در اوایل دههی 1360 برخی دستاندرکاران سینما تلاش کردند به شکل تعاونی فیلم بسازند. به این ترتیب آنها یا دستمزد نمیگرفتند و در فیلمها شریک میشدند یا با دستمزد کمتر بازی، فیلمبرداری، تدوین و/یا کارگردانی میکردند و امکان ساخت و پخش فیلمها فراهم میشد. یکی از این آثار تشریفات (1364) است که مهدی فخیمزاده فیلمنامهاش را با همکاری رضا میرلوحی نوشت.
رضا مشهور به حسن مطرب هنگام دزدی از ساختمانی و همزمان با سخنرانی فردی به نام توحید دستگیر میشود. او را بهاشتباه جای توحید میگیرند اما آزاد میشود تا اینکه فردی به نام جلیلی که ظاهراً مقام امنیتی مهمی است و پدرش حتی مقامی مهمتر از او دارد، به این فکر میافتد که از شباهت غریب رضا با توحید استفاده کند. رضا در جلد توحید فرو میرود و توحید اصلی اعدام میشود. رضا تن به مصاحبهی تلویزیونی میدهد و در نقش توحید همه رشتههای قبلی او را پنبه میکند. رضا آزاد و رانندهی جلیلی میشود اما عذاب وجدان رهایش نمیکند و بعد از حرف زدن با پدر توحید دچار تحول روحی میشود و خود را توحید دیگری میداند. او هم سرانجام دستگیر و اعدام میشود.
فیلم، داستانی کاملاً خیالی دارد و هیچ نگرانی از این بابت ندارد که توحید را به تماشاگر معرفی کند و از سابقه و هویتش بگوید یا نگران واکنشهای ضدونقیض و «گلدرشت» برادرزن رضا باشد، چرا که مانند ژنرال دلارووره (روبرتو روسلینی، 1959) با بازی ویتوریو دسیکا (که در همان سالها در سینماهای کشورمان به نمایش درآمد و ساختهی فخیمزاده برداشتی از آن است) هدف اصلی تشریفات روایت قصهای پرکشش است. فیلم با کلیشهها شروع میکند؛ نیکی در برابر بدی و حضور همزمان یک دزد در برابر حرفهای ضدحکومتی توحید. اما آنچه تشریفات را با وجود ضعفهای ساختاری و حتی سینماییاش به اثری بدل کرده که بعد از گذشت این همه سال همچنان در حافظهی سینمادوستان باقی مانده است (و حتی در زمان نمایش نیز با موفقیت تجاری روبهرو شد) سنتی است که بهمرور (و به دلایلی که در این مجال نمیتوان به آنها مفصل اشاره کرد) در سینمای ایران به امری دستدوم و کماهمیت بدل شد: قصهگویی.
تشریفات قصهاش را نه با افتوخیز که با ریتمی درخور روایت میکند و آن را بهخوبی باز میکند. استراتژی تبدیل و دگرگونی یک فرد به فردی ضدخودش بهخوبی میتواند تماشاگر را با خود همراه کند. فیلم کاملاً قصهگو است و هرگز ذرهای از این استراتژی تخطی نمیکند. تشریفات حتی به سلامت از پردهی دوم عبور میکند که معمولاً طولانیتر از پردههای اول و سوم است و اغلب قصههای سینمایی را بهشدت دچار افت میکند و تماشاگران را دلزده. فیلم از تمامی عناصر جذب مخاطب استفاده میکند. رضا شیرینزبان است (فخیمزاده در ارائهی چنین نقشهایی موفق بوده است). در چند صحنه از زن و بچهی رضا استفاده شده است تا عاطفهی تماشاگر تحت تأثیر قرار بگیرد (بگذریم از اینکه در صحنهی حضور همسر رضا در زندان، نوع دیالوگهای رضا که همسرش را خانم خطاب میکند و با لحن رسمی با وی حرف میزند، در همان زمان نمایش فیلم نیز با واکنش تماشاگران روبهرو شد). بسیاری از صحنههای فیلم داخلی است که باعث شد چندان اثر پرخرجی از آب درنیاید. ریتم تدوین صحنهها پرکشش است و زمان مردهی اندکی در آن حس میشود. در واقع اینها را باید به فیلمنامه مربوط دانست که هم رخدادها را طوری تنظیم کرده است که نیازی به صحنههای بیرونی نداشته باشند و هم شتاب رخدادها به گونهای است که تماشاگر دائم میخواهد بداند در ادامه چه اتفاقی رخ خواهد داد. میخواهد بداند رضا آیا میتواند به شکلی باورپذیر در قالب توحید فرو برود؟ بعد از اینکه از زندان آزاد میشود آیا به خودش میآید؟ حضور یک خبرچین در زندان به روند خودشناسی رضا کمک میکند. از سوی دیگر حضور پدر توحید با بازی رحیم هودی این تعلیق را ایجاد میکند که آیا رضا لو میرود؟
استراتژی روایی فیلم، حرکت از قصهای مفرح و حتی شوخ به اثری جدی و دراماتیک است. البته این استراتژی همیشه در سینما جواب نمیدهد و در مواردی تماشاگر را دچار سرخوردگی میکند؛ چرا که تماشاگر احساس میکند با استفاده از کمیک بودن فضا، بازی بامزه بازیگر اصلی و حتی دوبله، جذب تماشای فیلمی شده است که در ادامه فضایی تلخ دارد و باید آن را تحمل کند. در حالی که استراتژی روایی معکوس آن (شروعی تلخ و پایانی مفرح) موفقتر است.
دوبلهی تشریفات با مدیریت دوبلاژ مرحوم ایرج ناظریان یکی از آثار پذیرفتنی در این زمینه است. صدای جلال مقامی به جای فخیمزاده و مرحوم ناظریان به جای مرحوم احمد هاشمی بهخوبی توانسته فراز و فرود نقش رضا و تبدیل او به توحید را نشان دهد. جدیت صدای ناظریان که با جدیت نقش مرحوم هاشمی منطبق است، کاملاً در خدمت فیلم قرار دارد. صداهای دیگری مانند صدای خسرو شمشیرگران، مرحوم عباس سلطانی، مرحوم حسین معمارزاده، ناصر نظامی، مرحوم ولیالله مؤمنی و بهرام زند یادآور صداهای سرشناس دوبله در دوران طلایی آن هستند.
نکتهی دیگر در انتخاب تشریفات برای نگارش این یادداشت، به درگذشت مدیر فیلمبرداری آن مرحوم جمشید الوندی برمیگردد که یکی از قدیمیترین فیلمبرداران سینمای ایران است. او که در سالهای اخیر کم کار بود، فیلمبرداری شماری از آثار ماندگار سینمای ایران را بر عهده داشت و یکی از ویژگیهای مهم کارش، استفادهی درخشانش از دوربین روی دست بود.
تشریفات به عنوان فیلمی موسوم به سینمای بدنه بیآنکه بخواهد اثبات کند صاحب سبک روایی خاصی است یا بنا بوده است که اثر متفاوتی از آب دربیاید، یکی از دریغهای سینمای ایران را به نمایش میگذارد که همان اعتنای تعداد معدودی از سینماگران به تماشاگران است. هرچه از زمان ساخت آثاری مانند این فیلم به عنوان اثری داستانگو دور شدهایم، تعداد بیشتری از فیلمها و سازندگانشان ترجیح دادند که فرصت ساخت یک فیلم را به افکار و اندیشههای شخصی خود اختصاص دهند تا اینکه فیلمهایی بسازند که اصلیترین وظیفهی سینما یعنی قصهگویی را بازتاب میدهند؛ این بلیه نهتنها در سینمای ایران کمرنگ نشد بلکه هر روز پررنگتر هم میشود.