طبرستانیها
کارگردان: محسن عبدالوهاب. مشاور پروژه: رخشان بنیاعتماد. طراحان پروژه: رخشان بنیاعتماد و مجتبی میرتهماسب. تهیهکننده: مجتبی میرتهماسب. پژوهشگران: محمدرضا مقدسیان و محسن عبدالوهاب. تدوینگر: احمد وفایی. فیلمبرداران: محمدرضا جهانپناه، محمدرضا تیموری، محمد حدادی، رضا عبیات، امیرحسین ثنایی و محسن عبدالوهاب. طراحی و ترکیب صدا: امیرحسین قاسمی. صدابرداران: یدالله نجفی، نظامالدین کیایی، وحید رضویان و اشکان طلوعیان. آهنگساز: رضا مرتضوی. طراح عنوانبندی: حامد جابرنیا. با حضور: غلامرضا رسولیان، عبدالحسین شاکری، محمد مظاهری، محمدحسین ابتهاج، احمد حسینزاده، علیرضا مبرز، اسدالله اسلامی، حسن نیرومند، فریدون زمانینور، نوید رسولیان و احمدرضا روحانی. تهیه شده در: کارگاه فیلم کارآ. محصول: 1396.
انجمن صنعتگران زنده
محمدسعید محصصی
اسامی موجود در عنوانبندی بیش از اینهاست. در واقع این مجموعه، از مشاور مالی، طراح عنوانبندی و مشاغل تخصصی دیگری برای کل فیلمهایش سود برده است و بانک سامان سرمایهگذار پخش آن است؛ البته این پروژه از سرمایهگذاران دیگری هم در زمان تولید برخوردار بوده است. به همین خاطر در مطالب مربوط به دیگر فیلمها میکوشم اسامی را حتیالمقدور تکرار نکنم. اما مرادم از این اشاره به عنوانبندی در همین ابتدای مطلب آن است که تأکید کنم بر انجام یک پروژهی حرفهای مستند به طور خصوصی و خارج از چهارچوبهای معمول تولید و پخش این فیلمها که در اساس به منابع دولتی (صداوسیما یا وزارت ارشاد) متکی هستند و چشم تأمینکنندگان این منابع به بازگشت سرمایه و احیاناً کسب منفعت مالی نیست. این، یک اتفاق است و حاصل روندهایی که میشود گفت از ابتدای دههی 1390 در سینمای مستند ایران شروع شده است و میرود که این رشته از سینمای ایران را هم اقتصادی کند؛ هرچند این تنها یک آغاز است که خوشبختانه چند سالی است ادامه پیدا کرده است.
محسن عبدالوهاب در این مجموعه دو فیلم ساخته و در هر کدام دو سویه از روایت مستند را تجربه کرده است. او در طبرستانیها از شیوهی چندروایتی استفاده کرده است و هر کدام از شخصیتهای اصلی فیلم، روایت خود را از موضوع مشترک این شخصیتها ارائه میکند و از تداخل این روایتها داستان کلی ساخته میشود که عبارت است از چگونگی شکلگیری و دوام مجموعهی شرکتهایی که با عنوان کلی «فولاد طبرستان» شناخته میشوند.
فیلم ضمن روایت خطی زمان حال و نمایش سیر عادی کارهای این شرکت و در نهایت روبهرویی با بحران بدهی و زیاندهی و تلاش برای نحوهی مواجهه با این بحران، گشتواگشتهای متعددی دارد به گذشته؛ و از طریق این رفتوآمد از زمان حال به گذشته و برعکس، میکوشد تصویر خود را از یک شرکت فعال اقتصادی که اعضای آن از همان ابتدا در تلاش بودهاند هم برای خود و هم برای دیگران کار بیافرینند، کامل و کاملتر کند.
این روایتها البته به صورت مصاحبههای معمول نیستند و افراد یا در حال حرکت با دوربین صحبت میکنند، یا از صدای ناهمزمان (گفتار روی متن) استفاده شده است، یا اینکه این صحبتها را آنها در گفتوگو با دیگر همکاران خود اظهار داشتهاند و فیلمساز از لابهلای صحبتهای مطولشان بیرون کشیده است. یکی از حسنهای فیلم همین تلاش برای به دست دادن چنین تصویری از یک مجموعهی اقتصادی است که از طریق نزدیک شدن به دنیای درونی این شخصیتها صورت میگیرد. به طور مثال فیلم با جشن تولد یکی از این افراد شروع میشود. در یکی دیگر از این دورهمیها میبینیم که آنها از آرزوهای دوران جوانیشان میگویند که اغلب انقلابی بودهاند و اصلاً برای تحقق آرزوهایشان دست به ایجاد فولاد طبرستان زدهاند. این دورهمیها که تعدادشان در طول فیلم زیادست، تصویر خشکی را که از صنعتگران و مردان صنعتی در بسیاری از اذهان وجود دارد از بین میبرد.
البته فیلم با طرح موضوع احتمال بسته شدن شرکت فولاد طبرستان تمام میشود، اما این قضیه در مهمانی خانوادگیای مطرح میشود که کلیهی اعضای هیأت مدیرهی شرکت در یک باغ که متعلق به یکی از همین اعضاست، دور هم جمع شدهاند و از فضای آفتابی و شاد حاکم، بوی شکست به مشام نمیرسد. این، نشانهای است از روحیهای که بر این افراد حاکم است و در ناصیهشان نشانی از پذیرفتن شکست به چشم نمیخورد و به قول یکی از این اعضا که فیلم با سخنان او تمام میشود: «خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش/ به سرش نماند الا هوس قمار دیگر...»
اما فیلم با وجود موضوع جالبی که انتخاب کرده است و تلاش کارگردان برای سر کردن با شخصیتهای اصلی و جور کردن عناصر تشکیلدهندهی درام در این مستند، از قوت لازم برای تکان دادن بیننده برخوردار نیست. شاید زیادی مجذوب فضای شادی شدهاند که شخصیتهای اصلی ایجاد کردهاند، شاید خودشان به خاطر تصویر منفیای که ممکن بود در جامعه از شکست احتمالیشان ساخته شود، نگران بودهاند یا هر چیز دیگر. با این همه توازن میان عناصر درام واقعی مستند در این فیلم به وجود نیامده و از قدرت فیلم کاسته است.
پازلیها
نویسنده و کارگردان: مهدی گنجی، بر اساس طرحی از رضا بهرامینژاد. با حضور: حمیدرضا قادری، مصطفی لطفی، حسین آریان، محمدحسین محسنی، شاهین طبری، آرش برهمند و بابک حیدری. تدوینگر: اسماعیل منصف. تصویربرداران: محمدرضا جهانپناه و مهدی گنجی. طراحی و ترکیب صدا: امیرحسین قاسمی. آهنگساز: بابک میرزاخانی. مشاور پروژه: رخشان بنیاعتماد. تهیهکننده: مجتبی میرتهماسب.
از بچههای بیرجند
امید نجوان
پازلیها را میتوان نزدیکترین فیلم به ایدهی مرکزی مجموعهی «کارستان» دانست؛ فیلمی درباره شکلگیری و موفقیتِ ایدهی کارآفرینی در میان نسل جوان (آن هم نسل جوانِ دور از پایتخت) که شاید خیلیهایشان به جای «پشتمیزنشینی» و برخورداری از «رفاه» نسبی و «امنیت شغلی» که معمولاً با دریافت یک حقوق ثابت به دست میآید، ایدهی چندانی برای کار کردن و گسترش آن به نفع دیگران نداشته باشند؛ و این دقیقاً همان چیزیست که یکی از قهرمانان این فیلم تلاش میکند تا در دیداری کوتاه با نامزد و شریک آیندهی زندگیاش به صورت خلاصه برای او توضیح دهد.
این مستند درباره نحوهی شکلگیری، گسترش، هزینه و بازاریابیِ [البته کموبیش ناامیدانه] برای یک اپلیکیشنِ وطنی با تولیدی کاملاً بومیست؛ اپلیکیشنی به نام «پازلی» که در ابتدای فیلم و به صورت خلاصه تحت عنوان «نرمافزارسازِ آنلاینِ موبایل» معرفی میشود و همان طور که در تبلیغ مجازی آن هم گفته میشود «با استفاده از آن حتی بدون برخورداری از دانش برنامهنویسی هم میتوان اپلیکیشن ساخت.» در حقیقت این فیلم با اشاره به مسألهی شرکتها و سازمانهای دانشبنیان - که در کشور ما بسیار جوان و حتی میتوان گفت هنوز به صورت کامل تجربهنشدهاند - میکوشد یک گروه چهارنفره از دانشجویان دانشگاه صنعتی بیرجند را سرمشق و الگوی بخش عمدهای از جوانان امروز قرار دهد؛ کسانی که شاخکهای اقتصادیشان متوجه گردش مالیِ تقریباً هشت هزار میلیارد تومانی در صنعت تجارت الکترونیک شده است؛ و به همین خاطر قصد دارند هر طور شده به «اِلِکامپ» (نمایشگاه الکترونیک، کامپیوتر و تجارت الکترونیک) راه بیابند.
پازلیها در ماههای انتهاییِ پیش از راهاندازی اپلیکیشنِ مورد بحث تصویربرداری شده است و این نکته جدا از اشاره به مناسبترین موقعیت برای حضور دوربین (بخوانید: ثبت ماجرا در بهترین زمان ممکن) از هوشمندی و تیزبینیِ فیلمسازی خبر میدهد که مسیر حرکت و موفقیت جوانان خوشذوق بیرجند را بهخوبی رصد کرده و به نمایش گذاشته است؛ جوانانی که قابلیت آن را دارند تا در سالهای آینده و همزمان با توسعهی زیرساختهای مورد نیاز، الگوی افراد بیشتری قرار گیرند؛ بهخصوص در شهرها و شهرستانهای کاملاً دور از پایتخت که البته این روزها به لطف اینترنت و مواهبِ گوشیهای هوشمند امکان یافتهاند تا با بیش از نیمی از جمعیت ایران در تماس باشند (در همان تبلیغ ابتدای فیلم گفته میشود: «هیچ میدانید در ایران بیش از 45 میلیون گوشیِ هوشمند وجود دارد؟ یعنی بیشتر از نصف جمعیت ایران!») به همین دلیل میتوان گفت پازلیها از این قابلیت برخوردار است که تصویر ایران در میانهی دههی 1390 و به عنوان یک کشور در حال توسعه را نمایندگی کند. مستندی که بهدرستی نشان میدهد ایدههای کوچک و بهظاهر غیرعملی هم گاهی میتوانند کاربردی و قابل اجرا باشند، تنها به شرط اینکه درست طراحی شده و البته مسیر اجرایشان نیز هموار و منطقی باشد؛ نه خیالی و مبتنی بر رؤیاپردازیهای کاذب، غیرمنطقی و احساسی! چنان که در بخشی از همین فیلم، به احتمالِ 98 درصدیِ وقوع شکست در میان بچههای بیرجند اشاره میشود اما در نهایت و به شهادتِ نوشتهی پایان فیلم درمییابیم سرانجام یکی از سرمایهگذاران صنعت آیتی در ایران، ارزش سهام اپلیکیشن تولید آنها را یک میلیارد تومان برآورد کرده و برای سرمایهگذاری در توسعهی پروژه، راه مذاکره با آنها را در پی گرفته است. نرمافزاری که ظاهراً در حال حاضر بیش از بیستهزار کاربر فعال دارد و برخی از آنها با فروش اپلیکیشنهایی که ساختهاند درآمدهای گاه تا بیش از سه میلیون تومان داشتهاند. شاید به همین خاطر هم هست که در پایان فیلم، سکانس شیرجه زدن و سپس رها شدن پازلیها در استخر تا این حد آرامشبخش و جذاب از کار درآمده است. چنان که میتوان گفت این نتیجه، بهترین پاسخ برای رهایی از برزخیست که از مدتها پیش، گروه چهارنفرهی آنها را تهدید میکرده است؛ برزخ فلجکنندهای که در کشور ما و در بازارِ جوان و غیرسنتیِ اقتصاد الکترونیک قادر است رؤیاهایی نظیر این را حتی تا مرز نابودی هم پیش براند اما خوشبختانه جوانان مبتکر «پازلی» با حمایت نسبی خانوادههایشان موفق شدهاند بهسلامت از آن عبور کنند. از این منظر، بخش حضور آنها در زمین «پینتبال» جدا از اینکه میتواند فاصله و پاساژ خوبی برای پیوستن به سکانس بعدی باشد نمادینترین بخش فیلم نیز هست؛ بخشی که در آن به اهمیت ارتباط تیمی اشاره میشود و رهبر گروه که خود، رییس هیأتمدیرهی یک شرکت نرمافزاری با حدود سیصد کارمند هم هست میگوید: «در این بازی، آدمی که کمی حرفهایتر است یک فرق کوچک با دیگران دارد؛ و آن اینکه هرگز از گلوله خوردن نمیترسد.» و نیازی به توضیح بیشتر نیست که منظور او از گلوله خوردن، ناامید شدن یا احساس شکست، آن هم اندکی پیش از رسیدن به هدف نهایی است؛ هدفی که به گفتهی یکی از گروه پازلیها مثل جرقهای بود در میان چوبهای خشک: «و ناگهان یک هیجان و امید تازه به جریان افتاد.»
پازلیها در کنار پردهبرداری از بخشی از ایرانِ مدرنِ امروز، میکوشد تا به صورت تلویحی، بازتابدهندهی جایگاه و اهمیت «کار گروهی» باشد؛ و در حقیقت، آشکارا از معرفی مستقیم شخصیتها چشمپوشی کرده است. به همین خاطر در پایان فیلم، آنچه از محمدحسین، مصطفی، حمید و حسین (به عنوان سازندگان اپلیکیشن «پازلی») در ذهن مخاطب باقی میماند موفقیتشان در انجام و اجرای این طرح بلندپروازانه است؛ نه نام حقیقی آنها (که البته در تیتراژ آمده است)؛ نامهایی که به جای ثبت در پلاک اختراع، در پیکسلهای «نرمافزارسازِ آنلاینِ موبایل» تنیده شدهاند و خوشبختانه این فیلم نشان میدهد هر روز با هر کلیک، بیشتر از روز گذشته تکثیر میشوند؛ تکثیری به وسعت ایران.