اکنون تعداد انگشتشماری از استادان فیلمبرداری جهان همچنان بیش از داریوش خنجی به تصویربرداری کلاسیک، فیلمبرداری روی نگاتیو، علاقه نشان میدهند. فیلمهای خنجی حسی از سلولویید دارند؛ سیاه همچون «مرکب چین»، ریزهکاری در سایهروشن، غنای منحصربهفردی از رنگهای ملایم، و عاری از رنگهای تندوتیز، همراه با تراکم تصویر که از ویژگیهای میزان حجم نقرهی روی نگاتیو هنگام سفارش فیلم خام به لابراتورهای مخصوص است.
غافلگیرکننده نیست که خنجی از بیعلاقگیاش به فیلمبرداری با دوربینهای دیجیتال خجلزده نیست. او در تازهترین مصاحبهی تلفنیاش با نشریهی «ایندیوایر» پس از اولین نمایش جهانی فیلم اوکجا (بونگ جونهو) در جشنواره کن گفت: «به نظرم ما زود فیلمهای سلولویید را رها کردیم و فیلمبرداری دیجیتال را به طریقی نادرست و به دلایلی ناموجه خیلی زود شروع کردیم.» حتی تصویربرداری فیلم میشاییل هانکه به نام عشق که برندهی نخل طلای کن شد و فیلمبرداری یک قسمت آزمایشی برای گاس ونسنت با دوربین دیجیتال، باعث تغییر عقیدهی این استاد بزرگ فیلمبرداری نشد. او در این باره میگوید: «هیچگاه بهطور کامل از نتایج آن کارها راضی نشدم.»
با این وجود خنجی از زمانی که شروع به کار با دوربین فیلمبرداری آری الکسا ۶۵ لارج فرمت کرد (جایگزین دوربینهای نگاتیو 65 میلیمتری) نظرش کاملاً برگشت. تا همین چند وقت پیش دوربین الکسا ۶۵ چندان در دسترس نبود و فیلمهای از گور برخاسته (آلخاندرو گونزالس ایناریتو، 2015) و سالی (کلینت ایستوود، 2016) اولین فیلمهای بلند داستانی هستند که از این دوربین استفاده کردند؛ اما داریوش خنجی این موقعیت را به دست آورد تا پروژهی هنری کوچک دوست اروپاییاش را با الکسا ۶۵ بگیرد؛ و در این زمان بود که کشف پتانسیلهای این دوربین دیجیتال برای او آغاز شد.
خنجی که از الکسا ۶۵ برای فیلمبرداری اوکجا هم استفاده کرد، در ادامه میگوید: «این دوربین مثل دوربین ۷۰ میلیمتری در ابتدا برای ویستا ویژن ساخته شد و جالب است که چهطور واقعیت را بازتولید و قلب میکند. اصلاً با فیلم قابل قیاس نیست، اما یک جهش بسیار هیجانانگیز در صنعت فیلمبرداری است؛ و شیوهی متفاوتی برای لذت بردن از خلق تصاویر.»
ترکیبی که مدیر فیلمبرداری گِرِگ فریزر - که در زمان فیلمبرداری روگ اول (گرت ادواردز، 2016) عاشق این دوربین بود - از آن برای توصیف این دوربین استفاده میکند، «غوطهوری احساسی» است؛ که خنجی نیز با او همعقیده است. خنجی میگوید: «حرفم درباره حضور و جلوهی تصویرهاست؛ وقتی لنز ۷۰ میلیمتری لارج روی دوربین میگذاری و در مقابل یک چهره، درخت یا منظره قرار میگیری، حضور و جلوهی این تصاویر بر صفحهی نمایش بسیار حیرتانگیز است. تمام حالوهوا و رنگ زیبای سهبعدی را دارد، بدون ذرهای از اثر آن سهبعدیهای بازاری که ازشان متنفرم. این نوعی از تصویر سهبعدی پر از لطافت و لذت است. من عاشق این دوربین شدهام.»
من چند ساعت قبل از نخستین نمایش فیلم خنجی در جشنوارهی کن با او صحبت کردم و او هیجانزدهی بازتاب و برداشت حسی تماشاگران از دیدن این تجربهی جدیدش بود. در این بین او میداند که تعداد معدودی در کن فرصت تماشای این فیلم و بهره بردن از این تجربهی «سهبعدی احساسی» بر پردهی عریض را به دست میآورند و این فیلم از ماه بعد در شبکهی پخش مجازی و آنلاین «نتفلیکس» عرضه میشود و بیشتر بینندههایش آن را بر صفحههای کوچک تلویزیونهای خانگی تماشا خواهند کرد؛ و این موضوعی بود که سر نمایش فیلم در جشنواره کن و عدم اکرانش در فرانسه جنجالآفرین شد و مخالفتهای گستردهای را در پی آورد که دستکم این فیلمبردار بزرگ، متوجه آنها میشود.
خنجی میگوید: «خیلی پیشتر از آنکه فیلمبرداری اوکجا را بر عهده بگیرم، و اولین باری که درباره نتفلیکس صحبت کردیم باور کردنش برایم سخت بود. در این باره با بونگ جونهوو یک تهیهکننده صحبت کردم و حتی تصّورش هم برایم دشوار بود.» اما بونگ جونهو بود که نظر خنجی را بهتدریج تغییر داد. او زمانی طولانی را در کرهی جنوبی در کنار این کارگردانگذراند؛ آنها در کوهها و دور و بر رودخانهی هان به دنبال لوکیشنهای مناسب میگشتند و تمام وقتشان را به صحبت کردن درباره شخصیتها، داستان و چشماندازهای اوکجا اختصاص میدادند. خنجی در این خصوص میگوید: «به این ترتیب از او شناخت پیدا کردم و به دنیای داستان وارد شدم. برای من بسیار هیجانانگیز شده بود. من حضور در کره را دوست داشتم و اینکه از طریق شناخت شخصیت بونگ وارد فیلم شوم.»
این کارگردان کرهای بهتر میدانست که اگر درباره مقولههای فنی با مدیر فیلمبرداری آیندهاش صحبت کند احتمالاً چندان راه به جایی نخواهد برد (رویکردی که خنجی مخالف آن است و ترجیح میدهد این ویژگیها و جنبهها به صورت ارگانیک از نیازهای خود پروژه استخراج شوند)؛ پس از این رو بود که بر بحثهای هنری درباره موسیقی تمرکز کرد تا خنجی از این طریق بتواند به درک و تجسمی از خواستههایش در سروشکل دادن بصری به فیلم او برسد و با سبک سینمایی او آشنا شود که اغلب آن را پرشور و احساس توصیف کردهاند. خنجی چنین توضیح میدهد: «ریتم صحنهها و شیوهی بازی بازیگران و حرکت دوربین وابستگی زیادی به موسیقی و ضرباهنگ آن دارد و به همین دلیل من این کارگردان را دوست دارم؛ دوربین او شخصیت دارد.»
این همکاریها همان چیزی است که خنجی انتظارش را میکشد و دوستشان دارد؛ و برای همینها پشتش را به هالیوود و حتی جایزههای معتبرشان کرده است و با وظیفهشناسی موفق به همکاری با کارگردانان مؤلف بینالمللی چون وودی آلن، وونگ کار وای، میشاییل هانکه، جیمز گری، رومن پولانسکی، مارک کارو، ژانپییر ژونه، برناردو برتولوچی و حالا بونگ جونهو شده است.
خنجی بیشترین اهمیت را به آزادی هنری و خلاقه میدهد. او هنوز هم تمایلی به صحبت کردن درباره دو پروژهی سالهای اخیرش ندارد. او از کسی نام نمیبرد اما میتوان حدس زد که منظورش دخالتهای هاروی واینستین در دو فیلم پیشین جیمز گری است؛ جایی که پخشکننده در ساخت فیلمها مداخله کرد. خنجی میگوید این تجربه آن قدر او را ترساند که حالا فقط کارهایی را میپذیرد که کارگردانشان آزادی عمل کامل داشته باشند.
خنجی میگوید لذت بردن از همکاری شاد و بیپروا با بونگ بود که نظرش را بهکل نسبت به نتفلیکس تغییر داد: «میخواهم با کارگردان بزرگی کار کنم که در کارشان آزادی هنری و خلاقه دارد، نه با کارگردانانی که از استودیوی فیلمسازی دستور میگیرند که "خب، نمیتوانی این بازیگر را به کار بگیری، اینجا باید کات کنی یا این پایانبندی را نمیپسندیم." در همکاری با بونگ پی میبریم که ما سینماگریم و سینما را میسازیم؛ و اینکه سینما دائم در حال جهش و دگرگونی است. پس فیلم چه روی پردهی نقرهای نمایش داده شود، چه در تلویزیون پخش شود یا روی گوشی همراه، فکر میکنم ما باید فراتر از اینها برویم و فقط فیلم خودمان را در نهایت جاهطلبی و آزادی عمل بسازیم.»
خنجی نهفقط از مخالفتهایش دست کشیده است بلکه میگوید اگر موقعیتی پیش آید باز هم با نتفلیکس همکاری میکند و حالا کسانی را که مخالف پخش فیلمهای نتفلیکس در جشنوارهی کن هستند، سرزنش میکند. او میگوید: «فکر میکنم گروهی از فرانسویها در اصل مطلب دچار خطا شدهاند. علت این همه کشمکش و حرفهای مفت را نمیفهمم. من میدانم که فیلمی را تصویربرداری کردم که دوستش دارم و میخواهم فیلمهای بیشتری را مثل آن کار کنم. وقتی من پذیرفتم که باید با زمانه و مدرنیتهاش پیش رفت، احمقانه است که فکر کنیم به شیوههای بیست سال پیش برگردیم. باید تغییر کنیم و تکامل پیدا کنیم.»