
مردم عاشق دنبالهسازیها هستند. منتظر ساخته شدن آنها میمانند، دربارهشان هر مطلبی که منتشر شود، میخوانند و معمولاً این دنبالهسازیها را بیش از یک بار تماشا میکنند. با این همه ساخته و فروش آثاری که یک بار دل تماشاگران را با خود همراه کردهاند کار سادهای نیست. فراموش نکنیم که فیلمی که دوباره ساخته میشود، بنا نیست حتماً اثر چشمگیری باشد. اینها را بتسی شارکی یکی از نویسندگان سینمایی اعلام میکند.
معمولاً زمانی که از ساخته شدن یک فیلم سرشناس سالیان درازی گذشته باشد و نسل تازهای از تماشاگران پیدا شده باشند که چیزی از اثر اصلی یادشان نمانده باشد؛ امکانپذیر است. دنبالهسازیها بهترین فرصت برای موفقیت را زمانی دارا هستند که بیدرنگ از اثر اصلی پیروی کرده باشند تا بتوانند روی موج موفقیت آن سواری کنند. تماشاگران به همان دلیلی منتظر مینشینند تا آثار دنبالهسازی شده به نمایش درآیند که به تماشای آثار بازسازی شده مینشینند. اگر آنها از اثر اصلی لذت برده باشند، به دنبال لذت بیشتری خواهند رفت و کنجکاو خواهند بود که ببینند اثر دنبالهسازی شده تا چه حدی نسبت به اثر اصلی «سرپا خواهد بود». انگیزهی ساخت دنبالهها چیزی نیست به جز سود سرشاری که این آثار با خود میآورند. اما موضوع به این سادگیها نیست. وقتی فیلمی بازسازی میشود، معنایش این است که تماشاگران یک بار فیلمی را دوست داشتهاند، پس دوباره هم دوستش خواهند داشت. درمورد دنبالهسازیها موضوع این است که «دستمایهی خوبی داریم، پس بیایید تا جایی که میشود تا دلار آخر از آن پول در بیاوریم.» فیلمهای موفق (خصوصاً آنهایی که شخصیتهای اصلیشان میمیرند) گاهی دنبالهشان به دوران پیش از مرگ این شخصیتها میپردازد که میشود به آنها گفت «پیش دنباله سازی»؛ این فیلمها به ندرت به دنبال ابداعات تازه در داستان هستند یا کمتر از اثر اصلی انرژی صرف داستان و شخصیتها میکنند. مثلاً سازندگان فیلم جنگی و حماسی گتیزبرگ (۱۹۹۳) با حمایت تد ترنر و سرمایهگذاریاش فیلم خدایان و ژنرالها (۲۰۰۳) را با بازی رابرت دووال در نقش ژنرال رابرت لی روانهی اکران کردند. فیلم با موفقیت تجاری روبهرو نشد و از نظر تماشاگران اثر ملالتباری بود، با این حال از سوی بسیاری از هواخواهان جنگ انفصال به دلیل وفادری به جزییات تاریخی مورد تأیید قرار گرفت.
دلایل چندان پذیرفتنی به جز سود و سرمایه برای ساختن دنبالهها وجود ندارد با این همه یکی از سادهترین دلایل آن است که داستان فیلم قبلی هنوز جای پرداخت بیشتری دارد و اگر داستان آنها ادامه پیدا کند، دنبالهها میتوانند به خوبی اثر اصلی عمل کنند. یکی از شناختهشدهترین آثاری که دنبالههایشان ساخته شد و مورد توجه نیز قرار گرفت پدرخوانده (۱۹۷۲)، هری پاتر، ارباب حلقهها و مجموعه فیلمهای دزدان دریایی کارائیب است. فراموش نکنیم که در موارد بسیاری داستان دنبالهسازیها ارتباط طبیعی چندانی با داستان اثر اصلی ندارند. از آنجا که دنبالهسازیها سعی ندارند که همان داستان را روایت کنند اما میتوانند به همان شخصیتهایی بپردازند که در اثر اصلی حضور داشتهاند، بیش از آثار بازسازی شده، فضای خلاقانهتری در اختیار سازندگان آنها قرار میدهند. از آنجا که در دنبالهها برخی از شخصیتهای اثر اصلی حضور دارند، تا یک حدی میتوان به راه و روش آن شخصیتها وفادار ماند و تا حدی به شیوهی اثر اصلی عمل کرد اما تقریباً این امکان وجود دارد که بتوان مانور بیشتری انجام داد و تقریباً در هر جهتی که سازندگان دنبالهها تمایل داشته باشند حرکت کرد. یک نمونهی قابل ذکر از انعطاف دنبالهی ساخته شده از یک اثر اصلی، آثاری است که به عنوان ادامهی فرانکنشتین (۱۹۳۱) ساختهی جیمز ویل ساخته شدهاند. ویل در عروس فرانکنشتین (۱۹۳۵) عناصر عجیب سبک باروک و طنز سیاه را به کار گرفت و به عنوان نوعی دنبالهی کوچک و مختصر دیدار فرانکنشتین با مرد گرگی (۱۹۴۳) ساختهی ویلیام نیل به نمایش درآمد. هجویهی فرانکنشتین جوان (۱۹۷۴) ساختهی مل بروکس عناصر هر دو فیلم اصلی فرانکشتین را به هم درآمیخته و به دلیل نگاه مثبت به سبک سینمایی هر دو فیلم به یک اثر موفق بدل شده است. موضوع مهمتر از وفاداری دنبالهی ساخته شده به اثر اصلی، واکنش تماشاگران به شخصیتهایی است که در فیلم اصلی حضور دارند.
اگر مشخص شود که شمار زیادی از تماشاگران به بازیگران فیلم اصلی علاقه دارند و دلشان میخواهد همان بازیگران را در دنبالههای ساخته شده ببینند، میتوان یقین داشت که دنبالهای از یک اثر اصلی ساخته خواهد شد. تهیهکنندگان نیز خود را ملزم میبینند که از بازیگران فیلم اصلی استفاده کنند. به نظر میرسد حضور بازیگران یک فیلم موفق در دنبالههایی که از آن ساخته میشود، فروش عالی آن دنبالهها را تضمین خواهد کرد. مثلاً حضور روی شایدر، لوراین گرین و موری همیلتون در آروارهها (۱۹۷۵) و دنبالهی آن آروارهها ۲ (۱۹۷۸) عامل مهمی در موفقیت این دنباله بوده است. بن استیلر و رابرت دونیرو در ملاقات با والدین (۲۰۰۰) حضور داشتند و سپس در دنبالههای آن که سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۱۰ ساخته شد نیز بازی کردند. یک نکته را در این میان نباید از نظر دور داشت و آن حضور تیم سازندهی یک فیلم در دنبالههای آن است. آروارهها ۲ نشان میدهد که حضور یا عدم حضور نویسنده، کارگردان و تدوینگر تا چه حد میتوانند عوامل مهمی در موفقیت یا عدم موفقیت یک دنباله باشند. موفقیت راکی (۱۹۷۶) در دنبالههای بعدیاش نشان میدهد که تا چه حد حضور یک گروه فیلمسازی میتواند در موفقیت دنبالهها اثرگذار باشد. سوپرمن (۱۹۷۸) در دنبالههای بعدی موفقیتآمیز عمل نکرد. ریچارد دانر همراه با یک کارگردان دیگر یکی از دنبالهها را ساخت. ریچارد لستر دنبالهی دیگری ساخت و کارگردان دیگری دنبالهی دیگری را کارگردانی کرد. درواقع سبکهای مختلف فیلمسازی و یکدست نبودن عناصر بصری در دنبالههای سوپرمن مانع شدند آنها در نزد تماشاگران به آثاری موفق بدل شوند. این نکته را نباید از نظر دور داشت که گاهی حضور یک بازیگر میتواند نقش مهمی در عدم موفقیت دنبالهها داشته باشد. کریستوفر در دوران بازیگریاش نتوانست در آثار پرمخاطبی حضور داشته باشد. او را مقایسه کنیم با جانی دپ که سابقهی همکاری با کارگردانهای سرشناسی مثلاً تیم برتن کارگردان ادوارد دست قیچی (۱۹۹۰) داشت. بنابراین زمانی که در دزدان دریایی کاراییب (۲۰۰۳) به قالب کاپیتان جک اسپارو فرو میرود، پسزمینهی موفقیتهایش اندک نبودند و تماشاگران از آن به بعد هرچه بیشتر تمایل داشتند تا او را بارها در این نقش کاریکارتورگونهی حماسی و قهرمانانه تماشا کنند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: