به سوی شگفتی To the Wonder نویسنده و کارگردان: ترنس مالیک. بازیگران: بن افلک (نیل)، الگا کاریلنکو (مارینا)، ریچل مکآدامز (جِین)، خاویر باردم (پدر کویینتانا). محصول 2012، 112 دقیقه. پس از بازدید از مونت سن-میشل، مارینا و نیل به اوکلاهما میآیند؛ جایی که مشکلاتشان آغاز میشود. مارینا به کشیشی به نام کویینتانا ملاقات میکند و نیل به دوست دوران کودکیاش، جین، نزدیک میشود.
ماراتنی تمامنشدنی از تصویرهای زیبا
رضا حسینی: درخت زندگی و به سوی شگفتی را میتوان دو تجربهی بصری منحصربهفرد قلمداد کرد و ترنس مالیک (کارگردان) و امانوئل لوبزکی (فیلمبردار) را به خاطر دستاوردشان تحسین کرد. اما متأسفانه فرصت تکامل فرمی که این دو در درخت زندگی به آن دست یافتند و فیلمی کمابیش مسحورکننده را به کارنامهشان اضافه کردند، در اینجا با توجه به پتانسیل اولیهی پیرنگ و موقعیت داستانی، نهفقط به هدر رفته بلکه به نقطهضعف اصلی فیلم تبدیل شده است. به عبارت دیگر میشود با تمرکز بر درخت زندگی دربارهی مزایای این فرم و قالب بصری بحث کرد و با تکیه بر به سوی شگفتی به آسیبشناسی آن پرداخت و دربارهی محتوای این فیلم گفتوگو کرد که شاید در ظاهر و آغاز فیلم، فرصت تازهای برای پیشرفت به نظر برسد اما با افتادن در دور باطل و از دست دادن جاذبههای اولیهاش باعث یکنواختی و کندی عذابآور فیلمی میشود که زیباییهایش خیلی زود تکراری میشوند. حتی عنوان فیلم هم با هر متر و معیاری متظاهرانه است و نوعی خودنمایی و احساس غرور از دستیابی به این دستاورد نو در آن دیده میشود. اثبات ادعایی که دربارهی فرم مطرح شد کار دشواری نیست و با ارائهی یک تعریف ساده و اشاره به محتوا و داستان دو فیلم میتوان این موضوع را به گونهای ساده تبیین کرد. ما در درخت زندگی شاهد رفتوبرگشتهای زمانی سنجیده و حتی در مواقعی نامحسوس (که در مرور دوبارهی فیلم خودشان را نشان میدهند) میان گذشته، حال و آینده هستیم و در ضمن جغرافیای لوکیشنهای متنوع فیلم نهفقط به کرهی زمین و کهکشانها محدود نمیشود بلکه پس از وقوع آخرالزمان و روز رستاخیز تا ساحل بهشت هم وسعت مییابد. علاوه بر این، قطعیت صحنهها به خاطر فراوانی و سلطهی فضای ذهنی (سوبژکتیو) بر فیلم چندان مشخص نیست (به عنوان مثال صحنهی درخشانی مثل خرامیدن مادر اطراف یک درخت، در حالی که میان زمین و آسمان معلق است، را بهراحتی میتوان به عنوان نمای نقطهنظر یکی از فرزندانش در حین مرور خاطرات دوران کودکی قلمداد کرد؛ و اصلاً بررسی مضمون «خاطره» در سراسر فیلم). بنابراین انتخاب یک فرم و قالب بصری سیال و انتزاعی برای چنین مجموعهی روایتی پیچیدهای، مناسب و کاملاً تأثیرگذار است. اما در به سوی شگفتی با اینکه فیلم با تصویرهای ضبطشده بهوسیلهی یک دوربین دستی آغاز میشود و با تأکید بر خاطره میتوان توقع یک فضای ذهنی متناسب با فرم فیلم را داشت، و این بار در نبود موسیقی پرحجم و با وحدت موقعیت و تمرکز روی شخصیتهای کمتر، امید داشت که فیلم به مکاشفهای در لحظههای شورانگیز عاشقی (از یافتن عشق و رسیدن به آن در جهانی که زیباتر از همیشه به نظر میرسد تا از دست دادنش در دنیایی تیرهوتارتر از همیشه) تبدیل شود، اما فیلم خیلی راحت این فرصت را هدر میدهد و با داستان ساده و غیرذهنی که روایت میکند به درام عاشقانهای فاقد شخصیتپردازی و دیالوگهای طبیعی و منطقی تبدیل میشود. از این رو، جذابیت فیلم بهسرعت از دست میرود و به ماراتنی تمامنشدنی از تصویرها و پلانهای زیبا تبدیل میشود که چون در خدمت داستانگویی و شخصیتهای سمپاتیک قرار نمیگیرند خیلی زود ملالآور میشوند و دیگر نمیتوانند تماشاگر را همراه خود نگه دارند. به عبارت سادهتر فیلم به مجموعهای ناتمام از دویدن و خرامیدن و تاب خوردن شخصیتها در باد و طبیعت تبدیل شده است که هر کسی را خسته میکند. (امتیاز: 4 از 10)
نجواهای بدون فریاد
حسین جوانی: خبری از داستان مشخصی نیست و بعید است بهغیر از «مردی و زنی که درگیر رابطهای شدهاند» چیز بیشتری از فیلم دستگیرتان شود؛ با این حال، به سوی شگفتی نیز همچون درخت زندگی مجموعهای درهمتنیده از حسهای انسانیست که با وسواسی دیریاب در کنار یکدیگر چیده شدهاند و مثل پیچیدگی شخصیتها به این راحتیها نمیتوان از آنها سَر درآورد. به سوی شگفتی همچون فیلم اول مالیک، برهوت (1973)، فیلم سَرراستی است اما این نگاه خالق اثر است که از موقعیتهای سادهای که شاید در طول روز بارها در دل سریالهای تلویزیونی شاهدش باشیم، چیزی بیرون میکشد که یگانه و دستنیافتنی مینماید؛ مثل صحنهی گریه کردن جین در تنهاییِ صحرا. از همین رو باید به خود بقبولانید که به سوی شگفتی فیلمی حسیست و شما را دعوت میکند بیشتر دل به فیلم بدهید تا اینکه داستانش را دنبال کنید. شاید بهترین توصیه این باشد که بعد از دیدن فیلم، در ذهنتان گفتوگوهای درونی شخصیتها را حذف کنید و سعی کنید فیلم را این بار تنها از طریق آنچه دیدهاید به یاد بیاورید. از چنین فیلمی نه میتوان ایراد بهخصوصی گرفت و نه چندان از خوبیهایش تعریف کرد؛ چرا که هر کسی میتواند با ارتباط حسیای که با فیلم برقرار کرده، نقاط ضعف و قوت خودش را در فیلم بیابد. اما تنها ایرادی که، در قالب آنچه به شکل مکانیکی از فیلم برداشت میشود، میتوان از به سوی شگفتی گرفت، بازی بدِ بن افلک است. بهخصوص که نقشش چندان سخت نیست و تنها به فیزیک او نیاز جدی دارد. اوضاع بدتر میشود وقتی بازیاش را مقابل بازی باردم قرار میدهیم که شخصیتی با تناقضهای درونی و بیرونی را بدین راحتی منتقل میکند. بازی براد پیت در درخت زندگی بدعادتمان کرده است. (امتیاز: 7 از 10)
|