نیمهی پنهان ماه (آزاده بیزارگیتی)
پژوهشی دشوار و انبوهی تخیل و ظرافت
نیمهی پنهان ماه را آزاده بیزارگیتی با تحمل زحمتهای فراوان ساخته است. او که با ساختن سپیدهدمی که بوی لیمو میداد نشان داد به تحمل شرایط سخت تولید عادت دارد، در این مستند بلند هفتاددقیقهای بار دیگر عرصهای را طی کرده است که به گمانم خیلیها ممکن بوده در آن درجا بزنند. موضوع زنان مؤثر در جنبش مشروطه بهخودیخود موضوع غامض و پیچیدهای است، زیرا با توجه به این واقعیت که تاریخ را به حسب سنت مردان مینوشتهاند و اساساً انسانهای تاریخساز در فرهنگ ما «رجال» خوانده میشوند، مستندسازی درباره زنان صدسالهی اخیر با موانع و ناشناختههای بسیار مواجه است و فیلمساز ممکن است بهناچار وارد عرصهی خطرناک اجتهاد نظری (نگرهپردازی) شود و این با قلت مدارک استنادی موجود، گاه کاری غیرممکن است. یک مثال بسیار پیشپاافتاده: از وقوع انقلاب مشروطه 110 سال گذشته است اما در آگهی درگذشتگانی که بر در و دیوار میچسبانند، اگر وفاتیافته زن باشد ما عکس زنان درگذشته را نمیبینیم؛ با این قیاس میتوان درک کرد چرا عکس و تصویر زنان مؤثر در مشروطیت، بسیار بسیار نادر و اندکشمارست. کار پژوهشگر مستند در چنین شرایطی شاید مانند وضعیت دانشمندان فیزیک باشد که تا پیش از اختراع میکروسکوپ نیروی اتمی نمیتوانستهاند وارد فضای مولکولی شوند و برای «دیدن» فرایندهای درون مولکولها از تخیل علمی خود بهره گیرند. حسابش را بکنید که از قهرمان زنِ مشهور آذری مشروطه، یعنی زینبپاشا که در قیام تبریز «مردانه» جنگیده است، تنها یک عکس وجود دارد. زینبپاشا اما تنها زن در این میانه نبود، زنان دیگری هم در تبریز و بعدها در تهران و رشت و سپس در اصفهان پابهپای مردان در نهضت شرکت کردهاند که از همهی آنان کمتر نشانی هست. بیزارگیتی در این «گمراهه»ی پر از بینشانی، دست روی هر مدرک موجود (نه الزاماً معتبر) گذاشته تا بتواند نخست تصویری نزدیک از ماجرا نشان دهد و دوم موقعیت خود را به عنوان یک مستندساز به تماشاگر معرفی کند. کار درستی که او انجام داده این بوده است که هر جا مدرک و سندی نیافته، ضمن یاری گرفتن از شیوههای پردازش ویدئویی تصاویر موجود، مانند افترافکت، تصاویری تهیه دیده است تا بتواند نیاز تخیل خود به عنوان راوی و نیاز تماشاگر به دیدن را برآورده سازد و البته نشان دهد که اینها تنها مقدمهای است برای ورود به عرصهی پژوهش و نه پایان راه. کار جالبی که در این راستا شده این است که در روایت ماجراهای گوناگون هر جا توانسته از ابزار طنز استفاده شده است و البته به این قصد که به لایههای زیرین ماجرا نیز اشاره کند. تصاویری هم که با استفاده از نرمافزارهایی مانند افترافکت ساخته شدهاند، خلاقانه کار شدند؛ یعنی از محدودیت فقدان عکس از زنان مورد نظر استفاده شده و در پردازش رایانهای، طوری کار شده که تصاویر فیلم شبیه نقاشیهایی به نظر آیند که مرمت شدهاند یا بهتازگی از زیر آوارها کشف شدهاند؛ که حسی نظیر آنچه برخی تابلوهای نقاشی آیدین آغداشلو با مضمون خطر از بین رفتن میراث نقاشی ایران کار کرده، به ما منتقل میکند. اینها و صداقت و عزم کار گسترده روی موضوع زنان مشروطه، فیلم آزاده بیزارگیتی را به فیلمی دیدنی بدل کرده است و باقی حرفها البته باید بماند تا دیدن چندبارهی فیلم.
زنانگی (محسن استادعلی)
پویشی سخت در ارتباط با سوژهها
محسن استادعلی را با مستندهای جذاب جایی برای زندگی و دم صبح میشناسیم. مستندهای او بهواسطهی توجه دقیق به مسائل اجتماعی، روایت داستانگونه، سرشار بودن از تازگی و بازیگوشی، حس غافلگیری و درنوردیدن مرزهای تازه در روایت مستند، نزد تماشاگران محبوبیت فراوان دارند. این بار و با پسزمینهی جایی... او سراغ موضوعی از همان دست اما این بار در میان زنان رفته است: تعدادی از زنان معتاد و اکنون مجرد و بدون خانواده (و غالباً تنفروش) که بهاجبار در یک پانسیون به عنوان سرپناه بهسر میبرند. صرف این تابوشکنی و عیان کردن مسائلی توسط استادعلی که تا پیش از این در پستوهای محافل گفته میشد و تا میشد کسی نمیخواست به بیرون درز کند، خود عاملیست برای جذابیت فیلم و چنان که انتظارش میرفت شاید در طول جشنواره (فکر میکنم با پنج بار نمایش) بهترین بازخورد را دارا بوده است؛ هرچند من که تنها توانستم از دو روز پایانی جشنواره بهره بگیرم، نمیتوانم در این نتیجهگیری مطمئن باشم. با وجودی که موفق بودن یک فیلم در استقبالها و نمایشهای مردمی نمیتواند اهمیت اندکی داشته باشد و اهمیتش اصلاً از گرفتن جوایز رنگارنگ جشنوارهها کمتر نیست، اما توفیق یک فیلم را تنها نباید به این استقبالها حتی با اعطای جایزه توسط جشنوارهها محدود کرد: مسأله آن است که آیا فیلمی از یک کارگردان خیلی خوب به صرف طرح مسائل بسیار حاد و تابوشکنی و با وجود جذابیت برای تماشاگر عام و نخبه، الزاماً فیلم موفقی است؟ اگر تماشاگر با دیدن زنانگی بیاختیار آن را با جایی... مقایسه میکند، آیا این را باید حق تماشاگر دانست یا نه؟ در این صورت آیا این درست است که بخواهیم همان قدرت روایت و ساختار محکم را در زنانگی سراغ بگیریم یا درست نیست؟ آیا درست است فرمولهایی که در جایی... خیلی خوب جواب داده، در فیلمی با لوکیشنی مشابه اما با زنانی از همان دست به کار گیریم؟ آیا اگر پاسخ به همهی این پرسشها ما را به این نتیجه رساند که زنانگی به اندازهی جایی... موفق نیست، دلیل این ضعف را در چه باید بجوییم؟ آیا زنان به اندازهی مردان در برابر دوربین یک مستندساز حرفهای، خلاق و مسلط به ابزار کار خود، درونیات خود را عیان میکنند؟ آیا نباید دلیل این ضعفها را در تفاوت دو دنیای زنانه و مردانه بجوییم؟ محسن استادعلی به عنوان یک مرد چه اندازه توانا بوده زنان پناهجو در آن مرکز ساماندهی را با خود همراه کند؟ اصلاً همین که استادعلی یک مرد بوده عامل منفی در ساخت فیلم نبوده است؟ هرچند اعتقاد دارم یک مستندساز نباید از مهلکههایی بگریزد که گاه طبیعتِ کار مستند است، اما آیا یک مستندسازِ مرد برای رسوخ به دنیایی که به طبیعت و به حسب عادت درهایش را روی مردان بسته نگاه میدارد، نباید پیشتر نسبت به تهیهی مقدمات لازم اقدام کند؟ و اگر اقدامات کافی و مفید فایدهای انجام نداده باشد، آیا باید این عدم موفقیت را غیرطبیعی دانست؟ این پرسشها میتواند ملات لازم را برای ترتیب دادن یک مصاحبه در هنگام اکران احتمالی فیلم در مثلاً گروه «هنر و تجربه» فراهم آورد. اما تا آن موقع و فارغ از هر پیشداوری دوست دارم مطلبی را که پس از دیدن فیلم به خود استادعلی گفتم اینجا هم بگویم: این فیلم به نظرم واجد ارزشهای زیادی بود و از بسیاری جنبهها کار موفقی هم بود. اما اگر این فیلم را در مقایسه با جایی... یا حتی بدون مقایسه با آن، یک شکست به شمار آوریم، شکستی است بسیار ارزشمند و درسآموز برای کارگردان آن و دیگر کسانی که دوست دارند چنین مهلکههایی را تجربه کنند.
گاو مقدس (امام حسناف)
خیلی آسان، بسیار دشوار!
گاو مقدس مستندی بلند با زمان 74 دقیقه به کارگردانی امام حسناف. از سینمای جمهوری آذربایجان چیز چندانی به یاد ندارم و زمانی که جمهوری گرجستانِ شوروی با تعداد زیادی فیلمساز در سینمای جهان جایگاهی داشت از پدیدهای به نام سینمای آذربایجان خبری نبود. حالا دیدن یک مستند مشاهدهگر موفق از کشور آذربایجان نشانهی بروز استعدادهای چشمگیری میتواند باشد. این فیلم بیننده را به یاد فیلمهایی میاندازد که زمانی از اروپای شرقی میآمد و بیننده را مجذوب سادگی، موضوعهای بسیار ملموس، متانت فیلمساز در روایت و پرهیز او از پیچیدهگویی و اطناب در داستانگویی میکرد. فیلم داستان مرد کشاورزی را روایت میکند که بر خلاف دیدگاه سنتی اهالی روستا (حتی همسرش) که مخالف پرورش گاوهای بزرگ هولستاین هستند، با فروش داروندار و قرضوقوله بالأخره موفق میشود یکی از این گاوها را خریداری کرده و با به دنیا آمدن اولین گوساله، دگرگونی زندگی سراسر فقر و نداری او شروع میشود. داستان بسیار ساده و خطی است، اما حسناف توانسته همین داستان را با حداقل دخالتِ فیلمساز و از طریق زندگی کردن با سوژهها و صبر و بردباری در مسیر مستند کردن جریان زندگی این کشاورز و خانوادهاش و مشکلات او و تلاش بیوقفهاش برای حل مشکلات، به گونهای شیرین و جذاب روایت کند. شاید خود داستان تا حدودی کهنه به نظر برسد، و شاید بسیار وامدار نگاه هنرمندان شوروی در دوران حکومت سوسیالیسم باشد، اما حتی اگر چنین باشد، داستان را صادقانه و درست پیش میبرد. جالب این است با اینکه فیلم به شیوهی مشاهدهگریِ صرف یا بهاصطلاح دیدگاه «مگس روی دیوار» کار شده، در تمام فیلم کمتر نمایی را میبینیم که فیلمساز از دوربین روی دست استفاده کرده باشد. تکنیک جالبی که مسلماً حاصل دقت بالای فیلمساز و پژوهشگر در زوایای شخصیتهای فیلم است این است که به جای به کار بستن روایت اولشخص یا سومشخص و گذاشتن آن در دهان شخصیت اول فیلم، کوشیده به نوعی روایت برسد که حاصل به زبان آوردن مکنونات درونی و بهاصطلاح بلندبلند فکر کردن اوست. این شخصیت مدام در حال صحبت کردن و دلیل آوردن برای همسرش و دیگران به منظور مجاب کردن آنان و جلب موافقتشان برای خرید گاو است. این صحبتها را او برای بچههایش هم میکند (هرچند نیازی به صحبت برای بچهها نیست، چون آنها طرف مشورت پدر یا مادر و اهالی نیستند) بعدتر که گاو را میخرد، میبینیم که او برای همین گاو خودش هم صحبت میکند! و این صحبتهاست که او را بیشتر و بیشتر به تماشاگر میشناساند و بدل میشود به حاشیهی صوتی بسیار جذابی برای تکمیل فیلم. این شیوه چنان خوب به کار گرفته شده که بیننده گاه تصور میکند مبادا دارد یک فیلم سینمایی و داستانی را میبیند. حاصل بهکارگیری این شیوه، سهل و ممتنع بودن فیلم است که تماشای آن را به تجربهای جذاب بدل میکند.
|