلتوصیه با نگاه و سلیقهی نگارنده از میان همین فیلمهایی که دیدم، بیش از دو سال گذشته است.
سی سال جشنوارهی فیلم فجر: جشنوارهی تغییرها مینا اکبری: این پرونده نگاهی است به سه دهه جشنوارهی فیلم فجر از منظر این دگرگونیها. هر دوره از جشنوارهی فجر برگی است از تاریخ سینمای ایران. اما این فقط یک پروندهی تاریخنگارانه نیست. نگاهی است از زاویهی امروز و حال سینمای ایران به گذشته. تلاشی است برای منصف بودن و جامع بودن در نگاه به پدیدهای که در آسیبشناسیاش همیشه فقط از انصاف و تکامل سخن رفته و همیشه امید بوده این دو صفت هم به همهی صفتهای متغیرش اضافه شود. جشنوارهی فجر برای دوستداران سینما پر از خاطره است. از فیلمها و بخشها و سینماها و صفهایش گرفته تا رویدادهایی که برای هر کس جنبهی شخصی دارد و تاریخچهی خصوصی تلقی میشود اما به شکلی با جشنواره گره خورده است.
گفتوگو با فاطمه معتمدآریا رکوردداردریافت سیمرغ بلورین و بیشترین نامزدی دریافت جایزه: طعم گس جایزه حافظ روحانی، محمد بیات: هنوز دلتان جایزه میخواهد؟ بله، معلوم است که آدم جایزه میخواهد. یک بار سر روسریآبی به من گفتند که به شما جایزه ندادیم چون شما خوب هستید. شما را کنار میگذاریم و به ارزیابی دیگران میپردازیم. به نظرم این، هم خوشحالکننده بود و هم ناراحتکننده؛ خوشحال برای اینکه سطح کار من را بالا دیده بودند و ناراحت برای اینکه امکان یک رقابت از من گرفته میشد و کارم ارزیابی نمیشد. جایزه خیلی لذتبخش است. الان یک اتاق پر از جایزه در خانه دارم که بخشی از آن را همینجا میبینید؛ که نگهداریشان کمی سخت است. ممکن است همه را به موزهی سینما بفرستم، اگر منحل نشود! ولی طعم جایزه همواره برایم شیرین است، بهخصوص جایزههایی که از کشور خودم گرفتهام. دوست دارم همیشه طعم آن را مزهمزه کنم.
گفتوگو با سیدمحمد بهشتی رکورددار دبیری جشنوارهی فجر: جشنوارهی فجر را بهتر است خانهی سینما برگزار کند محمد بیات: در طول برگزاری جشنوارهی فجر بحثی مطرح بود که در جشنواره اصطلاحاً برخی فیلمسازان محبوب بودند و برخی مغضوب. آیا در طول مدیریت شما چنین وضعیتی وجود داشت؛ بهخصوص حالا که سالها از آن زمان گذشته است؟ بهتر است جواب این سؤال را با خاطرهای بگویم. در آن زمان در وضعیتی قرار داشتیم که نمیتوانستیم اقرار کنیم فیلمی را دیدهایم یا نه. در آن زمان هر کس از من سؤال میکرد فلان فیلم را دیدی یا نه؟ من میگفتم: «فقط فیلم دبیرستان را دیدم.» حتی تا مدتها بعد از دورهی مدیریت هم میگفتم فقط فیلم دبیرستان را دیدهام. به این دلیل که در مورد فیلم دبیرستان مناقشهای وجود نداشت! مسلماً من فیلمها را میدیدم و با سازندگان آنها صحبت میکردم و در صورت لزوم نظری میدادم، ولی وضعیت به گونهای بود که نباید این احساس پدید میآمد که با کسی خوب هستیم و با کس دیگری خوب نیستیم. به هیچ عنوان نباید اعلام موضع میکردیم. حتی اگر از دیدن فیلمی به ذوق و شوق هم میآمدیم چیزی نمیگفتیم و حتی لبخندی نمیزدیم. البته بنا به مقتضیات زمانه با برخی به شکلی علنی خوشوبش داشتیم و با برخی نمیتوانستیم علناً خوشوبش کنیم اما همانها هم در همان سالها فیلم ساختند.
گفتوگو با محمدعلی نجفی، رکورددار داوری در جشنوارهی فجر: دههی اول 80 در صد رأیها سفارشی بود، در دهههای بعدی 10 درصد حافظ روحانی: شما بر اهمیت جشنواره تأکید میکنید؛ جشنواره در سالهای نخستین خیلی بر تداوم سینما اثر گذاشت. به نظرتان جشنواره هنوز هم در تداوم سینمای ایران تأثیر دارد؟ نمیتوانم با قاطعیت بگویم. نگران سینما هستم. نمیدانم چهقدر سینمای ایران روی پای خودش ایستاده است. من ماهی حداقل دو بار برای انجام کارهایم به اصفهان میروم و بسیاری از فیلمها را در اتوبوس میبینم. فیلمهایی که میبینم نگرانم کردهاند؛ نگران از اینکه این سینما نمیتواند تداوم داشته باشد. همه به چیزهای دیگری غیر از فیلم فکر میکنند. شاید به تعداد انگشتان دست فیلم قابلبحث وجود داشته باشد. در چنین وضعیتی جشنواره چه کمکی میتواند بکند؟ امیدوارم سینما خودش را دریابد. سینماگران سینما را دریابند. امیدوارم تهیهکنندگانی داشته باشیم که از دولت کمتر کمک بگیرند و از اسپانسرها و شرکتها پول بگیرند.
مجید مجیدی رکورددار سیمرغ کارگردانی از جشنوارهی فیلم فجر: رنگ سیمرغ عباس یاری: ... مجیدی پس از دو سال کار روی فیلمنامهی تازهاش، برای تولید آواز گنجشکها دو ماه نیز درگیر تدارکات و پیدا کردن لوکیشنهای مناسب بود و در 29 اردیبهشت 86 فیلم را در شهریار کلید زد. ویژگی فیلم تازه رفتن دوبارهی مجیدی به سوی یک فضای روستایی و حضور دوبارهی بچهها در فیلم است. آواز گنجشکها کاملترین و پختهترین فیلم مجیدی است؛ چه به لحاظ بار دراماتیک، گرما و روایت قصه و چه به لحاظ بازیها؛ فیلمی که خرس نقرهای جشنوارهی برلین را برای رضا ناجی، بازیگر نقش اول مرد به ارمغان میآورد. آواز گنجشکها در بیستوششمین جشنوارهی فجر در یازده رشته شانس دریافت جایزه داشت و در نهایت جدا از جایزهی بهترین کارگردانی، سیمرغهایی را نیز به حسین علیزاده (موسیقی متن)، حسن حسندوست (تدوین)، و سعید ملکان (چهرهپردازی) اهدا شد.
پرویز پرستویی، رکورددار دریافت سیمرغ بلورین بازیگر مرد: فقط از روی دستخط خودم... امیر پوریا: اینکه رکورد دریافت جایزۀ بهترین بازیگر مرد در اختیار پرویز پرستویی باشد، مایۀ مباهات است. در واقع پرستویی و طیف گوناگون بازیها و نقشهای مؤثرش در جایگاهی میایستند که هیچ تغییری در ترکیب و سمت و سوی سلیقهها و گرایشهای سیاسی هیأت داوران (که گاه این آخری بیش از سلیقه، تعیینکننده است) یا هیچیک از تغییرهای کلان و کلیتر در سیستم مدیریتی جشنواره و معاونت سینمایی، هرگز نتوانسته مانع تحسین کار او شود. این در حالی است که تازه برخی از نقشآفرینیهای خاص او مانند آدمبرفی یا مرد عوضی در بخش مسابقۀ جشنواره داوری نشدند و محافظهکاریهای معمول جشنوارهی فجر که تصور میکند اهدای جایزۀ بازیگری به هر نقشی یعنی تأیید تمام ویژگیهای اخلاقی و فردی آن نقش، باعث شد که جایزۀ بدیهی پرستویی برای ایفای نقش رضا مثقالی در مارمولک به عنوان بهترین بازیگر نقش اصلی مرد، به جایزۀ ویژۀ هیأت داوران که عموماً در جشنوارههای جهانی به سازندۀ یک فیلم تعلق میگیرد (و نه بازیگر) تغییر یابد.
داریوش مهرجویی، رکوردار دریافت سیمرغ برای کارگردانی و فیلمنامهنویسی: راز ماندگاری وحیده محمدیفر: برای مهرجویی فیلمنامه یک غذای روی گاز است و در دوران فیلمبرداریست که ادویههای خاص و استثناییاش را مثل عموغریبِ آسمان محبوب به این غذا اضافه میکند و معجونی اسرارآمیز به خورد آدم میدهد. معمولاً آشپزهای ماهر راز این ادویهجات را به کسی نمیگویند. چون آن وقت تأثیر جادویی غذا از بین میرود. شاید این هم یکی از دلایل فرارش از گفتوگوهاست. پس بهتر است به جای تحلیل مواد لازم و اندازهی آنها، غذا را نوش جان کنیم و سپاسگزار باشیم.
بهترین فیلمهای جشنواره و سیاستهای سینمایی: فیلمها خبر از سیاستهای تازه میدهند مینا اکبری: 24 فیلم از میان فیلمهای شرکتکننده در 29 دورهی جشنوارهی فیلم فجر، جایزه و عنوان بهترین فیلم در بخش مسابقهی سینمای ایران را در طول دورههای مختلف به خود اختصاص دادهاند. اگر جایزهی ویژهی هیأت داوران را عنوانی فرعی برای تقسیم جایزهها بدانیم، بهترین فیلمهای هر دورهی جشنوارهی فجر عصارهی سیاستگذاریها و تلاش مسئولان دورههای مختلف در معاونت سینمایی در راه رسیدن به هدف سینمای مطلوب و موعود خواهد بود. همه میدانیم که داوری جشنوارهی فجر مسیری است دموکراتیک برای اعلام سیاستهای سینمایی. بهترین فیلم جشنواره، تابلویی است تا دیگران با تأسی به آن راه خود را ادامه بدهند. با چنین تعبیری مرور بهترین فیلمهای جشنواره میتواند مروری باشد بر سیاستهای دورههای مختلف معاونتهای سینمایی وزارت ارشاد؛ سیاستهایی که برخی مانند خود فیلمها موفق نشدند به جریان تبدیل شوند، یا سیاستهایی که ابلاغ شدند و اجرا نشدند، یا سیاستهایی که اسمشان بود اما خبری هم از ابلاغشان به گوش نرسید.
سرنوشت برندگان سیمرغ در اکران عمومی: صد سال به این سی سال سعید مروتی: اگر یک فیلم گمنام برندهی نخل طلا شود، موقعیت فوقالعادهای برای دیده شدن مییابد که حاصل اعتبار جشنوارهی کن است. همچنان که موفقیت در اسکار حتی در حد نامزدی دریافت این جایزه هم در سرنوشت اقتصادی فیلمها تأثیر میگذارد. در مورد برگزیدگان ونیز و برلین هم میتوان این حکم را صادق دانست (آیا میتوان در موفقیتهای جهانی جدایی نادر از سیمین نقش و سهم جایزههای برلین را انکار کرد؟). در آستانهی سی سالگی جشنوارهی فیلم فجر به بررسی این موضوع پرداختهایم که برندگان سیمرغ بهترین فیلم چه سرنوشتی در اکران عمومی داشتهاند. در این میان البته در حد اجمال کوشیده شده به حالوهوای هر دوره و آثار شاخصاش نیز اشاره شود.
تاریخ سیمرغ به روایت ابراهیم حقیقی: هنوز داریم اتود سیمرغ میزنیم سیمرغ از نظر مفهومی نماد مناسب و خوبی است برای سینمایی که ادعا میکند یا دلش میخواهد محتواگرا باشد و در فرهنگ قدیمی ایران ریشه داشته باشد. سیمرغ، مرغی افسانهای است که از لحاظ افسانه بودن و اینکه از قصه میآید، بسیار شبیه سینماست. سیمرغ هم در شاهنامه که نماد اسطورهی ماست موجود است و هم در قصههای مولانا و عطار که نماد عرفان ما هستند. منطقالطیر عطار اصلاً از حرکت سیمرغ به سمت قلهی قاف شکل میگیرد و قاف هم برای سینمای ما سمبلیک است و لااقل ما دوست داریم این طور تعریف کنیم که سینمایمان میخواهد به قاف یعنی قلهی دستنیافتنی و آرمانی بشر یا هنرمند برسد.
مرور پوسترهای 29 دورهی جشنوارهی فیلم فجر: پوسترهای ضعیف، در فقدان مدیریت هنری ساعد مشکی: در مجموع به عنوان یک ناظر که خود دستی در طراحی دارم، در 29 دوره پوسترهای جشنوارهی فجر، جز دو یا سه مورد، به نظرم دیگر پوسترها کیفیتی متوسط دارند. این در حالی است که هر یک از طراحان صاحبنامی که برای این جشنواره طراحی کردهاند، در مقاطعی دیگر، تواناییهای بالای خود را در طراحی پوستر نشان دادهاند و آثاری درخشان خلق کردهاند. نبود مدیریت هنری، آشفتگی مراکز تصمیمگیری و عدم ثبات که ناشی از عدم استقلال کامل این جشنواره است، طراحان گرافیک را نیز از ارائهی کاری شایسته بازمیدارد.
گفتوگوی آتیلا پسیانی با داود رشیدی: دوست دارم بهتاخت بروم قبل از انقلاب در فیلمهای زیادی بازی نکرده بودم و در آثاری حاضر شدم که بهواقع دوستشان داشتم. مثل فرار از تله و کندو. بعد از انقلاب از تلویزیون اخراجم کرده بودند. گفتند که تو پاکسازی نمیشوی اما اخراجت میکنیم. یادم است پرسیدم چه فرقی بین پاکسازی و اخراج است که جواب دادند حسن اخراج این است که میتوانید بعداً دوباره استخدام شوید! خیلیها رفتند دنبال شکایت و شکایتبازی اما من همان موقع با تلویزیون کات کردم.
گفتوگو با علیرضا زریندست: باران تصویرها جلوی چشمانم رژه میروند شیما شهرابی: آیا زمانی بوده که علیرضا زریندست انتظار داشته برایش بزرگداشت بگیرند اما اتفاق نیفتاده و به این روزها موکول شده؟ بله. در سالهای 77 تا 79 انتظارش را داشتم. چون معمولاً هنرمند باید دورههای مختلفی را بگذراند تا به حد و اندازهی بزرگداشت برسد. من هم در آن دوره فکر میکردم در چنین جایگاهی هستم. البته در سینمای ما بارها از آدمهایی تجلیل شده که در عین داشتن تواناییهای بسیار، به لحاظ زمانی برایشان زود بوده. من بارها مورد بیمهری مسئولان قرار گرفتم. مثلاً تماس گرفتند و گفتند برای خط قرمز برندهی جایزهی بهترین فیلمبرداری شدهای؛ فردا بیا جایزهات را بگیر. اما فردایش گفتند جایزههای فیلمهای 35 میلیمتری داده نمیشود. یا در همان دوره فیلمبرداریهای ماندگار و قابلاعتنایی داشتم که به استناد نقدها و تحلیلها، از کارهای دیگر آن دوره درخشانتر بود اما هیچ جایزهای نگرفتم. گاهی این جایزه ندادن، انگیزه را میگیرد.
فیلمهای سهبعدی: از دست دادن عادت دیرین شهزاد رحمتی: سینمای سهبعدی قطعاً یکی از جالبترین دستاوردهای انسان در این راه بوده است. گرچه به یک معنا میتوان گفت که رؤیاها و حتی خیالاتی که ما در ذهن خود میپرورانیم در واقع بعد ندارند ولی این حقیقت نیز در این مقام در عین حال به مفهوم بیشمار بودن این بعدهاست. همان طور که به عنوان مثال، رنگ سفید از طرفی – حداقل در معیارهای عامه – به طور تلویحی نشانهای است از نوعی فقدان رنگ، ولی در تعاریف علمیاش رنگ سفید در واقع تلفیقی است از همهی رنگهای موجود و ممکن. ما رؤیاها و حاصل خیالبافیهایمان را بدون بُعد میبینیم ولی هنگام یادآوردی و تداعیشان سعی میکنیم با بعد بخشیدن به آنها باز هم رنگوبوی بیشتری از واقعیت را به آنها ببخشیم تا هرچه متقاعدکنندهتر و به تبع آن لذتبخشتر باشند.
|