
در مجموعه فیلمهایی که بر اساس شخصیتها ساخته میشوند، تداوم حضور یک بازیگر از یک فیلم تا فیلم بعدی بسیار مهم است اما مهمتر از آن تداوم شخصیت و پردازش آن است. سبک چنین مجموعههایی باید آنچنان تداوم داشته باشد که انتظارات تماشاگران برآورده شود و استقبال دوبارهی آنها از محصول تازه تضمین بشود. برآورده ساختن انتظارات تماشاگران برای تماشای دنبالهی فیلمها بیش از انتظار تماشاگر برای تماشای یک برنامه دنبالهدار هفتگی تلویزیونی است. در موارد نادری مجموعهای از فیلمهای دنبالهدار به گونهای طراحی میشوند که هر فیلم بخشی از کلیت واحدی باشد که از پیش در ذهن مخاطبان ایجاد شده است. اگرچه هر فیلم میتواند به خودی خود یک اثر مستقل باشد اما به واسطهی شخصیتها، محیط و رخدادهای مشترکی میتوانند جزیی از یک کلیت واحد باشند. جنگ ستارگان (۱۹۷۷)، امپراتوری دوباره میتازد (۱۹۸۰) و بازگشت جدای (۱۹۸۳) به عنوان یک تریلوژی طراحی شده بودند و بعدها تهدید شبح (۱۹۹۹)، حملهی کلونها (۲۰۰۲) و انتقام سیت (۲۰۰۵) تریلوژی دیگری ایجاد کرد که داستانهایش در دورانی پیش از تریلوژی نخست رخ میدادند. اگرچه انگیزهی مادی میتواند عامل پرداختن به چنین پروژههایی باشد اما فیلمنامهها و قدرت دراماتیک دنبالهها باید بهگونهای باشد که تهیهکننده به خودش بگوید ببین! این یکی هم فروش خوبی کرد! بیا یکی یکی دنبالههایش را بسازیم!
پرسشهای فیلمهای ژانر
۱- سه فیلم از یک کارگردان را در ژانری واحد مورد بررسی قرار بدهید؛ همراه با بررسی دستکم دو فیلم در همان ژانر اما از کارگردانهای متفاوت. آیا سبکهای متفاوت کارگردانی آشکار و واضحاند یا غیر قابل تمایز هستند؟ سه فیلم از یک کارگردان را به ترتیب سال ساخت در نظر بگیرید. آیا آن کارگردان در هر کدام از این سه فیلم، نشانههای سبکی یکسانی را به نمایش میگذارد؟ این نشانهها چه هستند و چه چیزی باعث میشود تا برجسته بهنظر بیایند؟
۲-چه ابداعات یا پالایشهایی در یک ژانر میتوان تشخیص داد که یک کارگردان خاص، فیلم به فیلم به کار گرفته و با ارائهشان این ژانر را ارتقا داده است؟ آیا این ابداعات و پالایشها سرسری بوده و حالت تزیینی برای یک ژانر داشتهاند یا آنچنان مهم بودهاند که آن ژانر را بسط داده و فرم آن را تحت تأثیر قرار داده باشند؟ آیا یک کارگردان با هر فیلم میتواند چیز تازهای بیاموزد و در فیلم بعدیاش به کار بگیرد؟ آیا تغییر در دیدگاه شخصی یک کارگردان و یا جهانبینیاش را در فیلمهایی که یکی بعد از دیگری میسازد، میتوانیم مشاهده کنیم؟ این تغییرات چگونه در آثار او منعکس میشوند؟ (مثلاً آیا کارگردان در کارش جدیتر شده یا از جدیتاش کاسته شده است، آیا بدبینتر شده یا نگاهش خوش بینانهتر شده است؟)
۳- سبک دو کارگردان را که در یک ژانر فیلم ساختهاند، با هم مقایسه کرده و مقابل هم بگذارید. دستکم دو فیلم از هر یک را بررسی کنید و ببینید که چگونه سبکهایشان تفاوتهای چشمگیری در یک ژانر واحد پیدا کردهاند؟ (مثلاً چگونه است که یک کمدی اسکروبال از فرانک کاپرا با کمدی اسکروبال دیگری از پرستن استرجس تفاوت پیدا می کند؟)
پرسشهای بازسازیها
۱-آیا اساساً بازسازی یک فیلم ضرورتی دارد؟ به چه دلیل نسخهی قدیمیتر کهنه شده است؟ چرا تماشاگران دوران مدرن نیاز دارند که داستانی دوباره برایشان روایت شود؟ چه مفاهیمی از فیلم قدیمیتر برای تماشاگران دوران مدرن قابل درک و ارتباطپذیر نیست؟ آیا این مفاهیم غیرقابل دریافت آنچنان مهم هستند که باعث شوند فیلمی برای تماشاگران غیرقابل درک باشد یا نسبتاً اهمیت کمتری دارند؟
۲- چه تغییرات مهمی در بازسازیها صورت میگیرد؟ چرا فیلمها بازسازی میشوند؟ چه تغییراتی در نسخهی قدیمیتر باعث بهتر شدن آن شده و چه تغییراتی صرفاً به خاطر نوظهور بودن به کار برده شدهاند؟
۳-کدام یک از این فیلمها بهترند؟ آیا بازسازی یک فیلم توانسته طراوت و پویایی خلاقانهی نسخهی قدیمی را داشته باشد؟ آیا از بازسازی آثار قدیمی دل خوشی ندارید؟ چرا بله و چرا خیر؟
۴-چگونه یک اثر بازسازی شده می تواند مانند نسخهی قدمیتر بشود؟ آیا استفاده از بازیگران، سبک سینمایی و چیزهای دیگر میتوانند روح اثر اصلی و «طعم» آن را حفظ کنند؟ آیا چنین تلاشهایی مثمر ثمر خواهند بود؟
۵- برحسب رهایی از سانسور و استفاده از تکنولوژیهای تازه، بازسازی یک اثر قدیمیتر چه سودی دارد؟چگونه میتوان یک چنین سودمندیهایی را به کار گرفت؟
۶- درصورت بازسازی یک اثر خارجی، چگونه تغییر محیط، زبان یا ارزشهای فرهنگی ممکن است بر اثر بازسازی شده تأثیر بگذارند؟
پرسشهای دنبالهسازیها
۱- آیا دنبالهسازی یک اثر بهطور طبیعی برخاسته از اثر اصلی است؟ به عبارت دیگر آیا به اندازهی کافی داستان از اثر اصلی باقی مانده که بهطور طبیعی نیاز به دنبالهسازی وجود داشته باشد؟
۲- چه تعداد از بازیگران اصلی فیلم اصلی و عوامل ساخت در اثری که دنبالهاش ساخته میشود، باید حضور داشته باشند؟ اگر بنا باشد چندتایی از شخصیتهای فیلم اصلی در دنبالهسازی حضور داشته باشند و از نو طراحی شوند، این تغییرات چه تأثیری بر این دنبالهسازی خواهد داشت؟
۳- اگر فیلمی که به عنوان دنبالهی اثر دیگری ساخته میشود به شکلی باشد که تا اثر اصلی را تماشا نکنیم، نتوانیم با داستان و شخصیتها ارتباط برقرار کنیم، آیا این دنبالهسازی موجه خواهد بود؟
۴-آیا فیلمی که به عنوان دنبالهی فیلم دیگری ساخته شده، روح اصلی آن اثر را حفظ کرده؟ آیا از نظر داستان و سبک بصری با فیلم اصلی قابل مقایسه هست؟ آیا از هر نظر با کیفیت اثر اصلی برابری میکند؟ کجاها از اثر اصلی بهتر است و کجاها ضعیفتر به نظر میرسد؟
۵-آیا اثری که به عنوان دنبالهی فیلمی دیگر ساخته میشود، بر اساس یک شخصیت شکل گرفته و آیا شخصیت اثر اصلی در دنبالهای که ساخته شده، همچنان تأثیرگذار هست؟ چرا ما باید بخواهیم که یک شخصیت را بارها و بارها در دنبالهسازیهای بعدی تماشا کنیم؟
فیلمهایی برای مطالعهی بیشتر:
قتل جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل (۲۰۰۷)، دروازهی بهشت (۱۹۸۰)، دشت باز (۲۰۰۳)، دختری با روبان زرد (۱۹۴۹)، قاتلین (۱۹۴۶)، جوخه (۱۹۸۶)، محرمانهی لسآنجلس (۱۹۷۷)، خط سرخ باریک (۱۹۹۸)، جنگل آسفالت (۱۹۵۰)، رفتگان (۲۰۰۶)، شب و شهر (۱۹۵۰)، قوی سیاه (۲۰۱۰)، مگس (۱۹۸۶)، دشمنان مردم (۲۰۰۹)، پل رودخانهی کوای (۱۹۵۷)، قفسهی درد (۲۰۰۸)، دیگران (۲۰۰۱)، اره (۲۰۰۴)، جزیرهی شاتر (۲۰۱۰)، مردان ایکس (۲۰۰۰)، آقای دیدز (۲۰۰۲)، گزارش اقلیت (۲۰۰۲)، پروفسور دیوانه (۱۹۹۶)، کینگ کونگ (۲۰۰۷)، این فرار مرگبار (۱۹۹۳)، آقای ریپلی با استعداد (۱۹۹۹).
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: