روبی اسپارکس Ruby Sparks کارگردانها: جاناتان دِیتن، والری فاریس. فیلمنامه: زویی کازان. بازیگران: پل دانو (کلوین)، زویی کازان (روبی)، کریس مسینا (هری)، آنت بنینگ (گرترود)، آنتونیو باندراس (مورت). محصول 2012، 104 دقیقه. نویسندهی جوان و موفقی به نام کلوین بهتازگی به رابطهی عاشقانهی پنجسالهاش پایان داده و دچار افسردگی و بنبست ذهنی شده. اما پس از صحبت با یک روانشناس داستانی خیالی و عاشقانه با حضور خودش به او الهام میشود که بلافاصله شروع به نوشتنش میکند. اما کمی بعد، کلوین ناگهان متوجه میشود که معشوق رؤیاییاش به واقعیت آمده و دارد با او زندگی میکند...
عجیبتر از خیال
رمز موفقیت فیلم جدید سازندگان شاهکاری همچون مسابقهی زیبایی خردسالان (2006) ایدهی اصلی جذابی است که به دلیل پیچیدگی ذاتیاش و ظرفیتهایی که برای به انحراف کشیده شدن دارد، در سینما بسیار کم به آن پرداخت شده است. مشهورترین نمونهی مشابه با پیرنگ اصلی این فیلم شاهکاری دیگر به نام عجیبتر از خیال (مارک فارستر، 2006) است که در آن هم مخلوق یک نویسنده قدم به واقعیت میگذاشت و چالشهای اخلاقی عمیقی برای او به وجود میآورد. با اینکه در روبی اسپارکس هم چالشهای اخلاقی زیادی سر راه نویسندهی جوان قرار میگیرد، اوضاع کمی فرق میکند. اینجا پای «عشق» هم به وسط کشیده شده است. مخلوق کلوین دختری است که او همیشه در رؤیاهایش میدیده و آرزوی داشتنش را داشته و به همین دلیل در کتاب جدیدش دربارهی او نوشته. مسألهی اصلی فیلم هم اینجاست که عشق رؤیایی شاید بهراحتی و با یک معجزه به دست بیاید، اما نگهداری از او و از دست ندادنش، بسی دشوارتر و جانکاهتر از به دست آوردنش است. کیفیت خداگونهای که کلوین در برابر روبی دارد، پتانسیلهای زیادی برای به ابتذال کشیده شدن و درافتادن به شوخیهای سخیف داشته که سازندگان فیلم با هوشمندی از آن پرهیز کردهاند و به جایش، بر گسترش جهان معنایی اثر و کندوکاو در مفهوم عشق رؤیایی و عشق راستین تمرکر کردهاند (رویکردی که برای مثال در بروس قدرتمند (تام شدیاک، 2003) لحاظ نشده است). روبی اسپارکس در دوسوم ابتدایی آن قدر مفرح و جذاب است و آن قدر چالشهای اخلاقی و فلسفیاش را بهخوبی با زبانی روان و مفرح آمیخته که لحظه به لحظه یادآور حالوهوای سرخوشانه و هوشمندانهی فیلم پیشین سازندگانش است. اما متأسفانه (و شاید به شکلی اجتنابناپذیر) در یکسوم ابتدایی لحن فیلم جدی و کمی احساساتگرایانه میشود و یکدستی روایی فیلم آسیب میبیند و اوجی همچون مسابقهی زیبایی خردسالان شکل نمیگیرد. اما چه باک؟ روبی اسپارکس با آن ایدهی اولیهی درخشانش که از بس نمونهها و مشابههای کمی دارد کاملاً تروتازه و درگیرکننده است و نمیشود پایانش را حدس زد، میتوانست دهها مسیر اشتباه و نیمهتمام را طی کند و مقهور ایدهاش شود. حالا که چنین نشده و با فیلمی سراسر جذاب و بدیع روبهروییم که بیش و پیش از همه چیز دغدغهی بزرگی را در قالبی مفرح و روان ریخته، بهتر است دل به آن بدهیم و لذت ببریم؛ بهویژه از نقشآفرینیهای کوتاه اما دوستداشتنی آنت بنینگ و آنتونیو باندراس. (امتیاز: 7 از 10)
هیچکاکHitchcock کارگردان: ساشا گِرواسی، فیلمنامه: جان جِی. مکلاگْلِن، بازیگران: آنتونی هاپکینز (آلفرد هیچکاک)، هلن میرن (آلما رِویل)، اسکارلت جوهانسن (جنت لی)، جسیکا بیل (ورا مایلز). محصول 2012، 98 دقیقه. آلفرد هیچکاک در تدارک فیلم جدیدش است و کتاب معمولی روانی نظرش را جلب کرده. اما سران استودیو حاضر به سرمایهگذاری روی این پروژه نیستند و از هیچکاک انتظار دارند یک شمال از شمال غربی دیگر بسازد. در همین زمان، زندگی شخصی هیچکاک و رابطهی او با همسرش هم دچار تنش شده است...
رد پای «روانی»
همهی جذابیت هیچکاک در کنجکاوی قابلدرک سینمادوستانی خلاصه میشود که بیتاب سرک کشیدن به زندگی خصوصی این نابغهی دوران هستند؛ اینکه چهطور و با چه مشقتهایی مقدمات ساخت شاهکار جاودانش روانی را فراهم کرده و حین ساخت آن چه کشیده و چه واکنشی در برابر جیغهای تماشاگران فیلمش از خود بروز داده. آنتونی هاپکینز که بهخوبی در جلد آلفرد هیچکاک فرو رفته همهی این لذتها را به تماشاگر فیلم میدهد اما پاشنهی آشیل فیلم فیلمنامهی ضعیفش است که بههیچوجه همسنگ بازیهای خوب فیلم نیست. جنس سوءظنی که هیچکاک به همسرش و همسرش به او دارد، از جنس سریالهای نازل تلویزیونی است و ربطی به فضا و دنیایی که هیچکاک آن را به شکلی کابوسوار تجربه میکند و دارد در روانی بازآفرینیاش میکند ندارد. رابطهی او و همسرش هم نقطهضعف بزرگ دیگر فیلم است به طوری که نه رابطهی عاشقانهی باورپذیری بین آنها شکل میگیرد و نه بازگشت سریع و بیمقدمهشان به یکدیگر، پذیرفتنی است. حتی برای یکی از تأثیرگذارترین لحظات فیلم که فیلمبرداری سکانس مشهور حمام است، بسترسازی مناسب صورت نگرفته و نفرت هیچکاک از آدمهایی که به صورت خیالی به آنها چاقو میزند، بهدرستی تبیین نشده است. اما عجبا از فیلم بینظیر روانی که حتی رد پاهایش در فیلم هیچکاک از کلیت خود فیلم جذابتر است. (امتیاز: 4 از 10)
هولی موتورز Holy motors نویسنده و کارگردان: لئو کاراکس، بازیگران: دنی لَوان (آقای اسکار)، ادیت اسکوب (سلین)، اِوا مندز (کِی م). محصول 2012، 115 دقیقه. زندگی بازیگری به نام آقای اسکار از یک طلوع تا غروب خورشید در فیلم روایت میشود. او در طول روز در قالبهای مختلفی مثل آدمکش، گدا، هیولا، مرد خانواده و... فرو میرود.
چند قطعهی دشوار
هولی موتورز از آن دسته فیلمهاست که سازندهاش باید به هر کدام از تماشاگرهایش کتابچهی راهنمایی بدهد که با استفاده از آن مفاهیم مورد نظر را از داخل فیلم کشف و استنباط کند – البته اگر مفهومی وجود داشته باشد. فیلم مجموعهای از چند قطعه است که بازیگر واحدی نقشهای متفاوتی را در آنها بازی میکند و سیر اتفاقهایی که در هر کدام از این اکتها برای بازیگر مذکور پیش میآید و تداخل این اتفاقها در زندگی واقعی او (اگر آن هم نوعی بازی نباشد) در مجموع باعث میشود مرزهای «واقعی» و «خیالی» و «بازی» و «واقعیت» از بین برود. چنین دستمایهی اولیهی جذابی برای فیلمساز فرصتی فراهم کرده تا هرچه میخواهد و با هر ترتیبی که دوست دارد به تصویر بکشد. حتی بیقاعدگی و سوررئالیسم هم واجد قاعده و نظم قابلکشف و درکی است که البته با قواعد کلاسیک بسیار فرق دارد. اما آنچه در هولی موتورز دیده میشود یک بیقاعدگی قاعدهمند نیست. در فیلم مجموعهای از تکههای بیربط به هم که از لیموزینهای سخنگو تا مو و پولخواری را شامل میشود، بدون آنکه کوچکترین و جزییترین دلیلی برایش متصور باشد پشت سر هم ردیف شدهاند. با وضعی که هولی موتورز دارد تا بینهایت و تا ابد میشد قطعههای مختلف بیشتری را کنار هم قرار داد یا ترتیب کنار هم گرفتن قطعات موجود را تغییر داد و فیلم را ادامه داد؛ و این مسلماً بزرگترین نقطهضعف فیلم است. مشکل دیگر اینجاست که بعد از دو اکت اولیه دیگر دست فیلمساز برای تماشاگر رو میشود و بازی او با انتظارهای تماشاگر بیمعنا میشود و در نتیجه تلاشش برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب، مانند قطعهی پیرمرد رو به موت، ناکام میماند. با اینکه فیلم در ابتدا لحظههای کنجکاویبرانگیز و غافلگیرکنندهای در چنته دارد، از همان میانهها دیگر مشخص است که هیچ حس و کنشی را نباید در فیلم آن گرفت؛ چون احتمال دارد هر لحظه به چیز دیگری تبدیل شود. هولی موتورز به اسم مدرنیسم یا سوررئالیسم یا هر چیز دیگر مشتی نماها و سکانسهای درهمریخته را پشت سر هم ردیف کرده و این همنشینی آن قدر بیمنطق و نامفهوم است که راه برای تفسیرگران و تحلیلگران باز باز است و میتوانند همه نوع استنباط و استنتاج از دل آن بیرون بکشند؛ اما بهراستی چندتا از طرفداران فیلم حاضرند دوباره پای تماشایش بنشینند و تماشای نامنقطع و طاقتسوز این تصویرهای بهاصطلاح «هنری» را به جان بخرند؟ (امتیاز: 2 از 10)
|