سینمای ایران » چشم‌انداز1395/02/30


داستان یک شهر

سیمای زندگی شهری در سی‌و‌چهارمین جشنواره فجر (6)

محدثه واعظی‌پور

 

پیرزن متمول غرغرو در ماشین نشسته و دوربین هم‌زمان چهره‌ی متفرعن او و راننده‌ی جوان اما کلافه و خسته از ترافیک را نشان می‌دهد. زن از تفاوت زندگی در پاریس و تهران می‌گوید، به پلیس‌های آراسته و خیابان‌های مرتب اروپا اشاره می‌کند، اما جز چهره‌ی تکیده‌ی راسکلنیکف ایرانی که بخشی از قاب را پر کرده است، چیزی توجه‌مان را جلب نمی‌کند. در پل خواب تهران شهری است که در آن اختلاف طبقاتی و خرده بزهکاری بسیار پر رنگ است. در پس‌زمینه‌ی تابلوی شوربختی و بدبیاری پسر جوان (ساعد سهیلی) فیلم‌ساز جهانی مملو از سیاهی و نابرابری را به تصویر می‌کشد. هرچند اشاره‌ی مستقیمی به شهر وجود ندارد اما نادیده گرفته شدن و تحقیر، بخشی از تراژدی سرنوشت قهرمان فیلم است که در دل شهری رقم می‌خورد که در آن، پاک زیستن ساده نیست. تبدیل پسر جوان به قاتل، محصول همین مناسبات بیمارگون است که نقطه‌ی تبلور آن را در آژانس و میان رانندگان جوان، معتاد و پرخاشگرش می‌توان دید.
در بارکد شهر تهران یکی از شخصیت‌های فیلم است؛ همان طور که در فیلم‌های قبلی مصطفی کیایی بوده. شخصیت‌ها و مناسبات‌شان در سه فیلم بارکد، خط ویژه و عصر یخ‌بندان در دل این کلان‌شهر تعریف می‌شوند. پایتختی که درگیر فقر، تبعیض، فساد و مشکلات اقتصادی است. سرنوشت میلاد (محسن کیایی) و حامد (بهرام رادان) متأثر از فضای اجتماع امروز است. روایت غیرخطی و وارونه‌ی فیلم کمک می‌کند تا به‌مرور پازل شخصیت‌پردازی و ماجرای اصلی فیلم با بازیگوشی برای مخاطب آشکار شود. دوربین کیایی همراه شخصیت‌هایش از محله‌های بالای شهر و ماشین‌های لوکس فاصله می‌گیرد و به حاشیه‌ی تهران سر می‌زند، جایی که مأمور تنها (پژمان بازغی) یک‌تنه می‌خواهد باند خلافکار را قلع‌وقمع کند. بارکد نگاهی هجوآمیز به مناسبات امروز دارد، به همین دلیل با رفتن دختر (سحر دولتشاهی) به سمت پسر پولدار، با رشد آمار معتادان و فروشندگان مواد مخدر، با محمدجواد ظریف سیاستمدار محبوب و دیالوگ معروفش شوخی و در نهایت فیلم را با پایان خوش و امیدواری برای نسل جوان تمام می‌کند. در حالی که شخصیت‌های فیلم دوباره در دل تهران گم می‌شوند تا شاید کیایی در فیلم بعدی آن‌ها را پیدا کند.
تصویری که از شهر در ابد و یک روز می‌بینیم متأثر از وضعیت خانواده‌ی فیلم است که مشکلات اجتماعی مختلفی دارند. بر محل زندگی آن‌ها تأکیدی نمی‌شود اما می‌توان حدس زد خانه‌ی آن‌ها در حاشیه‌ی تهران و یکی از محله‌های فقیرنشین قرار دارد. در نخستین فصل‌های فیلم، سکانس‌های اضطراب‌آوری از جمع‌آوری مواد در خانه‌ی سمیه (پریناز ایزدیار) می‌بینیم. حس ترس و آشفتگی حاکم بر این صحنه‌ها به‌خوبی ناامنی موجود در خانه را نشان می‌دهد. این ناامنی متأثر از فضایی است که در جامعه حاکم است. یکی از خواهرها (ریما رامین‌فر) هم در حاشیه‌ی تهران زندگی می‌کند، جایی که فرزند نوجوانش برای نمایش دلیری و شهامتش، خودزنی کرده و در آرامش ظاهری محله و خانه‌ی او گسست عاطفی میان مادر و پدری که نیست مشهود است. یکی از وجوه مهم فیلم تمرکزی است که بر روابط اعضای خانواده دارد. برادر معتاد (نوید محمدزاده) به دلیل مصرف مواد مخدر شخصیتی متوهم و عصبی دارد اما بعضی از حرف‌هایش درباره سوءاستفاده از سمیه به عنوان گوهری که خانه را حفظ کرده با عقل جور درمی‌آید. برادر بزرگ‌تر (پیمان معادی) با همه‌ی ژست پدری، منفعت‌طلب است و ترجیح می‌دهد در آشفته‌بازاری که می‌بینیم گلیم خود را از آب بیرون بکشد. فیلم تصویری تازه از خانواده‌ی ایرانی ارائه می‌دهد که تلخ اما قابل‌باور است. فصل‌های شادی مثل رقص اعضای خانواده یا مراسم خواستگاری هم نمی‌توانند سرنوشت رقت‌انگیز اهالی خانه را رنگی از امیدواری بدهند. با این همه، خانه، خانواده و وطن برای سمیه به عنوان عنصر مولد، باهوش و فناشده‌ی خانواده هنوز واجد ارزش است، چنان که دل کندن و رفتن برای او دشوار می‌شود. ابد و یک روز با همه‌ی تلخی‌اش، با بازگشت سمیه و امیدواری به سرنوشت نوید نوجوان به پایان می‌رسد. شاید قرار نیست نوید مسیر برادرانش را طی کند.
در آغاز لاک قرمز دو دختر نوجوان در حاشیه‌ی یک بزرگراه نشسته‌اند و از رؤیاهای آینده می‌گویند؛ رؤیای ازدواج و مادر شدن. اکرم (پردیس احمدیه) به خانه که می‌رسد از رؤیاها خبری نیست. با مرگ پدر، موجی از شوربختی بر او نازل و او ناگهان به دنیای بزرگسالان پرتاب می‌شود؛ دنیایی که در آن ولی‌عمو (مسعود کرامتی) و خاله هم نمی‌توانند یا نمی‌خواهند پایانی بر رنج‌هایش باشند. این‌جا هم مثل ابد و یک روز تصویر کلیشه‌ای و منطبق بر باورهای عمومی درباره خانواده رنگ می‌بازد؛ هرچند اکرم می‌کوشد مانند مادر، سرپرستی خواهر و برادرش را قبول کند. تلاش معصومانه‌ی او برای فروش عروسک‌ها در شهری که زنجیره‌ای از مسائل آشکار و پنهان در آن وجود دارد، مثل همان رؤیای اول فیلم دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. پایان فیلم، دو پهلو و هوشمندانه است. اکرم با ظاهری جدید رؤیاهایش را در خیابان می‌فروشد. بعید به نظر می‌رسد عابران بی‌تفاوتی که از کنار او گذشته و می‌گذرند زیبایی عروسک‌ها را درک کنند. دوربین در این فصل اکرم را در خیابان بدرقه می‌کند و به دست شهر می‌سپارد؛ شهری که معصومیت و زیبایی را حفظ نخواهد کرد.
آن‌چه در سال‌های اخیر در سینمای ایران، از زندگی زناشویی، روابط پنهان، سوءتفاهم‌ها و خیانت‌ها در شهر تهران دیده‌ایم در هفت‌ماهگی و نقطه‌ی کور تکرار شده است. در هفت‌ماهگی بارداری زن (باران کوثری) و رفتارهای عصبی او بهانه‌ای برای ورود به دنیای همسرش (حامد بهداد) است. در کنار زن که شخصیت مظلوم و تنهامانده و مضطرب فیلم است، شخصیت‌های پنهان‌کاری حضور دارند که هر کدام مجموعه‌ای از روابط چندوجهی و غیراخلاقی را رقم زده‌اند. با متنبه شدن شخصیت‌ها از جمله مرد (حامد بهداد) در پایان قصه، فیلم‌ساز به مخاطبش پیام اخلاقی می‌دهد که با رویکرد اجتماعی و انتقادی فیلم کمی مغایرت دارد. اما می‌توان حدس زد این اتفاق تمهیدی برای اکران فیلم بوده است. در نقطه‌ی کور که متأثر از سعادت‌آباد است فیلم‌ساز برش‌هایی متعدد و متنوع از مناسبات اجتماعی امروز را برای تماشاگر تدارک دیده است. حتی اعضای خانواده مسائل مختلف را از هم پنهان می‌کنند و با ظاهرسازی در پی قانع کردن دیگران درباره وضعیت خود هستند. امتیاز فیلم این است که با توجه به عمق این بحران‌ها در زندگی‌های خانوادگی، نسخه‌ای برای تماشاگرش ندارد و از نتیجه‌گیری فاصله می‌گیرد. اشاره به خال‌کوبی روی گردن داماد آینده‌ی خانواده، می‌تواند بحرانی تازه را برای زوج فیلم (محمدرضا فروتن و هانیه توسلی) پس از آرامشی موقت رقم بزند.
یکی از اجتماعی‌ترین فیلم‌های سی‌و‌چهارمین دوره‌ی جشنواره‌ی فجر، لانتوری است؛ فیلمی که جدا از آن‌که ماجرای اسیدپاشی را دست‌مایه‌ی قصه خود قرار داده، موفق شده تصویر بخشی از جامعه و پلشتی‌هایش را به‌خوبی منعکس کند. سکانس‌های بسیاری از فیلم در خیابان‌های شهر و فضاهای عمومی می‌گذرد تا فیلم‌ساز شخصیت‌هایش را در قابی از شهر نشان‌مان بدهد؛ این تصویر متأثر از دنیای شخصیت‌های خشن و گاه سیاه است. لانتوری زندگی خلافکارهای جوانی را روایت می‌کند که اختلاف طبقاتی (به عنوان یکی از بحران‌های جامعه‌ی شهری امروز) را برنمی‌تابند و خود را محق می‌دانند سهم‌شان را از زندگی دیگران بردارند. پاشا (نوید محمدزاده)، بارون (باران کوثری) و همدستان‌شان در باند «لانتوری» نماینده‌ی طیفی از جوانان حاشیه‌نشین و البته محصول مناسبات اجتماعی‌ و نابرابری‌های جامعه هستند که در کنار توجه به بچه‌های پرورشگاه، قادرند بچه‌پولدارهای شهر را تیغ بزنند یا از یک آقازاده اخاذی کنند. این مطلق نبودن شخصیت‌ها به عنوان یکی از شاخصه‌های جامعه‌ی مدرن و آدم‌هایش در سراسر فیلم وجود دارد. حتی شخصیت قربانی فیلم یعنی مریم (مریم پالیزبان) هم از این قاعده مستثنا نیست. او اعتراف می‌کند که درباره رابطه‌اش با پاشا و تلاش برای تغییر زندگی او اشتباه کرده و نمی‌توانسته به‌سادگی مصلح اجتماعی باشد. فیلم‌ساز بدون این‌که جانب یک شخصیت را بگیرد، از یک ایدئولوژی حمایت و جامعه‌ی تب‌آلود را به صبر و بخشش دعوت می‌کند.
مالاریا آشکارا از تغییر ارزش‌ها و باورهای نسل جوان در برابر نسل گذشته صحبت می‌کند. یک تغییر بزرگ اجتماعی که تأثیر قابل‌مشاهده‌ای بر باورها و اخلاق و منش یک نسل دارد. در مقایسه با نفس عمیق می‌توان متوجه شد که شخصیت‌های جوان فیلم شهبازی در یک دهه چه‌قدر تغییر کرده‌اند. این تغییر در بافت جامعه و مناسبات آن مشهود است و به رشد یک نسل عصیانگر، بی‌اخلاق و بدون آرمان انجامیده است. شاید به همین دلیل شخصیتی مثل آذرخش (آذرخش فراهانی) با آن صفا و سادگی عنصری کمیاب و نادر محسوب می‌شود و البته کلاهش پس معرکه است. جهان امروز، جهان آذرخش نیست. در عوض شخصیت مرتضی (ساعد سهیلی) نمونه‌ی تیپیکال جوان امروزی است: عاصی، عجول و بی‌رحم. حنا (ساغر قناعت) اگرچه هم‌نسل مرتضی است و مانند او به منفعت شخصی فکر می‌کند، اما قربانی می‌شود. در مالاریا سکون و سکوت طبیعت، خوف‌آور است و امنیتی در پس آرامش آن وجود ندارد. در شهر هم فضایی ملتهب و لبریز از ترس و بی‌قراری موج می‌زند. شاید این گونه است که شخصیت‌های فیلم چنین بی‌قرار و آشفته‌اند.
آن‌چه از زندگی شهری و مناسبات اجتماعی امروز در فیلم‌های جشنواره منعکس شده، با تمرکز بر نقاط منفی است. دوربین در فضای شهری، ثبت‌کننده‌ی تبعیض، شکاف طبقاتی، بزهکاری و قربانی شدن عشق و معصومیت است. حتی بی‌تعادلی و مناسبات غریب جهان خارج از خانه، فضای خانه‌ها را هم ناامن و ناآرام کرده است. شهر در رابطه‌ای دوسویه با شهرنشینان بر روابط و جهان‌بینی آنان اثر گذاشته و زندگی در چنین جامعه‌ای به رشد پنهان‌کاری، خشونت و جرم‌های خرد و کلان انجامیده است. از زیبایی‌های شهری که روزگاری همه‌ی ما در آن بالیده، زندگی کرده و عاشق شده‌ایم روی پرده‌ی سینما خبری نیست.

 * ماهنامه‌ی سینمایی فیلم در «اینستاگرام» حضور و فعالیت ندارد.

آرشیو

کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۵۳)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: