زندگی پای Life of Pi کارگردان: آنگ لی. فیلمنامه: دیوید مگی. بازیگران: سوراج شارما (پای نوجوان)، عرفان خان (پای بزرگ سال)، عادل حسین (سونتاش پاتل). محصول 2012، 127 دقیقه. داستان زندگی پای پاتل از کودکی روایت میشود. او در محیط زندگیشان یعنی هندوستان با انواع ادیان و مذاهب روبهروست. اما حادثهای که برایش پیش میآید باعث میشود مدت زیادی را در دریا سرگردان بماند و ایمانش به خداوند محک سختی بخورد.
فیلم بیش از آنکه دفاعیهای مؤمنانه دربارهی مفهوم خداوند باشد، ستایشی عاشقانه است از عقاید و ادیان شرقی و بهخصوص آیینها و باورهای باستانی هندوها. در مقایسهی آیینها و باورهای مذهبی و ماورایی ساکنان سرزمینهایی که در مجاورت آبوهوای متغیر و عوارض طبیعی سهمگین قرار دارند مشابهتهای بنیادی و جالبی دیده میشود. سرخپوستها و هندیشمردگان آمریکایی که تمام عمرشان را با طوفانهای سهمگین و بارانهای سیلآسا و رعدوبرقهای مهیب سروکار دارند همان سنتهای مذهبیای را نسل به نسل حفظ کردهاند که هندیها و ساکنان سرزمینهای خشک و کویری آسیا به آن معتقدند؛ باورها و آموزههایی از این قبیل که «چه بسا خیر در لباس شر پنهان باشد و شر به شکل خیر درآید.» فیلسوفان و مرشدان معنوی با استناد به حکمتهایی از این قبیل، پدیدههای سهمناک و درکناپذیر طبیعی را برای تودههای مردم توجیه و تبیین میکردند و البته این نوع آموزهها و باورها با مشرب عرفانی مردم مشرقزمین هم سازگاری داشت و اقناعشان میکرد. مفهوم خداوند نیز نخستین بار به عنوان عامل نیروبخش و پنهانی که باعث و بانی همهی این اتفاقها و پدیدههای عظیم است تعریف شد؛ ناشناختهی پرقدرتی که آتشفشان و تندر نشانهی خشمش بود و سیل و طوفان از انتقامش خبر میداد. با این حال هنوز بشر قادر به درک حکمت پدیدههای هستی نبود و پرسشهای بسیاری داشت که اغلب بیپاسخ میماند. در شرایطی که علم و تجربه هنوز به مرحلهای از تکامل و بسط نرسیده بود که بتواند قوانین حاکم بر جهان را برای ذهن ابتدایی انسان آن روزگار فهمپذیر کند و ناشناختهها را توضیح دهد، دین و فلسفه با تبیین نوعی نظام فکری و عقیدتی، انسان را از پریشانی و وحشت نجات میداد. حکمت عامیانه هزاران سال پیش در نقاطی از زمین شکل گرفت و سعی کرد شیوهی رویارویی با جهان را به انسان بیاموزد. تأثیرات این حکمت دینی/ فلسفی را هنوز هم میتوان در ادبیات، فرهنگ، هنر و سینما بهروشنی دید. نمونههای آشکارش در سینمای شرق آسیا فیلمهایی است که با تلقی ویژهای به جهان ارواح، تناسخ و بازگشت مردگان میپردازند و در سینمای هندوستان فیلمهایی که موضوعهای معنوی و عرفانی را با نگاهی تغزلی و شعرگونه روایت میکنند. مشابه همین نگاه لطیف و روادار و عرفانی را در تازهترین ساختهی آنگ لی هم میتوان مشاهده کرد. در زندگی پای آموزهی حکمتآمیزی مطرح میشود که همهی تلاش فیلم برای تقدیس و تصدیق آن است؛ اینکه انسان باید به خداوند اعتماد کند و در مواجهه با بازیها و بلاهای سرنوشت، ایمانش به نیروی برتر را از دست ندهد. داستان مشهور حضرت ایوب پیامبر را که به یاد دارید؛ مرد مقدسی که در برابر رگبار مصیبتها و مشکلات به حضور غیرمستقیم خداوند و نیروهای آسمانی در شکل دادن به همه چیز معتقد بود و ایمانش را از دست نداد. آنگ لی این اسطورهی مذهبی کهن را با الگوهای دینی دیگر از جمله حلول و تناسخ در هم آمیخته و درامی دربارهی حقیقت داشتن باورهای قدیمی مردم ساخته است.
از لحظهای که پای خانوادهاش را از دست میدهد و در قایق نجات تنها میماند، ببر درندهای که در باغوحش پدر پای بزرگ شده با او همراه میشود. گویی این ببر و شمپانزهی مادهای که همسفر اوست حامل روح پدر و مادر پای هستند و برای محافظت از این پسر تنها و سرگردان مأموریت دارند. اسم آدمیزادی ریچارد پارکر هم برای تأکید روی همین نکته برای ببر انتخاب شده و انگارهی تناسخ را در نظر دارد. به این ترتیب محافظ پای موجودی است که نامحتملترین گزینه برای حمایت از یک پسر ضعیف و کشتیشکسته در اقیانوس به نظر میرسد، اما عملاً همین موجود که در ظاهر تهدیدی خطرناک برای زندگی پای است تبدیل میشود به حامی و محافظ او. حضور این ببر ترسناک در همسایگی پای باعث میشود او هوشیاری و استقامت و توانایی روحی و جسمیاش را به کار بگیرد و برای زنده ماندن تلاش کند. در فیلم هم بهوضوح اشاره میشود که اگر ریچارد پارکر نبود پای از بین میرفت. در همان ابتدای سرگردانی پای در اقیانوس صحنهای وجود دارد که ببر به آب میافتد و اگر پای میخواست میتوانست او را رها کند تا غرق شود. اما پای انگار حس کرده باشد که این ببر بهظاهر خطرناک در واقع دوست و محافظ اوست ببر را نجات میدهد و از آن پس رابطهای عمیق میان آن دو شکل میگیرد. مبارزهی ببر با کفتار مزاحمی که درون قایق جا خوش کرده و نماد شرارت و آزاررسانی است نمود آشکار نقش ریچارد پارکر در پر کردن جای والدین پای است. در پایان هم پای پس از رسیدن به ساحل نجات، وقتی قصهاش را برای نمایندگان شرکت دریانوردی تعریف میکند برای هر حیوانی که همراهش بوده معادلهایی انسانی قرار میدهد و شمپانزه را به مادر و ببر را به خودش تشبیه میکند که باز هم اشارهای روشن به موضوع تناسخ است؛ گویی روح پای در قالب این ببر ترسناک حلول کرده و ریچارد پارکر در حقیقت تجسم حیوانی شخصیت خود اوست که جای روح پدر را در قالب ببر گرفته است. کل فیلم بر این حکمت کهن متکی است که خداوند تقدیر انسانها را حکیمانه مدیریت میکند و نباید در قضاوت دربارهی تصمیمهای آسمانی عجول بود. عقل ناچیز انسان شاید قادر به درک حکمت پنهان در رخدادها نباشد، اما اگر به خداوند ایمان داشته باشد میتواند در بزنگاههای مهم زندگی آرامش و قوای روحی خود را حفظ کند. (امتیاز: 6 از 10)
|