نویسنده، تدوینگر و کارگردان: شیرین برقنورد. پژوهشگران: برقنورد و زهرا عمرانی. مدیر فیلمبرداری: محمدرضا جهانپناه. طراحی و ترکیب صدا: امیرحسین قاسمی. آهنگساز: پیمان یزدانیان. عکس: عباس کوثری و پیمان هوشمندزاده. نماهای هوایی: ساجد محمدیالموتی و علیرضا چیتگرها. رنگآمیزی تصاویر: حمیدرضا فتورهچیان و سیندخت رحیمیان. با حضور: شیرین پارسی، محمدرضا مرزبان، سروش مرزبان، بریجیت کولت، پیمان هوشمندزاده و... طراحان پروژه: رخشان بنیاعتماد و مجتبی میرتهماسب. تهیهکننده: میرتهماسب. تهیهشده در: کارگاه فیلم کارآ. محصول 1396، 73 دقیقه. شاعران زندگی گذشته و امروز شیرین پارسی را نشان میدهد، زنی فعال که سالهای متمادی است در قطعه زمینی در طالش (گیلان) به کشاورزی اشتغال دارد و زندگیاش آمیخته است با کار و تلاش دائمی برای ایجاد ثروت برای خود و خانواده و اهالی روستایی که در آن ساکن است و مدام هم میکوشد با تولید محصول به روشهای علمی و سازگار با اکوسیستمهای طبیعی، از آلودگی و تخریب محیط زیست پرهیز کند؛ خط مشیای که از او چهرهای انسانی میسازد و مسئول در مورد زندگی خودش و دیگران.
شیرین برقنورد با این آخرین کارش نشان میدهد که قصهگویی در سینمای مستند را خوب فراگرفته است و این را در 21 روز و من هم که یک فیلم خودبیانگر بود خوب نشان داده بود. شاعران زندگی هرچند از نظر ساختار یک اثر امروزی مستند است ولی گویی ناخودآگاه به سمتی رفته است که آن را از جهاتی وامدار آثار مستند شاعرانهای همچون زمین (الکساندر داوژنکو)، فاربیک و بیکفار (هر دو از ژرژ روکیه) نشان میدهد. این شاعرانگی (که اصلاً هم چیز بد یا مُخلی نیست) در سبک فیلمبرداری بسیار نمود یافته است. جالب اینکه فیلمبردار آن همسر برقنورد و فیلمبردار اغلب کارهای او است که بهشدت متفاوت با شاعران زندگی بودهاند و پر از حرکات روی دست و نورهای طبیعی موجود. اینجا اما تصاویر انگشتشماری بدون سهپایه گرفته شدهاند، نورها کاملاً حسابشده و حرکات دوربین اندک و بسیار باطمأنینه است و تصاویر از نظر گزینش صحنهها، ترکیب رنگها و ترکیببندی چشمنواز.
هرچند بحث از ساختار فیلم را از فیلمبرداری آن شروع کردم، اما هدفم این نبود که ارزشی جدای از کلیت کار به فیلمبرداری آن بدهم (که اگر چنین بود باید میگفتم چه فیلمبرداری بدی!) هدف این بود نشان دهم که اجزای ساختاری فیلم بهدرستی کنار هم قرار گرفتهاند و فیلمبرداری برخاسته از شیوهی قصهگویی برقنورد بوده است: در واقع سبک قصهپردازی کارگردان، آن شیفتگی نسبت به طبیعت، احترام به نوامیس آن و غمخواری برای آن، این سبک از فیلمبرداری را ایجاب میکرده است. این است که فیلم را خواهناخواه به سبک مستندهای شاعرانه سوق داده است.
اما شیوهی قصهپردازی یا روایت مستند فیلم، ساختاری تقریباً خودبهخودی و رهاست، و چنین نیست که طی ترتیب زمانی وقایعنگارانه از گذشته شروع کند و به امروز برسد، مثلاً در دقیقهی پنجاه که دوسوم فیلم را دیدهایم، تازه از طریق آلبوم عکس خانوادگی شیرین با خاطرات او از اوایل زندگیاش، پدر و مادرش، ازدواج او و غیره آشنا میشویم؛ از اتفاق، این نحوهی تدوین، تماشاگر را نسبت به شناخت شخصیتهای فیلم راغبتر میکند و بر جذابیت فیلم میافزاید. جداً اعتقاد دارم بدون یک ذهن مسلط به آداب روایت، این ساختار به دست نمیآمد؛ مثلاً از دقیقهی 24 (بعد از گذشت یکسوم فیلم) بحران اصلی در زندگی شیرین پارسی رخ مینماید و پس از آن شاهد کوششهای او برای حل مشکل خود هستیم: مثل دنبال کردن موضوع اخذ وام، استفاده از مشاورههای بریجیت کولت، فعالیت پیگیرانه برای کشاورزی مکانیزهی ارگانیک، طرح مطالبات خود و همکارانش در نشست زنان کارآفرین با نمایندگان مجلس، چسبیدن به کار فیزیکی همراه کارگرانش در مزرعه و روحیه دادن به آنها و غیره. کارگردان با شخصیتهای اصلی فیلم خوب سر کرده است و توانسته به خلوت آنان راه یابد. کارگردان ارزش سکوت را میداند و فیلم پر است از صحنههای خلوت کردن شخصیت با خود. هرچند این صحنهها با نوشتههای شعرگونهی راوی (شیرین پارسی) همراهی میشود اما این امر باعث شده است که اندکاندک راوی را بشناسیم و در ادراکها و احساسهای او شریک شویم. این شیوهی قصهپردازی مستند را برقنورد همراه کرده است با لحظههای شاد و آمیخته با بازیگوشی؛ شوخیهای زنان کارگر که با پاهای جورابپوش خود تا زانو درون گِل سرد شالیزار فرو میروند، نان و هندوانه میخورند، به خشم طبیعت لبخند میزنند و حتی زیر رگبار و رعدوبرق هم کار میکنند و آوازهای دستهجمعی میخوانند؛ و در بسیاری از این صحنهها حضور واقعی شیرین پارسی را داریم که کارگرانش را با یک دنیا کار رها نمیکند.
به نمونهی دیگری از بازیگوشی در فیلم اشاره میکنم: وقتی شیرین پارسی دارد دنبال آلبومهای عکس خانوادگیاش میگردد، خطاب به دوربین با لبخندهایی شیطنتبار میگوید: «امیدوارم یه روزی کلاً برق نباشه، اون وقت خیلیها از خودشون عکس ندارن (چون توی کامپیوترهاشونه) اما فقط یه عده مثل من عکس دارن، بقیه ندارن!» فیلم با وجود حاکم بودن امید و روحیهی تلاش، از انتقادهای اساسی به برخی سیاستها یا شیوههای سنتی یا سنتشده در زندگی اقتصادی کشور، خالی نیست و مشخص است که شخصیت اصلی برای مقابله و تغییر آن شیوهها همواره در تلاش است و زبان تیزی هم دارد.
اما فیلم همچنان با روحیهی شاد و شور زندگی پایان میپذیرد؛ شیرین پارسی توی کارخانهی برنجکوبی ایستاده است و میکوشد احساس پر از شور خود را از شنیدن «تپتپ» کارخانه بیان کند و هرچه تلاش میکند نمیتواند و البته دوربین در انتها به کمک او میآید و در حالی که آن صدا را میشنویم، یک تصویر چشمنواز از شیارهای ناشی از دروی برنج با کمباین از هوا میبینیم، تصویری که کمتر در فیلمهای مشابه دیدهایم و نشانهای است از زیبایی ناشی از فعالیت انسان روی زمین. فیلم با دیگر نماهای چشمنواز هوایی از شالیزارهای بزرگ شیرین پارسی و دیگران و حاشیهی صوتی موزیکال آن و یک آواز طالشی بسیار پرحسوحال، تمام میشود.
در انتهای این نوشته حیفم آمد در مورد شیوهی فیلمبرداری جهانپناه نکتهای را نگویم؛ آمدن تکنولوژی دیجیتال جذاب و ارزشمندِ تصحیح رنگ کار را بسیار راحت کرده است، اما گویی هنوز تعدادی از فیلمبرداران یاد نگرفتهاند که به این تکنولوژی به میزان کافی اعتماد کنند. این فیلم هرچند تصاویر بسیاری دارد که مشخص است تصحیح رنگ شدهاند، اما گاهی در برخی از تصاویر که تفاوت دیافراگم بسیار شدیدی وجود دارد (اغلب تصویر شخصیتها روبهروی پنجره) تصویر بیرون بهاصطلاح سوخته است. این، به احتمال حاصل وجود درجاتی از بیاعتمادی به این تکنولوژی است. سینمای مستند هنوز جا دارد پیشرفت کند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
|