چشمانداز: 572
خشت و آینه: اکران اینترنتی/ قاچاق/ کپیرایت خسرو دهقان: و اما در انتها یک نکته قابلتوجه است. همهی ما که گلایه و شِکوه داریم از قاچاق. آیا در کتابخانهی خودمان و در یک ردیف مثلاً یکمتری قفسهی کتابهایمان چند جلد کتاب قصه یا نمایشنامه و یا فیلمنامه و یا... ترجمه وجود ندارد؟ آیا ما و مترجم و ویراستار کتاب و ناشر و پخشکنندهی کتاب، ریالی بابت حق ترجمه و کپیرایت آن کتاب به حساب صاحب اثر در آن طرف دنیا پرداخت کردهایم؟ بعید میدانم و بیشوکم مطمئن هستم که هیچکس ریالی کپیرایت را رعایت نکرده است. بنابراین یادمان نرود که سوزنی به خود بزنیم و جوالدوزی به دیگران.
لودهندگان ارسیا تقوا: گرچه لودهندگان کار قشنگی نمیکنند اما فرصتی برای برخی محققان ایجاد کردند که یافتهی جالبی را متوجه شوند. آنها دریافتند لو رفتن نقطهی اوج یا عطف یک فیلم نهتنها مزهی فیلم را برای مخاطب کم نمیکند که گاهی اوقات باعث توجه و استقبال بیشتر او هم میشود. بنابراین آنچه نگرانی از افشا شدن فیلم میدانستیم گاهی اوقات بیمورد است. برای تأیید این نظر به این خاصیت مغز اشاره میکنند که مخاطب هنگام نگاه کردن به فیلمی که قبلاً آن را دیده جوری صحنهها را دنبال میکند که انگار نقطهی اوج و گرهگشایی فیلم را نمیداند و بار اول است که فیلم را میبیند...
به سریالتان آب نبندید، لطفاً! محسن بیگآقا: این بار ماجرا به سریالهای خانگی برمیگردد که این روزها فراوان تولید میشوند و کارگردانهای سینما را هم به سمت خود جلب میکنند. فعلاً قصد نقد سریالهای خانگی در بین نیست، وگرنه میشد از پراکندگی در ساختار روایت، ناتمام گذاشتن سریالها، از نقش تهیهکننده در سریالسازی، از بهکارگیری فیلمنامه و قصهی سینمایی در سریالها و غیره نوشت. اما حالا فقط به کشدار بودن، جلو نرفتن قصه و هدر دادن زمان سریال با پخش خلاصه از قسمتهای قبل، تیتراژ طولانی اول و آخر و آهنگهای میانی اشاره میکنم که عین بیانصافی و کملطفی در حق خریدار است.
با چراغ خاموش مصطفی جلالیفخر: چرا در نسخهی ویدئویی فیلم، نظر فیلمساز کاملاً برگشته است؟ آیا برای مجوز نمایش خانگی، مجبور به اعمال این تغییر شدهاند؟ یعنی سانسور به اشکال و در مقاطع مختلف در کمین فیلمهاست؟ یا فیلمساز نظرش برگشته و این جملهی صلحاندیشانه را به آن توصیهی انتقامجو ترجیح داده است؟ به هر دلیل که این تغییر اتفاق افتاده، چرا با چراغ خاموش؟ بهتر بود برای احترام به مخاطبان فیلم، در مورد این تغییر اطلاعرسانی میشد.
مرور خبرهای خرداد: بوی کافور و تلخی تکرار پوریا ذوالفقاری: سینمایینویسان بهویژه در دو سال اخیر بارها از تراکم تولید در شبکهی خانگی نوشتهاند. بر خلاف اوایل همین دههی نود که مثلاً توزیع همزمان دو سریال شوخی کردم (مهران مدیری) و شاهگوش (داود میرباقری) امری استتثنایی تلقی میشد، حالا خیلی راحت گاه همزمان چند سریال به صورت هفتگی توزیع میشوند و چندان هم مشخص نمیشود که بالأخره وضعیت بازگشت سرمایهشان چهگونه است. کار به جایی رسیده که حتی دنبال کردن این مجموعهها برای کسانی که قصد نقدشان را هم دارند دشوار شده است.
درگذشتگان: محمدعلی کشاورز: تلخکامیهای یک بازیگرِ خوشنام علی شیرازی: محمدعلی کشاورز - یکی از قلههای بازیگری این دیار - بهار کرونایی را تا آخر تاب نیاورد و درست در دومین ماهی که شمع زادروز نودسالگیاش را فوت کرده بود، بدرود زندگی گفت. او یکی از شمایلهای هنر بازیگری در ایران بود.
مهر و اقتدار و... گاهی جنون پوریا ذوالفقاری: گویی با مرگش پرده کنار رفت از برابر کارنامهای که از هر نظر شگفت مینمود. وسعت اندوه مردمی با تعلقات طبقاتی و فرهنگی گوناگون نشان داد کشاورز در قیاس با همنسلانش چه عملکرد و پیشینهی ویژهای داشته است.
«ممدل» و دوستش احترام برومند: وقتی فیلم کوتاهی را که یک کانال خارجی دربارهی استاد محمدعلی کشاورز ساخته بود دیدم، چندین و چند تصویر از نمایشهای مشترک با داود نیز وجود داشت. باز بیشتر فهمیدم که وقتی شوهرم بیمار بود چهطور تا آخرین روزها «ممدل» را چنان ادا میکرد که پنداری کودکی، دوستش را خطاب میکند. وقتی مهربانیها و عطوفتهای کشاورز را به خودم و فرزندان و نوهام دیدم، در تمام دوران بیماری و پس از رفتن «دوستش» فهمیدم زنجیر دوستی بین اینها محکمتر از آن است که دیگران میاندیشند.
غروب یکی از روزهای آخر بهار پرویز نوری: وقتی فیلم کوتاهی را که یک کانال خارجی دربارهی استاد محمدعلی کشاورز ساخته بود دیدم، چندین و چند تصویر از نمایشهای مشترک با داود نیز وجود داشت. باز بیشتر فهمیدم که وقتی شوهرم بیمار بود چهطور تا آخرین روزها «ممدل» را چنان ادا میکرد که پنداری کودکی، دوستش را خطاب میکند. وقتی مهربانیها و عطوفتهای کشاورز را به خودم و فرزندان و نوهام دیدم، در تمام دوران بیماری و پس از رفتن «دوستش» فهمیدم زنجیر دوستی بین اینها محکمتر از آن است که دیگران میاندیشند.
مرجان: خسته از خودنبودن... علی شیرازی: با پشتوانهی همسرش وارد عرصهی بازیگری شد و در 21سالگی با نام هنری مرجان، در دنیای پرامید (احمد شیرازی) نقش مقابل فردین را بازی کرد. او در شرایطی به عرصهی نخست بازیگری در سینمای تجاری روی آورد که زنان بازیگری دههی 1340 از بهار جوانی عبور کرده بودند و مرجان کوشید پا در جای پای جوانی فروزان بگذارد.
یادها: سپهرنیا در نودسالگی: آن قدر نحیف بودم که میگفتند زنده نخواهم ماند پرویز نوری: وقتی چشم به جهان گشود، خانوادهاش اصلاً فکر نمیکردند زنده بماند. آن قدر نحیف و مردنی بود که همه دست از او شسته بودند مگر معجزهای رخ دهد تا منصور کوچک از رفتن به آن دنیا نجات پیدا کند!... دختری از شیراز در سال 1333 ساخته شد و با استقبال تماشاگران مواجه شد و در همان نقش کوچک، بازی سپهرنیا جلب نظر کرد. در سال بعد نقش کوچک دیگری در کمدی خواب و خیال (مجید محسنی) به عهده گرفت اما همچنان چهرهای ناآشنا بود، تا این که ساموئل در همان سال 34 در فیلم موفقش چهارراه حوادث از سپهرنیا یک کمدین به وجود آورد.
تلویزیون: دربارهی یک نام محبوب؛ مهران مدیری: متولد روز جهانیِ سلامت! مصطفی جلالیفخر: دورهمی پربازدیدترین برنامهی تلویزیون در اردیبهشت بود و نشان میدهد مهران مدیری در آغاز دههی ششم زندگیاش، همچنان یک نام معتبر و تضمینشده است. تقریباً شبیه جایگاه علی دایی یا عادل فردوسیپور در فوتبال. محبوبیت و اعتباری دارد که بهراحتی تحت تأثیر عوامل زودگذر منفی قرار نمیگیرد.
سریال «سرباز»: از ادبیات تا پروپاگاندا محسن بیگآقا: سرباز در مقام مقایسه از بسیاری سریالهای این سالها بهتر بوده و بیمهریها نسبت به سریال چندان موجه به نظر نمیرسد. بیشتر مخالفان سریال با عدم جذابیت آن مشکل داشتهاند اما برخی انتقادها نیز به نظر وارد میرسد.
نگاهی دیگر به سریال «پایتخت6» از دریچهی روانشناسی: بیرحمی واقعیت ارسیا تقوا: پایتخت6 یک تفاوت مهم نسبت به فصلهای قبل خود دارد؛ هرچند آدمهای این فصل بجز پنجعلی همان قدیمیها هستند اما منش و رفتار آنها تغییر کرده است. شاید نبودن پنجعلی به همین دلیل بوده که به خاطر آلزایمر دیگر امکان تغییری برای او متصور نیست. مثلاً ارسطویی که میشناختیم با هر عیبی که داشت مظهر پاکی بود و اینجا بهراحتی در دام قاچاقچیان میافتد و اضطراب بیخود و بیدلیلی به روایت معمول و فضای خانوادگی اثر تزریق میشود.
سینمای ایران: خودکامگی پدرانه و سینمای انتقام شخصی: میراث خونین بهزاد عشقی: در نهایت هیچ یقینی وجود ندارد و مثالهای سینمایی ما نیز هیچ حقیقتی را اثبات نمیکند. ما جامعهی لغزندهای هستیم که از ماقبل تاریخ تا مابعد تاریخ سیر میکنیم. عدهای همچنان با سنتهای پدرسالاری زندگی میکنند و عدهای دیگر به فرزندسالاری رسیدهاند. کم نیستند فرزندانی که حلقهای به گردن پدران خود بستهاند و به هر کجا که دلخواهشان است میکشانند. داستان رومینا و پدرش نیز همچنان رازی سربهمهر است و ما آنچنانکه باید ابعاد این حادثه را نمیشناسیم. فقط میدانیم که انتقام ناموسی و خودکامگی پدرانه میراث شومی است که همچنان وجود دارد و بخشی از جامعه را درگیر میکند و مدام فاجعه میآفریند.
نگاهی دیگر به کارکرد موسیقی در فیلم: موسیقی عاطفهی فیلم است علی شیرازی: چرا بسیاری از ملودیها و قطعههای مشهور موسیقی فیلمها را دوست داریم و از تکرار شنیدن جداگانه و البته دیدن (و شنیدنِ) هربارهشان همراه با تماشای فیلم لذت میبریم؟ این دوست داشتن، جدا از زیبایی احتمالی هر اثر موسیقایی با دریافت احساسی و ذهنی برآمده از نخستین بار شنیدن آن قطعه همراه با دیدار فیلم و آن صحنهی بهخصوص، مرتبط است. اینجا هم پای دوست «عشق در نگاه اول» در میان است...
در هشتادسالگی عباس کیارستمی؛ از تولد تا رضایتمندی در میانسالی: خودم را آدم خوشبختی میدانم حمیده شریفراد: هنرمند جهانی ما، عباس کیارستمی، امسال هشتادساله میشود. تولد او بر دوستدارانش مبارک. گفتوگوی پیش رو پیوندی خلاصهشده از چند گپوگفت در تاریخهای گوناگون است: «یک جور احساس دلتنگی دارم برای چیزی که دوست داشتهام و حالا از دست رفته است. زیباترین تصویری که از کودکیام به یاد دارم، وقتهایی بود که باد میوزید و تصویر بسیار زیبایی لابهلای گندمها ایجاد میشد. و چه شانسی بود تماشای آن منظره. حالا وقتی با اتومبیل عبور میکنم حالی دارم شبیه حالِ فرهاد خردمند در زندگی و دیگر هیچ وقتی با حسرت، به رستمآبادِ زلزلهزده خیره میشد. با این تفاوت که آن زلزله یک شب بود ولی این زلزله برای ما هر روز نو به نو میشود...»
به بهانهی انتشار فیلمِ «دام نامرئی» پس از چهار دهه: ساواک در مقام تهیهکننده: مأمور ما در تهران مازیار رضایی: انتشار فیلمی با نام دام نامرئی به کارگردانی فریبرز صالح بهتازگی در فضای مجازی به کوششِ امیر عزتی، آن هم چهار دهه پس از ساخته شدنش، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؛ آن طور که برخی رسانهها واژهی «کشف» را برای بازیابی این فیلم به کار برده و آن را حلقهی مفقودهای در پیوند سینمای پیش و پس از انقلاب دانستهاند. فیلم از چند جهت حائز اهمیت است؛ نخست آن که تا جایی که میدانیم تنها فیلمی است که مستقیم و بیپرده به سفارش سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) یا آن طور که در تیتراژ آمده «به سفارش سازمان ضدجاسوسی کشور» ساخته شده، و دوم این که دانستههای ما را از پروندهی مشهور و پیچیدهی سرلشکر احمد مقربی، دقت میبخشد.
احمد قاروقیقاجار و هیچکاک: نقد سهمگین جامعهی ایرانی محمد تهامینژاد: در دههی 1950 منتقدان اروپایی به اهمیت زیباییشناختی و هنری آثار هیچکاک پی بردند. مجلهی «کایه دو سینما» که در 1952 توسط آندره بازن و همراهانش تأسیس شده بود، به کشف هیچکاک نایل آمد و روی جلد شمارهی 62 مجله به تصویر آلفرد هیچکاک اختصاص یافت. سال 1962 تروفو یک هفته با هیچکاک به گفتوگو نشست. در همان زمان احمد فاروقیقاجار که در فرانسه و آمریکا سینما خوانده بود به ایران آمد و فیلم طلوعجَدیرا در 1342 ساخت که نمونهای از هیچکاکشناسی فاروقی است. چنانکه ارجاع به برخی فضاهای روایی و مضامین فیلمهای هیچکاک، در آن مشهود است.
ردگیری سینمای ایران در کتاب خاطرات محمد بلوری: از «صادقکُرده» تا قدرت «گوزنها» علیرضا خاکسار: نسل جدید و جوانان اهل مطالعهی امروز، بلوری را ممکن است به جا نیاورند اما حتماً با مطالبش در سرویس حوادث روزنامهی «ایران» از جمله ماجرای «خفاش شب»، ماجرای «قتلهای زنجیرهای» و جنایت «شاهرخ و سمیه» آشنایی دارند... بلوری معتقد است که گزارش حوادث در روزنامهها نشانههایی از زندگی در خود دارد و از میان این وقایع، بعضیها را نویسندگان و کارگردانان دستمایهای برای نوشتن داستانها و ساخت فیلمهای سینمایی یا سریالهای تلویزیونی میکنند، بیآنکه اغلب نامی از خبرنگاران در آثار خود ببرند. در تورق کتاب 650صفحهای خاطرات بلوری، به چند اثر مشهور سینمایی برمیخوریم که مستقیم از روی گزارشهای صفحهی حوادث روزنامه الهام گرفته شده است.
سینمای جهان: نمای دور نیوشا صدر: پاسخ ردکلیف به توییتهای رولنیگ/ فصل چهارم مجموعهی هانیبال در نتفلیکس/ تلاش لینچ برای ثبت متفاوت این روزها/ از سرگیری فعالیتهای سینمایی در نقاط مختلف دنیا/ نگاهی به مسیر آیندهی صنعت سلبریتیسازی/ الیزابت ماس در فرار کن خرگوش، فرار کن/ قهرمانهای بیرون پردهی بالیوود/ تأثیر کشته شدن فلوید بر سریالهای تلویزیونی/ فیلمهای برگزیدهای که به نمایش درنیامدند/ برشهایی از واکنش سینماگران به قتل فلوید/ بربادرفته بر باد
آیا ساخت فیلم دربارهی موضوع کرونا هنوز زود است؟: زیر سایههای خاکستری پرویز نوری: تهیهکنندگان هالیوود هم چشم به آینده دوختهاند و این که تا سپتامبر 2020 بر اساس فیلمهایی در زمینهی همهگیری کووید 19 و پیشگیری و احتمالاً خوشبینی نسبت به نابودی این ویروس، بتوانند فیلمهایی مؤثر ارائه دهند... البته صحبت بر سر این است که چهگونه باید بدون ماسک ظاهر شوند و اصولاً فاصلهی اجتماعی گروه سازنده چه خواهد شد؟
گفتوگوی دِویکا گیریش با گرتا گرویگ: میدانستم که این کتاب دربارهی پول است! «میدانستم که اِیمی پاسکال و کمپانی سونی به این پروژه علاقهمندند چون 25 سال از نسخهی سال 1994 میگذشت و "زنان کوچک" زیادی بودند که چیزی دربارهی این کتاب نمیدانستند. برایم بسیار روشن بود که کتاب دربارهی زنان، هنر و پول بود. هستهی احساسی دربارهی خواهرانگی و خانواده بود ولی این جنبهی بسیار اساسی هم در کار بود که به همان اندازه احساسی بود.»
فیلمهای روز: عملیات نجات (سام هارگریو): گلولهی آخر هوشنگ گلمکانی: عملیات نجات یک اکشن خالص معمولی است. اکشن برای اکشن و نه هیچ چیز دیگر؛ البته با تلاشهایی برای فراتر رفتن از اکشن. تریلری با فرمولهای آشنا و قابلپیشبینی بدون ادعاهای دیگر به عنوان اولین فیلم یک بدلکار سابق که تخصصش هم کارگردانی صحنههای اکشن است و حالا فرصت این را یافته که علاوه بر به کار بردن این تخصص، داستان هم بگوید.
دریاچهی غاز وحشی (دیائو یینان): یک سامورایی در چین خشایار سنجری: آخرین ساختهی یینان، دریاچهی غاز وحشی، بازتاب یأس و پوچگرایی انسانیست که بشارتهای علم و عقلانیت و تکنولوژی را دروغین یافته است. از منظر اقتصاد امروز چین، سرشت کیفی پدیدهها، اهمیت خود را از دست داده و انسانها، ارزشهایی را که نمیتوانند با پول بسنجند، نادیده میگیرند.
هرگز، بهندرت، گاهی، همیشه (الیزا هیتمن): مادران نابالغ محسن خادمی: فیلم لحن تلخ و خشونتآمیزی دارد. کارگردان با نمایش خشونتِ آتم در هنگام سوراخ کردن بینیاش جلوی آینه یا نمایش سقط جنین، سعی دارد خشونتی را که قهرمانش در زمان تجاوز تجربه کرده تداعی سازد.
سریال روز: ایستگاه بغداد (آلیس تراتون و بن ویلیامز): ما بیوطنها، ما گناهکارها هومن جعفری: ایستگاه بغداد با داستان جذاب و موقعیتهای هیجانانگیزش خیلی زود مخاطب را درگیر میکند. کارآگاه سابق پلیس عراق محسن الخفاجی در عراق بعد از صدام زندگی دشواری دارد. از یک طرف بیکار است، از سوی دیگر به علت داشتن شغل رسمی پلیس در دولت صدام مورد سوءظن دولت جدید و مورد نفرت برخی از شهروندان است، از سوی دیگر به خاطر اعدام شدن پسرش در دولت قبل به جرم مخالفت، مورد نفرت دخترش است و خود نیز حال خوشی ندارد.
«رابینسوناد»: فیلمها و سریالهای رابینسون کروزویی: کمپ یکنفره در جزیرهی تنهایی شاهین شجریکهن: شاید برای زنده کردن حس خوشایند قدیم، و مرور دوبارهی رؤیای کودکی، باید دوباره به تماشای همان فیلمهای سرشار از رنگ و حرکت و شادی نشست و امیدوار ماند که روزی روزگاری اقامتی تکنفره در خانهی درختی قسمت شود...
نگاهی به سه فیلم مطرح مستقل: «جواهرات تراشنخورده»، «فانوس دریایی» و «پسر عزیز»: روح پرنده شهرزاد امیرشاهکرمی: هالیوود برای جبران رکود اقتصادی اواخر دههی 1960 به تکنیکهای روایی بابشده در سینمای هنری اروپا روی خوش نشان داد و به این ترتیب فضاسازی، شخصیتپردازی روانکاوانه و ابهام در روایت و پایانبندی درون آثار سینمای مستقل آمریکا راه یافت. جریان فیلم مستقل در آمریکا نیز همچون هر جریانی اوج و فرود خود را داشت. پس از رونق دوبارهی استودیوها، بازار مستقلها کمی تضعیف شد و فیلمسازانی چون فرانسیس فورد کوپولا، مارتین اسکورسیزی، وودی آلن، برایان دیپالما، رابرت آلتمن و جان میلیوس که از فعالان این عرصه بودند...
مورد عجیب کمال سونال در سینمای ترکیه: در گذشته هم معصوم نبودیم... دامون قنبرزاده: کمال سونال (2000-1944) در طول حیات هنری خود بر خلاف آنچه مشهور است، بیشتر ایفاگر نقشهایی تیپیک بود که بیحیایی و گستاخی و خشم فروخورده و اذیت و آزار از مشخصههای بارز آنها محسوب میشود. سونال در 56 سالگی، وقتی سوار بر هواپیما، برای فیلمبرداری یکی از فیلمهایش عازم شهری دیگر بود، سکتهی قلبی کرد و ترکیه را در بهت و اندوه فرو برد. در مراسم تشییع جنازهاش هزاران نفر با تشویق بدرقهاش کردند و گزارشگر تلویزیونی در حالی که بغض راه گلویش را بسته بود، از او به عنوان «انسانی با قلبی بزرگ» یاد کرد. او در واقعیت، انسانی متین، خیرخواه، آرام و دور از هر گونه حاشیه بود که دل هزاران نفر را شاد کرد اما بیشتر شخصیتهای سینمایی که بازی کرد، چنین خصلتهایی نداشتند. گذشته به آن خوبی نیست که ما تصور میکنیم.
نمای متوسط: شمشیر اعتماد/ قدرت اعتماد (لین شِلتن): یک تئوری توطئهی جدید رضا حسینی: لین شلتن، کارگردان شمشیر اعتماد که بار طنز خاص فیلمش از عنوانش هم برمیآید، در یکی از گفتوگوهایش به این میزان تأثیرگذاری فیلمها اشاره کرده و در مورد اوج انتشار اطلاعات و اخبار جعلی در روزگار ترامپ - که فیلم با دستمایهی داستانی عجیبوغریبش به آن نقد جدی دارد - میگوید: «اصلاً شاید این فیلم هم یک تئوری توطئهی جدید را باعث شد.»
زندگی نامرئی (کریم عینوز): پشت دیوارِ رؤیا این درام برزیلی که عنوان اصلیاش زندگی نامرئی اوریدسی گوسمائو است، سال گذشته در بخش «نوعی نگاه» جشنوارهی کن روی پرده رفت و جایزهی اصلی آن را برنده شد. البته فیلم در جشنوارهها و مراسم متعددی درخشیده است از جمله جشنوارههای مونیخ و وایادولید. در واقع، کریم عینوز یکی از تحسینشدهترین فیلمسازان سینمای برزیل در هزارهی جدید است.
بدن مسیح (یان کوماسا): معنی بخشش، فراموشی نیست فصلهای آغازین و پایانی فیلم بهخوبی نسبت فرد، و بهخصوص شخصیت اصلی داستان دنیل، را با محیط پیرامون نشان میدهند و اینکه او صرفاً واکنشی است به دنیای کنشگر پیرامون و در مسیری پیش میرود که برایش تعیین میشود. دنیل در باقی فیلم، زمانی که حق انتخاب دارد، قدر آزادیاش را میداند و میخواهد جور دیگری زندگی کند.
مرد نامرئی (لی وَنِل): بِبین مرد نامرئی یک غافلگیری تمامعیارست چون فیلمی بر خلاف تصور تماشاگران خستهی امروزی است که در انبوهی از فیلمهای بازسازی و دنبالههای تجاری بیخاصیت غرق شدهاند.
فلاشبک در نمای متوسط: دختران (جرج کیوکر): حقیقت چیست؟ جدا از فضای موزیکال پرشور و نشاط دختران، به خوشبینی این فیلم در حلوفصل بحرانها (هرچند فروپاشی یک زندگی مشترک باشد و...) و ماستمالی کردن دروغها و فاش نشدن حقیقت - حتی در دادگاه - و یک پایان خوش تحمیلی حقیقتاً نیازمندیم! در واقع، به یک منجی از جنس جین کلی خوشمشرب و بیقیدوبند احتیاج داریم که ناگهان سروکلهاش پیدا شود و هم به قهرمان خیرخواه داستان تغییر ماهیت بدهد و هم بار تمام مصیبتها را بر دوش بگیرد و بهنوعی خودش را فدا کند...
زنان کوچک (مروین لیروی): دومین اقتباس برتر از رمان الکات شور و حال این زنان کوچک بجز بازیگران اصلیاش که بهتر با هم جور شدهاند و رابطهی گرمتری دارند، مدیون تصاویر رنگی هم هست که در زمان ساختش فناوری نویی بود. حضور الیزابت تیلر و جنت لی در نقش دو خواهر خانوادهی مارچ، که در آن زمان بهترتیب 17 و 22 سال داشتند، احتمالاً میتواند یکی از جذابیتهای دیدن این اثر کلاسیک باشد. ناگفته نماند که جون آلیسن تقریباً 31ساله بود که نقش جو را بازی کرد.
گپی با لین شِلتِن، دربارهی آخرین فیلمش «شمشیر اعتماد»: بازارِ تئوری توطئه همیشه گرم است! «به نظرم فیلم بیطرف است. تئوریهای توطئه همیشه بازار گرمی داشتهاند، بهخصوص در این سرزمین. اما در این دوره با یک نقطهی اوج تاریخی طرفیم که مردم دوست دارند نسخههای خودشان از واقعیت را بسازند یا تاریخ را بر اساس هوسها و افکار یا فراتر از آن، نظام اعتقادیشان بنا کنند. ما این روزها، یک تئوریسین توطئهی ارشد در کاخ سفید داریم که انگار به این وضعیت اعتباری ویژه بخشیده است...»
گفتوگویی با اریک، دستیار فیلمبردار هالیوودی: قصههای نژادپرستی هالیوود گفتوگوکننده: حسن تهرانی: از لینکلن تئودور مونرئو پرری، نخستین بازیگر سیاهپوست سینمای آمریکا. او در نقش سیاهپوستی تنبل و خنگ که کارهای ابلهانهی مضحکی میکرد، محبوب قلب همهی سفیدپوستان آمریکا شد. نام هنریاش را گذاشته بودند «استپ این، فچ ایت» یا «بجنب و برش دار» و هیچ نژادپرستی نمیتوانست به اندازهی او در جا انداختن تصویر تحقیرآمیزی از سیاهان موفق باشد. در زمانهای که سیاهان تنها در نقش نوکر و کلفت و دایه در صحنههای بسیار کوتاهی از فیلمها دیده میشدند، این بابا فیلم پشت فیلم در نقش اول بازی میکرد.
نقد فیلم: یلدا (مسعود بخشی): انتخاب خطرناک هوشنگ گلمکانی: مهمترین نکته که باعث از کف رفتن بخشی از قابلیت اثرگذاری فیلم خوشساخت یلدا شده و به همان بحث ضعف فیلمنامه مربوط میشود، پایانش است. در سینمای دو دههی اخیر ایران که «پایان باز» به عنوان یک تمهید هنری منتسب به سینمای مدرن بیش از پایانهای قطعی کلاسیک مورد توجه قرار گرفته، خیلی وقتها «پایان بلاتکلیف» با «پایان باز» اشتباه گرفته میشود. پایان یلدا یکی از همان پایانهای بلاتکلیف است که اگر شکل مناسبش پیدا میشد (و البته شخصاً پیشنهادی ندارم!) میتوانست فیلم را با اجرا و کارگردانی خوب و ساختار شکیلش چند درجه ارتقا دهد.
گفتوگو با دو بازیگر «یلدا» (بهناز جعفری و صدف عسکری) گفتوگوکننده: سپیده آرمان / جعفری: بخشی کارگردان بسیار باهوش و صبوری است و از جزییات نمیگذرد. تمرینهای فشردهای داشتیم و در این تمرینها به گذشتهی شخصیتها برمیگشتیم و حتی به روزگار کودکیشان میرسیدیم، به عقدههایی که آنها از کودکی داشتند و در بزرگسالی به رفتارهای خاصی منتهی میشد...
عسکری: نقشی که در یلدا بازی کردم سنش از من بیشتر است؛ دختری متأهل که مرتکب قتل شده. خیلی از این نقش دور بودم و نزدیک شدن به آن تلاش زیادی میخواست. در کنار من بازیگرانی حرفهای - فرشته صدرعرفایی، بهناز جعفری، آرمان درویش و بابک کریمی - بودند و من باید از پس این نقش بهدرستی برمیآمدم. نقش سختی بود و من تجربهی چنین کاری را نداشتم. همهی اینها باعث میشد ایفای نقش در یلدا برایم چالشبرانگیز باشد.
حکایت دریا (بهمن فرمانآرا): ماهی خسته از آب! مصطفی جلالیفخر: حکایت دریا، مانیفست صریح بهمن فرمانآرا است. فیلمساز معتبر خسته و معترض و بیحوصله و کلافهای که سالهاست درگیر مقولهی مرگ است. او در حالی که برای روشنفکران ازدسترفته غمگین است، با خشم دربارهی جریان روشنفکری و فرهنگی، مرثیهسرایی میکند.
تیغ و ترمه (کیومرث پوراحمد): الکترای بیهویت یا: فیلمسازی که خود را گم کرده است بهزاد عشقی: فیلم قرار بود اثری جوانانه دربارهی دغدغهی جوانهای امروزی باشد اما دلمشغولیها و پرسشهای دختر جوان فیلم، ترمه، ربطی به مشکلات جوانهای امروزی ندارد. نه پرسش سیاسی دارد، نه بیکار و بیپول است، نه زیر سلطهی پدری خودکامه است، نه در عشق شکست خورده. نقاش است و با آزادی کامل با مرد میانسالی که نقاش است و استاد او بوده، زندگی میکند. مشکل دختر فقط این است که پدرش مرده و مادرش او را ترک کرده است. اکنون مادر به سرزمین خود بازمیگردد و همین اتفاق، رنجهای دختر را رقم میزند.
زیر نظر (مجید صالحی): کاهانیها دامون قنبرزاده: فیلم ریتم مناسبی دارد که مخاطب را تا انتها میکشاند. دوربین روی دست، توی ذوق نمیزند. سیر داستان هرچند در جاهایی غیرمنطقی و به نفع سینمای کمدی بدنه است (مانند سکانس لوسِ پارتی آیدین، همسایهی طبقهی بالا و بعد هم حضور بدل لیونل مسی که تنها برای جلب توجه مخاطب به فیلم چسبانده شده) اما در کل حسوحال بامزهای دارد که در تلاش برای سوراخ کردن لایهی ظاهری و رسیدن به موقعیتی ناب و دیوانهوار و البته بهشدت انسانی، ناکام میماند.
کشتارگاه (عباس امینی): خانهها و سردخانهها مصطفی جلالیفخر: کشتارگاه به چند پارهی جدا تقسیم شده که پیوند مؤثری با هم نمییابند. حتی تکلیف موضوعی داستان با متولی معلوم نیست. قرار بوده آدمهایش سیاه و سفید نباشند و همهی آنها در طیفی از خاکستری نشان داده شوند.
اینجا بهار بینی خود را میگیرد مازیار فکریارشاد: کشتارگاه را میتوان نقطهی عزیمت عباس امینی از یک فیلمساز خوشقریحهی هنر و تجربه به یک فیلمساز اجتماعی که نبض مخاطب عمومی را نیز در دست دارد، ارزیابی کرد. فیلم توانسته گلیم خود را از آب بیرون بکشد و توازنی بین سلیقهی کارگردان (توجه به مخاطب نخبه) و واقعیتهای موجود در مناسبات سینمای ایران (ساخت فیلمی قصهگو که قابلیت همراه کردن مخاطب عام را نیز داشته باشد) برقرار کند.
مخمصه مازیار معاونی: آنچه افسوس از دست رفتن فیلم بر اثر استراتژی اشتباه کارگردان در اولویت دادن مضمون به فرم و جزیرهای درآوردن خطوط چندگانهی داستان را بیشتر میکند، بازیهای خوب بازیگران اصلی است.
کاربردهای فرم در سینما؛ میزگردی با مجید برزگر، مرتضی فرشباف و بهتاش صناعیها: فرم؛ آنچه نیست، آنچه هست! پوریا ذوالفقاری: درمباحثسینماییسالهایاخیر «فرم» تبدیلبهواژهایچنانپرکاربردشدهکهنمونههایزیادیازاستفادههاینادرستازآنراهممیتواندید. چهدرنقدهاوچهدرگفتوگوهایبرخیازفیلمسازاناینشکلاستفادهرامیبینیم. فرمگاهبهجایتکنیکبهکارمیرودوگاهحتیبهمعنایدکوپاژومیزانسن. طبیعتاًاینهاسازندهیفرماندولیهمهیآننیستند. دیدیمکمکمفرمداردتبدیلمیشودبهواژهایشبیه «چیز» کهمصداقروشنیندارداماهمهآنرابهکارمیبرند! برایدرکمعنایفرمسراغسهفیلمسازیرفتیمکهبهشهادتجنسساختههایشانهموارهدرپیکشفوپیمودنمسیرهایمتفاوتیبودهاندوهرسههمبرتئوریهامسلطاندوایندرسینماییکهعباراتموهومیمثل«فیلمسازدلی»و «فیلمدلی» بارمثبتیافته،نکتهایمهمومتأسفانهامریاستثناییست. برزگر: در مجموعه ادبیات شفاهی ناصر حریری گفتوگویی دارد با شاملو و از او میپرسد شعر چیست. شاملو شعر را تعریف نمیکند اما آنچه را که شعر نیست تعریف میکند و در نهایت آن شکل بیحجمی را که باقی میماند شعر مینامد. ما با ساختههایمان شکلی بیتعریف را ارائه میکنیم که تعریف ما از فرم است. فرشباف: یکی از تکیهگاههای فرم «تکرار» است. یعنی تو با اصرار بر ایدهای در یک کانسپت آن را به یک عنصر تکرارشونده تبدیل میکنی و تماشاگر در دنیای فیلم تو به آن گرایش پیدا میکند. مثلاً سهراب شهیدثالث به تو میگوید در دنیای سینما لحظاتی به عنوان پرتی زندگی واقعی حذف شدهاند و لحظاتی به عنوان بخشهای دراماتیک بسط داده شدهاند. حالا من دلم میخواهد همه فیلمم پرتی باشد و وقتی شخصیت مادر در فیلم میمیرد هیچ تفاوتی با آن پرتیها نداشته باشد. صناعیها: قطعاً فرم تنها به معنای استفاده از تکنیکها نیست و اتفاقاً مواقع زیادی خلق فرم از فیلمنامه آغاز میشود. وقتی شکل روایتت را انتخاب میکنی، وقتی قصه را به شکل اپیزودیک مینویسی، داری فرم را خلق میکنی. در واقع فرم از شکلگیری ایده و بعد پرداخت آن در فیلمنامه وجود دارد. در مرحلهی اجرا، تکنیک هم به کمک خالق اثر میآید. |