ارتفاع پست در میان آثار حاتمیکیا شاید صبغهی ایدئولوژیکی کمتری داشته باشد. کاری که قاسم (هواپیماربا) میکند احتمالاً با هیچ دلیل و مدرکی، عملی پسندیده نیست. از بیرون همه چیز علیه او و خانوادهاش رقم خورده اما حاتمیکیا سعی میکند تا از درون نگاهی به این جمع پریشان بیندازد و چنین رفتاری را تا آنجا که میشود، تحلیل کند. شاید به همین دلیل است که ناگهان فیلمی با رویکردی کاملاً رئالیستی به دام استعاره و نماد و نمادپردازی میافتد و مسافران نگونبخت پرواز بندرعباس را در ناکجاآبادی رها میکند و آن قدر هم محافظهکاری به خرج میدهد که هیچ نمایی از آن جزیرهی کذایی به تماشاگرش نشان ندهد تا فیلم بار دیگر در دام نمادپردازی (این بار از سوی تماشاگرش) نیفتد.
حاتمیکیا سعی دارد بیش از هر چیز دیگری راوی داستان زندگی قاسم و ماجرای ناکام هجرت و کوچ او برای یک لقمه نان راحت باشد. او و همکار فیلمنامهنویسش اصغر فرهادی بیش از هر چیز دیگری تلاش میکنند روی شخصیتپردازی آدمهای داستان کار کنند که امکان همدلی هرچه بیشتر تماشاگر را فراهم میکند. به ساختار زندگی قاسم توجه کنیم. او مردی جنوبی است از همان سنخ مردانی که تمام تلاششان را میکنند تا برای همسر و فرزندانشان زندگی راحتی فراهم کنند اما یکدنده و لجباز هستند. در یک میزانسن بسیار گویا نرگس (لیلا حاتمی) قاسم را صدا میزند. قاسم ظاهراً در حال بازی کردن با پسرش شاهین است و لبخندی بر لب دارد و در همان حال پاسخ نرگس را با «زهرمار و قاسم» میدهد. نرگس نیز یک زن باورپذیر جنوبی است (بازی درخشان لیلا حاتمی و استفادهی دقیق و درستش از لهجهی جنوبی بسیار پذیرفتنی است) او پابهپای شوهرش میآید. قاسم سلاح را درون لباس پسرش پنهان میکند. نرگس لباس را از قاسم میقاپد. قاسم تقریباً یقین دارد که نقشهاش از کار در شرکت توتال بندرعباس تا گردآوری فامیل همسرش و سوار شدن به هواپیما و سرانجام دزدیدن آن بر باد رفته است. اما نرگس به عنوان یک زن حامی مردش، قاسم را ناامید نمیکند. او توانسته سلاح را با خودش بیاورد.
فیلمساز تلاش بسیاری میکند تا از قضاوت ناعادلانه نسبت به شخصیتهای فیلم دوری کند. حتی در مورد مأمور حراست هواپیما (شهرام قائدی) حاتمیکیا با وارد کردن مأمور مخفی (امیرکاوه آهنینجان) سعی در ایجاد توازن میان هر دو جبههی متخاصم دارد. استفاده از لفظ متخاصم نباید این شبهه را ایجاد کند که درگیری آدمها در ارتفاع پست برخاسته از خصومت شخصی شخصیتها نیست. در واقع حاتمیکیا (هرچند با احتیاط فراوان) تلاش کرده است تا دیدگاه ایدئولوژیک نسبت به مسائل مهم و امنیتی را در برابر دیدگاه اجتماعی و حتی فردی قرار دهد، بیآنکه امتیازی به هر کدام بدهد. مادر نرگس، ننهمالک (گوهر خیراندیش، در یکی از بهترین نقشهای سینماییاش) شاید برای همین است که تلاش دارد مجیز مأمور حراست را بگوید و بتواند داماد و پسرهایش را نجات دهد. در این میان شخصیتهای فرعی گاهی خلاف عادت رفتار کرده و همه چیز را بههم میریزند. این خصیصهای است که باعث هرچه جذابتر شدن فیلم شده است: توجه فیلم به شخصیتهای فرعی و رنگآمیزی آنها. نگاه کنیم به مالک (احمد کاوری) که با این سنوسال همچنان امربر مادرش است. مادر کاپ مسابقههای استانی او را که حراست اجازهی ورودش به هواپیما را نمیدهد به مأمور حراست میبخشد! و به مالک قول میدهد تا یک بزرگترش را برای او بخرد! مالک پس از درگیری دقیقاً مثل یک فاتح برمیگردد و میگوید: «هواپیما را گرفتیم.» از سوی دیگر شخصیت جوان دیگر فیلم را داریم که یک جملهاش شاید تکلیف شخصیت او را مشخص میکند. او وقتی عصبی میشود در همان حال میگوید اگر مرد، دلش میخواهد او را در لسآنجلس به خاک بسپارند! برادر دیگر نرگس (امیر آقایی) که نظامی است، مانند دیگران محافظهکاری میکند که همین آتش خشم نرگس را شعلهور و همه را به ترس و تردید متهم میکند. شخصیت فرعی دیگر ابوالفضل (رضا شفیعیجم) است که با لباس کار سوار هواپیما شده است! او به همراه آن پدر و مادری که پسرانشان را برای مسابقهای همراهی میکنند، شخصیت دیگری که به صلوات فرستادنهای ابوالفضل ایراد میگیرد و همسرش که به دلیل ترس شوهر از پرواز میخواهد کنار او بنشیند ولی ابولفضل نمیپذیرد جایش را با او عوض کند، یا شخصیتی که رامتین خداپناهی نقشش را بازی میکند، همه و همه همان قطعههای کوچکی هستند که در نمای دور به پازل ماجراهای فیلم رنگی باورپذیر میبخشند.
حاتمیکیا در واقع ارتفاع پست را مانند یک چالش کارگردانی برگزار میکند؛ به عبارت دیگر فضاهای بسته و نبود امکان مانور برای حرکت دوربین چالش مهمی است اما کارگردانی حاتمیکیا به همراه ریتمی که هایده صفییاری برای زمانبندی رخدادها در نظر گرفته، ارتفاع پست را به اثری خوشساخت بدل کرده است. حاتمیکیا اصراری ندارد که کمبود فضا را بهانه کند و جابهجای فیلم از نمای درشت استفاده کند. حتی در صحنهی اثرگذاری که قاسم درباره کوچ اجباری حرف میزند، جای دوربین و زاویهی آن با توجه به رئالیسم مکان (تنگی جا درون هواپیما) به میزانسن حاکم بر صحنه نهتنها آسیبی نرساندهاند، بلکه بهنوعی در خدمتش قرار گرفتهاند. تنها نکتهای که شاید فیلم را از یکدستی خارج کرده، همان رویکردی است که در ابتدای یادداشت حاضر به آن اشاره شد که تمام رشتههای فیلم را پنبه میکند و ناگهان فیلم را از فضای باورپذیری که دارد به درون فضای دیگری پرتاب میکند که زمانی برای باورپذیری آن باقی نمانده است و فیلم تمام میشود.
ارتفاع پست در میان آثار حاتمیکیا به طرزی غیرمستقیم به نکتهی دیگری نیز اشاره دارد و آن اینکه آثار حاتمیکیا بیش از آن که به فیلمنامه عنایت بیشتری داشته باشند، کارگردانی بهتری دارند. حتی واپسین اثر او بادیگارد نشان میدهد که حاتمیکیا به کارگردانی اثرش توجه بیشتری دارد. از این رو ما در مقام تماشاگر کمتر میتوانیم با شخصیتهای فیلم همذاتپنداری کنیم، در حالی که با گذشت چند سال از ساخت ارتفاع پست همچنان طنین حرکتها و گفتههای شخصیتها را در ذهن داریم.