آلبرت مِیْسِلز و برادر کوچکترش دیوید، که در سن 56سالگی و سال 1987 از دنیا رفت، از مهمترین چهرههای سینمای مستند آمریکا بودند و به عنوان یکی از بنیانگذاران «سینمای مستقیم»/ «Direct Cinema» (که شباهت بسیاری با «سینما وریته»/ «Cinema Vérité» دارد و برخی آنها را یکی میدانند) شناخته میشوند. برادران مِیْسِلز بیش از سی مستند بلند از خود به جا گذاشتهاند که از مهمترین آثارشان میتوان به فیلمهای فروشنده (1969)، پناهم بده (1970) و گری گاردنز (1975) اشاره کرد. آلبرت مِیْسِلز در جایی گفت: «به خاطر داشته باشید که شما به عنوان یک مستندساز، یک ناظر هستید؛ مؤلف هستید اما کارگردان نیستید، کاشف هستید اما کنترلکننده نیستید.»
آلبرت مِیْسِلز که در میان مستندسازان به آدمی خونگرم و صادق مشهور بود، در 26 نوامبر 1926 در بروکلاین ایالت ماساچوست با نام کامل آلبرت هری میسلز متولد شد. او که اول فیلمبرداری و بعد فیلمسازی را تجربه کرد، فارغالتحصیل روانشناسی از دانشگاه باستن بود و اولین مستندش را به صورت شانزده میلیمتری در سال 1955 در دیدار از بیمارستانهای بیماران روانی اتحاد جماهیر شوروی ساخت، چند روز پیش در پنجم مارس در نیویورک سیتی درگذشت.
بخشهایی از یک گفتوگو
(که در سال 2006 توسط ویلیامز کول انجام شده و در سایت «بروکلین ریل» منتشر شده است)
- فلسفهی فیلمسازی: «یکی از مهمترین موارد این است که اطلاعات موثق و شناخت قابلاتکا درباره دیگر مردم و مکانها داشته باشیم؛ ما حتی میتوانیم بگوییم یک کشور صرفاً یک منطقهی جغرافیایی است تا زمانی که شهروندانش تا حد ممکن از یکدیگر شناخت پیدا کنند. اثر مستند یک آشنایی کاملاً اولیه از مردمی به ما میدهد که در غیر این صورت ممکن است هرگز شناختی از آنها پیدا نکنیم. فیلم مستند در بهترین حالت ممکن، به طور مستقیم تجربهی دیگر آدمها را به ما نشان میدهد؛ و به این ترتیب تجربهی آنها میشود تجربهی تماشاگر. این رابطه میتواند به قدری مستقیم و صادقانه برقرار شود که تماشاگر خودش را در آن لحظهها احساس کند. به عنوان مثال چند وقت پیش به تجربهای از دوران کودکیام در اوایل دههی سی فکر میکردم. پدرم من را تنبیه نمیکرد ولی یک روز آن قدر او را عصبانی کردم که ناچار شد. بعدش در حالی که از جلوی اتاق خوابش رد میشدم، دیدم که رو به دیوار ایستاده است و گریه میکند. من فقط به او زل زدم و همین جور نگاهش کردم. چنین صحنه و چنین تجربهای برای من رخ داد و اگر دوربینی داشتم میتوانستم آن را با دیگران سهیم شوم. همین موضوع را میتوانیم مثلاً به وضعیت عراقیها در این دوره و زمانه تعمیم بدهیم. ما چهطور میتوانیم از اتفاقهایی که آنجا روی میدهد باخبر شویم جز اینکه از یک نقطه نظر صمیمانه و محرم، از چگونگی روزگار یک خانوادهی عراقی و اینکه آنها در چه شرایطی به سر میبرند آگاه شویم.»
- ارتباط تماشاگر و سرگرمی: «هر تماشاگری بهنوعی با یک صحنه (یا در کل یک اثر) ارتباط برقرار میکند. حتی آدمهایی از فرهنگهای متفاوت هم میتوانند با یک فیلم ارتباط بگیرند چون همهی مسائل جنبهی انسانی هم دارند. اصلاً میشود بُعد سرگرمی یک اثر را در نظر گرفت. اگر معنی واژهی "سرگرمی" را در لغتنامه جستوجو کنید میبینید که ابتدا به معنی "انحراف توجه" است و سپس "درگیری و مشغولیت"؛ که فکر میکنم بهترین بخش هر اثر برای تماشاگر است.»
- زیبایی واقعیت: «فکر نمیکنم کسی بتواند زیبایی و قدرت صحنهای را ضبط کند که من در کودکی از اشک ریختن پدرم دیدم. واقعاً نمیتواند به آن اندازه تأثیرگذار و واقعی باشد. مشکل برنامههای رئالیتی تلویزیون همین است. مثلاً برنامهای درباره خانوادههای فروپاشیده تا چند قسمت میتواند جذابیت داشته باشد؟ به نظر من دو یا سه قسمت. چون این برنامهها هدفشان را گم میکنند یا اینکه نمیتوانند یک فصل کامل را با هدف اولیهشان جلو ببرند و مجبور میشوند نمایشی عمل کنند و در نهایت واقعیت را مستقیم یا غیرمستقیم جعل کنند.»
- مستندساز و مقولهی کنترل: «سرمایهگذاران و تهیهکنندگان میخواهند روی پروژهها کنترل داشته باشند. کنترل واژهی خیلی جذابی است. اما یک مستند حقیقی بدون هر گونه کنترل خلق میشود. در این صورت حتی میتوانید این ژانر را سینمای مهارنشده بنامید.»
- تکنیکهای مستند و فیلمهای سینمایی: «من متفکر خوشبینی هستم. همان طور که واقعیت در ادبیات حرکت رو به جلویی داشته است و حالا خیلیها آثار غیرداستانی را هم میخوانند (این آثار در فهرستهای پرفروشترین کتابها دائم دیده میشوند) در سینما هم چنین حرکتی به چشم میخورد. با این وجود تا همین جا نیز خیلی از فیلمهای سینمایی از تکنیکهای مستندسازی استفاده میکنند. در سال 1963 فیلم کوچکی را با ژانلوک گدار ساختم. ما درباره تکنیک و فلسفهی مستند صحبت میکردیم که او در میان حرفهایش به موردی در فیلمهای خودش ارجاع داد که به آن اتفاق الهی میگفت؛ اتفاقی که بر حسب تصادف روی میداد و لحظهی فوقالعادهای را در فیلم ثبت میکرد. او گفت بیا فیلمی مملو از حادثههای الهی بسازیم. در اینجا میتوانیم واژهی واقعی را جایگزین الهی کنیم. واقعیت یا همان حادثهی واقعی تقریباً همان حادثه و مشیت الهی است. اما گدار به این موضوع هم اشاره کرد که چشم پشت دوربین، باید چشم شاعر باشد. اگر شاعری در کار نباشد فقط یک دوربین باقی میماند.»
نقل قولها
- فیلمسازی بهنوعی آغاز یک رابطهی عاطفی میان فیلمساز و سوژه است. برخی فیلمسازان از سوژههایشان هدف میسازند که این راه و شیوهی من نیست.
- گرایش طبیعی دوربین جستوجو و کشف واقعیت است.
- فکر میکنم در صدر آموختههایم این موضوع مهم قرار گرفته است که تعصب نداشته باشم. روانشناسی، علم اجتماع است و به این ترتیب، اثر من همیشه ترکیبی از رویکرد علمی با هنر است.
- مردم، مردماند. ما هستیم تا از پشت صحنه باخبر شویم و تا جایی که میتوانیم به آنچه روی میدهد نزدیک شویم.
- من مشکلی در برقراری ارتباط و ایجاد یک رابطهی دوستانه ندارم. معمولاً از همان اولین لحظهی ملاقاتم با یک فرد، رابطهای میانمان شکل میگیرد. فکر میکنم این به خاطر نوع نگاه و برخوردم با آنهاست که بلافاصله اعتمادشان را جلب میکنم. شیوهی من موذیانه یا زیانبخش نیست و فکر میکنم مردم آن را خیلی خوب دریافت میکنند.
- گمان میکنم رابرت فلاهرتی دوست داشته کاری را انجام دهد که رابرت درو تصمیم گرفت آن را انجام دهد اما فلاهرتی نتوانست چون تجهیزات مورد نیاز وجود نداشت. البته این تجهیزات در دوره و زمانهی درو هم وجود نداشت اما به همین دلیل باید ابداع میشدند. تجهیزات فیلمبرداری هر روز بهتر و بهتر میشوند و کوچکتر و سادهتر شدن، و قابلیت حمل آسانتر، امکانات جدیدی را در اختیار فیلمسازان قرار میدهند.
- همان طور که همیشه رابرت درو دوست داشت این جور آن را توصیف کند، فیلم غیرداستانی یک نطق مصور بوده و خواهد بود. با تجهیزاتی که امروز در اختیار داریم (که نتیجهی تلاشهای فنی خودمان برای ابداع ابزارهای جدیدتر است) میتوان فراتر از نطقهای مصور رفت. نوآوریهای فیلمسازی باعث شدهاند ضبط اتفاقها و تسخیر فضاها به گونهای انجام شود که تماشاگر خودش را در بطن حادثهها احساس کند.
مهمترین موفقیتها و جایزهها
- نامزد اسکار بهترین مستند کوتاه برای پرده دره کریستو (1974)
- نامزد جایزه دستاورد کارگردانی در اتحادیه کارگردانان آمریکا برای سربازان موسیقی در سال 1992
- برنده جایزه امی پرایمتایم برای ولادیمیر هوروویتز: آخرین رمانتیک (1985) و سربازان موسیقی (1991)
- برنده جایزه رییس انجمن فیلمبرداران آمریکا در سال 1998
- برنده جایزه دستاوردهای برجسته در مستندسازی کَمِریمِج در سال 2011
- برنده جوایز بهترین فیلمبرداری از جشنواره فیلم ساندنس برای کریستو در پاریس (1990) و خویشاوندان لالی: میراث پنبه (2001)