دارودستهی بلینگ The Bling Ring
کارگردان: سوفیا کوپولا. فیلمنامه: س. کوپولا، نانسی جو سِیلز. بازیگران: کِیتی چانگ (ربکا)، ایزریل بروسارد (مارک)، اما واتسن (نیکی)، لزلی مان (لوری). محصول 2013، 90 دقیقه.
گروهی از تینایجرهای ساکن در لسآنجلس که علاقهی وسواسگونهای به تقلید از زندگی ستارههای دنیای سرگرمی دارند، با استفاده از اطلاعاتی که از اینترنت به دست میآورند، به خانههای افراد مشهور مورد علاقهشان دستبرد میزنند. اما کمکم دزدیهای کوچک آنها ابعاد گستردهای پیدا میکند...
طویله
مهرزاد دانش: استناد سوفیا کوپولا در فیلم آخرش به یک ماجرای واقعی دربارهی سرقت چند نوجوان از منزل فوق ستارههای دنیای فیلم و موسیقی و مد در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹، هرگز مؤید این موضوع نیست که خود فیلم هم متقاعدکننده و باورپذیر باشد. در ساخت این فیلم، هیچ زحمتی کشیده نشده که دربارهی انگیزه و چالشهای شخصیتی سارقان، توضیحی قانعکننده داده شود و مخاطب ناگزیر است که اول تا فرجام اثر، شاهد سرقتهایی پیدرپی با فضاسازیهایی بسیار تکراری از طرف این نوجوانان باشد که لابهلای سکانسهای سرقتشان، موتیفهایی تکرارشونده از استعمال مواد مخدر و یا شرکت در پارتیها گنجانده شده است. از همین رو خیلی سریع فیلم مشت خالی خود را باز میکند و تا پایان، روالی حوصلهسربر را در پیش میگیرد و در عاقبت هم لابد برای آنکه حسابی متنبه شویم، ماجرای دستگیری بچهها و لاابالیگری خانوادهها و بیخیالی مثلاً تکاندهنده نسل آینده را به رخ میکشد. بله... مشخص است که این بچهها، آدمهایی سطحینگر هستند، اما برای نمایش سطحینگری شخصیتهای داستان، نباید متوسل به روایتی سطحی و سادهانگارانه شد؛ چه آنکه اتفاقاً تعمیق در بافت شخصیتی افراد سطحی، بهمراتب دشوارتر از نقب زدن به درون وجود آدمهای پیچیده است.
فیلم در مورد موقعیتسازیها هم الکن است. گمان نمیرود نوشتهی ابتدای تیتراژ مبنی بر واقعی بودن ماجراها، مانع از شکلگیری این سؤال بیجواب در ذهن مخاطب شود که چرا درِ منزل این فوق ستارهها، این قدر بیچفتوبست و فاقد آژیر خطر و سگ نگهبان و سرایدار منزل و سایر اقدامات امنیتی متداول است و همچون طویلهای ساده، بچهها به آنها ورود میکنند، سرقتها را مرتکب میشوند و با خیالی راحت هم راه خود را میکشند و به منزل خود میروند. کسی پاسخ این ابهام را میداند؟ (امتیاز: 1 از 10)
در تعطیلات چهار فصل
هومن داودی: دارودستهی بلینگ فیلمیست بهشدت وامدار زمانهاش و از همین حالا میشود پیشبینی کرد که بعدها به عنوان یکی از مظاهر نفوذ مخرب و بیش از حد شبکههای اجتماعی و مجازی قلمداد شود. با اینکه فیلم سر و شکلی سرخوشانه دارد اما حرف و دغدغهای که از کلیتش برمیآید بسی تلخ و جانکاه است. سوفیا کوپولا در فیلم جدیدش سرگردانی، بیمسئولیتی، بیآرمانی و از همه بدتر حماقت همهگیری را که نسلی نوآمده از تینایجرهای بزرگشده در فیس بوک و توییتر را در بر گرفته، نشانه رفته؛ حماقتی که باعث میشود به بهانهی پیشپاافتاده و ایبسا مبتذلی همچون یک عکس بهاصطلاح باحال (Cool) که در صفحهی شخصی مجازی آپلود میشود، همهی نشانههای تمدن و اخلاقیات یکباره به سطل زباله ریخته شود. این تینایجرهای احمق که البته خود را بسیار زرنگ میپندارند، آن قدر اهداف مسخرهای دارند و آن قدر از کنه و کیفیت کارهای مذمومی که انجام میدهند ناآگاهند که بهراحتی دربارهی دزدیهایشان با دیگران صحبت میکنند و حتی به آنها فخر میفروشند؛ یا در جایی دیگر، سردستهشان که بازداشت شده به جای ندامت با شور و حال از بازپرس دربارهی واکنش لینزی لوهان (که ظاهراً همچون بت او را میپرستد) به سرقتهای منزلش میپرسد.
کوپولا با تمرکز بر بهاصطلاح ماجراجوییهای این تینایجرهای بیآرمان و اختصاص دادن بخش عمدهای از فیلمش به ساختن فضای پوچ و مسخرهای که آنها برای خود ساختهاند، قید شخصیتپردازی و درام به مفهوم کلاسیک را زده (در این زمینه حتی اشارهی گذرا به جنس رابطهی مارک و ربکا هم اضافیست و کارکردی در درام پیدا نمیکند). فیلمساز بنیان درک موقعیتهای فیلمش را بر آشنایی پیشاپیش تماشاگران با فرهنگ شهرنشینی در شهری پر از چهرههای مشهور و پولدار - که اغلبشان از نظر میزان حماقت دستکمی از نوجوانهای هرزهگردی که از آنها دزدی میکنند ندارند - همچون لسآنجلس قرار داده و به این ترتیب به احتمال زیاد بسیاری از مخاطبان فیلم از برقراری ارتباطی بایسته با آن محروم خواهند ماند؛ و این بیشک نقطهضعف اصلی فیلم جدید کوپولاست. ولی از طرف دیگر، اصلاً حرف و دغدغهی بنیادین دارودستهی بلینگ همین دم را خوش داشتن افراطی نسل جدید، آن هم به هر قیمت است. با اینکه تکرار بیش از حد این رخدادهای مشابه تا حدی از طراوت اولیهشان میکاهد و نماهایی که کوپولا از دوربینهای مخفی مختلف در فیلم گنجانده، تأکید نالازمی بر واقعی بودن ماجراهاست و همهی اینها باعث میشود که دارودستهی بلینگ کمی رنگوبوی کسالت به خود بگیرد، یک پایانبندی خوب باعث کمرنگ شدن این اشکالها میشود. و اتفاقاً این نقصانی است که فیلم در تعطیلات بهاری (هارمونی کوراین، 2013) را که با مضمونی کمابیش مشابه ساخته شده، بهشدت از ارزش انداخته است. در فیلم کوراین فضا و روابط پوچی که گرداگرد تینایجرهای بیهدف تنیده میشود فرجام بایستهای که برآمده از آنچه تا پیش از آن دیدهایم نمییابد. انگار فیلمساز نمیدانسته با جهان پوچ معرکهای که ساخته (که اتفاقاً از نظر فضاسازی و کار با دوربین و حاشیههای صوتی از فیلم کوپولا جلوتر است) چه کند. اما در دارودستهی بلینگ فیلمساز موفق میشود از بطالتهای ظاهراً بیپایان تینایجرها دایرهی بستهی دراماتیکی بسازد که نمایندهی چرخهی معیوبی از اضمحلال نسل نوآمده در فضای مجازی است. پایانبندی عالی فیلم که بر محبوبیت عجیبوغریب خلافکارهای خردهپای نوجوان دلالت دارد و نادانی آنها را به سطحی بالاتر ارتقا میدهد، نقطهی پایان درخوری است بر آن همه سطحینگری و ابتذال فکری.
شباهتهای طرز فکر سراسر پوچ و اشتباه نوجوانهای این فیلم با همسنوسالهای ایرانیشان (که در حد و اندازههای خودشان و با توجه به امکانات موجود عمل میکنند) هم بسیار قابلتوجه است؛ منظور نسل جدیدی از ایرانیان است که بابهانه و بیبهانه، به خیال خودشان، در شبکههای اجتماعی طوفان به راه میاندازند و برای ناسا یا لیونل مسی شاخ و شانه میکشند و با جملاتی سخیف و از همه بدتر بیربط، خوش میگذرانند. فاجعه اینجاست که اگر پای صحبتهایشان بنشینید و به دلایلشان گوش بدهید متوجه میشوید که چنان غرق در اشتباهاند و چنان دیدگاه سطحی و مبتذلی دارند که زبان از توصیفش قاصر است؛ درست مثل اهداف سبکسرانهی نوجوانهای بهاصطلاح عاصی دارودستهی بلینگ. (امتیاز: 6 از 10)