شاید جدایی نادر از سیمین (1389) ستایششدهترین فیلم اصغر فرهادی در سینمای جهان باشد که خواهی نخواهی اسکار گرفتنش در این ستایش همگانی بیتأثیر نیست. این در حالی است که در مواردی فیلم قبلی فرهادی یعنی درباره الی... (1387) به مراتب اثر ماندگارتری است که احتمالاً مهمترین بُعد آن به روایت در این دو فیلم بازمیگردد. در واقع زمانی که فرهادی در حال ساختن درباره الی... بود، شاید هیچیک از منتقدان و نویسندگان سینمایی به واقع منتظر شاهکاری از سوی وی نبودند. او بعد از چهارشنبهسوری (1384) توانست نگاهها را متوجه خودش کند و همین باعث کنجکاویهای نهچندان جدی پیرامون «فیلم بعدی فرهادی» شد.
درباره الی... با روایتی پیچیده از گم شدن و سپس مرگ دختری جوان که اسیر تعارفهای بیش از حد ما ایرانیها میشود و جانش را بر سر آن و مجموعهای از دروغها میگذارد (از جمله دروغهایی که خودش میگوید). فیلم در نخستین نمایشهایش در جشنواره فیلم فجر ناگهان تمامی نگاهها را به سوی فرهادی معطوف کرد. به جشنوارههای جهانی راه یافت و اگرچه به موفقیتهای چشمگیرتر فیلم بعدی فرهادی دست نیافت اما بیتعارف جایگاه فرهادی را در سینمای ایران (در وهلهی نخست) و سپس در سینمای جهان ارتقا بخشید. به نظر میرسد در چنین مواردی که فیلم یک فیلمساز به موفقیت میرسد، کار وی برای ساختن فیلم بعدی را به ترتیبی با مشکل مواجه میکند. فرهادی در واقع میتوانست به دو شکل عمل کند؛ یا سوار بر موج «مضمون» فیلم قبلیاش بشود و در «راستای» آن فیلم بعدیاش را بسازد یا موفقیت قبلی را فراموش کند و مسیر تازهای پیش روی خود بگشاید که در این مورد، فیلمساز دیگر در جا نخواهد زد و چشمهی خلاقیتش جوشان باقی خواهد ماند. فرهادی استراتژی اول را در دستور کار قرار دهد و سراغ داستانی رفت که تقریباً همان مضمون درباره الی... را داشت.
نادر (پیمان معادی) نمیتواند پدرش را در ایران رها کند و همراه سیمین (لیلا حاتمی) به خارج از کشور برود. سیمین به حالت قهر از خانه میرود و لاجرم کسی باید از پدر نادر پرستاری کند. راضیه (ساره بیات) قرار است این کار را بکند. او حامله است و در پی سهلانگاری در نگهداری پدر نادر بین او و نادر درگیری میشود و بچهی راضیه سقط میشود؛ و اکنون موضوع این است که آیا نادر این را از پیش میدانسته یا نه. البته مشخص میشود که نادر هنگام گفتوگوی معلم دخترش با راضیه متوجهی حاملگی زن بوده اما دروغ گفته است. فرهادی مهمترین کلید فیلم را از ما پنهان میکند که صحنهی تصادف راضیه با یک ماشین است، آن هم هنگامی که برای برگرداندن پدر نادر از بیرون خانه اقدام کرده است. از آنجا که جدایی... اساساً فیلمی قصهگو و بر اساس رویکردهای کلاسیک سینمای قصهگو است و داعیهای جز این ندارد و در هیچ کجای فیلم از این چهارچوب عدول نمیکند مگر همان نقطه که به آن اشاره شد، به عنوان یک بیننده چهگونه میتوانیم پنهان کردن عامدانهی اطلاعات یک فیلم از سوی کارگردان را تحلیل کنیم؟
از سوی دیگر به نظر میرسد فیلمنامهی جدایی... بر خلاف (مثلاً) درباره الی... بهشدت دارای چیدمان و به قول دوستی «نقاله گونیایی» است. به عبارت دیگر، برای فرهادی در جدایی... آنچه در وهلهی نخست اهمیت دارد، مواجههی مخاطبان با داستان است؛ به این معنا که حتماً باید مخاطب نسبت به داستان و شخصیتها نگاه فعالانهای داشته باشد.
1- نادر پدری دارد که کاملاً مشخص است به دلیل بیماریاش «معضل داستانی» ایجاد خواهد کرد.
2- ورود راضیه با آن جثهی نحیف و البته حامله بودنش نشان میدهد که قطعاً او در طی داستان مشکلی ایجاد خواهد کرد.
3- سیمین بیهیچ دلیل مشخصی از خانه میرود. بعد از دادگاه هم مشخص نمیشود دلیل قهر او چیست. توجه کنیم که نادر حتی پدرش را به خانهی مادر زنش میبرد و سیمین هرگز اشاره نمیکند که دلیل قهر کردنش از خانه چیست.
4- حجت (شهاب حسینی) شوهر عصبی راضیه ما را مطمئن میکند که او و نادر قطعاً با هم تضاد خواهند داشت.
اینها در حالی است که انکار داستان در فیلم قبلی فرهادی یک استراتژی موفق برای جلب مخاطب و افسوس خوردنش برای عدم توجه احتمالی به داستان درباره الی... است.
1- چند دانشجوی سابق حقوق آمدهاند شمال تا هوایی عوض کنند.
2- دختری به نام الی همراه آنهاست که حتی برای ما به عنوان مخاطب هم مهم نیست اسم کاملش چیست. فقط میخواهیم بدانیم که او و احمد سرانجام به هم میرسند یا نه.
3- داستان در اینجا در واقع همان طور که اشاره شد انکار میشود یا به تأخیر میافتد و ما در مقام تماشاگر (اگرچه مهندسیشدهایم و قرار است شاهد داستان دیگری باشیم) احساس نمیکنیم با چینش داستان و موقعیت روبهرو شدهایم.
4- مرگ الی و سپس حضور نامزدش و واژگونی موقعیت شادمانهی ابتدایی و سر برآوردن تراژدی مرگ و دروغ و سادهاندیشی چند شخصیت که ناگهان در چشم ما فرو میریزند، چنان تکاندهنده است که تا روشن شدن ماجرای ناپدید شدن الی نمیخواهیم به چیز دیگری فکر کنیم.
فرهادی بعد از جدایی... تلاش کرد در گذشته (1391) بار دیگر به داستانی مهندسیشده بازگردد و با پرداختن به داستان احمد (علی مصفا) و مارین (برنیس بژو) و دختر مارین و زن سمیر و به اغما رفتنش، داستانی را روایت کند که با پیچوخمهای فراوان، راه به سادگی میبرد. شاید گفتن این حرف خیلی زود باشد که اصغر فرهادی با ساختن دو فیلم بعد از جدایی... و بهخصوص با فروشنده (1395) که داستانش دچار سکتههایی (مانند تئاتر آرتور میلر و ساعدی و مقدمهچینی طولانی فیلم) میشود، به نظر میرسد باید کمکم استراتژی روایی آثارش را تغییر دهد. زیرا تماشاگران (سینمای ایران و جهان) بهتدریج با استراتژی کنونی او در روایت آشنا شدهاند و ممکن است دیگر تاب داستانهایی مانند جدایی... را نداشته باشند. تنها میماند نکتهی پایانی که به واپسین نمای فیلم بازمیگردد. فرهادی پایان فیلم را بهاصطلاح باز میگذارد و مشخص نمیشود ترمه نزد نادر میماند یا با سیمین خواهد رفت. این تصمیمگیری برای پایان فیلمی که تقریباً تکلیف داستان نادر و راضیه و حجت را روشن کرده، در چهارچوب روایی فیلم (به همان دلیل کلاسیک بودن قصهگویی و شاید حتی به دلیل لازمههای ژانری) ابتر مانده است و جز ناراضی کردن تماشاگر دستاورد دیگری ندارد.