
نویسنده: محمودرضا ثانی. همراه با یادداشتی از ژانکلود کاریر. 144 صفحه مصور. چاپ اول و دوم: 1392. انتشارات معین. 6 هزار تومان.
در میان کتابهایی که در سالهای اخیر پیرامون کارگاههای فیلمسازی این فیلمساز سرشناس منتشر شده عباس کیارستمی و درسهایی از سینما را میتوان کارآمدترین و البته یکی از مهجورترین کتابها دربارهی او دانست؛ اثری که میکوشد تا در کنار کتاب نوعی نگاه (حاصلِ کوششِ درّی رضایی برای ارائه گزارش از برخی کارگاههای عباس کیارستمی در داخل کشور) کنجکاوی مخاطبان از کیفیت و نحوهی برگزاری کارگاههای او در خارج از ایران را نیز برطرف کند؛ و باید اعتراف کرد این نکتهای است که خوشبختانه کتاب مورد بحث به خوبی موفق به انجام آن شده است؛ کتابی مصوّر و نسبتاً کمحجم که چاپ سوم آن بهزودی به بازار خواهد آمد و خود این نکته میتواند برای مخاطبان بیحوصله و گریزپای سالهای اخیر، نقشِ یک جزوهی آموزشیِ جذاب و کمورق با پیشبینیِ ساعتهای محدودی برای مطالعه را داشته باشد.
عباس کیارستمی و درسهایی از سینما با مقدمهای از ژانکلود کاریر (فیلمنامهنویس سرشناس فرانسوی) آغاز میشود که متاسفانه نویسندهی کتاب هیچ توضیحی دربارهی نحوهی سفارش و دریافت آن ارائه نداده است. در ابتدای این یادداشت از قول کاریر میخوانیم: «تنها، سینماگری میتواند درس سینما بدهد که خود، درسی نگرفته باشد. در غیر این صورت فقط توصیههایی را تکرار خواهد کرد که از اساتید خود گرفته است؛ و همان فیلمهایی را خواهد ساخت که به عنوان الگو به او نشان دادهاند. چنین سینمایی که در قالبی غیربارور محبوس شده است دیگر پیشرفتی نخواهد داشت.» (صفحهی 5).
کاریر که سابقهی حضور و بازی در یکی از واپسین ساختههای کیارستمی (یعنی کپی برابر اصل) را هم در کارنامه دارد در بخش دیگری از این یادداشت نوشته: «نخستین درسی که باید از کیارستمی بیاموزیم این است که هرگز نمیتوانیم فیلمهایی را که او ساخته است بسازیم؛ و این یعنی نفیِ کپیبرداری.» (همان صفحه)؛ نکتهای که خوانندهی عباس کیارستمی و درسهایی از سینما نیز به طور حتم در پایان مطالعهی کتاب به آن پی خواهد برد. آنجا که محمودرضا ثانی به عنوان راوی/ گزارشگرِ کارگاه فیلمسازیِ کیارستمی (در شهر مورسیای اسپانیا) دربارهی رهاورد خود از این سفر جذاب و شورانگیز مینویسد: «چند ماه بعد که برای دیدن کیارستمی به خانهاش رفته بودم به او گفتم بعد از کلاسهای شما دیگر مثل قبل حاضر نیستم به هر قیمتی فیلم بسازم. چرا که با اندیشیدن به آموزههای شما به این نتیجه رسیدهام که ابتدا باید به شناخت رسید و دانش و اطلاعات را شخصی کرد؛ و اگر به این شناخت از دنیای پیرامونم نرسم چگونه میتوانم آن را به اثرم منتقل کنم.» (صفحهی 138).
بدون شک اغلب هنرجویان این کارگاهها واکنشها و برخوردهای متفاوتی نسبت به آن داشتهاند اما آنچه که در پایان کتاب به عنوان رهاورد این سفر جذاب و شورانگیز در ذهن مخاطبان داخلی عباس کیارستمی رسوب میکند شکل جالب آموزش به 35 هنرجو و نحوهی خاص مدیریت این کارگاه ده روزه توسط اوست: «از نظر کیارستمی عمدهترین تفاوت [برگزاریِ] کارگاهها با مدارس سینمایی در این است که در کارگاهها دانشجویان بدون ترس شروع به ساخت فیلم میکنند.» (صفحهی 7) کسانی که به تعبیر او «در کارگاهها کارها را خیلی راحت و ساده شروع میکنند و چون سرمایهگذاری در کار نیست به تجربههایی تازه میرسند.» در حقیقت به این ترتیب «بیشتر دانشجویان در پایانِ کارگاه یک یا دو فیلم خواهند داشت؛ در حالی که در چندین ماه گذشته شاید یک فیلم هم نساخته باشند.» (صفحهی 8).
یکی از نکتههای جالب دربارهی برگزاری این کارگاهها دقت نظر کیارستمی در انتخاب لوکیشن مناسب این فیلمهاست. نکتهای که به استناد این کتاب، او و محمودرضا ثانی برای پیدا کردن آن، بیش از 150 کیلومتر در جادههای مختلف مورسیای اسپانیا سفر کرده و در نهایت جای مناسبی پیدا نکردهاند: «بالاخره موضوع اصلی کارگاه انتخاب شد: «کارگران مشغول کارند» و قرار شد دانشجوها قصههایی در محیطهای کارگری پیدا کنند. از نظر او این سوژه دست و بال دانشجویان را باز میگذاشت. برای این که هر جنبدهای که تکان میخورد میتوانست سوژهی آنها باشد چون در حال انجام کاری بود.» (صفحهی 13). اما نکته اینجاست که حتی خود کیارستمی هم اعتقاد نداشته که «سینما» را میتوان به کسی یاد داد: «و اصلاً نمیشود گفت سینما را در ده روز میتوان یاد داد.» به همین دلیل خطاب به حاضران در کارگاه گفته: «اما چیزی که اتفاق میافتد این است که شما در این ده روز آن چیزی را که آموختهاید میتوانید در قالب یک فیلم بازگو کنید؛ و این مهم است.» (صفحهی 13 و 14). و تازه، این حرفها از زبان سینماگری در ابعاد بینالمللی جاری شده که به گفتهی نویسندهی کتاب «خودش را فیلمساز حرفهای نمیدانست» و «بیش از پنجاه سال در دنیای سینما بودن او را به این نتیجه رسانده بود که لذتبخشترین کار در سینما تجربه کردن است... اگر غیر از این بود دلیلی برای برگزاری این کلاسها و ده روز وقت گذاشتن نمیدید... بالاترین هدف از برگزاری چنین کلاسهایی برای او این بود که همراه با دانشجویان کارهای تازهای را تجربه کند؛ و آنهم صرفاً برای لذت شخصی.» (صفحهی 10). احتمالاً به همین دلیل کیارستمی، مدیر بخش فرهنگی شهرداری مورسیا که جزو برنامهریزان این کارگاه بوده را هم ترغیب کرده تا فیلم بسازد: «در یک خانهی روستایی که دامپروری میکردند و هر روز گوسفندهایشان را به چرا میبردند، کیارستمی دوربین را دست او داد و گفت: «برو و از آنها فیلم بگیر.» و خود، کنارش ایستاد و او را راهنمایی کرد. روز آخر، مارتا هم به جرگهی فیلمسازان پیوسته بود و کیارستمی فیلم او را خیلی دوست داشت.» (صفحهی 15).
درسهایی از سینما البته فقط دربارهی این کارگاه بهخصوص و آموختههای کیارستمی به هنرجویانی از ملیتهای مختلف نیست؛ و او در فاصلهی صحبتهایی که با شرکتکنندهها داشته فرصت کرده تا دربارهی شگردهای خاص خود در هنگام ساخت بعضی فیلمها (مثل طعم گیلاس) و برخی ویدئوآرتهایش (نظیر تخممرغهای دریایی و پنج) نیز توضیحاتی ارائه دهد. با این همه، آنچه کتاب مورد بحث را از سایر نمونههای مشابه و کتابهایی دربارهی سایر کارگاههای کیارستمی جدا میکند (شاخصترین نمونه در این زمینه سر کلاس با کیارستمی نوشتهی پال کرونین است که اندکی پس از درگذشت غمانگیز او منتشر شد) نحوهی تنظیم گفتوگوی او با دانشجوهاست که اگرچه در برخی موارد با نقطهضعفهایی کوچک و قابل چشمپوشی (در حروفچینی و صفحهآرایی) روبهرو است اما طنز خاص کیارستمی آن را به مهمترین ویژگی این کتاب تبدیل کرده است. به عنوان مثال در فرازی از کتاب مورد بحث، نایرا، دختر اسپانیایی در تعریف داستان مورد نظرش میگوید: «من الآن قصهام را با تصویر بیان میکنم اما داستان من آخرین روز زندگی یک لیموست روی درخت...» کیارستمی در واکنش به جملهی او میگوید: «ممنون از این که جملهی غیرضروریات را اینقدر کوتاه گفتی!» (صفحهی 65 و 66). یا در بخشی دیگر یکی دیگر از دانشجوها بعد از توضیحات ناکافی دربارهی موضوع مورد نظر خود میگوید: «این یک بخش از سناریو بود که نوشتم و بعد تصمیم گرفتم که نگیرم.» و کیارستمی که با خندهی افراد حاضر در کارگاه مواجه شده میگوید: «ما هم خوشحال شدیم که نمیگیری.» (صفحهی 73). نکتههایی که به صورت مستقیم از شوخطبعی کیارستمی به فضای کارگاهها و از آنجا به متن کتاب راه یافته است.
در کنار سایر کتابهایی که از گفتههای کیارستمی و کارگاههای فیلمسازی او به جا مانده عباس کیارستمی و درسهایی از سینما را میتوان یک نقشهی راه مطمئن برای جدا کردن «هنر» و «صنعت» سینما ارزیابی کرد. هنری که به تعبیر نویسندهی کتاب «شاید از راه آن نتوان چرخ زندگی را چرخاند و شاید کسانی که به دنبال هنر سینما میروند برای همیشه سینماگران مستقل و غیرحرفهای باقی بمانند.» اما باید پذیرفت که به طور حتم تکلیف آنها را با خود و البته دیدگاهشان نسبت به سینما روشن میکند. کسانی که دستکم بعد از مطالعهی این کتاب درخواهند یافت پیروی و دنبالهروی از آموزههای استاد نه تنها به معنی دست یافتن به موفقیتهای او نیست؛ بلکه حتی میتواند دورکننده و گمراهکننده نیز باشد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: