نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

تفریحی گم‌شده به نام سینما

تجربه‌ی فیلم دیدن در استانبول

هومن داودی

مدت‌هاست که دل‌سوزان سینمای ایران هشدار می‌دهند که سینما به عنوان یک تفریح از زندگی ایرانیان حذف شده و دیگر کم‌تر کسی به صرف سینما رفتن حاضر می‌شود از خانه‌اش بیرون بیاید و مبلغی چند برابر یک دی‌وی‌دی همان فیلم را صرف عملی به اسم «سینما رفتن» کند. با این‌که به‌شخصه با این دیدگاه دل‌سوزان سینما کاملاً موافقم، قرار گرفتن دوباره در شرایطی که «سینما رفتن» واقعاً جزیی از فرهنگ «تفریح کردن» است، به شکلی مادام‌العمر دیدگاه ذکرشده را در ذهنم نهادینه کرد و با دل و جان درک کردم که فاصله‌ی فرهنگ فیلم‌بینی و سینمارویی ما با باقی دنیا نه، با همین کشورهای اطراف، چه‌قدر زیاد است و چه‌قدر باید زحمت بکشیم تا به حداقل استانداردها برسیم.
ابتدای پاییز فرصتی دست داد تا یک هفته را در استانبول بگذرانم. مسلماً برای افرادی چون من که فیلم و سینما یکی از دغدغه‌های اصلی‌شان است، دیدن فیلم‌های روز در سینماهای درجه‌ی یک جزو کارهای اولی است. برای شروع و به دلیل این‌که تا به حال تجربه‌ی تماشای فیلم به صورت سه‌بعدی و آیمکس هم‌زمان را نداشتم، به‌اجبار و با عدم وجود هیچ‌ گونه رغبتی به خود فیلم، به دیدن قسمت پنجم اهریمن ساکن در مجتمع زیبای «ایستینه پارک» رفتم. همان طور که انتظار داشتم فیلم پوچ و پیش‌پاافتاده بود اما چیزی هم بود که انتظارش را نداشتم. سازندگان فیلم انگار به این پوچی و بی‌دروپیکری داستان فیلم‌شان واقف بودند و اصلاً هدف دیگری از ساختن فیلم داشتند. گویی هدف اصلی آن‌ها تماشاگرانی بود که بلیت سالن‌های سه‌بعدی را می‌خرند و در سینمای سه‌بعدی این فیلم را می‌بینند. طرح داستانی نحیف و پر از ایراد فیلم فقط بهانه‌ای بود برای بازی‌های صوتی و تصویری سه‌بعدی و دادن لذت‌های بصری و شنیداری به تماشاگری که بلیت گران‌تر این سالن‌ها را می‌خرد. مسلماً چنین فیلمی در قاب تلویزیون یا مونیتور یا هر جای دیگری بجز پرده‌ی عریض سالن‌های سه‌بعدی همان اندک ارزش‌های تکنیکی‌اش را هم از دست خواهد داد و اصلاً فلسفه وجودی‌اش زیر سؤال خواهد رفت. این مفهومی است که ما در ایران کاملاً با آن غریبه‌ایم. هستند فیلم‌هایی که تنها به نیت سرگرم کردن تماشاگر، آن هم فقط در سالن‌های سینما، ساخته می‌شوند. این فیلم‌ها ساخته می‌شوند تا تماشاگران با سینما قهر نکنند و از دادن پول بلیت احساس غبن نکنند. باید اعتراف کنم که با وجود ایرادهای بدیهی فیلم، از تماشایش نه لحظه‌ای احساس خستگی کردم و نه از خریدن بلیتش احساس پشیمانی. حتی دوسه بار هم به خاطر صحنه‌های معروف به «بووو» از روی صندلی به هوا پریدم.
اما تجربه‌ی گران‌بهاترم تماشای شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد، متأسفانه بدون آیمکس، در سالن کوچک مجتمع بزرگ آستوریا بود. مرکز خرید بسیار شیک و تمیز آستوریا در محله‌ی مجیدی‌کوی قرار دارد. سالن‌های سینما و محیط فیلم‌بینی این مرکز خرید هم مثل بقیه‌ی قسمت‌هایش بسیار زیباست. با این‌که نسخه‌ای که برای‌مان نشان دادند نسبت به آن یکی که تصویری فوق‌العاده شفاف و دیدنی داشت در سطح بسیار پایین‌تری بود، اما هنوز هم دیدن فیلمی عظیم و آتمسفریک مثل شوالیه‌ی تاریکی برمی‌خیزد تجربه‌ای فراموش‌نشدنی بود. با این‌که در این فیلم با قصه‌ای محکم روبه‌رو هستیم و روی شخصیت‌پردازی‌ها حسابی کار شده، اما باز هم تجربه‌ی فضای آخرالزمانی و تلخی که کریستوفر نولان در فیلمش به تصویر کشیده، شنیدن صدای هولناک و خشن تام هاردی در نقش منفی و از آن بهتر موسیقی حماسی هانس زیمر، از آن پارامترهاست که مسلماً روی صفحه‌ی تلویزیون به دست نمی‌آید. 45 دقیقه‌ی پایانی فیلم که اکشن اوج می‌گیرد و گره‌گشایی‌ها اتفاق می‌افتد، فوق‌العاده است. نولان مثل بتمن‌های قبلی‌اش اکشن را به شیوه‌ی سنتی‌اش، با لانگ‌شات‌های زیاد و کات‌های کم و بدون کمک گرفتن زیاد از کامپیوتر، اجرا کرده و تماشای چنین اکشن درجه‌ی یکی، بدون در نظر گرفتن خط روایی قصه یا محتوایش، باعث خواهد شد که تماشاگر ناراضی از سالن بیرون نیاید. جایی در اواخر فیلم هست که تام هاردی به نقش بین از محبوبش خداحافظی می‌کند. در تمام طول فیلم نقاب غریبی بر چهره‌ی هاردی قرار گرفته و او مجبور است تمام احساساتش را فقط از طریق چشمانش منتقل کند. واقعاً نمی‌دانم حس‌وحال غم غریبی که هاردی در لحظه‌ی خداحافظی در چشمانش ریخته و روی پرده جلوه‌ای به‌شدت متأثرکننده داشت، تا چه حد به صفحه‌های تلویزیون منتقل خواهد شد؟ یک جای دیگر هم در انتهای فیلم هست که مایکل کین بزرگ در یک نمای کلوزآپ، به‌شدت می‌گرید. انگار تمام عضلات صورت او در این نما فشرده و فسرده‌اند و چنین است که مقاومت در برابر بغضی که این بازیگر بزرگ به‌تنهایی به وجود می‌آورد به کاری دشوار تبدیل می‌شود. آیا حسی مشابه آن‌چه در این صحنه بر پرده گذشت بر تماشاگر نسخه‌های خانگی هم خواهد گذشت؟ بعید می‌دانم.
اما نکته‌ی دیگر این‌جاست که شاید آن‌چه در بیرون از سالن‌های سینما می‌گذشت و تماشاگر صبور سینمای داخلی از آن بی‌نصیب است، ارزشی هم‌پای همه‌ی آن‌چه درباره‌ی تجربه‌های یکه‌ی فیلم دیدن در سالن‌های مجهز سینما گفتم، داشته باشد. چون معمولاً سینماهای بزرگ جهان در مولتی‌پلکس‌ها و مراکز خرید قرار دارند، بخشی از مشکلات و محدودیت‌ها خودبه‌خود رفع شده است. دیگر دغدغه‌ای برای پارک کردن اتومبیل وجود ندارد و دیگر از اتلاف وقت خبری نیست، چون به هر حال در یک مرکز خرید بزرگ می‌شود خیلی از کارهای جانبی دیگر را هم انجام داد. دیگر از تماشاگرانی که خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های پرسروصدا با خود به داخل سالن می‌آورند خبری نیست؛ چون اولاً خوراکی‌ها و نوشیدنی‌های بی‌صدا! بیرون سالن‌ها عرضه می‌شود و ثانیاً یک طبقه‌ی آن مجتمع به کافه، رستوران و فست فود اختصاص داده شده که به شکلی متمرکز مشغول کسب درآمد بودند و عجبا که هیچ‌کدام مزاحمتی برای آن یکی نداشتند؛ چون وقتی بازار رونق داشته باشد همه‌ی کاسب‌ها برنده‌اند. و همه‌ی این‌ها در حالی است که بهای بلیت یک فیلم سه‌بعدی و آیمکس هنوز هم کم‌تر از نسخه‌ی دی‌وی‌دی یا بلو-ری همان فیلم است.
.

فراخوان اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون

آرشیو