نویسنده و کارگردان: مهناز افضلی. با حضور: هایده شیرزادی و ادموند لمپکز. تدوینگر: شیرین برقنورد. مدیر فیلمبرداری: محمدرضا تیموری. طراحی و ترکیب صدا: امیرحسین قاسمی. صدابردار: احمدرضا طائی. آهنگساز: ایمان وزیری. مشاور پروژه: رخشان بنیاعتماد. تهیهکننده: مجتبی میرتهماسب.
«زمین، حرف نمیزند؛ ولی اگر میشد صدایش را شنید، تا حالا فریادش به آسمان رسیده بود!» این، چکیدهی تمام حرفهای هایده شیرزادی، شخصیت اصلی تازهترین فیلم مهناز افضلیست؛ شیرزنی از خطهی کرمانشاه که میگوید خود را از موهبتِ مادر شدن محروم کرده است تا دستکم در زادگاهش، «مادر زمین» باشد؛ جلوی آلوده و بیمار شدن او را بگیرد، از فلج شدن نجاتش بدهد و کاری کند تا نفرینش دامن ما - ساکنان بیرحم و بیخیال این کُرهی در حال نابودی - را نگیرد.
اهمیت کار او زمانی مشخص میشود که بدانیم در پایتخت و سایر شهرهای بزرگ کشور، در هر دقیقه بیش از پنج تُن، و روزانه بیش از پنجاه هزار تُن زباله تولید میشود! چیزی نزدیک به دو برابر سرانهی جهانی که با وضعیت بغرنج ایران (از نظر خشکسالی و مشکلات زیستمحیطی) میتوان گفت این خبر، هشداری بر آغاز یک بحران کاملاً جدی است؛ بحرانی که بیتوجهی به آن میتواند واکنش خشمآلود زمین نسبت به ساکنان این بخش از کُرهی خاکی را به همراه داشته باشد.
هایده شیرزادی در مادر زمین میگوید زمانی که در آلمان دانشجو بود، از موضوع «تفکیک پسماندها در مبدأ» باخبر شده و تصمیم گرفته است از آن الگو بگیرد اما نمیدانسته اجرای این ایده، بهخصوص در ایران تا چه حد میتواند سخت و دشوار باشد؛ ایدهای که به طور حتم بدون همراهی و همکاری افراد علاقهمند امکانپذیر نبوده است. به همین خاطر فیلم حتی پیش از معرفی شخصیت اصلی، با نمایش ورود همسر آلمانی او (ادموند لمپکز) و سفرش به کرمانشاه آغاز میشود تا در کنار اشاره به اهمیت وجودی این شخصیت نشان بدهد که او نیز همقدم و همراه با خانم شیرزادی، یکی از جذابترین شخصیتهای این ماجراست؛ مردی که بیاعتنا به رفاه و ثروت سرزمین مادری خود به کرمانشاه آمده است تا در مسیر فداکاریِ مادر زمین، همراه و همکار او باشد. به همین خاطر از پوشیدن لباسهای سنتی استقبال میکند، از حضور در سایتهای سراسر آلوده و مشمئزکننده ابا ندارد و در ضمن مثل سایر کارگرها از لباس و تغذیهی کاملاً یکسان برخوردار است.
سازندهی مادر زمین بیآنکه نسبت به موضوع اصلی یعنی حفظ محیط زیست از طریق جداسازی پسماندها موضعگیری رادیکال و پررنگی داشته باشد، کوشیده است تا بیش و پیش از هر نکتهی دیگری راوی تلاشهای تعدادی از هموطنان غرب کشور برای مبارزه با فرسایش تدریجی و نابودی زمین باشد. تمهیدی که در صورت تحقق به صورت کامل، میتواند یکی از مهمترین ابزار برای دستیابی کشور ما به یکی از نشانههای توسعهی پایدار قلمداد شود؛ و دستکم بر خلاف ما، آیندگان را از نگرانی نسبت به تخریب کامل منابع طبیعی برهاند؛ یعنی آنچه هایده شیرزادی در فیلم و به طعنه از آن به «هدرمندی و نفرین منابع» یاد میکند.
از این منظر، مهمترین نقطه عطف فیلم جاییست که او با لذت، کامپوست حاصل از تبدیل پسماندهای غذایی را بو میکشد و از بستههای بزرگِ زبالههای خشک و بههمفشرده به «نفت جامد» یاد میکند؛ آنچه که ظاهراً قرار است به عنوان «سوخت سیمان» مورد استفاده قرار بگیرد و شیرزادی در جمع بازدیدکنندهها از سایت مدیریت پسماند میگوید: «یک کیلو و نیم از این زبالهها برابر با یک متر مربع گاز طبیعی است.»
به عبارتی دیگر ارزش استنادی چنین فیلمی (بهخصوص برای مقایسهی سالهای آینده با امروز) بیشتر متوجه ثبت تصویر از طریق تلاش برای جلوگیری از گسترش آلودگیهای زیستمحیطی و گازهای گلخانهای است؛ نکتههایی که هایده شیرزادی به عنوان یکی از فعالان پرتلاش در عرصهی حفاظت از محیط زیست میکوشد صدای مظلومیت زمین را از این طریق به گوش دیگران برساند؛ و البته منظور از دیگران کسانی هستند که به تعبیر او «متأسفانه با این تصور که ایران، سرزمین بزرگ و پهناوری است، از تولید بیوقفهی زباله و آلوده کردن کشور در سطح وسیع ابایی ندارند!» (نقل از مضمون)
با این وجود باید پذیرفت که فیلمساز در مسیر انتخابی خود، از اشاره به مصداقهای پیشگیری و جلوگیری از هدر شدن منابع اولیه باز مانده است و شخصیتهای اصلی فیلم خود را در وضعیتی به نمایش گذاشته که به غیر از صرفهجویی در مصرف آب (سکانسی که شیرزادی از همسرش تقاضا میکند تا آب حاصل از شستوشوی میوهها را پای درخت بریزد) استفادهی بهینه از زبالههای خشک (بخش اشاره به استفاده از بشکههای مستعمل و فلزی برای تفکیک زباله) و البته تلاش برای آموزش عمومی شهروندان (در کوچهپسکوچههای شهر کرمانشاه) تمهید خاص دیگری از او دیده نمیشود. در حالی که اشاره به عملکرد شخصی شیرزادی در این زمینه میتوانست زمینههای بیشتری را برای الگو شدن او در ذهنها تقویت کند.
در حقیقت آنچه مانع میشود تا امیدواری نسبت به بهبود شرایط و اوضاع فعلی چندان پررنگ جلوه نکند، کمتوجهی عجیبِ شخصیتهای محوری فیلم نسبت به عملکرد شخصی خود و رعایت نکردن نکتههای پایه در حفظ و نگهداری از مسائل زیستمحیطی است؛ آنجا که حتی در سالن غذاخوریِ سایت «تفکیک زباله» نیز کارگرها با نوشابه و ظرف یکبار مصرف (آن هم از نوع غیرگیاهی) مورد پذیرایی قرار میگیرند؛ و همسر آلمانیِ مدیر پروژه، چرت نیمروزیاش را با گذاشتن سر روی تعدادی از همین زبالهها تکمیل میکند!